سیاست آزار جنسی
اهمیت مبارزه علیه آزار جنسی در تصویر کلان مبارزات سیاسی چیست و این مبارزه چه پیوندی با حرکت به سمت جهانی آزادتر دارد؟
این متن، با اندکی تغییرات، سخنرانی است که در سال ۱۹۸۱ در گردهمایی عمومی در مورد آزار جنسی با حمایت گروهی از فعالان فمنیست در بوستون برگزار شد.
برگزاری این گردهمایی عمومی نشاندهنده پیروزیای است که ما تا همینجا بهدست آوردهایم. آزار جنسی از بارگاه امتیازهای تلویحی مردانه که آن را تحت عنوان لودگیها و مخزنیهای شیطنتآمیز بیضرر پنهان کرده بود، بیرون کشیده شده و دیگر به مثابه نقض حقوق زنان شناخته میشود؛ این دستاورد بزرگی برای جنبش آزادی زنان است. آزار جنسی اکنون دیگر نه تنها یک قانونشکنی محسوب میشود، بلکه در واقع برای بسیاری رفتهرفته روشن میشود که حتی کاری ناعادلانه است. یک دهه قبل چنین تشخیصی وجود نداشت. در واقع، یک دهه قبل اصطلاح «آزار جنسی» برای بیشتر مردم در این کشور شناخته نشده بود. خلق یک واژگان جدید توسط جنبش فمنیستی دستاورد ناچیزی نیست. ساخت مفاهیم جدیدی مانند تبعیض جنسیتی (سکسیزم) و آزار جنسی و ارائه تعاریف جدید از مفاهیم قدیمی مانند تجاوز، نشانگر شکلگیری تغییراتی عمیق در آگاهیاند. چنین تغییراتی در آگاهی، همانند دستاوردهای مادی یا نهادی، بیشک نقشی بنیادی در حرکت به سوی جامعهای بهتر دارد؛ و در واقع چه بسا بنیادیتر از آنهاست زیرا آگاهی باید مبنای مبارزه سیاسی باشد.
من در این سخنرانی میخواهم دو کار انجام دهم: اول، میخواهم خلاصهوار ماحصل تجربیات زنان درباره وخامت آزار جنسی و اهمیت تبدیل آن به یک هدف اصلی در تمامی کارهای سیاسی را بیان کنم. دوم، میخواهم به مسائل جدیدی بپردازم که بر اثر پیروزیهای ما در این زمینه پدید آمده است.
هیچ تعریف جهانی و همهشمولی از آزار جنسی وجود ندارد؛ در تعریف آن ملاحظات بحثبرانگیزی پیش میآید که در ادامه به بعضی از آنها اشاره میکنم. «کمیته فرصتهای کاری برابر» [۱]The Equal Employment Opportunities Commission با اشاره به آزارهای در محیط کار که از نظر قانونی قابلپیگرد هستند، تعریف بخصوصی از آزار ارائه داده است. اینجا در بوستون «اتلاف مقابله با زور جنسی» [۲]Alliance Against Sexual Coercion تعریفی بسیار منعطفتر و واقعگرایانهتر دارد. [۳]به پیشرویهای جنسی ناخواسته، درخواست برای الطاف جنسی و دیگر کردارهای زبانی و فیزیکی با ماهیت جنسی آزار … Continue reading
یک نکته حائز اهمیت این است که با بیشتر شدن قدرت زنان و بالا رفتن سطح استانداردشان از اینکه انتظار دارند با آنها چگونه رفتار شود، و همینطور با تکامل استانداردهای متفاوت رفتار مطلوب جنسی نزد زنان و مردان، تعریف امر نادرست نیز تکامل پیدا کرده است. یکی از اولین سوابق ثبتشده مربوط به تجربیات زنان در موقعیتهای اجتماعی و کاری حاوی گلایه از آزار جنسی است. در دهه ۱۸۲۰ میلادی در کارخانه نساجی لو وِل (Lowell)، زنان به آزار اعتراض کردند. آنها استفاده مردان از زبان توهینآمیز در حضورشان (زبانی که شاید امروز خود زنان هم بهکار برند) و نیز پیشنهادات وقیحانه از طرف مردان صاحب قدرت در محل کار را به عنوان آزار برشمردند. شیوههایی که مردان زنان را آزار میدهند گاه عوض میشود و گاه ثابت است.
نکته بعدی این است که تعریف آزار جنسی هرگز نمیتواند کامل باشد؛ زیرا روشهای مردان در استفاده از امر جنسی برای ارعاب و آزار زنان انواع بیشماری دارد. بسیاری از آزارها در اشارهها و کنایهها نهفتهاند، در زبان بدن، در نگاههای خیره؛ رفتارها و ژستهایی که بسته به فرهنگ، گروه اجتماعی، طبقه، و زمانه، و نیز افراد مختلف فرق میکنند. یکی از نتایج این امر این است که اثبات اینکه فلان رفتار آزارنده بوده اغلب غیرممکن است؛ باید تا حدودی این واقعیت را پذیرفت که آزار همان چیزی است که برای زن احساس آزار ایجاد میکند. به علاوه، کردار مورد نظر میتواند به شدت ظریف باشد. مردان به طرق مختلف صاحب چنان قدرتی بر زنان هستند که لازم نیست حتما رئیس باشند یا تهدیدهای مستقیم کنند تا رفتار جنسیشان زور آمیز باشد. آنچه از نظر یک زن به عنوان آزار فهم میشود گاه ممکن است نیت خشونتآمیز یا حتی خودمحورانهای نداشته باشد. نظر دادن مکرر مردان در مورد ظاهر زنان شاید از ستایشگری صادقانه زیبایی بیاید، اما این نظرات میتواند احساس زنان را مبنی بر اینکه صرفا ابژههای جنسی هستند تقویت کند و باعث شود آنها بیش از پیش از جدی گرفتن خود در جایگاه کارگر، دوست، و مردمانی که در مورد دنیا صاحبنظر هستند عاجز شوند.
با بیشتر شدن قدرت زنان و بالا رفتن سطح استانداردشان از اینکه انتظار دارند با آنها چگونه رفتار شود، و همینطور با تکامل استانداردهای متفاوت رفتار مطلوب جنسی نزد زنان و مردان، تعریف امر نادرست نیز تکامل پیدا کرده است.
باوجود تفاوتها و تغییرات تاریخی در ماهیت آزار جنسی، در نتایج – یا شاید بهتر است بگوییم کارکردهای – آن استمرار چشمگیری وجود داشته است. از ۱۵۰ سال پیش در کارخانههای نساجی لو ول تا دفاتر بیمه امروز، آزار یکی از عوامل اصلی شکلدهنده به آگاهی زنان نسبت به خودشان به عنوان نیروی کار، آگاهی مردان به خودشان، و تلقی دو جنس نسبت به یکدیگر بوده است. این تصور که زنان اساسا به نیروی کار مزدی تعلق ندارند در برخورد با آنها به مثابه موجودات منفعل جنسی دائما بازتولید و تقویت میشود. در عوض، مردان نیروهای کاری هستند (و نمیتوان گفت که با مردان «به عنوان» نیروی کار برخورد میشود، چراکه آنها مدعی حق تعریفِ خود اند) که اگر بخواهند و هر زمان که میلشان بکشد میتوانند رفتار جنسی داشته باشند.
در اندیشیدن به بازتابهای متعدد الگوهای برآمده از آزار جنسی دشوار بتوان تمامی اثرات آن را به خاطر سپرد. اینکه زنان مجبورند در هر فضای عمومی تصویر خود به عنوان سوژهی توجه را بپذیرند – حتی با ملایمترین هجمهها مثل سوت زدن از آن طرف خیابان – موجب میشود هرچه بیشتر این احساس در آنها تقویت شود که به خانه و خانواده تعلق دارند، یعنی به ابتداییترین تقسیم کار جنسیتی، که یکی از بزرگترین منشاهای نابرابری جنسیتی است.
به علاوه، منشهای پدیدآورندهی آزار جنسی میان مردان پیوند نیرومندی برقرار میکند که نه تنها هرگونه آگاهی طبقاتی را تضعیف میکند، بلکه یکی از موانع اصلی رشد و شکلگیری آن است. باید اضافه کنم که این تازه تلقی خوشبینانه است؛ تلقی شکاکانهتر این است که مفهوم تاریخی آگاهی طبقاتی که به ما به ارث رسیده است اساساً بر پیوند مردانه و برادری بنیاد شده، و به یک همبستگی مشمول زنان بدل نخواهد شد مگر آنکه خودِ تصویر همبستگی تغییر کند.
بنابراین، چه از منظر سوسیالیستی و چه فمینیستی، هیچ موضوع عمومیای مهمتر از آزار جنسی نیست. به چالش کشیدن آن و غیرقابل قبول کردنش مساویست با تازیدن به یکی از موانع اصلی همبستگی میان مردمی که میتوانند تغییرات اجتماعی اساسی ایجاد کنند. به چالش کشیدن آن همچنین مساویست با به چالش کشیدن یکی از ابعاد مَنیت مردانه [۴]Male ego و فرهنگ مسلط مردانهای که فمنیستها عمیقا از آن بیزارند: منیت و فرهنگی که متکی بر اطاعت دیگران است.
تعریف آزار جنسی هرگز نمیتواند کامل باشد؛ زیرا روشهای مردان در استفاده از امر جنسی برای ارعاب و آزار زنان انواع بیشماری دارد
به دشواریِ تعریف کردنِ دقیق آزار جنسی باید همچون یک ارزش و دارایی نگاه کرد، چرا که مبارزهی موثر با آزار جنسی نمیتواند به روش مکانیکی، قانونی و یا سطحی انجام شود. نمیشود به طور مکانیکی به مردها آموخت که دست از آزار زنان بردارند. لازمهی کار این است که آنها سعی کنند جهان را از منظر یک زن ببینند: لازمهاش تقویت قوای همدلی است که در بسیاری از مردم به زوال رفته؛ لازمهاش به چالش کشیدن همهی الگوهای پیوند زنندهایست که امکان فهم نقطهنظر متفاوتی را سد میکنند.
من آزار جنسی را عملی بدون جنسیت نمیدانم و معتقد نیستم همانقدر که مردان نسبت به زنان مرتکب آزار میشوند، زنان نیز نسبت به مردان آزار جنسی میرسانند. به هیچوجه منکر این نیستم که زنان میتوانند از راه رابطهی جنسی به کسی آزار برسانند، برعکس. رابطهی جنسی یکی از معدود سلاحهای زنان است. اما همانقدر بیمعناست که بگوییم آزار جنسی زنان به مردان، یا زنان به زنان، یک معضل اجتماعی است، که بگوییم تجاوزکردن زنان یک معضل اجتماعی است. خوب یا بد، در فرهنگ ما سکشوالیتهی زنان، چه دگرجنسگرا باشند و چه نه، عموما خشن نیست. به علاوه، کردارها و یا لاسزدنهای جنسی را نمیتوان از بستر کلی فرادستی مردان جدا کرد، امری که، به استثنای مواردی اندک، زنان را فاقد قدرت سرکوبگری میکند. اما وقتی پیوند مبارزه با آزار جنسی با جنبش زنان قطع شود، این واقعیتهای ساده نیز مخدوش میشوند، همانطور که الان تا حدودی شدهاند. از همین روست که گزارشهایی را میبینیم که میخواهند نشان دهند مردان نیز همچون زنان مورد آزار قرار گرفتهاند.
منشهای پدیدآورندهی آزار جنسی میان مردان پیوند نیرومندی برقرار میکند که نه تنها هرگونه آگاهی طبقاتی را تضعیف میکند، بلکه یکی از موانع اصلی رشد و شکلگیری آن است
این ما را به موضوع کلی دوم میرساند، یعنی تغییراتی که در پی پیروزیهای ما در غیرقانونی کردن آزار جنسی ایجاد شدهاند. شاید اصلیترین خصیصهی این پیروزی آسیبپذیری آن باشد. در این زمانهای که ضدیت با فمنیسیم به شدت رواج دارد، تصور اینکه آزار جنسی دوباره مجاز شود و سلاحهای قانونی و اجتماعی که الان داریم از ما گرفته شود چندان دشوار نیست. تنها مراقبت و جدیت مدام در این موضوع میتواند این سلاحها را برای ما حفظ کند.
به علاوه، ما فمنیسیتها با این مسئله طرفیم که چگونه از سلاحهایی که به خاطر دشواریهای تعریف کردن داریم استفاده کنیم. تبعیض جنسیتی و آزار جنسی اشتراکات و همپوشانی زیادی دارند. آزار جنسی بخشی از تبعیض جنسیتی است؛ جداکردن آن از بسترش موجب میشود اهمیت آن را نادیده بگیریم. با این حال ما علاقهمندیم که آزار جنسی را به طور مشخص تعریف کنیم تا بتوانیم سلاحهای اخلاقی و قانونی که کسب کردهایم را به کار بندیم. اگر در تعریف این «جرم» بر نسبیبودن کامل آن اصرار ورزیم- یعنی بگوییم که هر آنچه موجب آزار زنی شود آزار است- دسترسی به سلاحهای قانونی را فدا کردهایم. شاید یک روز جنبش ما چنان قدرتمند شود که بتوانیم خود تبعیض جنسیتی را به یک جرم بدل کنیم؛ اما ما هنوز در این حد قوی نیستیم و اگر «فقط» آزار جنسی را از موجودیت ساقط کنیم هم عالیست.
لیکن ما یک نفع دیگر هم در دقیق بودن در مورد آزار جنسی داریم: از آنجا که ما زنان در حال تغییر هستیم و تصمیم داریم دیگر برخوردهایی را که قبلا عادی میپنداشتیم قبول نکنیم، خیلی از مردان واقعا سردرگماند. در واقع، خیلی از مردان در موضع دفاعی رفتهاند و خشمگیناند؛ خیلیها فشار مقابله با آزار جنسی را به معنای طرد و عدم پذیرش شخصیتهایشان میبینند و به توانایی خود در پیدا کردن سرمنشأ دیگری برای هویت خود اعتماد کافی ندارند. این امر به ما مسئولیت میدهد که بررسی کنیم که چه چیزی را آزار میدانیم، دستکم تا حدی که بتوانیم برای دیگران توضیح دهیم. البته این مشکل ما نیست که مردان نسبت به این مسئله پوستکلفتاند، و خیلی اوقات، و شاید اکثراً، تلاشهای ما برای توضیح دادن به آنها شکست میخورد؛ چراکه مردان از آزار زنان سود میبرند و بنابراین منفعتی در نفهمیدن دارند. با این وجود، در نهایت تنها امید ما این است که اکثریت مجبور به تغییر شوند، که هنجار جدیدی شکل بگیرد؛ الگوی تازهای از روابط عمومی زن-مرد که به زنان فضای بیشتری برای مشخصکردن و تعیین محتوای مواجهات جنسی بدهد. راهی جز توضیح دادن صبورانه، و یا بدون صبر اما پیوسته، وجود ندارد.
در این زمانهای که ضدیت با فمنیسیم به شدت رواج دارد، تصور اینکه آزار جنسی دوباره مجاز شود و سلاحهای قانونی و اجتماعی که الان داریم از ما گرفته شود چندان دشوار نیست. تنها مراقبت و جدیت مدام در این موضوع میتواند این سلاحها را برای ما حفظ کند
این ضرورتها در ارائه تعریف مشخص از آزار جنسی ریسک جدیدی را برای ما وسط میکشد: جدا کردن آن از مبارزهی سیاسی بزرگتر علیه فرادستی مردانه. البته حکومت و دیگر نهادهایی که به خاطر فشارهای ما وادار شدهاند به این موضوع بپردازند دقیقاً دلشان میخواهد چنین افتراقی حاصل شود. آنها میخواهند کنترل موضوع را از دست ما بگیرند و مسئله را به مجموعهای از شیوهنامههای اداری و مکانیکی برای منع برخی رفتارها با تعریفی بسیار محدود تبدیل کنند. این نوع قانونگرایی به اکثر قربانیان خواهد گفت که تجربیات آنها آزار جنسی محسوب نمیشود و باید تحمل کنند. بنابراین برای جنبش زنان حیاتی است که به روشهای مبارزاتی خارج از قانون و ابزارهای غیر بوروکراتیک تعهدی بنیادی داشته باشد، ابزارهایی که کنترلشان در دست خود ما باشد.
عموماً در اقدامات مربوط به آزار جنسی مخاطرات مربوط به حقوق شهروندی زیادی مطرح است و مشخصاً، این مسئله حاصل تعهد ما به مبارزات فراقانونی و جنبشمحور است. شهرت و اعتبار یک فرد، دستکم در برخی جوامع، شاید در اثر اتهام آزارگری نابود شود. به باور ما زنان هرگز مایل نبودهاند که دغدغههای حقوق شهروندی بهناگاه پایمال شوند چرا که اینگونه حمایتها برای ما به عنوان یک گروه تحت سلطه بسیار مهم است. افزون بر اینها، ما میخواهیم قربانیها را تشویق به اعتراض کنیم، و فکر میکنیم زنان راحتتر اعتراض خواهند کرد اگر مسئولیت نابود شدن زندگی یک نفر بابت یک اشتباه را بر دوش خود احساس نکنند. به علاوه، سازوکار برخورد با آزار جنسی میتواند به آسانی در کمپینهایی حسابشده علیه دگرباشان بکار رود. سابقه موارد رسیدگی قانونی به آزار جنسی نشان میدهد که حکومت و نهادها بیشتر مایلاند علیه مردانی اقدام کنند که به گروههای اجتماعی آسیبپذیر – مثل اقلیتهای قومیتی یا چپگرایان – تعلق دارند. و با توجه به نمودارهای به اصطلاح آماری که ادعا میکنند مردان نیز اغلب توسط زنان مورد آزار قرار میگیرند میتوان تصور کرد که این سازوکارها به راحتی میتوانند علیه زنان دگرجنسگرا، رنگینپوست یا دیگر گروههای تحت سرکوب و آسیبپذیرتر هم به کار روند.
ملاحظات مربوط به آزادیهای شهروندی ما را به این نتیجه میرساند که اقدامات مربوط به آزار جنسی – چه رسمی و چه غیررسمی- تا جای ممکن باید با مکالمات خصوصی شروع شوند. و از آنجا که نمیتوان از زنان قربانی آزار انتظار داشت که به تنهایی در چنین مواجههای قرار گیرند، بسیار مهم است که سازمانها و گروههای حمایتی برای موقعیتهای مختلف ساخته شوند تا به جای فرد قربانی آزار دست به عمل بزنند، با فرد متهم رو در رو شوند و پیش از شروع اقدامات علنی و قانونی که ممکن است همهچیز را به خطر بیندازد، به وی شانس عذرخواهی و تغییر بدهند. به علاوه، سازوکارهای ما باید به صراحت بپذیرند که زنان ممکن است اشتباه کنند. ما هم مانند دیگران عصبانی میشویم و ممکن است سعی کنیم از روی عصبانیت دیگری را بیازاریم. همچنین باید از دام این تصور که هر قربانی آزار باید خودش یک فرشته باشد تا مقام یک قربانیِ واقعیِ لایق عدالت را بدست بیاورد، پرهیز کنیم.
برای جنبش زنان حیاتی است که به روشهای مبارزاتی خارج از قانون و ابزارهای غیر بوروکراتیک تعهدی بنیادی داشته باشد، ابزارهایی که کنترلشان در دست خود ما باشدهمچنین خطر این وجود دارد که اقدام علیه آزار جنسی تبدیل یا تعبیر به ضدیت به سکشوالیته شود. در گذشته، فمنیسیم به دلایلی قابل درک، به نجابت جنسی متمایل بوده است. روابط جنسی با تبعیض جنسیتی در هم تنیدهاند؛ به خاطر تبعیض جنسیتی، روابط جنسی با مردان اکثرا برای زنان پر از سوءاستفاده، بیلذت، و بدون رهایی بوده است. در قرن نوزدهم میلادی، زنان از نظر اقتصادی یا اجتماعی، به جز زندگی دگرجنسگرایانه گزینههای اندکی داشتند و منطقی بود که فمنیستها بخواهند رابطه جنسی با جنس مخالف امری حداقلی و درون خانواده باشد. در اوایل قرن بیستم، جنبش فمنیسیتی رفتهرفته راههایی را جستوجو کرد که دگرجنسگرایی بتواند برای زنان نیز امری جذاب باشد، و در دهه گذشته موج دوم فمنیستی به زنان همجنسخواه کمک کرد تا هویت خود را علنی کنند. یکی از اهداف کارزاری علیه آزار جنسی این است که به زنان کمک کند که، به عنوان مشارکتکنندگان فعال، و نه دریافتکنندگان منفعل، از آزادی بیشتر لذت ببرند. امروز وقتی یک حمله تدافعی از جناح راست ضد فمنیستی سعی دارد که محدودیتهای زهدگرایانه [۵]Prudish و سرکوبگر بر آزادی بگذارد، مهم است که فمنیستها چنین رویکردهایی را بازتاب ندهند.
مبارزه با آزار جنسی بدون ضد سکشوال بودن کاری پیچیده است، زیرا رابطه جنسی امری پیچیده است. تیکزدنهای لذتبخش و متقابل گاهی شامل اغواگری میشود؛ و به دلیل سنت طولانی قربانیپنداری کسانی که در مورد خواست جنسی باز هستند، زنان گاهی ممکن است وقتی منظورشان «بله» است، بگویند نه. بیشک این اتفاق به این دلیل رخ میدهد که در فرهنگ تبعیضآمیز جنسیتی، میل جنسی به خشونت پیوند خورده است و حتی شیطنت، بازی، و رابطه عاشقانه نیز اغلب شامل زور و تسلیم زن است. البته میتوان از این نوع داد و ستد جنسی بیزار بود اما به ندرت کسانی پیدا میشوند که این شکلهای فرهنگی بر کل حیات جنسیشان هیچ خط و اثری نگذاشته باشد. علاوه بر این، افراد مختلف میتوانند از یک نوع پیشقدم شدن تجربهی اساسا متفاوتی داشته باشند. باز هم، لازم است معیار منعطفی درمورد اینکه چه چیزی سازندهی آزار است داشته باشیم. چنین معیاری باید ما زنان را تشویق کند که مسئولیت رفتار جنسی خود را بپذیریم: یعنی مشخص کنیم که چه چیزی به ما حس آزار – یعنی کنترل نداشتن- میدهد و اختیار اشارههای جنسی و اغواگرایانه خود را در دست بگیریم.
به شدت مهم است که از اخلاقگرایی پرهیز کنیم چراکه واکنش زنان در برابر پیشقدمشدن مردان متفاوت است. اخلاقگرایی با ارزشهای اخلاقی برابر نیست. اخلاقگرایی یک جور راستگرایی است که در آن استانداردهای خودمان را بر دیگران تحمیل میکنیم، و به فرهنگ و شرایط دیگران احترام نمیگذاریم. اخلاقگرایی خیلی اوقات بر بحث آزار جنسی سیطره میاندازد. برخی زنان به زنان دیگر به خاطر پوشیدن لباس تحریککننده یا لذتبردن از برخی رفتارهای مردان، که خود توهینآمیز میپندارند، ایراد میگیرند؛ برخی زنان سرزنش میشوند که چرا حجبوحیای زیادی دارند و نمیتوانند رفتارهایی را که از نظر دیگر زنان عادی است بپذیرند. یک هدف بلند مدت شاید بالابردن سطح استاندارد همه زنان از برخورد مورد انتظارشان باشد، و همینطور افزایش اعتماد به نفسشان در اعتراض به برخوردهای خارج از آن استاندارد. اما در کوتاهمدت لازم است به احساس هر زنی در شناخت آنچه که عزتنفسش را خدشهدار میکند بها داد، حداقل تا جایی که اتهامات او حقوق فرد دیگری را مخدوش نمیکند.
اگر کارزارهای مقابله با آزار جنسی تبدیل به حرکتهای تک-مسئلهای اصلاحطلبانهای شوند که منفک از یک افق کلان فمنیستی در جهت تغییر جهان است، این ما هستیم که بیشترین ضرر را میبینیم
عنصر مشترک در تمام اینها این است که مبارزه موثر علیه آزار جنسی نباید از مبارزه کلانتر علیه فرادستی مردانه جدا شود. محدودیتهای موجود بیشک انتظارات بالایی را وسط میکشند: باید استراتژیای خلق کنیم که تمامی حقوق شهروندی را محترم شمارد، که نسبیبودن اجتنابناپذیر قضاوتها را بدون از کف دادن عینیت حقوقی بپذیرد، که آزار جنسی را نقد کند ولی تیکزدن [۶]flirtation را نه (حتی وقتی حالتی پیدا میکند که برخی آن را نمیپسندند)، و به مردم درباره نسبت میان آزار جنسی و تبعیض جنسیتی آموزش دهد. اما تمام این اهداف مختلف به طور طبیعی از تعهد ما به یک هدف بنیادی برآمدهاند: اینکه جهان را به جای بهتری برای زنان تبدیل کنیم. و به خاطر این تعهد محوری، ما قادر به چشمپوشی از این پیچیدگیها نیستیم.
بعید است که بتوانیم تمام این چیزها را همیشه در خاطر نگه داریم. ما گاهی از خشم منفجر میشویم، و باید هم بشویم. اما فکر میکنم دستکم لازم است به پیچیدگی وظیفهای که به آن میپردازیم اذعان کنیم، و متوجه باشیم که اگر کارزارهای مقابله با آزار جنسی تبدیل به حرکتهای تک-مسئلهای اصلاحطلبانهای شوند که منفک از یک افق کلان فمنیستی در جهت تغییر جهان است، این ما هستیم که بیشترین ضرر را میبینیم.
فارغ از اینکه نگاه ما به جامعهی جدید مورد علاقهمان چقدر رادیکال و بلندپروازانه است، نقطه شروع باید این باشد که آزار جنسی برای زنان بد است. آزار جنسی زنان را در محل کارشان معذب میکند و بدینترتیب آنها را تشویق میکند که خودشان را در جهان نیروی کار به عنوان نیروی حاشیهای بپذیرند. آنها را به بدترین کارها میگمارد، و به شیوههای مختلف مطیع مردان نگه میدارد. کارکرد آزار جنسی نگهداشتن زنان در خانههاست و تقویت سنتی که فضای عمومی را متعلق به مردان میداند. آزار جنسی پیوند دوگانهای را تحکیم میکند که همه ما، خصوصا دگرجنسگرایان، را در برمیگیرد: یک زن واقعی باید جذاب باشد، اما نه بیش از حد جنسی. و ما را تشویق میکند که به خاطر اینکه از عهدهی این استانداردهای دوگانه و انتظارات پرتناقض بر نمیآییم خود را سرزنش کنیم. آزار جنسی، سکشوالیته درونیشدهی زنان را به سوی انفعال سوق میدهد؛ ما را محکوم میکند که تنها واکنش نشان دهیم و دریافتکننده باشیم، و هرگز ایجادکننده و شروعکننده تجربیات جنسی (و غیرجنسی) نباشیم. این سکشوالیته منفعلانه زنان را نسبت به اینکه در موضوعات دیگر هم خود را جدی بگیرند دلسرد میکند. دشوار میشود به عنوان یک اندیشمند جدی مثلا در یک دانشگاه رفتار کرد وقتی توجهی که به تو میشود عموما تعریف از ظاهرت باشد. دشوار میتوان با قدرت و مهارت کار یدی انجام داد وقتی دائما نسبت به نگاه دیگران بر بدنت به عنوان امری جنسی آگاه باشی. دشوار میتوان فعالیت سیاسی کرد وقتی صدای تو شنیده نمیشود.
آزار جنسی به عادتهای رفتاری یا سلایق بیارتباط است. آزار جنسی یک شیوه بنیادی سرکوب و یکی از رایجتریج اشکال آن در جامعهی ماست. تحملکردن آن قطعا در تضاد با منافع هرکسی است که به آزادی و برابری متعهد است. فهم این مسئله و مبارزه موثر علیه آن تنها در بستر یک تحلیل کلانتر فمنیستی ممکن است. البته که در صورت امکان لازم است از سازوکارهای قانونی و اداری برای مقابله با آزار جنسی استفاده کنیم، اما باید در برابر اعطای کامل این قدرت به دولت یا دیگر نهادها مقاومت کنیم. قدرت تعریف آزار جنسی باید از آنِ ما باشد؛ باید متوجه باشیم که تنها حامی واقعی زنان قدرت جنبش زنان است و نه تهدید مجازات قانونی. بنابراین اولین هدف ما باید افزایش آگاهی دیگر زنان نسبت به رفتاری باشد که لیاقتش را دارند، و افزایش تواناییشان در دفاع «جمعی» از حقوق «فردی» یکدیگر.
این متن ترجمهایست از:
https://www.viewpointmag.com/2017/11/29/politics-sexual-harassment/
پانویسها
↑۱ | The Equal Employment Opportunities Commission |
↑۲ | Alliance Against Sexual Coercion |
↑۳ | به پیشرویهای جنسی ناخواسته، درخواست برای الطاف جنسی و دیگر کردارهای زبانی و فیزیکی با ماهیت جنسی آزار جنسی میگویند وقتی که: یک، تسلیمشدن به چنین کرداری به طور ضمنی یا مستقیم یکی از شروط استخدام فرد باشد، دو، تسلیمشدن یا رد کردن چنین کرداری از سوی فرد مبنای تصمیمات کاری قرار داده شود که شرایط فرد را متاثر کنند، سه، چنین کرداری به هدف یا تاثیرگذاری مخرب بر نحوه کار فرد باشد یا برای او محیط کاری ناامن، خشن، و یا توهینآمیز به وجود آورد. |
↑۴ | Male ego |
↑۵ | Prudish |
↑۶ | flirtation |
متن خوب و بهجایی است.
رو این نکته حاشیهای در متن جا هست که بیشتر توجه بکنیم: «اخلاقگرایی با ارزشهای اخلاقی برابر نیست.»
فقدان ارزشهای اخلاقی، جزو شرایط ذهنی آزارگر یه و سرکوبی که عمدتا امروز از طرف دولت انجام میشه، مشروط به اخلاقگراییه. تو جمعهای بهاصطلاح روشنفکری رو اولی کمتر تمرکز شده.