skip to Main Content
چرا زن‌ها هنگام آزار جنسی از واکنش باز می‌مانند؟
اسلایدر جامعه دانش

متخصصان اعصاب توضیح می‌دهند که چرا بسیاری از زن‌ها نمی‌توانند بگویند «بس کن!»

چرا زن‌ها هنگام آزار جنسی از واکنش باز می‌مانند؟

همزمان که شنیدن روایت‌های آزار جنسی عمیقا دردناک است، دیدن کامنت‌هایی مانند این‌که «من که نمی‌فهمم، چرا زن مکان رو ترک نکرده؟» یا «اگر بمونی دیگه اسمش آزار جنسی نیست» حتی از روایت‌ها هم دردناک‌تر است. به عنوان یک روان‌درمان‌گر متخصص تروما می‌دانم که این حرف‌ها ربطی به حقیقت ندارند.

آزاردیدگان دو بار تروماتیزه می‌شوند: یک بار با آزاری که دیده‌اند و بار دیگر به واسطه شماتت‌شدن ناعادلانه‌ پس از صحبت کردن. برای بسیاری از آزاردیدگان، باور نشدن تقریبا همان‌قدری دردناک است که خود تجربه آزار.

دانش تروما

سیستم عصبی بدن دو حالت دارد. زمانی‌که شما آرامید و احساس امنیت می‌کنید، روی حالت «امن» هستید. در حالت امن، ذهن شما آرام است و قادرید به صورت کاملا عادی‌ اعمال روزانه‌تان را انجام دهید. اما زمانی که وارد حالت «ناامن» می‌شوید، ذهن شما شروع به خاموش کردن بخش‌های غیرضروری می‌کند. این بخشی از مکانیزم جنگ-گریز-فریز یا میخکوب شدن(Fight-Flight-Freeze)  است که به شما اجازه می‌دهد تا روی جان سالم به در بردن از تهدید تمرکز کنید. زمانی‌که شما وارد حالت ناامن می‌شوید دسترسی به بسیاری از ساختارهای ضروری مغز من‌جمله بخش‌هایی که به شما در مورد افکار انتزاعی و منطقی کمک می‌کند، حس کردن بدن و مغزتان، برنامه‌ریزی و سخن‌ورزی، قطع می‌شود. به طور مثال اگر شما تا به حال تجربه این را داشته باشید که به علت آشفتگی زیاد امکان حرف زدن (یا حرف زدن قابل فهم) را از دست داده‌اید، به این علت است که ذهنتان وارد حالت ناایمن شده است. ذهن شما برای این‌که در لحظه خطر تمام انرژی‌اش را صرف زنده نگه‌داشتن شما کند، از این تکنیک استفاده می‌کند. ذهن شما از رسیدن خون و مواد مغزی به بخش‌هایی که مسئول تفکرند جلوگیری می‌کند و آن را به سمت بخش‌هایی هدایت می‌کند که مسئول امن نگه‌داشتن شما هستند. ذهن شما به جای اولویت‌بخشی به افکار انتزاعی و حل مسئله، اولویت را به ارتباط بین حس‌های پنج‌گانه و رابطه بیرون و درون می‌دهد. به همین دلیل است که مردم می‌توانند در مواقع خطر و فشار جدی قدرت بدنی نظیر ابرانسان‌ها، یا توانایی بینایی خارق‌العاده از خود نشان دهند. زمانی‌که شما وحشت‌زده‌اید، یا فشار بیش از حدی را متحمل می‌شوید، ذهن‌تان بدون این‌که حتی متوجه شوید تمام توانش را در خدمت می‌گیرد تا شما را زنده نگاه دارد.

میخکوب شدن چه تفاوتی دارد؟

بیشتر مردم در مورد واکنش جنگ یا گریز شنیده‌اند. این یک مکانیزم است که به پستانداران امکان زنده ماندن برای هزاران سال را داده است. وقتی چیزی اتفاق می‌افتد که شما را می‌ترساند، شما فکر نمی‌کنید؛ تنها واکنش نشان می‌دهید. اگر تجربه این را داشته‌اید که مبهوت شده و بدون این‌که حتی فکرش را کرده باشید که «اوه، نه من باید از این‌جا در برم» بدنتان شروع به دویدن کند، این مکانیزم گریز شما بوده است. جنگ یا گریز هر دو مکانیزم‌های دفاعی هستند که برای جلوگیری از آسیب‌دیدن شما فعال می‌شوند.

همچنین بخوانید:  ناز تو و نیاز «من»: تاملی بر برخی هم‌پوشانی‌های فرهنگ تجاوز و عشق رمانتیک

اما میخکوب شدن متفاوت است، مغز زمانی از میخکوب شدن استفاده می‌کند که راهی برای خارج شدن از وضعیت را متصور نیست. مغز از این روش برای کاهش صدمه یا کم‌کردن از غلظت آسیب استفاده می‌کند. شما درست مانند گوزنی که با دیدن نوربالای ماشین نمی‌داند برای گریختن از خطر باید چه‌کار کند، میخکوب می‌شوید. همه ما در لحظه میخکوب شدن با یکدیگر تفاوت‌هایی داریم: بعضی ممکن است هنگام میخکوب شدن به نظر هوشیار و سفت و سخت بیایند، حال آن‌که بعضی ممکن است به نظر بی‌حس و خالی. میخکوب شدن مکانیزمی است که ذهن در برابر تروماهای زیاد و تکرار شونده به کار می‌بندد. زمانی که مکانیزم جنگ یا گریز دیگر به کار شما نمی‌آید، ذهن از مکانیزم میخکوب شدن به عنوان راهی برای جلب توجه کمتر مهاجم پرخاشگر استفاده می‌کند. به این مکانیزم شبیه کاری که صاریغ یا غزال انجام می‌دهد نگاه کنید، زمانی‌که از دنبال شدن توسط مهاجم خسته می‌شوند و برای این‌که طعمه بی‌اهمیتی جلوه کنند خود را به زمین می‌اندازند.

مکانیزم میخکوب مکانیزم درخشانی است که پستانداران برای اجتناب از خطر به مدت هزاران سال استفاده کرده‌اند، و موفقیت‌آمیز بوده است. قربانیان آزار جنسی هنوز و با همین منطق این مکانیزم را تجربه می‌کنند. متاسفانه و البته دردناک این‌که مکانیزم میخکوب توسط بسیاری «رضایت» تلقی می‌شود. میخکوب شدن، رضایت دادن نیست.

مکانیزم میخکوب و آزار جنسی

معمول‌ترین علائم مکانیزم میخکوب از این قرار است:

  • افکارتان مه‌آلود شده و یا ذهنتان خالی می‌شود.
  • احساس پنیک کردن می‌کنید اما نشانی از آن نمی‌توانید بروز دهید.
  • احساس حبس شدگی یا ناامیدی می‌کنید.
  • تمایل شدیدی به فرار از وضعیت یا متوقف کردن آن دارید اما ایده‌ای ندارید که چه‌طور.
  • احساس می‌کنید که هر کاری منجر به بدتر شدن وضعیت می‌شود و به نظرتان می‌آید که بهتر است هیچ‌کاری نکنید.

اگر پیش از این تجربه تروما داشته باشید، تجربه میخکوب شدن محتمل‌تر است. ترومایی که تجربه کرده‌اید می‌تواند آزار جنسی باشد، اما لزوما هم این‌گونه نیست. اگر پیش از این قربانی شرم از بدنتان، روابطی مملو از بازی‌های روانی، بی‌ارزش شمرده‌شدن مکرر، شده‌اید و یا احساس بی‌قدرتی مکرر در مورد تامین امنیت بدنتان، اعلام یا عدم اعلام رضایت جنسی، یا تعرض داشته‌اید، احتمال این‌که واکنش شما به یک وضعیت پیچیده، میخکوب شدن باشد بسیار بالا خواهد بود. همچنین احتمال فعال شدن مکانیزم میخکوب شدن در موقعیت‌هایی که پویایی رابطه به صورت نابرابریست نیز بالاتر می‌رود: «این آقا پولدار و مشهوره» «من‌که دیگه توی خونه‌ش هستم و حتی نمی‌دونم چه‌طور باید از این‌جا خلاص شد.» یا «داره بهم توهین می‌کنه و یه کاری می‌کنه که احساس کنم خودم دارم اجازه این‌کارها رو بهش می‌دم».

همچنین بخوانید:  جرقه اعتصابات علیه زن‌کشی در مکزیک

شما کاری را که لازم بود برای جان سالم به در بردن کردید

زمان این فرا رسیده که حرف‌هایمان و نظراتمان را در مورد میخکوب شدن به هنگامه‌ آزار جنسی تغییر دهیم. میخکوب شدن هرگز به معنی رضایت دادن نبوده و نیست. میخکوب شدن یعنی فریاد بدن برای رسیدن به وضعیت امن، به تنها روشی که بلد است. میخکوب شدن گیج‌شدگی و مضطرب شدن بدن تا مرز بی‌حرکتی است. میخکوب شدن چهره وحشت است که ماسک بی‌حس بودن به خودش زده.

همه ما می‌توانیم به عوض شدن روایت در مورد میخکوب شدن، مفهوم رضایت و خشونت جنسی کمک کنیم. این‌جا مثال‌هایی از کارهایی که می‌شود کرد را ببینید:

  • به جای پرسیدن سوال‌هایی از قبیل «چرا فلان‌کار را نکردی؟» از کسی که مورد آزار قرار گرفته، می‌توان این‌ها را گفت: «تو کاری رو کردی که برای جون سالم به در بردن لازم بود بکنی»، از زبانی استفاده کنید که رفتار آزاردیده را معتبر می‌شمرد و او را مورد شماتت قرار نمی‌دهد.
  • اگر شما کسی را می‌شناسید که مورد تعرض جنسی قرار گرفته است، با آن‌ها در مورد این‌که چه‌طور میخکوب شدن نوعی مکانیزم دفاعی بدن است صحبت کنید. این به آن‌ها کمک می‌کند تا از احساس عذاب‌وجدان، شرم داشتن، و مسئولیت‌پذیری فردی‌شان فاصله بگیرند.
  • دیگران را در مورد زبان شماتت‌کننده‌شان در مواجهه با آزاردیدگان مطلع کرده، به آن‌ها آموزش دهید.
  • شروع کنید به بحث کردن در مورد رضایت مشتاقانه با افرادی که روابط صمیمانه‌تری با آن‌ها دارید.

این متن برگردانی است از یادداشتی با همین نام منتشر شده در مجله روانشناسی روز.

14 نظر
  1. خطاب به میدان عزیز
    اگه قرار نیست بتونیم در پاسخ به کامنت دیگران، پاسخی درج کنیم، بهتره دگمه ی پاسخ به ازای هر کامنت برداشته بشه و فقط یک دگمه ی کلیِ پاسخ داشته باشه این صفحه
    ممنون

  2. در پاسخ به «جیات»
    زن دقیقا چگونه می‌تواند به مرد تجاوز کند، مانند مرد به زن؟!! او را بیهوش کند و با شی‌ای خارجی از راه …؟ !!
    کمی بیشتر فکر کنید درباره‌ی چه توانایی‌هایی صحبت می‌کنید!

  3. مگه ما اسب فحل ایم که با هر کسی رابطه داشته باشیم؟؟؟؟؟ حتی حیوان ها هم با جذابیت هایی سعی می کنم توجه جنس مخالف رو جلب کنن.

  4. مثل همیشه عالی. انتخاب متن فوق العاده و ترجمه بسیار روان. کاش سایت های دیگه الگو میگرفتن از کاری که انجام میدین. پیروز باشین

  5. باز هم همان نگاه فاشیستی.
    چرا در متنهای شما همیشه مرد متجاوز و زن قربانی است؟ چرا متنها را خنثی نمینویسید؟ اگر نویسنده ی اصلی متن، متن را اینگونه نوشته است و متن ترجمه است باز هم توجیه کننده ی این نیست که متنهای فاشیستی را اینجا منتشر کنید (یا حداقل بدون هیچ توضیحی در مورد فاشیستی بودنشان منتشر کنید).

    عمل تجاوز در میان همه ی اقشار انسانها روی میدهد. زن علیه مرد، زن علیه زن، مرد علیه مرد، مرد علیه زن، تراجنسی علیه تراجنسی و …
    واقعاً درک این مسئله سخت است؟

    شاید در جواب بگویید تجاوز مردان علیه زنان شایع تر است. خب آیا با همین توجیه میتوان با همین زبان در مورد جرم و جنایت و بالاتر بودن نسبت آن در میان سیاهپوستان هم نوشت و جرم و جنایت را عملی سیاهپوستانه و قربانی بودن را عملی سفیدپوستانه دانست؟
    زبان عمومیت بخشانه علیه هر قشری “به هر دلیلی” فاشیستی است. چرا؟ چون زن متجاوز هم داریم. مرد قربانی هم داریم.
    مردان قربانی به صورت مضاعف مورد ظلم قرار میگیرند. هم با خود عمل تجاوز، هم با نادیده انگاشته شدن و هم با یک کاسه شدنشان با مردان متجاوز.
    زنان متجاوز هم به صورت مضاعف نفع میبرند. هم با سوء استفاده کردنشان از قربانی و هم با قسر در رفتن هنگام تجاوز (و سایر جرایم) و مظلوم-نمایی ای که دائماً از آن مظلوم نمایی در طول زندگی استفاده میکنند. (مظلوم نمایی ای که با یک کاسه کردنشان با زنان قربانی به دست آورده اند).
    البته از زنان قدرتمند فمینیست عجیب نیست که اینگونه رویکردی یکسویه داشته باشند. آنها صدای بلندی دارند و با استفاده ی ابزاری از زنان ضعیف، زنان ضعیف را لشگر خود کرده اند برای قدرتجویی و خودکامگی خودشان.

    بایستی به این نکته هم اشاره کرد “پولدار و مشهور بودن” یعنی طمع کردن برای پول و شهرت آن فرد. این موضوع ربطی به تجاوز ندارد. اینکه بعد از رابطه ی جنسی ممکن است چیزی از پول و شهرت آن فرد نصیبشان نشود ممکن است سبب دلخوری شود که این احساس ناخوشآیند اگر توسط چنین متنهای ایراد-داری که مفهوم تجاوز را به همه چیز سرایت داده اند تحریک شود ممکن است با خود-فریبیِ خودخواهانه تبدیل به حسی از قربانی بودن شود. (در اصل این افراد قربانی طمع خود شده اند، نه قربانی تجاوز، چون تجاوزی صورت نگرفته است.)
    شاید در مورد مهریه و خرجی و نفقه و حساب کردن میز قرار و … بشود با همین منطق مفاهیم را بسط و گسترش و سرایت داد. یعنی مرد میخکوب قدرت محسور کننده ی جنسی زن شده است و به ناچار با حالتی گیج و منگ میز قرار را حساب کرده است. یا ساخت-های اجتماعی ای که مرد را به سمت قراردادهایی استثماری مثل ازدواج (مهریه و خرجی و نفقه و حساب کردن میز قرار و …) سوق میدهد و مرد میخکوبِ فشارِ ساخت-های اجتماعی میشود و به آنها تن میدهد. (زشته اگه حساب نکنم. مردم چی فکر میکنند؟ اگه حساب نکنم مردانگیم زیر سؤال میره، با نگاه تحقیر آمیزش بهم توهین میکنه و …)

    نکته ی دیگری که میتواند این متن را به کلی زیر سؤال ببرد وجود احساس شرم حین و بعد از رابطه است (دلیل اینکه این انفعال در زنان شایع تر است). فردِ به اصطلاح قربانی از رابطه لذت برده است (و میبرد)؛ اما شرم و ننگ اینکه این لذت او را تبدیل به زنی لذت-جوی جنسی که به راحتی با هر کسی رابطه برقرار میکند (شرمی و ننگی که بعد از انقلاب کشاورزی در وجود زنان توسط جامعه نهادینه شده است) ، بکند، به او اجازه ی عملکرد فعالانه در روابط جنسی را نمیدهد، تا همواره بعد از هر رابطه راه فراری را برای گریز از این شرم و ننگ در وجود خودش باز بگذارد (من نمیخواستم، او خواست! من فقط نظاره گر بودم! من گناه کار نیستم!)
    مشکل این شرم است. همین شرم سبب عدم توازن در عرضه و تقاضا در بازار روابط جنسی میان زنان و مردان شده است. یک مرد یا بایستی بسیار جذاب باشد یا بسیار پولدار و مشهور یا بسیار سرمایه گذاری بر روی آن زن احساسی کرده باشد (محبت بسیار و قول ازدواج یا خود ازدواج و …) تا زن حاضر باشد این شرم را برای داشتن رابطه ی جنسی با آن فرد به جان بخرد. (انگار که تلخی این شرم فقط با شیرینی جذابیت ظاهری بسیار زیاد مرد، یا پول و شهرت یا سرمایه گذاری احساسی مرد قابل قورت دادن است!)

    داشتن احساس شرم بعد از رابطه و پشیمانی از داشتن آن حس، به معنای تجاوز بودن آن رابطه نیست. فمنیستها به جای اینکه مشکل اصلی را حل کنند (وجود این شرم که توسط جامعه به زن القا شده) و تشویق زنان برای ایجاد رابطه به هر نوع مرد (چه زیبا، چه معمولی، چه پولدار، چه فقیر، چه مشهور، چه گمنام، چه کسی که سرمایه گذاری احساسی کرده است چه کسی که نکرده است، چه کسی که قول ازدواج داده است، چه کسی که نداده است، چه کسی که با او ازدواج کرده است، چه کسی که نکرده است و…) (مانند اکثر مردان که با هر نوع زنی بدون شرم خواهان ایجاد رابطه جنسی هستند) با عوضی جا زدن این حس شرم به جای حس قربانی بودن در ذهن زنان، تمام مردان را وحشی هایی متجاوز در ذهن زنان و جامعه (و حتی خود مردان) جلوه میدهند.

    1. پیشنهاد می کنم کمی بیشتر درباره ی حقوق انسان ها و خشونت علیه مرد و زن مطاب منتشر کنید بیشتر متن های شما در رابطه با جایگاه انسان در جامعه،تبعیض و خشونت و تبعیض جنسیتی رویکرد و نگاهی فمینیستی دارد. همان قدر که زن ها آزار می بینند مردها هم در فشارند و اتفاقا شرایط برای هر دو در جهان یکسان است و متاسفانه حقوق مردان کم تر در نظر گرفته شده و کمتر درباره آن صحبت می شود.

      1. انصافا باور دارید که در دنیا در حال حاضر حقوق زنان و مردان برابر است؟! اینکه از انسانها حقوقی ضایع می‌شود درست اما واقعا حقوق ضایع شده مردان با زنان برابر نیست کما اینکه حقوق زنان بیشتر توسط مردان زیرپا گذاشته می‌شود اما حقوق مردان توسط حکومت ها این دوتا باهم یکی نیستن

    2. دوست عزیز، به جای ۲۰ خط مطلب نوشتن ، بهتره یه نگاهی به آمار های تجاوز بندازی ببینی تجاوز مرد به زن و زن به مرد ( و بقیه حالت ها) چه تعداد بود، آمار ها به درستی نشون میدن که از هر ده قربانی ۹ نفرشون زن بودن، حالا اگه باز هم ریز بشیم توی آمار ها تعداد تجاوز زن به مراتب کمتره …. مگه اینکه بگی این آمارهار ها هم ساخته و پرداخته ی یه گروه یا ذهنیت فاشیسته که اون موقع کلا با شما نمیشه وارد گفتگو شد …ولی خب اینکه همیشه به اقلیت ها کمتر توجه نشون داده شده درسته…
      ممنون

      1. حرف من خیلی ساده بود. تجاوز امری صرفاً از جانب مردان و صرفاً علیه زنان نیست.
        با نادیده انگاشتن این واقعیت ساده، نویسنده ی این متن (و متنهای مشابه) روایتی یک-طرفه از واقعیت ارائه میدهند. روایتی که در آن جنسیت مرد مترادف و هم-نهاد میشود با پلیدی و ظلم و از آنسو جنسیت زن مترادف و هم-نهاد میشود با معصومیت و قربانی بودن. ایراد ارائه ی روایت یک-طرفه همین است.
        این نگاه فاشیستی است. کاری که هیتلر در آلمان کرد هم همین بود. یهودیت را نماد تمام پلیدیها دانست و ملت آلمان را نماد مظلومیت. عمومیت-بخشی کردن، فاشیستی است.
        برای مثال برای تقویت این روایت از تجاوز زنان علیه زنان صحبتی نمیشود. (برای سرپوش گذاشتن بر این واقعیت که زن هم میتواند متجاوز باشد و زن مظهر تمام خوبیها نیست.)
        و همچنین برای تقویت این روایت از تجاوز مردان علیه مردان صحبت نمیشود. (باز هم برای سرپوش گذاشتن این واقعیت که مرد هم میتواند قربانی باشد و مرد مظهر تمام ظلمها نیست و مرد هم میتواند مظلوم واقع شود)
        و همچنین برای تقویت این روایت از تجاوز و آزار جنسی و خشونت زنان علیه مرادن صحبتی به میان نمی آید.

        https://doi.org/10.1023%2FA%3A1022456626538

        Men’s Reports of Nonconsensual Sexual Interactions With Women: Prevalence and Impact

        Barbara Krah ́e, Dr. phil. habil.,1;2 Renate Scheinberger-Olwig, Dipl.-Psych.,1 and Steffen Bieneck, Dipl.-Psych.1

        Received May 22, 2001; revision received July 30, 2002; accepted October 16, 2002

        Two studies examined the prevalence and emotional impact of men’s nonconsensual sexual interactions with women. The first study included a sample of 247 heterosexual men with a mean age of 18.3 years. The second study was a replication with a sample of 153 heterosexual men with a mean age of 22.3 years. All respondents completed a measure of nonconsensual sexual interactions including the use of three aggressive strategies (physical force, exploitation of the man’s incapacitated state,and verbal pressure) and three forms of unwanted sexual contact (kissing/petting, sexual intercourse,and oral sex). In addition, the relationship to the female initiator was explored. For each type of nonconsensual sexual interaction, respondents indicated the affective impact of the experience. In Study 1, 25.1% of respondents reported at least one incident of nonconsensual sex with a woman and 23.9% reported attempts by women to make them engage in nonconsensual sexual activity. In Study 2, the overall prevalence rate for completed nonconsensual sexual interactions was 30.1%, and 23.5% of the men reported attempts at making them engage in nonconsensual sex. In both samples, exploiting the man’s inability to offer resistance was the most frequently reported aggressive strategy. Kissing/petting was the most frequently reported unwanted sexual activity, followed by sexual intercourse and oral sex. Prevalence rates were higher for nonconsensual sex with an (ex-)partner or friend than for nonconsensual sex with an unknown women. Ratings of affective impact revealed that men rated their nonconsensual experiences as moderately upsetting. The findings are discussed in the light of previous studies on men’s unwanted sexual experiences and the extant literature on women’s nonconsensual sexual interactions with men

        https://www.cdc.gov/violenceprevention/intimatepartnerviolence/fastfact.html

        https://en.wikipedia.org/wiki/Sexual_assault_of_LGBT_persons

        A telephone survey conducted in 2010 for the U.S. Centers for Disease Control and Prevention found that 43.8% of lesbians reported having been raped, physically abused or stalked at some point by an intimate partner; of these, 67.4% reported the perpetrator or perpetrators as being exclusively female.

        https://en.wikipedia.org/wiki/Rape_by_gender

        شاید در جواب بگویید تجاوز مردان علیه زنان شایع تر است. خب آیا با همین توجیه میتوان با همین زبان در مورد جرم و جنایت و بالاتر بودن نسبت آن در میان سیاهپوستان هم نوشت و جرم و جنایت را عملی سیاهپوستانه و قربانی بودن را عملی سفیدپوستانه دانست؟
        زبان عمومیت بخشانه علیه هر قشری “به هر دلیلی” فاشیستی است. چرا؟ چون زن متجاوز هم داریم. مرد قربانی هم داریم.
        مردان قربانی به صورت مضاعف مورد ظلم قرار میگیرند. هم با خود عمل تجاوز، هم با نادیده انگاشته شدن و هم با یک کاسه شدنشان با مردان متجاوز.
        زنان متجاوز هم به صورت مضاعف نفع میبرند. هم با سوء استفاده کردنشان از قربانی و هم با قسر در رفتن هنگام تجاوز (و سایر جرایم) و مظلوم-نمایی ای که دائماً از آن مظلوم نمایی در طول زندگی استفاده میکنند. (مظلوم نمایی ای که با یک کاسه کردنشان با زنان قربانی به دست آورده اند).

        به همین سادگی.

پاسخ دادن به محمد گیتی زاده لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗