سارا بنیعامریان در این یادداشت نگاهی داشته به تاریخ زنان افغانستان و مقاومتهایشان علیه زنکشی حتی در تاریکترین و مرتجعترین حکومتها و تجربه کارزاری علیه یک جنایت را روایت میکند که موجب تغییر قانون ناعادلانه در پاکستان شد.
نامش عمبرین بود، پانزده سال داشت و جرمش این بود که به دوستش کمک کرده بود تا به همراه دوستپسرش فرار کنند. مجازاتش هم بسته شدن به صندلی ماشینی بود که فرمان به آتش کشیدنش از پیش توسط دادگاه قبیلهای در پاکستان صادر شده بود.
ماریا صداقت عباسی زن هجده سالهای بود که به خاطر رد کردن پیشنهاد ازدواج خواستگارش توسط پدر آن مرد و دو تن دیگر به آتش کشیده شد. جنایتی که در ابتدا توسط تحقیقات محلی خودکشی تلقی شده بود اما بعدتر با پیگیری خانوادهی او و تحقیقات دادگاه عالی پاکستان اعلام شد که قتل بوده است.
زینت رفیق هجده ساله، آنوم مسیح نوزده ساله و مقدس توفیق بیستودو ساله هر سه به دلیل مخالفت خانوادهها با ازدواجشان توسط خانوادهی خود به قتل رسیدند.
نازیلای هجدهساله هم که پس از رد کردن دستور ازدواج با مردی که خانوادهاش برای او انتخاب کرده بودند، به همراه دوستپسرش فرار میکند و به ایستگاه پلیس منطقهی بهارک در افغانستان میرود تا به او پناه دهند. اما دو روز بعد برادرش با مراجعه به ایستگاه پلیس به آنان «قول» میدهد که هیچ اتفاقی برای نازیلا نمیافتد و او را تحویل میگیرد. ساعتی بعد او در اثر خفگی با سیم الکتریکی و ضربات چاقو میمیرد.
اسامی را خط بزنید و جرمها را بخوانید، جای این اسامی نام رومینا یا هر زنی را بگذارید که نقشش «حفظ آبرو»ی خانواده است. نام هر زنی را بگذارید که هرگاه کاری برخلاف میل خانوادهاش کرد تهدید شد، سرکوب شد و یا کشته شد.
جرمها را هم خط بزنید. فرقی نمیکند قندیل بلوچ باشد که برادرش او را به دلیل انتشار عکسهایش در فضای مجازی به قتل میرساند –چراکه مخالف قواعد اسلام عمل کرده و باعث بیآبرویی خانواده شده است- یا فرخندهای باشد که به مولایی که در مسجد به زنان دعا میفروخت، اعتراض کرد و متهم به آتش زدن قرآن و در نهایت محکوم به مرگ شد. این جا خود زن بودن جرم است، زن بودنی که به هر ترتیبی قواعد مردسالارانهی حاکم را به چالش بکشد و منافع مردان، چه پدر و برادر و چه مردان آن اجتماع، را به خطر بیندازد. مردان میکشند چرا که در جوامعی که «آبرو» وابسته به زنِ در خانه و فرمانبردار است، تداوم اجتماعی و اقتصادیشان با نابود کردن «لکهی ننگ» و شرکت در بازسازی مداوم ساختار مردسالارانه است که ممکن میشود؛ ساختاری که اگر مردی از پیروی از قواعد آن سرباز زند، دیگر در آن پذیرفته نمیشود. تداوم سنتها و فرهنگ وابسته به زنانی است که در خانه میمانند، زنانی که حرف شنوی دارند. اگر زن یا دختر مردی بخواهد این نظم را برهم زند، وظیفهی مرد خانواده است که مطمئن شود با نابودی این مایهی ننگ دیگر در این نظم ارتجاعی خللی وارد نمیشود. البته که اگر آن مرد از انجام این وظیفه سرباز زند بقیهی مردان با گرفتن عنوان «مرد بودن» از او و احتمالاً تحریم اجتماعی و اقتصادیاش حیات اجتماعی او را سلب میکنند. بههرحال همهی مردان باید برای حفظ و تداوم این ساختار تلاش کنند. همه نقش خود را ایفا میکنند تا این بیعدالتی پابرجا بماند. برای این که منافع مردان بر هم نخورد، زنان برهمزنندهی نظم باید پنهان شوند، باید دیده نشوند، باید کشته شوند. اسامی را بشماریم از فرخنده تا ۲۳۸ زنی که در سال ۲۰۱۹ در افغانستان کشته شدهاند[۱]۹۶ مورد از این قتلها برچسب قتل ناموسی داشتهاند.. اسامی را بشمارید از قندیل تا هزار زنی که سالانه در پاکستان کشته میشوند.
فرقی نمیکند قندیل بلوچ باشد که برادرش او را به دلیل انتشار عکسهایش در فضای مجازی به قتل میرساند یا فرخندهای باشد که به مولایی که در مسجد به زنان دعا میفروخت، اعتراض کرد و متهم به آتش زدن قرآن و در نهایت محکوم به مرگ شد. این جا خود زن بودن جرم استمسألهی زنکشی، مسألهای است که ما بنا بر تجربهی زیستمان نمیتوانیم از آن فاصله بگیریم، با فاصله به موضوع بنگریم و با نگاه بیطرفانه تحلیل کنیم. مسأله ستم بر زنان که زنکشی یکی از نمودهای شدید آن است به اشکال مختلفی در زندگی روزمرهی ما جاری است، همهی ما زنانی که در جامعهای با ساختار و قواعد مردسالار زندگی میکنیم، همهی مایی که هنگام مخالفت با آن، دیوار سفت و سختاش را در اشکال سنتی و مدرن در برابرمان دیدیم. با این حال هر جا ستم هست، مقاومتی هم هست؛ مقاومتهایی هر چند کوچک، چه به شکل فردی و چه جمعی در جهت پس گرفتن حق زندگی. در ادامه نگاهی کوتاه به تاریخ زنان افغانستان و مقاومتهایشان حتی در تاریکترین و مرتجعترین حکومتها میکنیم و در نهایت به جنایتی میپردازیم که موجب تغییر قانون ناعادلانه در پاکستان شد.
افغانستان: تاریخ پرفراز و نشیب
افغانستان پیش از اشغال شوروی دو دورهای را تجربه کرد که دولتها پی آن بودند تا با تصویب قوانینی از بالا وضعیت زنان را بهبود بخشند. دورهی اول مربوط به حکومت حدوداً ده سالهی «شاه امانالله خان» در دههی ۱۹۲۰ بود که وی در آن حجاب را آزاد کرد، مدارس مخصوص زنان به نام «مکتب مستورات» را در کابل دایر کرد، طویانه[۲]پولی که از طرف پدر و مادر داماد به خانوادهی عروس برای دختر پرداخت میشود. را ممنوع کرد و تضمین داد که زنان در انتخاب همسرشان آزادند، چندهمسری را ممنوع کرد و قانون حداقل سن هجده سال برای ازدواج دختران را صادر کرد. این اصلاحات باعث میشد که قدرت مردان در قبیله و خانواده کاهش یابد و همین یکی از دلایل خشم جامعهی سنتی و مذهبی افغانستان نسبت به او بود. این در کنار سایر اصلاحاتی که او انجام داده بود باعث اعتراضات گسترده علیهاش و در نهایت سقوط وی شد.[۳] Ahmed-Ghosh, H. (2003). A history of women in Afghanistan: lessons learnt for the future or yesterdays and tomorrow: women in Afghanistan. Journal of international Women’s Studies, ۴(۳), ۱-۱۴
دورهی دومی که قوانین کشور به نفع زنان تغییر کرد مربوط به قدرت گرفتن حزب دموکراتیک خلق افغانستان در سال ۱۹۷۸ بود. سازمان دموکراتیک زنان افغانستان وابسته به این حزب در حوزهی زنان فعالیتهای مهمی انجام داد. تغییرات اجتماعی و اقتصادی در این دوره بسیار سریع بود، به گونهای که اکثر مردم نتوانسته بودند همگام با آنها پیش روند. فراهم آمدن امکان تحصیل برای همه، اصلاحات عرضی، ممنوع کردن خرید و فروش عروس و قانون افزایش سن ازدواج همه از عواملی بود که سبب واکنشهای منفی جامعهی محافظهکار و سنتی شد. اما برنامهای که حزب برای اجرای فرمانی با هدف تأمین حقوق برابر برای زنان داشت و اجباری کردن تحصیلات برای زنان از سوی برخی دخالتهای غیرقابل تحمل در زندگی خانوادگی تلقی شد. سرعت زیاد تغییرات باعث اعتراضات گستردهی جماعتهای مذهبی و محافظهکار مردانه شد که این تغییرات را چالشی برای اعمال قدرت خود میدیدند.[۴] Ahmed-Ghosh, H. (2003). A history of women in Afghanistan: lessons learnt for the future or yesterdays and tomorrow: women in Afghanistan. Journal of international Women’s Studies, ۴(۳), ۱-۱۴
در دورهی اول که تغییرات در اثر بازیگری زنان درباری و تأثیرات آنان بر دربار بود، تغییرات از دیوارهای دربار فراتر نرفت و همان اندک تأثیراتی هم که داشت در شهرها و طبقات بالای اجتماعی و اقتصادی بود. این تغییرات از بالا بدون توجه به شرایط اجتماعی مناطق پیرامونی و لزوم آگاهی بخشی و آموزش اعمال شد و در نهایت موجب اعتراضات گستردهی مردانی شد که قدرت و منافع خود را در خطر میدیدند. این اعتراضات باعث سقوط شاه امانالله خان شد و پس از او محمد نادر شاه به روی کار آمد. در حکومت وی تمام حقوق و اختیارات از زنان سلب میشود. مکاتب زنان مسدود و انجمنها و نشریات زنان تعطیل میشود و از همان ابتدا اعلام میکند که هیچ زنی اجازه ندارد بدون برقع از خانه بیرون بیاید، وگرنه مجازات میشود. در دورهی دوم که حزب دموکراتیک خلق به روی کار میآید هم اشتباهاتی مشابه دورهی شاه امانالله خان صورت میگیرد. اعتراضات علیه آنها بالا میگیرد. علاوه بر تغییرات سریع، دخالتهای خارجی نیز مردم را در مقابل حزب و حتی در کنار نیروهای مرتجع قرار میدهد؛ در نهایت اشغال افغانستان توسط شوروی بسیاری از گروههای داخلی را در مقابل نیروی خارجی بسیج میکند به طوری که حتی برخی گروههای مترقی نیز در مقابل شوروی کنار مجاهدین میایستند. جنگ مجاهدین علیه شوروی، تمام مظاهر خارجی را، که حقوق زنان نیز بخشی از آنها بود، هدف گرفته بود. با رفتن شوروی در سال ۱۹۸۹ و شروع جنگهای داخلی وضعیت برای زنان بدتر میشود. با تسلط طالبان دورهی سیاهی برای زنان آغاز میشود. اجباری شدن برقع، برقراری امر به معروف و نهی از منکر برای کنترل زنان و نیاز به همراهی یک محرم مرد برای زنان وقتی از خانه خارج میشوند کوچکترین امکانهای زندگی را از زنان سلب کرده بود.
پس از آن تا سال ۲۰۰۱ که طالبان سقوط میکند، زنان تحت ستمهای شدیدی بودند که ساختار مردسالار مرتجع و افراطی حکومت طالبان بر آنها اعمال میکرد. البته که بعد از سقوط طالبان نیز وضعیت زنان تغییرات عمدهای نکرد. همچنان هم فاصلهی زیاد بین مناطق شهری و روستایی، ناکارآمدی سیستم قضایی رسمی در دفاع از حقوق زنانی که در معرض خشونت هستند و کارکرد سیستم قضایی غیررسمیِ سنتی و قبیلهای، ناآگاهی جامعه و فراهم نبودن آموزش و کار قربانیان زیادی از میان زنان میگیرد. ساختار سنتی جامعهی افغانستان در کنار دخالتهای خارجی و بازیهای قدرت در منطقه وضعیت زنان افغانستان را بسیار پیچیده کرده است.
به اعتقاد «راوا» فعالیت مستقل زنان اهمیت دارد چراکه دیگر بدن و حقوق زنان تبدیل به اموری نمیشوند که در برابر نفوذ امپریالیسم، وظیفهی حفظ سنتها را بر دوش کشند. آنها میگویند «ما از خواهرانمان در الجزایر و ایران آموختیم که نمیتوانیم اهداف ملی را جلوتر از حقوق زنان قرار دهیم».از طرفی کنشهای تشکلهای وارداتی به جای شکل دادن یک جنبش از دل مردم و در پیوند با زنان در لایههای مختلف اجتماعی در تمام بخشهای کشور، صرفاً برنامههایی را به صورت پروژهای پیش میبردند و تمرکز کارهایشان نیز در بخشهای مرکزی است. این تشکلها با گرفتن نقشی حمایتگرانه ابتکار حرکات خودجوش را از جنبش زنان افعانستان سلب کردهاند. با این حال در کنار این بخش تاریخ رسمی، تاریخ مقاومتی نیز وجود دارد که نشان میدهد حتی در تاریکترین دورههای افغانستان نیز گروههای زیرزمینی مردمی فعالی بودهاند که تلاش میکردند در روند اتفاقات تأثیرگذار باشند و زنان را فعال کنند.
مقاومت زنان: درسهایی برای آینده
در این بخش نگاهی کوتاه به جنبش زنان در افغانستان میکنیم. از انجمنها و تشکلهای مستقل زنان گرفته تا کنشهایی خودجوش جمعی و فردی زنان در مقابله با قوانین ارتجاعی و قتلهایی که باعث شد صدای سرکوبشده و خشم پنهان زنان آنها از خانهها به خیابانها کشاند و قواعد ساختار مردسالار را بر هم زند. کنشها و جنبشهایی درونزا که میتواند تغییراتی در متن جامعه رقم زند. البته که تمام ایدهها و کنشهای این سازمانها قابل دفاع نیست، آنها در دورههایی اشتباهاتی داشتهاند و یا ملاحظات سیاسی و محافظهکارانه داشتهاند؛ اما از همین اجتماعات مبارز و تجاربشان بسیار میتوان آموخت.
یکی از سازمانهایی که از سال ۱۹۷۷ تا اکنون و حتی در زمان حکومت طالبان فعال بود، جمعیت انقلابی زنان افغانستان یا راوا[۵] Revolutionary Association of the Women of Afghanistan (RAWA) است. فعالیتهای راوا پس از کشته شدن موسس آن، مینا و چندی دیگر از رهبران جمعیت توسط گروهای جهادی در اواخر دههی ۱۹۸۰ به صورت زیرزمینی ادامه یافت. راوا از همان ابتدا هم با اشکال مردسالارانهی ملیگرایی مخالف بود -و به همین علت زیر چتر هیچ گروه سیاسیای قرار نگرفت- ، هم با گروههای جهادی و هم با دخالتهای خارجی و حضور شوروی در افغانستان. راوا معتقد است از آنجا که نقشهای جنسیتی فرمهای انعطافپذیری دارند، با توجه به اهداف سیاسی گروههایی که مسألهی زنان برایشان محوری نیست تغییر میکنند و در مواقع جنگها و درگیریها با مسائل دیگر ترکیب میشوند و بنابر نیازهای بزرگتر تغییر میکنند. مسائل زنان همواره در گروههایی با سلطهی مردانه ذیل مسائل کلیتر و بااهمیتتر قرار میگیرند. در جنبشهای ملی تحت سیطرهی مردان و با ساختار مردانه، زنان معمولاً پس از کسب استقلال و پیروزی نادیده گرفته میشوند. از این رو، فعالیت سیاسی و مستقل سازمانها و تشکلهای زنان برای فعالیت مستقل و فعالانهی زنان در مسائل سیاسی کشور و همچنین مسائل زنان اهمیت دارد. در این حالت زنان و مسائلشان در اثر تسلط مردان در سازمانهای مردانه به حاشیه رانده نمیشوند و در این صورت امکان برقراری قوانین بنیادگرایانه، مردسالارانه و ضدزن نیز وجود نخواهد داشت. فعالیت مستقل زنان اهمیت دارد چراکه دیگر بدن و حقوق زنان تبدیل به اموری نمیشوند که در برابر نفوذ امپریالیسم، وظیفهی حفظ سنتها را بر دوش کشند. آنها میگویند «ما از خواهرانمان در الجزایر و ایران آموختیم که نمیتوانیم اهداف ملی را جلوتر از حقوق زنان قرار دهیم».
فعالیت مستقل زنان اهمیت دارد چراکه دیگر بدن و حقوق زنان تبدیل به اموری نمیشوند که در برابر نفوذ امپریالیسم، وظیفهی حفظ سنتها را بر دوش کشند. آنها میگویند «ما از خواهرانمان در الجزایر و ایران آموختیم که نمیتوانیم اهداف ملی را جلوتر از حقوق زنان قرار دهیم».تجربهی اصلاحات از بالا که در بخش قبلی به آن پرداخته شد به آنها آموخته بود که ساختار مردسالار و محافظهکار و همچنین قدرت نیروهای مذهبی افراطی در مناطق محلی خارج از کابل و ضعف قدرت مرکزی همواره مانع از این است که سیاستهای مرکزی بتواند در جهت رهایی حقیقی زنان عمل کند و گاه حتی به خشونت بیشتر علیه زنان منجر میشود. این سیاستها تنها توانسته بودند تغییراتی را در طبقات بالای اجتماعی و ساکنین شهر کابل ایجاد کنند. راوا در تلاش بود که وارد سیستمهای سیاسیای نشود که در ظاهر و برای تبلیغات شعار آزادی زنان را میدهند اما در واقعیت از شکلگیری تشکلهای مستقل جلوگیری میکنند. آنها میدانستند رهاییای که خودشان به دست نیاورند را هر کسی میتواند از آنها بگیرد و همینطور هم شد. با شروع جنگ داخلی و در نهایت به روی کار آمدن طالبان وضعیت زنان بدتر شد. در این دوره آنها با فیلمبرداری و عکسبرداری از خشونتهای طالبان بر علیه زنان و زنکشی حکومت و انتشار آنها در جهت آگاهسازی و مشروعیتزدایی از این گروه عمل میکردند و مدارس زیرزمینیای نیز برای آموزش و توانمندسازی زنان ایجاد کرده بودند. همچنین آنها در مراکز نگهداری از کودکان در کمپهای پناهندگی در پاکستان سعی میکنند فرهنگ و تاریخ افغانستان را به کودکانی که در پاکستان رشد میکنند بیاموزند تا وطن را فراموش نکنند. در سطح مدارس به دختران و پسران آموزشهایی میدهند که به وسیلهی آنها دیدگاههای جنسیتی را تغییر دهند و در سطح دیگری نیز میکوشند خانوادهها را به عنوان هستههای اولیهی اجتماعی دربارهی مسائل زنان آموزش دهند تا در نهایت تغییرات بزرگتری را در جامعه ایجاد کنند؛ چراکه تغییرات از بالایی را که توسط سیستمهای سیاسی مردسالار ایجاد میشود تنها بر روی زندگی طبقات بالای شهری موثر میدانند و معتقدند اینگونه اصلاحات نمیتواند با زندگی و تجربهی زنان در تمام طبقات و گروهها پیوند بخورد و رهایی واقعی زنان تنها به دست خودشان اتفاق میافتد. هماکنون نیز مراکز نگهداری از کودکان بیسرپرست و مراکز آموزش به زنان به رهبری زنان در افعانستان و پاکستان در حال فعالیت است با این که نه اسامی اعضای راوا مشخص است و نه مشخص است که این مراکز تحت نظر راوا فعالیت میکنند. با این کار آنها خود را از دستاندازی حکومت و گروههای افراطی حفظ میکنند. با این که راوا برای بقا تا حدی به مصالحه با ساختار موجود میپردازد و از ساختار خانواده و برخی از تقسیمکارهای جنسیتی فراتر نمیرود اما تلاش کرده تا از تعریف زنان در قالب نقشهای خانوادگی و پذیرش نقش «مادر ملت» برای زنان سرباز زند و برای زنان نقشی مستقل قائل شود. همچنین حضور زنان در پستهای رهبری در سازمان و معرفی زنان با برچسبهای مأمور و انقلابی چهرهی متفاوتی از آنان نشان میدهد.[۶]Fluri, J. L. (2008). Feminist-nation building in Afghanistan: An examination of the Revolutionary Association of the Women of Afghanistan (RAWA). Feminist review, ۸۹(۱), ۳۴-۵۴
گروه زیرزمینی دیگری که در سالهای حکومت طالبان فعال بود، انجمن ادبی تحت پوشش کارگاه خیاطی سوزن طلایی بود. زنانی که در آن دورهای که آموختن برای زنان ممنوع بود، مخفیانه با وجود خطراتی که تهدیدشان میکرد جمع میشدند و به خواندن کتاب، شعر و نقد میپرداختند.
در کنار این مقاومتهای جمعی، مقاومتهای فردی نیز در مقابل سختگیریهای طالبان وجود داشت. علاوه بر فعالیت زنان در مکاتب مخفی برای آموزش و تحصیل، حکایاتی وجود دارد که زنان در مقابله با طالبان مخصوصاً مأموران امر به معروف و نهی از منکر قرآن به همراه داشته و خطاب به آنها و با نشان دادن قرآن از آنها میخواستند که آیاتی را نشان دهند که عدم حضور زنان و پوشیدن اجباری چادری را مشخص کرده باشد و حتی خانمی به نام ساجده در مقابل خشونت افراد طالبان لباسهایش را کشیده و اعتراض خود را به این صورت نسبت به پوششهای سختگیرانهی این نظام نشان داد.
بعد از فروپاشی طالبان وضعیت زنان به طرز معجزهآسایی تغییر نکرد. علاوه بر اینکه دادگاههای قبیلهای همچنان برپا بودند و همچنان حکم سنگسار اجرا میشد، گاه دولت نیز قوانین مرتجعانهای وضع میکرد که با اعتراض زنان روبهرو میشد. مثلاْ در سال ۲۰۰۹ دولت در پی این بود که قانونی وضع کند که نتیجهی آن محدود شدن زنان شیعه بود. قانونی که اجازهی خروج زنان از منزل بدون اجازهی شوهر را از آنان میگرفت و وظیفهی تمکین را بر دوشششان میگذاشت. حدود ۲۰۰ زن که اکثر آنها دانشجو بودند به خیابانها میروند و با وجود حضور نیروهای مرتجع که قصد سرکوب آنها را داشتند میتوانند صدای خود را به پارلمان برسانند. مردانی که به آنها سنگ پرتاب میکردند و میگفتند این قانون است! شما باید از آن اطاعت کنید. افرادی که همهی ما با آنها آشنایی داریم. مورد بعدی هم تظاهرات زنان و مردان در اعتراض به اعدام نجیبه در ملأعام بود که در روستایی به فاصلهی یک ساعت از کابل اتفاق افتاده بود. آنان در این تظاهرات دولت را به دلیل عدم حمایت از زنان مقصر میدانستند و خواستار عدالت و آزادی برای زنان شدند.
گرچه تاریخ زنان افغانستان و پاکستان همچون دیگر کشورهای منطقه سرشار از سرکوب توسط ساختار مردسالار و سنتی در تمام ابعاد زندگیشان بوده است، اما همیشه نارضایتیها و مقاومتهایی در میان زنان به صورت پنهان وجود داشته که در برهههای خاصی به دلیل رخدادهایی آشکار شده و توانسته تمام زنان جامعه را برانگیخته و از جا بلند کند. رخدادهایی که دیگر نه تنها فعالین و دغدغهمندان حوزهی زنان، بلکه تمامی زنان از تمام اقشار را درگیر میکند و فرصتی میشود برای کسب آگاهی بیشتر، پروبلماتیزه کردن مسألهی زنان با توجه به حساسیتهای برانگیخته شده و همراه کردن تعداد بیشتری از مردم.
زنکشی بروز شدیدتر و دهشتناکتر همان سرکوبی است که در تمام ابعاد زندگی زنان جاری است و هر بار زنی به انجام کاری مخالف انتظارات جامعهی مردسالار مبادرت ورزد باید منتظر عتابی از سوی آن جامعهای باشد که در آن نقش زنان حفظ آبروی جامعه است و کنترل مردان بر زنان برای حفظ «ننگ و ناموس» اهمیت مرکزی دارد. پدیدهی زنکشی را باید در پیوند با تمام سویههای ستم بر زنان دید. با این حال این بروز شدیدتر، بارها صدای فروخورده زنان را در افغانستان و پاکستان بلند کرده است. مبارزهی زنان به شکل دائمی و روزمره برای تغییر جریان دارد اما در مواقعی اتفاقاتی رخ میدهد که کل تضادها را بیرون میریزد و فریاد فروخوردهی زنان را بلند میکند. در ادامه دو تجربهای را میخوانیم که خون قربانیان توانسته اعتراضاتی را شکل دهد که در آن زنان عدالت را طلب کردند و موفق به انجام کنشهایی شدند که هم در تغییر تعاریف جنسیتی در جامعه و هم تغییر قوانین موثر بودهاند.
فرخنده و قندیل: خون زنان از تاریخ پاک نمیشود
فرخنده دانشجوی مطالعات مذهبی بود و میخواست معلم شود. در مراجعاتی که به حرم شاه دو شمشیره داشت، متوجه میشود یکی از متولیان مسجد به نام زینالدین، به زنان خرافاتی دعا و طلسم میفروشد. فرخنده در مجادلهای که با او میکند با این کار زینالدین مخالفت میکند و طلسمها را در سطل زباله میاندازد. در مقابل زینالدین فریادزنان میگوید که این زن آمریکایی است و قرآن را آتش زده! طولی نمیکشد که مردان دیگر هم با او همراه میشوند، به او حمله میکنند و به بدنش سنگ پرتاب میکنند. بدنش را در خیابان میکشند با ماشین از رویش رد میشوند و در آخر پیکر بیجانش را در کنار رود کابل به آتش میکشند. بعدها نیروهای پلیس میگویند که نتوانستهاند در برابر حملهی مردان بایستند و از فرخنده محافظت کنند.
ویدیوهای این جنایت بارها و بارها در فضای مجازی دیده شد و همین اتفاق تبدیل به نقطهای شد که در آن زنان خود را در مقابل ساختار مردسالار ابراز کردند و برخی اعتراضات شکل گرفته در پی این اتفاق را جنگ زنان افغانستان برای به دست آوردن کنترل بر بدن و اعمالشان خواندند. تظاهرات اعتراضآمیز در افغانستان و همچنین مجامع بینالمللی صورت گرفت و مسائل زنان دوباره در فضای عمومی مطرح شد. مرگ فرخنده تبدیل به نماد مبارزه برای آزادی، آرامش و امنیت زنان شد. بدن زن که تا پیش از آن پوشیده بود این بار به دفعات در شبکههای مجازی دیده شد. بدن خونآلود فرخنده تبدیل به یک بیانیه سیاسی شد، بیانیهای که زنان با قرمز کردن صورتهایشان و بازآفرینی نمایشی نحوهی کشته شدن فرخنده در خیابان بارها خواندند. مرگ فرخنده با این بازنماییها هویت و معنایی فراتر از او یافت و بدنش تبدیل به نماد ستم بر زنان و همچنین مقاومت زنان برای رسیدن به عدالت و آزادی شد.
کشتن زنان چه با برچسب قتل ناموسی و یا قتل فعالان سیاسی و اجتماعی زنان امر تازهای در افغانستان نبود، اما مرگ فرخنده نقطهی عطفی بود که با همهی طبقات و گروههای اجتماعی گره خورد و به همه شجاعت اعتراض داد. اینکه چگونه در آن ساختار مردسالار و محافظهکار مخالفت و اعتراض یک زن میتواند به کشته شدن فاجعهبارش منجر شود؛ چیزی که میتواند برای همه اتفاق بیفتد. زنی میگفت: «فرخنده مسلمان بود و داشت از ارزشهای اسلامی حمایت میکرد، اما او را کشتند. این یعنی مهم نیست شما بر طبق قواعد اسلام رفتار کنید یا نه. فرهنگ مردسالار میتواند به همهی زنان آسیب برساند. او مرد چون زن بود؛ زنی که مخالفت کرد.»[۷]Rahman, F. (2017). Open Space: Farkhunda’s Legacy: Gender, Identity, and Shifting Societal Narratives in Afghanistan. Feminist Review, ۱۱۷(۱), ۱۷۸-۱۸۵
در تشییع جنازهی فرخنده برخلاف رسم افغانستان که حضور زنان امری غیرمعمول و نادرست به شمار میرود، زنان اجازه ندادند که هیچ مردی به تابوت فرخنده نزدیک شود و خودشان تابوت او را حمل کردند و مراسم را انجام دادند. این عملی بود در فضایی که تعاریف جنسیتی معلق شده و زنان با این کنش در هنجارها و تعاریف از کار زنانه و مردانه تغییر ایجاد کردند. مرزهایی که کمرنگ میشود و محو میشود و نیروهای انتقادی باید دائماً این مرزها را به عقب برانند و در این فضاهایی که ساخته میشود به درستی کنشورزی کنند.
سال بعد یعنی در سال ۲۰۱۶ در پاکستان قندیل بلوچ، زنی که در فضای مجازی معروف بود و خود را فمینیست مدرن میخواند، به دلیل انتشار عکسها و ویدیوهاش در فضای مجازی توسط برادرش کشته میشود. قندیل ثروتمند نبود، او از طبقهی کارگر بود و حتی با نام واقعیش فعالیت نمیکرد. اما ویدیوهایش تصویر عرفی از زنی در خانه و گوش به فرمان را به چالش میکشید. او میخواست خودش باشد و برادرش نمیتوانست این را بپذیرد، پس او را کشت. اما همین اتفاق سبب شد که حساسیتها و اعتراضات زیادی در جامعه شکل بگیرد. قتل او نشانی بود از تمام سورفتارهایی که جامعهی پاکستانی با زنان دارد و همین اعتراضات در نهایت منجر به تغییر قانونی شد که از قاتلین زنان حمایت میکرد. قانون رضایت والدین برای بخشش قاتل از قانون پاکستان حذف میشود و مجرم حداقل باید ۲۵ سال را در زندان بگذراند.
البته که تغییر قانون ضروری است اما این تغییر باعث نشد که زنکشی در پاکستان پایان یابد. با این که قانون تغییر میکند اما همچنان ساختارها و دولتها از مردان دفاع میکنند. برای تغییر نیاز به مبارزات دائمی و رادیکال از درون اجتماع در برابر تمام نمودهای ستم و آگاه سازی و آموزش دائمی است. کنشهای معترضانهیِ جمعیِ تشکلیافته و نه صرفاً احساسی در واکنش به اتفاقات بلکه دائمی و جاری در متن زندگی و اجتماع.
دیگر مقالات پرونده زنکشی را اینجا بخوانید.
پانویسها
↑۱ | ۹۶ مورد از این قتلها برچسب قتل ناموسی داشتهاند. |
↑۲ | پولی که از طرف پدر و مادر داماد به خانوادهی عروس برای دختر پرداخت میشود. |
↑۳, ↑۴ | Ahmed-Ghosh, H. (2003). A history of women in Afghanistan: lessons learnt for the future or yesterdays and tomorrow: women in Afghanistan. Journal of international Women’s Studies, ۴(۳), ۱-۱۴ |
↑۵ | Revolutionary Association of the Women of Afghanistan (RAWA) |
↑۶ | Fluri, J. L. (2008). Feminist-nation building in Afghanistan: An examination of the Revolutionary Association of the Women of Afghanistan (RAWA). Feminist review, ۸۹(۱), ۳۴-۵۴ |
↑۷ | Rahman, F. (2017). Open Space: Farkhunda’s Legacy: Gender, Identity, and Shifting Societal Narratives in Afghanistan. Feminist Review, ۱۱۷(۱), ۱۷۸-۱۸۵ |
با احترام حقوق زنان و احترام مدنی به این قشر از جامعه اجتناب ناپذیر است ،و طبیعی است که باورپذیری عمومی است,لیکن این مقاله ضعیف و به دنبال صدور احکام اجتماعی است . بسیاری اوقات تغییرات اجتماعی از بالا صورت می پذیرد ،چنانچه یکی دو تجربه به توسط مرحوم امان الله خان و حزب دموکراتیک به شکست انجامید ،استدلال کافی برای نفی آن نمی باشد.نکته دیگر اینکه مقاله به صورت روایتی سعی دارد به موضوع برخورد نماید و عامل فرهنگ را در بطن حوادث نادیده پنداشته است،بر چنین مبنایی دفاع از زن و زنانی که اخلاق ناستوده خود را در در معرض عمومی قرار می دهند معمولا با واکنش های خانوادگی رویاروی می شود.
به زنان قطعا ظلم میشه و هیچ کس و هیچ مردی نباید این حق رو داشته باشه که خشونت بورزه نسبت به زنان. اما بعد از پذیرشِ اینها (که البته پذیرشاش سالها مبارزه و تلاش احتیاج داره)، آیا جا نداره به نقد قندیل بلوچ هم پرداخته بشه؟ من رفتم و عکس هاش رو دیدم: آشکارا دلالتهای جنسی داره و بیشتر شبیه عکسِ زنهای تنفروش ه. تصویری سخیف از انسان و زن. دفاع از «حقوق» زنان کاملا لازم ه، از جمله حق خود قندیل بلوچ برای اینکه «خودش باشد». اما نقدِ «اخلاقی» و انسانیِ این تصویری که قندیل بلوچ از انسان و زن میدهد هم لازم ه؛ نیست واقعا؟
حالا اگر چنین نقدی لازم باشه،
۱- آیا مبارزانِ حقوقِ زنان، باید در مورد چنین کیسهایی هزینه بدهند؟ بگویند هزینه داریم میدهیم برای آزادیِ چه چیز؟
۲- آیا ما ستمدیدههایی مثل قندیل بلوچ رو ایدئالیزه نکردهایم؟ بهتر نیست، از «آزادی» شروع نکنیم؟ بلکه از جایی شروع کنیم که ستمدیده و ستمگر، هر دو، نقد شده و تغییر کنند؟ مثلاً از «عدالت» یا «عشق»؟