احساسات، کاپیتالیسم و رسانه جمعی
آیا میتوانیم کلمه اعتیاد را برای نوع استفادهمان از شبکههای اجتماعی به کار ببریم؟ متن پیش رو ترجمه بخش کوتاهی از کتاب «پر کردن خلا» است که به ارتباط مفهوم اعتیاد و شبکههای اجتماعی میپردازد.
امروزه گسترش روزافزون شبکههای مجازی ارتباط جمعی در جوامع بشری، باعث شده است تا بیش از گذشته نقش آنها مورد توجه قرار بگیرد. در جامعه ایران که ارزشهای آن طیفی از سنت و مدرنیته را در برمیگیرد، مواجهه با این موضوع یا از منظر سنّت صورت میپذیرد یا از منظر مدرنیته، به نحوی که کمتر شاهد مطالعات و مشاهدات میدانی هستیم. در چنین شرایطی که فضای سایبری تمام ارکان زندگی ما را درنوردیده، داشتن خوانشی صحیح از وضعیت برای هر جامعهای ضروری خواهد بود. به همین سبب قصد کردیم تا بخشهایی از کتاب «پر کردن خلاء: احساسات، کاپیتالیسم و رسانه جمعی» (۱) نوشته مارکوس گیلروی ویر (۲) را در میدان منتشر کنیم.
نویسنده کتاب از پنج سالگی خود را در دنیای رسانههای دیجیتال یافته و با تجربه زندگی در ایالات متحده آمریکا، برزیل و انگلستان، امروز در حوزه فرهنگ و ارتباطات به تدریس، تحقیق و تالیف مشغول است. گیلروی کتاب را با شرح توضیحاتی در خصوص پدیده «سلفی گرفتن» آغاز میکند، و تعریف میکند که وقتی برای تعطیلات به سواحل ایتالیا میرود و آدمهایی را میبیند که بدون توجه به یکدیگر در حال سلفی گرفتناند، برای اولینبار عمیقاً به این پدیده فکر میکند. گیلروی، با ارائه گزارشهایی در این زمینه به ابعاد دیگر دنیای رسانههای ارتباط جمعی میپردازد. در متن زیر که از فصل اول کتاب انتخاب شده، نویسنده پرسشهای بزرگ و بنیادینی را مطرح میسازد که پاسخ به آنها میتواند تصویری واضحتر از این موضوع را در اختیارمان بگذارد.
———
اجازه بدهید تا همین ابتدا موضوعی را به شما صادقانه بگویم، آن هم اینکه من نه از شبکههای اجتماعی و رسانههای جمعی متنفرم و نه سعی دارم چنین احساسی را در شما ایجاد کنم. به هر حال چیزهای مفیدی که در این جهان وجود دارند بیشتر از آنیاند که بخواهیم صرفاً به «خوب» و «بد» تقسیمشان کنیم. ایده نگارش این کتاب تا حدودی ناشی از ارتباط ضد و نقیض من با شبکهها و اپلیکیشنهای ارتباط جمعی بود، بهطوریکه وقتی پیشنویس اولیه کتاب تمام شد، آن را به بعضی از دوستانم که از این شبکهها استفاده میکردند نشان دادم. وقتی میگوییم بهٰطور کلی شبکههای اجتماعی آنطوری هم که ادعا میکنند برای ما مفید نیستند، نباید اینطور برداشت شود که میخواهیم زود قضاوت کنیم یا بایدها و نبایدهایی را به بقیه تحمیل کنیم. در نهایت همه ما انسانیم، و بهتر این است که با همبستگی و همدلی به ضعفها و درگیریهایی که به ما آسیب میرسانند نگاه کنیم. اما شرایط ما هم درست مثل طوطیهای خانگی است که به اجبار پرهای خود را میکنند، بنابراین نمیتوانیم به سادگی و بدون آنکه از بیرون به مساله نگاه کنیم از آن بگذریم؛ و در این راستا باید از خودمان بپرسیم: چرا؟ اگر بهراحتی میتوانیم از اثرات منفی استفاده از شبکههای اجتماعی صحبت کنیم، چرا همچنان تعداد زیادی از آدمها به استفاده از آنها ادامه میدهند؟ انگار به یکباره تمام مواردی که در زمینه آسیبشناسی مطرح کرده بودیم نادیده گرفته میشوند.
اگر تصویری که از شبکههای اجتماعی در ذهنمان داریم، فقط کمی قبیحتر (۳) بود، در آن صورت میتوانستیم مثل عمل نوشیدن الکل، فورا از عنوان شناختهشدهای برای توصیف این رفتار استفاده کنیم، منظورم از عنوان شناخته شده «اعتیاد» است. اما اعتیاد تشخیص محکم و خوبی نیست؛ چرا که بسته به نوع فعالیت یا مادهای که مطالعه میکنیم، قابل کاهش یا افزایش است، پس مبنای مشخصی وجود ندارد تا بدانیم چه وقت میتوانیم رفتاری را اعتیاد بدانیم یا بر اساس محرک اعمالشده آنرا صرفا مصرف بیش از حد قلمداد کنیم.
این در حالیست که رسانهها مایلاند استفاده بیش از حد کاربران از شبکههای اجتماعی را نوعی اعتیاد بنامند، و باید گفت که حقیقتاً موضوع پیچیدهتر از آن است که بتوان بهسادگی فهممان از اعتیاد را به این ورطه نوین هم اطلاق کنیم. اعتیاد، آنطور که ریچارد وود (۴)، روانشناس، (۲۰۰۷) بدان اشاره دارد، مفهومی است که عمدتاً از تشخیص پزشکی اعتیاد به مواد در انجمن روانشناسی «نظام برشناختی و آماری اختلالات روانی» گرفته شده است، بنابراین وقتی این مفهوم به حوزه رسانه مانند بازیهای ویدیویی یا شبکههای اجتماعی وارد میشود، بیشتر از آنکه جنبه شناختی مستقیمی داشته باشد صرفا جنبهای استعاری دارد. البته این بدان معنی نیست که آدمها به معنای حقیقی کلمه فقط به مواد اعتیاد پیدا میکنند، چرا که میدانیم مثلا قمار در زندگی برخی افراد مشکل بسیار جدی قلمداد میشود، یا در مورد هرزهنگاری (۵) همینطور، اما بهتر است بهجای آنکه بخواهیم هر پدیدهای را با آن توجیه کنیم، این الگوهای اعتیاد را مورد مطالعه قرار دهیم و از آنها بیاموزیم.
علاوه بر این، اعتیاد واقعی خواه به مواد باشد یا به رسانه، نشانههایی دارد که نمیتوانیم آنها را در مورد شبکههای اجتماعی صادق بدانیم. مثلاً میتوانیم به این موضوع اشاره کنیم که در اعتیاد، با گذشت زمان مصرفکنندگان به مقدار بیشتری از محرک نیاز پیدا میکنند؛ همان میزان محرکی که قبلا آن حالی را که میخواستند به آنها میداد، بهدلیل اینکه به مرور زمان ظرفیت افراد بیشتر میشود و حساسیت آنها نسبت به محرک قبلی کاهش مییابد، اکنون به مقدار بیشتری تغییر پیدا میکند. قماربازان برای مقدار مبالغی که قبلا بر سرش قمار کردهاند دیگر احساس شتابزدگی ندارند، یا ظرفیت مصرفکنندگان هروئین بهسرعت افزایش مییابد و باید مقدار بیشتری هروئین مصرف کنند تا همچنان احساس خوبی داشته باشند، و یا مخاطبان هرزهنگاری که اغلب بعد از مدتی توانایی لذت بردن از تماس جنسی را از دست میدهند و برای تحریک شدن به محرکهای بیشتری نیاز خواهند داشت. علاوه بر این، اعتیاد معمولاً به نقطهای میرسد که فرد دیگر هیچ کنترلی بر زندگی خود ندارد. باز هم اعتیاد به مصرف مواد مخدر، الکل و قمار بارزترین مثالهایند. همچنین اعتیادها معمولا اینگونهاند که توقف مصرف/عمل در آنها عوارض واضح و خطرناکی به همراه خواهد داشت. اگرچه شواهدی وجود دارند که نشان میدهند ترک شبکههای اجتماعی به اندازه ترک الکل یا نیکوتین دشوار است (Hofman, Vohs & Baumeister, 2012) مثلا استفاده از شبکههای اجتماعی بر روی تلفنهای همراه هوشمند، عوارضی مانند اضطراب بعد از ترک مواد مخدر دیده شده (Moeller, Powers & Roberts, 2012)، اما شواهدی که نشان دهند این عوارض مانند عوارض ترک هروئین از نظر پزشکی نیز جدیاند در دست نیست.
بسیاری از ما دلمان میخواهد بهخاطر توجه بیش از حد به شبکههای اجتماعی از آنها دست بکشیم. اغلب هر کداممان دوستی داشتهایم که فیسبوک را ترک کرده و در حالیکه همه فعالیتهای قبلیاش پاک شده، اسمش خاکستری شده است. اما با وجود چنین نقش ناخوشایندی که شبکههای اجتماعی در زندگی ما یا جامعه ایفا میکنند، همچنان به استفاده از آنها ادامه میدهیم. عده زیادی از ما به نحوی طولانی از این رسانهها استفاده میکنیم که بهوضوح میتواند آسیبهای نامحسوسی به بار آورد، و رفتارمان بهگونهای است که انگار ناگزیر به این کار هستیم. امروزه جمعیتی بیش از کاتولیکها، مسلمانان یا چپ دستها حداقل یکبار در ماه وارد حسابهای کاربری فیسبوک خود میشوند، بهگونهای که در زمان نگارش این کتاب، این تعداد معادل ۱/۷۹ میلیارد نفر است. بیش از یک میلیارد نفر از آنها هر روز حساب خود را چک میکنند. گزارشها حاکی از آن است که در سال ۲۰۱۵، نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا برای استخدام نیرو دچار مشکل شده بود، چرا که کاندیداهای جوان نمیتوانستند با این ایده که برای ۹۰ روز در یک زیردریایی محبوس شوند و به دنیای وب یا شبکههای اجتماعی دسترسی نداشته باشند کنار بیایند. مشاور دفاعی، نیک چفی (۶) سال ۲۰۱۵ در مصاحبه با دیلی میل گفته بود: «این واقعیت که ارتباطتان با دنیای وب و توئیتر قطع خواهد شد، مانع مهمی در جهت استخدام جوانان به حساب میآید». بر اساس نتایج موسسه تحقیقاتی We Are Social، بهطور متوسط کاربران شبکههای اجتماعی، روزانه دو ساعت و سیزده دقیقه وقت خود را در این فضا میگذرانند، در حالیکه متوسط جهانی برای فضای اینترنت بیشتر از یک ساعت و چهل دقیقه نیست.
این افراد از وقتگذرانی در فیسبوک، توئیتر، اینستاگرام یا هر شبکه اجتماعی دیگر، چه چیزی بدست میآورند که بتواند توجیهکننده چنین ارتباط تنگاتنگی باشد؟ این آدمها باید بهواسطه وجود نیروهای نیرومندی به سمت این بسترها کشیده شوند، اما این نیروها چه هستند؟ و اینکه آیا این نیروهای خارجیاند که مردم را تشویق به استفاده میکنند؟ یا نیروهاییاند که از درون ذهن افراد نشات میگیرند؟ این پرسشها مبیّن نیاز ما بر لزوم در اختیار داشتن تصویر شفافتری از این موضوع است. این پرسشها برای تمام جوامع بشری که در آنها فعالیتهایی در جریان است که احتمالا به زیان افراد ختم میشود ضروریاند. البته به نوعی شرکت در فعالیتهایی که میدانیم برای ما مضرند، مشخصه معمول زندگی در فرهنگ مصرفگرای امروزی به حساب میآید، اما این موضوع معمولا در مواردی رخ میدهد که افراد حس میکنند چاره دیگری ندارند. برای نمونه، افزایش انتشار دی اکسید کربن در اتمسفر موضوعی است که بهطور گستردهای برای سلامت محیط زیست، بشریت و حیات وحش روی کره زمین مضر قلمداد شده است؛ با اینحال همه ما که از گرم شدن زمین بهعنوان مشکلی جدی یاد میکنیم، در بدتر کردن این شرایط دست داریم، چرا که نیازمان به انرژی یا حمل و نقل (تازه نمیخواهم اشتهای سیریناپذیرمان را به استیک، تلفنهای آیفون، و اقلام مصرفی ارزان قیمتی که آنطرف دنیا تولید شدهاند مطرح کنم)، ایجاب میکند تا دی اکسید کربن و متان انتشار یابند. ولی تکنولوژی که نباید اینگونه باشد، اینطور نیست؟ چرا در این دنیا آدمهای زیادی کنار گذاشتن شبکههای اجتماعی را تا این حد سخت میدانند؟
پانویسها
۱- Filling The Void: Emotion, Capitalism & Social Media
۲- Marcus Gilroy-Ware
۳- Stigmatised
۴- Richard Wood
۵- Pornography
۶- Nick Chaffey
شاید بهتر این بود که مشخص شود این نوشتار بخش نخست یک مجموعه است. به دلیل اینکه گزارشنویسی از یک کتاب قاعدتاً در قالب یک پست نمیگنجد، نظر بنده این بود تا ابتدا طرح سوال شود و بعد در آینده بخشهای دیگر کتاب در اینجا قرار بگیرند.
چرا نصفه بود؟؟؟
بنده متوجه نشدم، الآن کاپیتالیسم کجای این متن بود؟ این متن چه ارزشی رو اضافه کرد؟ مقصود نهایی نویسنده چی بود؟ طرح کردن چند تا سوال که بارها شنیدیم؟
اتلاف وقت بود خوندن این متن به نظرم…