چطور دادخواهی از جنایت و شکنجه جهانی میشود؟
محاکمه ژنرال پینوشه به عنوان آمر اصلی کشتار، شکنجه و سربهنیستی مبارزان سیاسی و حتی مردم عادی شیلی، برای دورفمن و هموطنان او به رویایی محال شبیه بود؛ اما بازداشت ناگهانی و جنجالی ژنرال در سال ۱۹۹۸در لندن گویی دریچه ای رو به امید و عدالت گشود. دورفمن در کتاب «شکستن طلسم وحشت» با عنوان تکمیلی «محاکمه شگفتانگیز و پایان ناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه» ضمن پیگیری روند بازداشت و محاکمه ژنرال پینوشه، از آثار کودتا بر مردم شیلی میگوید.
کتاب «شکستن طلسم وحشت» با عنوان تکمیلی «محاکمه شگفتانگیز و پایان ناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه» نوشته آریل دورفمن به ترجمه زهرا شمس، روایتی اثرگذار درباره فرایند طولانی محاکمه پینوشه، دیکتاتور سابق شیلی است که نشر کرگدن منتشر کرده است. آریل دورفمن، پس از کودتای ۱۹۷۳شیلی، مجبور به فرار و ترک میهن شد و سالهای تبعیدش را صرف نوشتن از این فاجعه و آثار آن بر جامعه شیلی کرد. محاکمه ژنرال پینوشه به عنوان آمر اصلی کشتار، شکنجه و سربهنیستی مبارزان سیاسی و حتی مردم عادی شیلی، برای دورفمن و هموطنان او به رویایی محال شبیه بود؛ اما بازداشت ناگهانی و جنجالی ژنرال در سال ۱۹۹۸در لندن گویی دریچه ای رو به امید و عدالت گشود. دورفمن در این کتاب ضمن پیگیری روند بازداشت و محاکمه ژنرال پینوشه، از آثار کودتا بر مردم شیلی میگوید.
دورفمن این کتاب را به قربانیان کودتا پیشکش کرده است، از جمله: «خاطره مردی که سالها قبل از من خواست اگر روزی داستانش را تعریف کردم، نامش را فاش نکنم: – بردنم توی اون زیر زمین، به خاطر چسبی که روی چشمام زده بودن تلوتلو میخوردم، چسب مثل یه پوست دوم روی پوستم کشیده شده بود. وقتی لباسامو پاره میکردن دستاشون بدنمو خراش مینداخت. «حرومزاده، حالا میبینی با سگهایی مث تو چی کار میکنیم» ناخناشون چرک بود، مسخره بود که تو اون شرایط نگران عفونت گرفتن از اون ناخنای چرک باشم، دو هفته قبلشو تقریبا بدون هیچ غذایی سر کرده بودم، نتونسته بودم خودمو خالی کنم، کثافت از سر و روم بالا میرفت و لابد از متعفنترین فاضلاب هم بدبوتر بودم، با این وجود نمیتونستم حواسمو از اون ناخنا پرت کنم، میترسیدم مرضی چیزی بهم منتقل کنن. اینا البته قبل از بسته شدنم به تخت بود، اول یه دستمو بستند و بعد دست دیگهم، و یه نفر دیگه داشت مچ پاهامو میبست، پهنم کردن روی چیزی که گمون کنم یک لامپ پر نور بود. بعد یه چیزی بهم وصل کردند، سیم؟ گیره؟ چی بود؟ وصلش کردن به بیضههام و بعد اون صدا گفت بیایین مجبورش کنیم برقصه، مجبورش کنیم چهچه بزنه، بیایین ترتیبشو بدیم. و بعد کاری کردن که رقصیدم. و کاری کردن که چهچه زدم» (دورفمن، ۱۳۹۷: ۴).
وی در پیشگفتار کتاب به گردهمایی بازماندگان و مردم شیلی در استادیوم ملی اشاره میکند. استادیومی که پس از کودتای ۱۹۷۳ به اردوگاه بازجویی و شکنجه و اعدام تبدیل شده بود. اما در سال ۱۹۹۰ پس از کنارهگیری پینوشه از قدرت، مردم برای یک سوگواری جمعی در این استادیوم جمع شدند: «پیش از آن هرگز ندیده بودم، و دیگر هیچوقت نمیخواهم ببینم، که هفتاد هزار نفر با هم گریه کنند و با رفتگانشان وداع بگویند. و در عین حال، آن وظیفه ناگفته و دردناک، وظیفهای بود که آن روز بر دوش خود گذاشتیم: در سالهای پیش رو، باید هر جایی را که پینوشه طلسم کرده، یک به یک آزاد کنیم» (همان: ۷).
دورفمن در این کتاب که مجموعهای از یادداشتهای روزانه است توضیح میدهد که پینوشه چطور پس از کنارهگیری از قدرت با ایجاد مصونیت قضایی برای خودش و دیگر سران ارتش امکان دادخواهی در داخل شیلی را بسیار دشوار کرده بود. به علاوه به دلیل آنکه هنوز ارتش قدرت داشت و طرفداران پینوشه هنوز فعال بودند، بسیاری از فعالان سیاسی میانه رو با نگرانی از قدرتگیری مجدد آنها به نوعی مصالحه و آشتی بدون دادخواهی رضایت داده بودند. به همین خاطر بود که برخی از مدافعان حقوق بشر در خارج از شیلی پیگیر دادخواهی بودند. اما این دادخواهی نیز بسیار پیچیده بود، چراکه پینوشه متحدان بسیاری نیز در دیگر کشورها داشت. اما سرانجام پیگیریهای چند تن از حقوقدانان و همچنین سازمان عفو بینالملل باعث شد تا زمانی که پینوشه برای درمان به لندن رفته بود با حکم یک قاضی اسپانیایی بازداشت شود. در این ارتباط دورفمن به اهمیت دادخواهیهای بینالمللی اشاره میکند که اگرچه مبانی حقوقی دارد اما در عمل به ندرت به این مبانی حقوقی استناد میشود: «در زمانهای که همه چیز جهانی شده است، از سرمایه گرفته تا ارتباطات و تولید، تکلیف عدالت چیست؟» (همان: ۳۳).
نویسنده در صفحات میانی کتاب، همزمان با پیگیری رویدادهای حقوقی و قضایی نمونههای متعددی از جنایتها و شکنجههای پینوشه و اطرافیانش را روایت میکند. خواندن این روایتها اگرچه تلخ و ناخوشایند است اما رفتار کودتاچیان و شکنجهگران را تحلیل میکند. پینوشه قبل از کودتا به عنوان فرمانده ارتش بسیار به آلنده و وزرای دولت وی نزدیک بود و حتی سوگند وفاداری خورده بود؛ اما پس از کودتا نه تنها تمامی همراهان آلنده را که در کاخ ریاست جمهوری مشغول دفاع بودند، بمباران کرد و کشت، که حتی به هیچ یک از بازماندگان نیز رحم نکرد. از نظر دورفمن دلیل این میزان از شقاوت از میان بردن هر شاهدی از گذشته بود: «ژنرال پینوشه میخواست هر کسی را که آنقدر خوب او را میشناخت حذف کند، بیش از همه مردی را که شاهد لبخند زدن او به وزرای آلنده بود، دستهایش را دیده وقتی که داشته برای همسران وزرا شراب میریخته، دقیقا همان مردی که صرف وجودش، پیمانهای وفاداری شکسته شده را به یاد ژنرال میآورد» (همان: ۴۹).
دورفمن در تحلیل اینکه چطور با وجود آن همه جنایت و شقاوتی که پینوشه داشت، هنوز میان گروههایی از جامعۀ شیلی محبوبیت داشت، مینویسد: «نسخه پینوشه از بازار آزاد نئولیبرال، بسیاری از هم وطنان او را ثروتمند کرد و به بسیاری از فقرا اجازه داد گولِ رویای رفاه را بخورند؛ بله، او از ترس مردم از سوسیالیسم بیخدا استفاده و سوءاستفاده کرد. بله، او در زمانهای گمراه کننده، به میهن پرستی مردم و نیاز آنها به مقاومت، نظم و اقتدار متوسل شد؛ بله، او تمام رسانهها را کنترل میکرد، بله، میتوانیم بیشمار دلیل اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی را ردیف کنیم تا توضیح بدهیم که او چرا در میان بخش بزرگی از شیلیاییها محبوب باقی مانده است» (همان: ۸۴).
در فرایند تشکیل جلسات رسیدگی به پرونده در مراحل مختلفی موضوع وخامت حال جسمی و روانی پینوشه به موضوعی جنجالی تبدیل شده بود. سالخوردگی و بستری شدن پینوشه برای رسیدگیهای پزشکی به توجیهی برای وکلایش تبدیل شده بود تا از تشکیل دادگاه اجتناب کنند. در یکی از این موارد، نویسندهی کتاب که بسیار پیگیر محاکمه پینوشه است احساس خود را چنین توضیح میدهد: «در همین حال که جک استرا مشغول آماده کردن گروهی از پزشکان برای معاینه دیکتاتور سالخورده است، مچ خودم را میگیرم که دارم آرزو میکنم عمر ژنرال دراز و سرش سلامت باشد. امیدوارم پزشکها او را به جهت جسمی سالم و به جهت ذهنی عاقل تشخیص دهند، به ما بگویند که قلب او برای سالها خواهد تپید و توانایی ذهنی او به همان تیزی پیش است، مثل همان موقعی که فرمان مرگ بسیاری از دوستان مرا صادر میکرد» (همان:۱۱۴).
البته پس از این معاینات، پینوشه توانست با کمک وکلایش و همینطور برخی روابط بینالمللی پس از حدود یک سال از لندن خارج شود و به شیلی بازگردد. بسیاری تصور میکردند که دیگر فرصت از بین رفته و ماجرای محاکمه تمام شده است. اما باز هم با پیگیری مدافعان حقوق بشر و حقوقدانها و قضاتی مستقل دادگاهی در شیلی تشکیل شد. اگرچه پینوشه برای خود مصونیت حقوقی ایجاد کرده بود و با ادعای عفو ملی فرض بر این بود که گذشته فراموش شود اما به موجب استدلالی حقوقی که هنوز تبعات و آسیبهای آن دوران باقیمانده است، مصونیت ژنرال لغو شد و دادخواهی میسر شد: «به دام افتادن پینوشه در دام شرارت خودش نکتهای نغز است. دیکتاتور سابق ما وقتی هزاران زندانی سیاسی را در ظلمات و غبار دیکتاتوری ناپدید میکرد، آنها را بدون خاکسپاری رها میکرد، حتی در غمگینترین کابوسهایش هم شوخیای را که تاریخ برایش در آستین داشت پیشبینی نمیکرد؛ که سالهای سال بعد، همان جنایات است که به دیوان عالی شیلی اجازه داده است امروز هشتم اوت ۲۰۰۰، ژنرال را از مصونیت پارلمانی خود خواندهاش محروم کند. اگر آن جسدها را به جای سر به نیست کردن به بستگانشان برگردانده بود، حالا آزاد میبود» (همان: ۱۳۸).
در نهایت، در سال ۲۰۰۱دادگاه استیناف شیلی به دلیل ناتوانی ذهنی پینوشه، محاکمه او را معلق کرد. اما به گفته دورفمن: «چیزی که فوقالعاده است این است که ما موفق شدیم در این مبارزه تقریبا سه ساله این همه پیروزی کسب کنیم، که ژنرال فقط وقتی توانست خلاص شود که اعلام کنند یک ابله بیدست و پا ست» (همان: ۱۷۰). در صفحات پایانی کتاب نویسنده نگاهی کلی به فرایند دادخواهی دارد، از درسها، شکستها و موفقیتها میگوید و درباره سرنوشت سایر دیکتاتورها در دیگر کشورها صحبت میکند. متن کتاب با روایتی ساده و ترجمهای بسیار مناسب، برای کنشگران مدنی، مدافعان حقوق بشر و حقوقدانان مطالب بسیار ارزندهای دارد. تصویری از دادخواهی مبتنی بر عدالت اجتماعی را ترسیم میکند که از یک سو گرفتار انتقام جویی تندروانه نیست و از سوی دیگر اسیر مصلحتگرایی و محافظه کاری نمیشود.