بازپسگیری دستورکار رادیکالِ توسعه جماعت محور
به نظر لِدویت در دورانی که سرمایه داری با سیاستهای نئولیبرال آشکارا به تبعیض و بی عدالتی دامن می زند، الگوی «توسعه جماعت محور» – البته با رعایت اصول و قیدهایی – میتواند فرصتی مناسب برای تغییر فراهم کند. از نظر وی، در سالهای اخیر نهادهای دولتی این الگوی رهاییبخش را مصادره کرده و از رمق انداختهاند. به همین خاطر ضرورت دارد که اين ابزار رهاييبخشی را با ديدی انتقادی بازبينی كرد و به آن جانی تازه داد.
کتاب «نگرشی انتقادی به توسعه جماعتمحور» تالیف مارگارت لدویت با ترجمه منیژه نجمعراقی از سوی نشر نی منتشر شد. نویسنده کتاب، پروفسور مارگارت لِدویت استاد ممتاز دانشگاه «کامبریا» در انگلستان در رشته توسعه جماعتمحور و عدالت اجتماعی و همچنین هماهنگکننده شبکه بینالمللی اقدامپژوهی مشارکتی است. وی متاثر از دیدگاههای «پائولو فریره»، «آنتونیو گرامشی» و همچنین اندیشههای فمینیستی، با رویکردی رادیکال به بررسی مبانی و تجارب توسعه جماعتمحور(۱) میپردازد. به نظر لِدویت در دورانی که سرمایهداری با سیاستهای نئولیبرال آشکارا به تبعیض و بی عدالتی دامن میزند، الگوی «توسعه جماعتمحور» – البته با رعایت اصول و قیدهایی – میتواند فرصتی مناسب برای تغییر فراهم کند. از نظر وی، در سال های اخیر نهادهای دولتی این الگوی رهاییبخش را مصادره کرده و از رمق انداختهاند. در واقع، مطابق دستورالعملهای نئولیبرال بسیاری از خدمات دولتی به بخش خصوصی واگذار شده و عملا تامین خدمات عمومی به مسئولیت جماعتها اضافه شده است. به همین خاطر ضرورت دارد که این ابزار رهاییبخشی را با دیدی انتقادی بازبینی کرد و به آن جانی تازه داد.
قصد خانم لِدویت از انتشار این کتاب در سال ۲۰۰۵همین بوده و بهخوبی هم از آن استقبال شده است؛ بحران مالی بیسابقه سال ۲۰۰۷ و راهحلها و پیامدهای آن که همگی در جهت افزودن بر ثروت ثروتمندان و فقر تهیدستان بودند، مُهر تأییدی بر نظر نویسنده و نیاز به این کتاب میزنند و چاپ دوم آن در سال ۲۰۱۱ شامل بخشهایی کاربردیی درباره الگوهای گوناگون توسعه جماعتمحور میشود تا کارایی بیشتری برای آموزشگران و دیگر کنشگران اجتماعی داشته باشد.(۲) نویسنده در مقدمهای که بر ویرایش سال ۲۰۱۱ کتاب نوشته، نگرش رادیکال خود را چنین خلاصه میکند: «توسعه جماعت محور با زندگی روزمره مردم محلی آغاز میشود. نخستین بستر برای تحول پاینده همین است و بر پایه توانمندسازی و مشارکت بنا میشود. توانمندسازی شکلی از آموزش نقادانه در بر دارد که مردم را به پرس و جو درباره واقعیت خود بر میانگیزد: این مبنای اقدام جمعی است و بر اصول دموکراسی مشارکتی بنا میشود. در جریان عمل و تامل است که با پروژههای محلی گوناگونی که به مسائل مبرم جماعت میپردازند، توسعه جماعت محور رشد میکند. و به مدد کارزارها، شبکهها، ائتلافها و جنبشهای تحولخواه، این عمل دامنهای محلی یا جهانی مییابد با هدف دگرگونسازی ساختارهای ستم که عمر و زندگی مردم محلی را تحلیل میبرند. رویکردی نقادانه نیازمند وحدت نظریه و روش (یعنی کردار) است. تحلیل نقادانه، با تاثیرپذیری از تحلیلهای ضد تبعیض و گذر از جریان همزیسته عمل و تامل، نسبت به تجربه عملی عمیقتر میشود. بدین سان، نظریه از دل عمل بیرون میآید و عمل نیز به نوبه خود به مدد تحلیل سنجیدهتر می شود. اگر رویای جهانی عادلانهتر و منصفانهتر و پایندهتر در سر داشته باشیم، این بلندپروازی نه تنها ممکن که ضروری است».
نخستین فصل از کتاب با عنوان «چرا توانمندسازی؟» با مروری بر تاریخچه توسعه جماعت محور با تمرکز بر تجارب کشور بریتانیا به بررسی زمینههای سیاسی و روی کار آمدن راست جدید میپردازد و با نقد رویکرد نئولیبرال به جماعت، ضرورت احیاء مجدد اصول رادیکال توسعه جماعت محور را یادآور میشود. «داستان جماعت» عنوان دومین فصل کتاب است که به معرفی روش شناخت نقادانه با عنوان «اقدامپژوهی رهاییبخش» میپردازد. توضیح میدهد که با این روش که مبتنی بر آموزههای پائولو فریره است، چگونه میتوان «سیمای جماعت» را ترسیم کرد. پس از آن «الگوی کردار نقادانه» را به عنوان یک چارچوب نظری معرفی میکند. فصل سوم به «اجرای توسعه جماعت محور» اختصاص دارد. در این فصل، مجددا به تجارب پائولو فریره اشاره میشود و همچنین تجارب دیگری که با الگوی توسعه اجتماع محور اجرا شده معرفی میشود. در فصل چهارم با عنوان «سازماندهی در جماعت» توضیحات مفصلتری درباره روش «اقدامپژوهی رهاییبخش» آمده است. در ادامه به برخی تجارب سازماندهی توسط سوسیالیستها و فمینیستها در مقیاس جماعتهای محلی اشاره شده است. به طور مشخص به تجارب شائول آلینسکی در زمینه سازماندهی مردمی در امریکا میپردازد. فصل پنجم، «کنش جمعی برای تحول» نام دارد. در ابتدای این فصل، ایده «پداگوژی نقادانه» از فریره معرفی میشود. در ادامه چند نمونه عملی معرفی میشود که از مقیاسی محلی آغاز شده اما تحولاتی فراگیر داشته است. «قدرت عقیده» عنوان ششمین فصل از کتاب است. این فصل قدرت عقیده را هم در سلطهگری و هم در رهاییبخشی نشان میدهد و به بررسی دستاوردی میپردازد که برداشت آنتونیو گرامشی از هژمونی و نقش روشنفکران برای کردار توسعه جماعت محور رادیکال دارد. اما عنوان فصل هفتم عبارت است از «نقد فریره و گرامشی». به گفته لدویت «این فصل به عرصه نقدهایی بر دوپاره اندیشیِ طبقه محورانه فریره و گرامشی وارد میشود که در مربوط دانستنِ اندیشه این دو متفکر به زمانه جاری نباید از آنها غافل ماند». در واقع اشاره میکند که نظرات این دو متفکر اگرچه راهگشا است اما متمرکز بر ستم طبقاتی بوده، و ستمهای جنسیتی، نژادی و مسائل زیست محیطی را نادیده گرفته است. در این فصل به نظرات فمینیستهای سیاه همچون بل هوکس، هیل کالینز و آنجلا دیویس اشاره میشود که ضمن بهرهگیری از پداگوژی فریره تلاش داشتند تا جنبههای جنسیتی و نژادی آن را تقویت کنند. عنوان فصل هشتم عبارت است از «در مسیر پداگوژی فمینیستی و ضدنژادپرستانه ی متأثر از فریره». در این فصل، به پیوندهایی از پداگوژی فریره با مبارزات فمینیستی و ضدنژادپرستی اشاره میشود که میتواند در قالب یک پداگوژی ترکیبی صورتبندی شود. فصل نهم، با عنوان «سازماندهی برای دگرگون سازی جامعه» آخرین فصل کتاب است. در آخرین فصل توضیح داده میشود که در دهه ۱۹۹۰ موج پست مدرنیسم باعث ایجاد انحراف در مبارزات رهاییبخش شد و در نتیجه با مسلط شدن سیاستهای نولیبرال، الگوی توسعه جماعت محور نیز دچار چالش هایی شد. از این رو، در پایان کتاب مجددا بر ضرورت بازپسگیری دستورکار رادیکال توسعه جماعتمحور تاکید میشود.
پی نوشت:
۱. Community Development
۲. به نقل از «ضرورت بازبینی انتقادی توسعهی جماعتمحور» در گفتگو با منیژه نجم عراقی، تارنمای بیدارزنی.