دانشگاهی که دانشگاه نباشد
در چند ماه اخیر کشمکش بر سر تخریب خانههای ده ونک رسانهای شده است. در آخرین مورد صبح پنجشنبه ٢۶ مهر، که زمان تخریب به اهالی این محله اعلام شده بود، گروهی از ساکنان، به همراه فعالان شهری از گروههای حق سرپناه، شهردیگر و… ساعت هفت صبح در محله تجمع کردند تا در صورت اقدام به تخریب در مقابل آن مقاومت کنند.
در اندک واکنشهای رسمی به مجادله بر سر زمینهای ده ونک چند استدلال و توضیح قابل شناسایی است که عمدتا منشا حقوقی دارند؛ ساکنانی که بنا به قدمت حضور در این منازل و انتقال نسل به نسل این زمینها به خودشان مدعی سکونتی درازمدت در این خانهها هستند و خود را مالک و ساکنان این خانهها میدانند و در طرف مقابل دانشگاه که مالکیت زمینها را از دولت گرفته است و قصد گسترش دانشگاه را دارد و مالکان را غاصبانی بدون سند و مدرک مالکیت میداند.
در مقابل این استدلالهای حقوقی اما استدلال فعالان شهری به وجه دیگری پرداخته بود که ماجرا را از منظری دیگر میدید؛ حق زندگی کردن. یادداشت مجید ابراهیمپور و گزارش عاطفه رنگریز به خوبی از این منظر به موضوع نگاه کردهاند و نوشتهاند. اما مسئله این یادداشت نه بررسی مسائل حقوقی مرتبط با موضوع، که مسئله مواجهه دانشگاه الزهرا با مسئله ده ونک است. البته که این مواجهه را باید در پرتو امری کلیتر دید، چرا که این تنها مواجهه یک دانشگاه با حق سرپناه نیست و به دفعات تکرار شده است.
از دانشگاه به دانشبنگاه
در یک دهه گذشته و با سرعت گرفتن موج خصوصیسازی در ایران، رفته رفته خصوصیسازی آموزش نیز در تمامی ابعاد پیش رفت؛ اگر در ابتدای دهه هفتاد این تنها دانشگاه آزاد بود که نشان آموزش پولی را با خود یدک میکشید، در دهه هشتاد پذیرش دانشجوی شبانه در دانشگاههای دولتی با آب رفتن مداوم سهمیه دانشجویان روزانه، نشان داد که عزم برنامهریزان اقتصادی برای حرکت به سمت پولیسازی آموزش عالی جدی است. مسئله به همینجا ختم نشد؛ پولی کردن خوابگاهها، برونسپاری خدمات درون دانشگاهی و حذف یا کمرنگ کردن سوبسیدهای دانشگاه در این موارد و… کمکم از دانشگاه چیزی ساخت که امروز دانشجویان منتقد آن را «دانشبنگاه» مینامند.
درباره پولیسازی آموزش نزاعهای بسیاری درگرفته است و بسیاری بر رویههای حکومتی در این رابطه نقد نوشتهاند (اینجا را ببینید) اما حالا و با مسئله ده ونک و دانشگاه الزهرا مشخص شده است که تبدیل دانشگاه به دانشبنگاه، تاثیراتی فراتر از مسئله آموزش و دانشگاه و دانشجویان دارد؛ پیش از مطرح شدن مورد ده ونک موارد دیگری از جمله طرح توسعه دانشگاه تهران و گسترش دانشگاه علامهطباطبایی در دهکده المپیک محلههای دیگری از تهران را با بحران اشتهای گسترش دانشگاه مواجه کرده بود و ساکنان قدیمی این محلهها را با دشواریهایی مواجه ساخته بود که هنوز نیز پابرجاست. در همین روزها تجمع معترضان به واحد علومتحقیقات دانشگاه آزاد نیز در همین راستا صورت گرفت و مالکان پیشین زمینهای منطقه پونک به تصاحب زمینهایشان توسط دانشگاه معترض بودند و حالا با مورد الزهرا، میتوان مشاهده کرد که این نه یک مورد خاص که بخشی از فرآیند تبدیل دانشگاه به دانشبنگاه است.
بعد از کالایی شدن آموزش و سیطره بازار بر دانشگاهها، حالا دردسر جدیدی نیز افزوده شده است؛ موسسات دانشبنیان و استارتاپها نیز در دانشگاهها در جستجوی جا و مکانند و چشم به زمینهای محلی مجاور دارند.
صدایی از دانشگاه الزهرا شنیده نمیشود
بر روی وبسایت دانشگاه الزهرا بخشی به سند جامع اخلاقی این دانشگاه اختصاص یافته است که در ۳۸ صفحه موازین اخلاقی این دانشگاه را شرح داده است. در بخش اصول اخلاقی این سند که در سال ۱۳۹۳ منتشر شده است هشت بند کلی آورده شده؛ ۱.عدالت و انصاف ۲.درستکارى و امانتدارى ۳. حفظ حریم خصوصى، استقلال فردى و رازدارى ۴. تعهد حرفه اى، وفادارى و پاىبندى به عهد و پیمان ۵. صمیمت، صراحت و همدلى ۶. شایستهسالارى و قدردانى از شایستگىها و فضیلتها ۷. ارزشمندى و احترام اصیل به انسانها ۸. نقدپذیرى و مشارکتطلبى.
این سند همچون انبوه اسناد تزئینی سازمانها و نهادهای این کشور تنها در مقایسه با مورد محله ده ونک نشان میدهد که دانشگاهی که قرار است هزاران دانشجو را با آموزش در رشتههای علومانسانی و… روانه جامعه کند از برخوردی انسانی با موضوعی انسانی مثل حق سرپناه ناتوان است. میتوان نمونه آورد که چگونه دانشگاه الزهرا وقتی خود را در تنگنای گسترش فضای آموزشیاش میبیند، که حالا بیارتباط با سود هم نیست، تک تک بندهای سندی اخلاقی که کمتر از چهار سال پیش منتشر کرده است را زیر پا میگذارد. یکبار دیگر گزارش «سرپناه حقِ ماست» را بخوانید و به سراپای سند اخلاقی این دانشگاه نظری بیافکنید که قرار بوده کار ویژهای جز آموزش انسانها نداشته باشد و حالا چون هر بنگاه اقتصادی دیگری درگیر یک مساله است؛ زمین میخواهد و ساخت و ساز و سود.
هزاران دانشجو و دهها استاد هر روز به دانشگاه الزهرا میروند و با بنری مواجه میشوند که در ورودی این دانشگاه نصب شده است که حکایت از مالکیت دانشگاه بر زمینهای یک محله دارد. آیا انتظار زیادی است که از استادان و دانشجویان این دانشگاه بخواهیم که به این موضوع بیتفاوت نباشند؟ فارغ از آنکه ادعای ساکنان این محله درست است یا غلط، انتظار زیادی از یک دانشگاه است که مانند یک بنگاه با ماجرا برخورد نکند و در راستای روشن شدن اذهان عمومی به روشهایی که دانشگاهی است بکوشد و به پرسشها پاسخ گوید؟ متوقع به نظر خواهیم رسید اگر از اساتید این دانشگاه بخواهیم که از کلاسها خارج شوند، برای یک روز فرصتها و تهدیدها و همایشها را وانهند و با دانشجویانشان به میان مردمی بروند که هفتههاست شب را با ترس صدای بولدوزر صبح میکنند؟
سوالها بسیارند و هنوز از دانشگاه الزهرا درباره ماجرایی که در چند قدمیاش در حال اتفاق است صدایی به گوش نمیرسد.
سانسور شدن کامنت رو از هر کسی انتظار داشتم جز شما
ممنون که نظرمو تایید نکردید !
“آیا انتظار زیادی است که از استادان و دانشجویان این دانشگاه بخواهیم که به این موضوع بیتفاوت نباشند؟”
: بی تفاوت نیستیم، داریم سعی میکنیم فرصتی رو برای نقد و بررسی این طرح فراهم کنیم.
سلام
تاریخ روزی که گروهها برای جلوگیری از تخریب به ده ونک رفتند به اشتباه پنجشنبه ۲۶ مهر درج شده که دوشنبه ۳۰ مهر درسته.