سیلویا فدریچی: خلق جنبشهای بازتولیدی
به جز دو سه مصاحبه هیچ متنی پیدا نمیکنم. ناخودآگاه احساس نوعی توطئه به من القا میشود. واقعاً ممکن است فدریچی از سر بداقبالی توجه هیچکس را به خود جلب نکرده باشد؟ تفاوت عمدهی فدریچی با بقیهی متفکرانی که معمولا ترجمه میشوند چیست؟ نثر باتلر به مراتب پیچیدهتر است و چالشهای کریستوا در زمینهای به مراتب ناآشناتر برای ما رخ میدهند. با این حال بازتولید اجتماعی، بدن زنان و زنانهسازی کار مفاهیمی هستند که از حوزهی علائق مشترک ما تبعید شدهاند. به خودم میگویم گنج باید همینجا باشد.
نمایشگاه کتاب امسال برای من دو نکته داشت؛ نخست اینکه محل برگزاری آن به مصلی بازگشته بود؛ دیگر آنکه برای نخستین بار ترجمهی کتابی از سیلویا فدریچی همزمان با نمایشگاه منتشر شد. ناشرْ کتاب را فقط در نمایشگاه عرضه میکرد و برای تهیه آن باید به غرفه نمایشگاه مراجعه میکردی. قیمت پشت جلد؟ چهل و چهار هزار تومان. آیا تمام مخاطبان احتمالیِ کتاب از پس این هزینه برمیآیند؟ اگر پیدیاف کتاب منتشر شود، ممکن است جنجالی مانند آنچه هنگام انتشار کتاب سرمایه پیش آمد، به راه بیافتد؟ به رغم گرانی کتاب، تضعیف ناشران مستقل، و سرانهی چند دقیقهای مطالعه، چه چیزی نمایشگاه کتاب را به میعادگاه سالانهی اقشار مختلف این جامعه تبدیل میکند؟ بچهها را به مدرسه بازمیگردانم و توی مینیبوس کتاب را باز میکنم: «تقدیم به ساحرههای بسیاری که در جنبش زنان ملاقات کردهام»؛ بعد هم تصویر یک باسمهی چوبی «از ساحرهها در حال وردخوانی برای بارش باران.»
اگر کتابهای چاپشده را معیار قرار دهیم، در ده پانزده سال گذشته، فلسفه فیگور «مرد متفکرِ» دست بر پیشانی را کنار گذاشته و همراه با متفکران معاصر قدم در اضطرارهای روزمرهی زندگیمان نهاده است؛ تا جایی که اگر فیلسوفی را ببینیم که عقب اتوبوسی در شرف حرکت میدود خیلی تعجب نمیکنیم. این اضطرار البته در فرایند ترجمه نیز بازتاب مییابد ــ انتخابهای حاشیهای و کاتورهای که گاه (مثلاً در مورد ژان بودریار) بیشتر موجب سوتفاهم و کجفهمی شدند، تا معرفی یک طرز تفکر به مخاطب فارسی زبان. دستی به کتاب کالیبان و ساحره میکشم و از اینکه فدریچی از این آفت مصون مانده لبخند میزنم.
مقدمهی کتاب را در مدرسه میخوانم: «پژوهشگر برجستهی مارکسیست اتونومیست و فمینیست ایتالیایی، و از سازماندهندگان اصلی کارزار بینالمللی مزد برای کار خانگی…» اتونومیستها روی پرچین باریکی در مرز میان نظریه و کنش حرکت کردهاند. اگر استاد دانشگاه بودند، پیش از آنکه کراوات ببندند، به سراغ کارخانهها میرفتند و به کارگران از شیوههای متنوع امتناع از کار و اعتصابهای بدون هماهنگی با اتحادیهها میگفتند. و در کار نظری خود، به دنبال مفاهیمی بودند که قدرت کارگران را در زمین عملی بازشناسد (اتونومی به معنای خودآیینی از «خودمختاری کارگران» یا تقدم مقاومت بر سلطه برگرفته شده است). فدریچی هم در همین پسزمینه فعالیت خود را شروع کرد، در تلاقیگاه چندلایهای از فعالان زنان، کارگران، چریک-تئوریسینها و .. که با مهاجرت به آمریکا گرهگاههای بیشتری به واسطهی جنبش دانشجویی آمریکا، مبارزهی سیاهان، فعالان مدنی، و مخالفت با جنگ ویتنام یافت.
کارزار دستمزد برای کار خانگی برآیند تمام این نیروهای اجتماعی است؛ با تکوین نگاههای جدیدی که مارکس را بدون هگل قرائت میکرد، کارزار دستمزد برای کار خانگی بازتولید را نیرویی مستقل از تولید در نظر گرفت.کارزار دستمزد برای کار خانگی برآیند تمام این نیروهای اجتماعی است؛ با تکوین نگاههای جدیدی که مارکس را بدون هگل قرائت میکرد، کارزار دستمزد برای کار خانگی بازتولید را نیرویی مستقل از تولید در نظر گرفت (مشخصاً آلتوسر نیز دربارهی مکانیسمهای متفاوت بازتولید و تولید صحبت کرده است)؛ کارزار با اتکا به مبارزات جاری فمینیستها، توانست اهمیت کار بازتولیدی را در تاسیس و حفظ سرمایهداری برجسته سازد؛ فصل مشترک کارزار با اپرائیسمو (جنبش «قدرت کارگران» ایتالیا که نیای اتونومیستها به حساب میآید) آنجا بود که به رسمیت شناخته شدن کار را شرط اول برای تغییر اجتماعی میدانست، و در این راستا شرایط عادلانه کار، و پرداخت مزد برای کار نامرئیِ خانگی نقش پررنگی یافت؛ گرایش ضداقتدارگرای اتونومیستها علاوه بر سبک فعالیت کمپین، در پیوند مسالهی کار خانگی با مسائل کلیتر کار و استثمار تجلی یافت.
سر کلاس بحث کار خانگی را مطرح میکنم. بچههای پایه یازدهم ابتدا واکنشی دفاعی و توأم با انزجار نشان میدهند. تصور اینکه مراقبتهای مادرشان کاری مانند کارهای دیگر باشد، نوعی تعرض به تمام لحظات خصوصی و امن آنها است. اما توضیح اینکه کار پدرانشان بدون نگهداری و مراقبت مادر چطور میتواند دوام داشته باشد، تا حدودی چارچوب بحث را تغییر میدهد. و در نهایت با یادآوری اینکه سالهای تحصیل تمام میشود و به زودی تمام آنها وارد همین جهان خواهند شد، گردش کاملی در موضع آنها در قبال کار خانگی رخ میدهد. هیچکس دوست ندارد کاری کند که کار به حساب نمیآید. در آخر بحث، یکی میپرسد: «اشکال نداره اینها رو به پدرمون بگیم؟»
در تاکسی از مدرسه به محل کار بعدی، سعی میکنم همان بحث را دوباره مطرح کنم. اما ذهن همسفران من به قدری درگیر بقا است که فرصت اندیشیدن به سازوکارهای ناعادلانهی بقا را پیدا نمیکنند. به گوشیام عقب نشینی میکنم و در گوگل به فارسی درباره فدریچی و کارزار دستمزد برای کار خانگی جستجو میکنم. به جز دو سه مصاحبه هیچ متنی پیدا نمیکنم. ناخودآگاه احساس نوعی توطئه به من القا میشود. واقعاً ممکن است فدریچی از سر بداقبالی توجه هیچکس را به خود جلب نکرده باشد؟ تفاوت عمدهی فدریچی با بقیهی متفکرانی که معمولا ترجمه میشوند چیست؟ نثر باتلر به مراتب پیچیدهتر است، و چالشهای کریستوا در زمینهای به مراتب ناآشناتر برای ما رخ میدهند ــ با این حال بازتولید اجتماعی، بدن زنان، و زنانهسازی کار مفاهیمی هستند که از حوزهی علائق مشترک ما تبعید شدهاند. به خودم میگویم گنج باید همینجا باشد. تصمیم میگیرم پیش از مطالعهی کتاب درباره زمینهی نگارش آن، و منظومهای که یک کتاب دیگر درباره ی «گذار به سرمایهداری» را ضروری میسازد تحقیق کنم.
***
مفهوم بازتولید اجتماعی در نخستین نگاه به تمام فعالیتهایی اشاره دارد که زندگی و نیروی تولیدیِ ما را بازتولید میکنند (تولیدمثل نیز در قالب بازتولید حیات/ نیروی کار در همین چارچوب قرار میگیرد). اجتماعی بودن مسالهی بازتولید به مناسبات جهان سرمایهداری برمیگردد و فراتر از کارخانگی نهادهایی مانند مدرسه و بیمارستان را نیز دربرمیگیرد. اما ظهور و تکوین این اصطلاح بیش از آنکه به توضیح «گذار به سرمایهداری» مربوط باشد، نتیجهی فعالیتهای فدریچی و دیگران در دههی هفتاد است: «همچنان که تمام جنبه های زندگی روزمره به واسطهی ظرفیتاش برای رهایی و استثمار مجدداً فهم میشد، ما شاهد شیوههای گوناگونی بودیم که زنان و مبارزاتشان به هم مرتبط می-شدند. ما به امکان «اتحادها»یی پی بردیم که تا پیش از آن حتی تصورش را هم نمیکردیم. و به همین سیاق امکان پل زدن بر تقسیم هایی را دیدیم که در میان زنان و همچنین بر مبنای سن، نژاد، و ترجیح جنسی ایجاد شده بود.»
«همچنان که تمام جنبه های زندگی روزمره به واسطهی ظرفیتاش برای رهایی و استثمار مجدداً فهم میشد، ما شاهد شیوههای گوناگونی بودیم که زنان و مبارزاتشان به هم مرتبط می-شدند. ما به امکان «اتحادها»یی پی بردیم که تا پیش از آن حتی تصورش را هم نمیکردیم. و به همین سیاق امکان پل زدن بر تقسیم هایی را دیدیم که در میان زنان و همچنین بر مبنای سن، نژاد، و ترجیح جنسی ایجاد شده بود.»این دوگانگی در خود مفهومِ بازتولید نیز وجود دارد. کار بازتولیدی یا زنانه علاوه بر نیروی کار، سوژههای خودمختار انسانی نیز خلق میکند. مسالهی فدریچی از ابتدا تبدیل کردن کار بازتولیدی به بازتولیدِ مبارزه بوده است: «بدون فهمی از مناسبات قدرت، ما قادر نخواهیم بود جنبشی پایدار ایجاد کنیم. ما همچنین نیاز داریم از تحلیل فمینیستی دربارهی کار بازتولیدی بیاموزیم، زیرا هیچ جنبشی نمیتواند بدون در نظر گرفتن بازتولید اعضایش دوام بیاورد.» چه بسا بیتوجهی تاریخی به بازتولید بزرگترین ضعف جنبشهای عدالت اجتماعی باشد: «ما به تظاهرات میرویم، یا رویدادهایی برپا میکنیم، و اوج مبارزات ما به همین محدود میشود. تحلیل اینکه چطور این جنبشها را بازتولید کنیم، و نیز اینکه چطور خودمان را بازتولید میکنیم در مرکز سازماندهی جنبش قرار نگرفته است. در حالی که باید چنین باشد. برای این منظور لازم است به «کمک متقابل» در سنت تاریخی سازماندهی طبقهی کارگر رجوع و در این تجارب بازاندیشی کنیم- نه لزوماً به این خاطر که میخواهیم بازتولید کنیم، بلکه چون می تواند منبع الهامی برای حال حاضر ما باشد.»
از سوی دیگر، بازتولید نقطهی کور نظام ارزشگذاری در جهان سرمایهداری است. کارهای بازتولیدی یا زنانه به ویژگیهای طبیعی یا فرهنگی زنان نسبت داده میشوند تا ارزشهای رسمیتیافته در انحصار جهان تولید باقی بمانند. علاوه بر کار خانگی، تمام فعالیتهایی که جنبهی مراقبتی دارند، مانند معلمی یا پرستاری، به اشکال مختلف بیارزش و نامرئی میشوند. در واقع، تیمارداری و مراقبت از دیگری که انسانیترین فعالیت ما به حساب میآید (تنها فعالیتی که هرگز امکان واگذاری به ماشین یا هوش مصنوعی ندارد)، در کف هرم نظام ارزشی کنونی و در حکم کارهای بدون مهارت قرار میگیرند. بنابراین مبارزهای که کار بازتولیدی را در قلب تمام فعالیتهای خود قرار دهد، همزمان برای خلق نظام ارزشگذاری جدیدی تلاش خواهد کرد که نظام ناعادلانهی فعلی را واژگون میسازد: «ما باید جنبشی برپا کنیم که بازتولید خویش را در برنامهی کاری خود لحاظ کند. مبارزهی ضدسرمایهداری باید اشکالی از حمایت خلق کند، و قادر باشد اشکال بازتولید را به صورت جمعی بسازد.»
بازتولید اجتماعی و کار زنانه علاوه بر فعالان زنان، برای اصحاب قدرت نیز مفاهیم جذاب و کارآمدی بودند. با این تفاوت که به جای تلاش برای مرئیسازی این بخش از مناسبات، آنها میخواستند همین سازماندهی اجتماعی را به بخشهای دیگر (من جمله تولید) تعمیم دهند. «زنانهسازی کار» به همین فرایند وارونه اشاره دارد. در چهار دههی گذشته، تمهیدات متنوعی مانند قراردادهای سفید امضا یا کار بدون قرارداد و بیمه، افزایش سن بازنشستگی، کاهش مرخصیهای با حقوق و .. عملاً هر نشانهای از وظایف بازتولیدی را از مناسبات کار حذف کردهاند و آن را به شکلی غیررسمی بر عهدهی کارگران گذاشته اند. افزون بر این، ایدئولوژی مسلط دربارهی کار خانگی نیز در راستای این سازماندهی مجدد بسیار مفید بوده است: گرایش هر چه بیشتر به انعطاف پذیری کار، خواه به لحاظ زمان کاری شناور و خواه به لحاظ شرح وظایف نامشخص؛ کارهای به اصطلاح خویشفرما یا فریلنس که همچون زنِ خانه «ارباب خود» به حساب میآیند، اما در واقعیت برای بقا به گروگان گرفته شده اند؛ اشکال مختلف کار رایگان که مرزهای کار، آموزش و زندگی را مخدوش میکنند تا کار شما مرحلهای طبیعی از فرایند رشدتان به حساب آید.
از هر سو که بنگریم، بازتولید در مرکز مسائل مشترک ما قرار دارد. به همین اعتبار، فدریچی کار و نظریه خود را در چارچوب سیاست بقا تعریف میکند. سیاستی که مسالهی بقا را به شکلی جمعی مفصلبندی میکند، و آن را عزیمتگاه هر پروژهی بدیلی در مقابل سرمایهداری میداند. این سیاست، ضمن بدبینی ریشهای به هر شکلی از وساطت و میانجیگری، میتواند برای رسمیت یافتن بخشهای نامرئی کار مبارزه کند، درست همانطور که مبارزهی کارگران سفید امضا برای قراردادهای منصفانه به معنای تایید بیعدالتی ریشهای در هر شکلی از قرارداد کار آزاد نیست. از سوی دیگر، خلق جنبشهای بازتولیدی مستلزم تقویت و گسترش امور مشترک، و اجتماعی ساختن مسالهی بقا است: «ما باید مطمئن باشیم که مبارزهی ما با سرمایه فقط به زمانهای تظاهرات محدود نمی شود، بلکه در لحظه لحظهی زندگیمان به طور جمعی به مصاف آن میرویم. آنچه در سطح بینالمللی در حال وقوع است، به خوبی نشان می دهد که تنها وقتی چنین اشکالی از بازتولید جمعی داشته باشیم، یعنی اجتماعاتی که به طور جمعی خود را بازتولید کنند، مبارزات ما به شکلی به شدت ریشهای علیه نظم مستقر حرکت می کنند.»
***
اگر کار بازتولیدی به خاطر ذائقهی نظری فاخرِ ما از فرهنگ مفاهیم تبعید شده بود، ضرورتهای زیستی آن را به قلب فعالیتها و افکارمان بازمیگرداند. ظرف چند هفته، علاوه بر تمام شدن چاپ نخست کتاب کالیبان و ساحره، چندین یادداشت دربارهی فدریچی منتشر شد (منجمله مقاله دستمزد برای کار خانگی)، و چند مصاحبهی او به فارسی زیرنویس شدهاند. به علاوه، به بهانهی انتشار کتاب، جلسهای برای بررسی آرای او برگزار شد، که محک واقعبینانهای برای این ادعا است. صحبتها بیشتر به تبیین مفهوم انباشت بدوی نزد مارکس و (عدم)وفاداری فدریچی به چارچوب نظری کاپیتال مربوط میشد. حتی فدریچی به جرم بیدقتی نظری، و بدعتگذاری در سنت مارکسیستی از زمرهی متفکران قابل ارجاع اخراج شد. و در جایی دیگر به خاطر توجه به ساحرهکشی به اروپامحوری محکوم شد. اما این مقاومت پدیدهی تازهای نیست؛ فدریچی و سایر فعالان در همان دهه ۱۹۷۰ متهم بودند که در صفوف طبقه کارگر شکاف انداخته اند. پرداختن به جداییهای درونی طبقه به زمان دیگری موکول میشد تا زنان صرفاً نقش حمایتی برای مبارزات کارگری داشته باشند. اما بازتولید اجتماعی که به عنوان یک نظریه گذار مردود اعلام شده بود، به عنوان پرسش اصلی امروز ما دوباره مطرح شد. شاید ساحرهکشی به لحاظ جغرافیایی پدیدهی محدودی باشد، اما ساحره کیست به جز کسی که به هر دلیل در سازماندهی زندگی فردی و اجتماعی جایگاهی ندارد. پرسش از اینکه این تنش تا چه جد به ظهور سیاستی نوین منجر خواهد شد، فقط در عمل و با گذر زمان مشخص خواهد شد.