skip to Main Content
جامعه سیاست

جنبش زنان کوبانی در گفتگو با فمینیسم و شرق شناسی

آنچه در زیر خواهد آمد روایتی تحلیلی از مواجهه‌ی یک هیئت سیاسی از فمینیست‌های چپ انترناسیونال کشور فرانسه، با فعالین زن سازمان‌های مختلف مرتبط با زنان در کردستان ترکیه است که در خلال این روایت تلاش خواهیم کرد به این سوال پاسخ دهیم که چگونه زنان این دو جغرافیا می‌توانند فارغ از هژمونیِ گفتمان دوگانه شرق-غرب که بر سلطه فرهنگی و فکری غرب بر شرق استوار است، به یک همبستگی بین‌المللی و ارتباطی دوسویه و سازنده در آینده امیدوار باشند. هم‌چنین نشان خواهیم داد که مقاومت کوبانی و نقش موثر زنان در آن، چطور رویکرد غالب شرق‌شناسی در تحلیل‌های فمینیستی را نیز به چالش کشیده و راه جدیدی برای جنبش زنان در کلیت آن باز کرده است.

برای سال‌های طولانی، نگاه‌های شرق‌شناسانه در تحلیل وضعیت سیاسی-اجتماعی خاورمیانه دست بالا را داشته است؛ اکنون که سال‌هاست از طرح نظریات ادوارد سعید و سایر منتقدان شرق‌شناسی گذشته و در دانشگاه‌های غربی نیز حساسیت لازم در انتقاد به این رویکرد  به‌وجود آمده، این سوال هم‌چنان مطرح است که آیا می‌توان شرق و غرب را به‌عنوان دو مفهوم جدا در مقایسه با یکدیگر، و در عین‌حال هریک را مفهومی منسجم و یکپارچه فرض کرد؟ چگونه غرب و شرق می‌توانند بدون سوگیری ارزشی و در موقعیتی یکسان، یکدیگر را فهم کنند و از دستاوردهای هم بهره ببرند؟ آیا اصولا این دو واژه برای توصیف تفاوت‌ها به‌درستی انتخاب شده‌اند یا نه؟

در مورد خاورمیانه، که روژئاوا هم‌چون بخشی از آن محور این نوشته است، شاید شرایط غیردموکراتیک ِ اغلب کشورهای منطقه و نیز وجود پارامتری مشترک به نام اسلام میان کشورهای عربی، بیش از هرچیز تصور چنین یک‌دست بودنی تحت لوای مفهوم شرق را تقویت کرده باشد، اما رخدادهای سیاسی همواره قابل پیش‌بینی نیستند. مردم منطقه اخیرا از یک‌سو با خیزش‌های موسوم به بهار عربی تلاش کردند ایماژ غرب از خاورمیانه را، که بیشتر مبتنی بر بازنمایی رسانه‌ای بود، برهم زنند و نشان دهند بدون دخالت غرب هم می‌توان به دموکراسی دست یافت. از طرف دیگر با ظهور بنیادگرایی سیاسی اسلامی در منطقه، یک‌بار دیگر دست غرب برای مداخله شیخ‌مآبانه و ارباب‌منشانه در معادلات خاورمیانه باز شد. در این میان اما کوبانی و در کلیتی بزرگ‌تر روژئاوا، آن تفاوت تعیین‌کننده‌ای بود که توانست منطق ِ دموکراسی ِ مردمی در خاورمیانه را از نو تعیّن بخشیده و به‌شکلی آوانگارد، بسیاری از ذهنیت‌های موجود در مورد منطقه را تغییر دهد.

مقاومت کوبانی و دموکراسی روژئاوا نشان داد که شرق و دست‌کم خاورمیانه دیگر آن مفهوم یک‌دست و یک‌شکلی نیست که در رسانه‌های جهانی و ذهنیت شرق‌شناسانه‌ی جهانیان همواره در پیوند با حیات سیاسی غیردموکراتیک و اغلب استبدادی، سرکوب زنان و غلبه سنت، و اسلامی ارتجاعی تصویر می‌شود. کردستان سوریه که مرزهای جغرافیایی آن در محاصره ارتجاع برآمده از دل داعش و دولت‌های هم‌پیمان آن مانند ترکیه است، توانسته دموکراسی جدیدی تعریف کند که برخلاف دموکراسی‌های وارداتیِ تحمیلی و دروغینی که در افغانستان یا عراق با تهاجم نظامی غربی‌ها دنبال شد، از دل وضعیت تاریخی و سیاسی خود منطقه برآمده است. به‌خصوص زنان این بخش از کردستان، نقش زیادی در تغییر تصویر زن در خاورمیانه (و شرق) داشتند. جنبش مردمی روژئاوا هم‌چنین رویای بهشت غرب به‌مثابه اتوپیا را متزلزل کرده است؛ سکوت یا هم‌دستی کشورهای غربی در فرآیند شکل‌گیری و تقویت گروه داعش، و در نقطه‌ی مقابل آن پیشرو بودن دموکراسی مردمی شکل‌گرفته در روژئاوا در مقایسه با دموکراسی دولتی قدرت‌های مدعی در غرب، همه در گسست از این رویا نقش داشته‌اند.

چگونه نگاه غرب به شرق ترک برداشت

به‌دنبال این چرخش، هژمونی فمینیسم غربی نیز زیر سوال رفته است؛ در خاورمیانه‌ای که زنان آن همواره مرتجع، منفعل و قابل‌ترحم بازنمایی شده‌اند، در منطقه‌ای کوچک، زنان توانسته‌اند به‌شکل سیاسی-اجتماعی و با تکیه بر توانایی و مبارزات خود حاشیه‌ای امن برای زنان منطقه و هم‌زمان الگویی نو برای سایرین بسازند. در دل این جنبش مردمی، فرمی نو از رهاسازی زنان عملی شده است که می‌تواند هم‌زمان با خلق امید در دل زنان خاورمیانه، برای فمینیسم غربی نیز جالب و آموزنده باشد. چرا که شرق‌ ذهنیتی است که در ناخودآگاه جمعیِ آنچه شرقی و غربی نامیده‌اند، هم‌زمان، جا خوش کرده است. با اینکه این مرزگذاری‌ها امروز بیش از هر زمان محل انتقاد است و تلاش‌ می شود وضعیت با زبانی دیگر توصیف شود، اما این همه راه مقایسه را بر ما نمی‌بندد. در واقع پرسش یک‌دست بودنِ شرق یا غرب از آن‌رو مورد انتقاد قرار گرفت که این طبقه‌بندی تفاوت‌ها را نادیده گرفته و به سلطه یکی بر دیگری منجر می‌شد. وگرنه واضح است که مقایسه به‌عنوان روشی تحلیلی هم‌چنان معتبر و کابردی است. به‌عبارتی برای بیان تفاوت‌ها، و خصوصا در دهه‌های اخیر برای توصیف مناسبات سیاسی و تفکیک معنادار سیاستمداران، چاره‌ای جز این نیست که قیاس در تحلیل‌ها مورد استفاده قرار گیرد. در این زمینه جریان فکری-سیاسی فمینیسم، از پویایی لازم برخوردار بوده است؛ در واقع فمینیسم اروپایی که منافع طبقه و گروهی خاص (particuler) را دنبال کرده و خود را همواره جهان‌شمول (universal) و نماینده کل جریان معرفی کرده است، به‌دنبال انتقادات فمینیست‌های سیاه و جریان پسااستعماری، هژمونی خود را زیر سوال رفته می‌بیند. به منظور نیفتادن در دام طبقه‌بندی‌های ارزشی، حساسیتی نیز در کاربرد واژه‌ها ایجاد شده است. از همین منظر و برای توضیح تفاوتی تاریخی که فمینیسم در جغرافیاهای مختلف داشته است، در متن زیر نیز برای اشاره به جنبش زنان در اروپا از اصطلاح «فمینیسم اروپایی اکثریت» و برای توصیف جنبش خودمدیریتی زنان در روژئاوا و کردستان ترکیه از اصطلاح «جنبش زنان کردستان» استفاده شده است. هم‌چنین به‌علت وجود تفاوت‌های معنادار میان جنبش زنان در بخش های مختلف کردستان، منظور از کردستان در این متن تنها کردستان ترکیه و کردستان سوریه است. در توصیف دومی به‌عمد از به‌کارگیری واژه فمینیسم کردی پرهیز شده است، زیرا با توجه به خصیصه‌هایِ فعالیت زنان در این بخش از کردستان و شیوه‌ای که زنان در آنجا خود را معرفی می‌کنند- و در ادامه خواهد آمد-  جنبش واژه‌ی مناسب‌تر و دقیق‌تری به نظر می‌رسد. ضمن اینکه علاوه بر کردها، زنان دیگر چون ارمنی ها و ترک ها نیز با این جنبش در کردستان همکاری می کنند.

آنچه در زیر خواهد آمد روایتی تحلیلی از مواجهه‌ی یک هیئت سیاسی از فمینیست‌های چپ انترناسیونال کشور فرانسه، با فعالین زن سازمان‌های مختلف مرتبط با زنان در کردستان ترکیه است که در خلال این روایت تلاش خواهیم کرد به این سوال پاسخ دهیم که چگونه زنان این دو جغرافیا می‌توانند فارغ از هژمونیِ گفتمان دوگانه شرق-غرب که بر سلطه فرهنگی و فکری غرب بر شرق استوار است، به یک همبستگی بین‌المللی و ارتباطی دوسویه و سازنده در آینده امیدوار باشند. هم‌چنین نشان خواهیم داد که مقاومت کوبانی و نقش موثر زنان در آن، چطور رویکرد غالب شرق‌شناسی در تحلیل‌های فمینیستی را نیز به چالش کشیده و راه جدیدی برای جنبش زنان در کلیت آن باز کرده است.

به‌دنبال این چرخش، هژمونی فمینیسم غربی نیز زیر سوال رفته است؛ در خاورمیانه‌ای که زنان آن همواره مرتجع، منفعل و قابل‌ترحم بازنمایی شده‌اند، در منطقه‌ای کوچک، زنان توانسته‌اند به‌شکل سیاسی-اجتماعی و با تکیه بر توانایی و مبارزات خود حاشیه‌ای امن برای زنان منطقه و هم‌زمان الگویی نو برای سایرین بسازند. در دل این جنبش مردمی، فرمی نو از رهاسازی زنان عملی شده است که می‌تواند هم‌زمان با خلق امید در دل زنان خاورمیانه، برای فمینیسم غربی نیز جالب و آموزنده باشد

از پاریس تا کوبانی

«جمعیت همبستگی با زنان کوبانی» عنوان گروهی است که هیئت مذکور از دل آن برآمده است. این جمعیت شامل تعدادی از فمینیست‌های چپ فرانسه است که برای اولین بار در اکتبر ۲۰۱۴ با هدف بسیج کردن زنان پاریس در همبستگی و حمایت از زنان کوبانی شکل گرفت. مبارزه زنان کوبانی این امکان را فراهم آورد که فمینیست‌هایی از سازمان‌های مختلف (آنارشیست، کمونیست، فمینیست ماتریالیست، خانه زنان، انجمن ضدنژادپرستی حمایت از فلسطین و…) و هم‌چنین فمینیست‌های غیرسازمانی با هدف مخالفت و مبارزه با سکسیسم، کاپیتالیسم، دولت، نژادپرستی و اسلام‌هراسی دور هم جمع شوند. جنبش زنان روژئاوا، گردهمایی این زنان را در پاریس در جنبشی صرفا زنانه به‌عنوان فمینیست، با هدف تحول اجتماعی رادیکال برای عدالت و آزادی تعیّن بخشید.

این گروه از زمان شکل‌گیری برنامه‌های مختلفی داشته است، اما مهم‌ترین فعالیت این جمعیت، انتخاب یک گروه هشت نفره از میان جمع و اعزام یک «هیئت سیاسی» به مدت شش روز به کردستان ترکیه، در مرز سوریه (ئامد و سروچ)  بوده است.  هیئتی متشکل از دو نفر کرد، یک نفر عرب، یک نفر ترک و چهار نفر فرانسوی که تکثر آن موجب شده است که این گروه تجربه‌ی متفاوتی داشته باشد. هیئت اعزامی با سازمان‌های جنبش زنان آزاد کردستان، و هم‌چنین زنانی که در جایگاه مسئولین سیاسی شهرداریِ کردها در ترکیه یا در جایگاه مسئولین سیاسی تبعید شده شهر کوبانی که به دنبال نقل مکان اجباری مردم و در دفاع از آنها در فعالیت‌های بعد از جنگ روژئاوا درگیرند، دیدار داشته است.

این دیدارها با هدف انتقال دوجانبه پیام‌ها و تلاش‌های فعالان زن در جنبش اجتماعی و دموکراتیک در کردستان که سازماندهی مردم روژئاوا در مقابله با داعش و دولت ترکیه را مستقل از دولت‌های امپریالیستی بر عهده دارند، صورت گرفته است. از آنجا که این گروه یک هیئت اعزامی از اروپا به خاورمیانه بوده است، تمام تلاش گروه بر این بود که از کلیشه‌ها و رویکرد شرق‌شناسانه حاکم بر فضای چنین سفرهایی در امان بماند و چندملیتی بودن هیئت اعزامی به‌شکل بالقوه این امکان را فراهم آورده بود. گام بعدی پاسخ به این سوال بود که چطور از تجربه‌های مثبتی از این دست می‌توان هم‌چون یک فرصت برای شکل‌دادنِ دیالوگی نو و متفاوت، میان زنان نقاط مخالف جهان بهره برد.

صف‌آرایی در برابر نگاه حقوق‌بشری

گفتمان حقوق بشری بر فعالیت‌های کنونی «غربی‌ها» در مواجهه با خاورمیانه سایه افکنده است؛ خصوصا بعد از جنگ افغانستان و عراق موجی از فعالیت‌های حقوق بشری و ان‌جی‌اوهای وابسته به این گفتمان به خاورمیانه سرازیر شده است، که اکثر آنها بودجه خود را از دولت‌های غربی و آمریکا دریافت می‌کنند و به همین دلیل در عمل نیز سیاست‌های این دولت‌ها را پی‌می‌گیرند. زنان نیز از این موج در امان نبوده‌اند. در این زمینه می‌توانید به مقاله شهرزاد مجاب در مورد ورود ان‌جی‌اوهای آمریکایی زنان به منطقه خودمختار کردستان عراق بعد از جنگ مراجعه کنید. او در این مقاله به خوبی از بنیان‌های فکریِ مذهبی، محافظه‌کارانه و اغلب ضدزن این ان‌جی‌اوها پرده برمی‌دارد (۱).

همچنین بخوانید:  حمایت دانشگاه‌های اسرائیلی از جنایات غزه

به واقع رویکرد حقوق بشری به زنان در خاورمیانه، آن را بیش از پیش وابسته و غیرسیاسی کرده است و این خود ریشه در گفتمان شرق‌شناسانه دارد، یعنی همان نگاهی که زنان «شرقی» را بالقوه فاقد توانایی لازم خودمدیریتی و بسیج سیاسی می‌داند و به همین دلیل دولت‌های غربی را به‌مثابه منجی در قالب برنامه‌ها، ان‌جی‌اوها و سازمان‌های حقوق بشری روانه شرق می‌کند. اتفاق قابل‌توجهی که در جنبش زنان کردستان افتاده است و بنیان‌های رویکرد شرق‌شناسانه را متزلزل کرده این است که این جنبش به تمامی جنبشی سیاسی است و هیئت‌های غربی نمی‌توانند با رویکرد حقوق بشری که در عمل بخش مهمی از گفتمان سرمایه‌داری بوده و درصدد سیاست‌زدایی از جنبش‌های زنان است، وارد این منطقه شوند. چرا که در این صورت با انتقاد جدی فعالین زن کرد که عموما سیاسی و ضد دولت هستند، مواجه خواهند شد. غلبه رویکرد سیاسی بر جنبش زنان در این بخش از کردستان موجب شده که فعالیت‌های آنان (برخلاف جایی مثل کردستان عراق) هم‌چنین به نقد «خشونت علیه زنان» از سوی مردان جامعه محدود نشود، بلکه هوشیارانه کل ساختار پدرسالاری و سیستم‌های تقویت‌کننده آن از جمله دولت را  مورد هدف قرار دهد.

بازگشت به سیاست

سیاسی بودن جنبش شکل گرفته، موجب شده است که هر آنچه که به این وضعیت وصل می‌شود نیز به طریقی سیاسی گردد؛ هیئت‌های مختلفی که از اروپا به کردستان آمده بودند، دیگر با شرقیِ منفعل تصویرشده در کتاب‌ها و رسانه‌ها مواجه نبودند، بلکه با سازماندهی سیاسی‌ای مواجه شدند که تجربه سه نسل مبارزه سیاسی جدی را با خود دارد، زنان از همان ابتدا نقشی محوری در آن داشته‌اند و اکنون دو سال است که بدون حمایت هیچ‌یک از کشورهای غربی و به‌رغم سنگ‌اندازیِ هم‌پیمانان غرب چون ترکیه، هم‌چنان در برابر داعش مقاومت کرده است. این همه به‌شکل بالقوه امکان مواجهه شرق‌شناسانه این دو گروه را به حداقل رسانده است. ضمن اینکه جنبش دموکراتیک کردستان هیچ‌گاه خود را با آئینه‌ی غربی تعریف نکرده است و به تمامی برآمده از دل وضعیت تاریخی-سیاسی است. این همه موجب شده که این جنبش در پذیرایی از مهمانان غربی نیز، از موضع شاگردی که قصد تلمّذ دارد، فاصله گرفته و واقعیت رابطه را از شکل هژمونیکِ مونولوگ به دیالوگی هم‌سطح و موازی برساند.

به واقع رویکرد حقوق بشری به زنان در خاورمیانه، آن را بیش از پیش وابسته و غیرسیاسی کرده است و این خود ریشه در گفتمان شرق‌شناسانه دارد، یعنی همان نگاهی که زنان «شرقی» را بالقوه فاقد توانایی لازم خودمدیریتی و بسیج سیاسی می‌داند و به همین دلیل دولت‌های غربی را به‌مثابه منجی در قالب برنامه‌ها، ان‌جی‌اوها و سازمان‌های حقوق بشری روانه شرق می‌کند

از طرف دیگر جنبش زنان کردستان، آن‌قدر فربه و غنی است که خود را بی‌نیاز از مداخله‌هایی از این دست بداند؛ آنها به‌شکل غیرمختلط در درون سازماندهی خود و جامعه مدنی از طریق ایجاد مراکزی چون آکادمی زنان، انجمن زنان، و واحدهای خودگردان دفاع از زنان در برابر خشونت مردان، بنیادهای لازم را شکل داده‌اند. وجود سازمان‌های غیرمختلط با ترکیب جنسیتی صرفا زنانه، موجب شده است که زنان شمال کردستان بتوانند از امکان‌هایی نو سخن بگویند که برای خود فراهم آورده‌اند؛ امکان‌هایی که بخشی از آن برای فمینیسم اروپایی اکثریت نیز تازگی دارد.

هم‌چنانکه یکی از زنان جنبش می‌گفت: «این جنبش در آغاز مبارزه دریافت که پیروزی واقعی بدون همراهی یک گروه صرفا زنانه غیرممکن است، زیرا ما علاوه بر دولت، در جنگی در برابر سیستم مردسالاری نیز قرار داریم. در طی زمان، هم‌زمان که نقش سیاسی و نظامی زن افزایش یافته، آگاهی دیگر زنانِ جامعه در خصوص سکسیسم و تبعیض‌های جنسیتی نیز رو به رشد بوده است. زنان مبارز در این تغییر پیشتاز بوده و نقشی مهم داشته‌اند. «نتیجه این سازماندهی غیرمختلط، اکنون خود را در مشارکت فعال زنان در تمام عرصه‌های سیاسیِ سازمانی و غیرسازمانی نشان می‌دهد».

مواجهه‌ی شرق و غرب

اما مواجهه با غرب در نقد رویکرد شرق‌شناسانه، به معنای ضدیت با غرب به‌مثابه دشمن نیست. به همین دلیل تمام ارگان‌های مربوط به زنان در این منطقه با روی باز آماده گفتگو با مهمانان غربی خود هستند. برای مثال «آکادمی زنان» و مرام‌نامه آن با عنوان «ژنیولوژی» که ایدئولوژی این جنبش برای زنان از آن ریشه گرفته است، به نقل از مدیر این آکادمی سعی کرده است تجربیات مبارزاتی فمینیست‌ها را در دل خود داشته باشد و در عین‌حال از آن گذر کند. یکی از زنان آکادمی در مورد فعالیت‌هایشان چنین می‌گفت: «ما یک سیستم تعاونی هستیم، زنانی هستیم که در سیاست، فرهنگ، رسانه، آکادمی و عرصه‌های مختلف دیگر مداخله می‌کنیم. ما همیشه برای همه چیز جلسات بحث و گفتگو داریم. هدف مقابله با خشونت است، اطلاعات را آماده می‌کنیم و با عناوینی چون فمینیسم یا ژنیولوژی (ژن در کردی به معنای زن و ژنیولوژی به معنای دانش در مورد زنان است) میان زنان تقسیم می‌کنیم. کمیسیون‌های مختلف داریم. کارهای اقتصادی و حقوقی مربوط به زنان را نیز دنبال می‌کنیم. آکادمی بیش از آنکه کلاس درس باشد، مکانی برای آگاهی‌بخشی به زنان نسبت به موقعیت فردی و اجتماعی آنهاست. سیستم ما خودمختار است، هرچند که با سایر سازمان‌های جنبش کردی نیز همواره در ارتباطیم اما در تمامی موارد خودِ ما تصمیم‌گیرنده‌ی نهایی هستیم. کنگره‌های سالانه داریم و در آن به بحث در این زمینه می‌پردازیم که چگونه سیستم ما را منفعل کرده است و چگونه می‌توانیم زنان را آزاد کنیم؟ ژنیولوژی در مخالفت با اوریانتالیسم نیز هست اما همواره از غرب آموخته است. «ما بر این هم هستیم که باید با دانش خود وضعیت جدیدی بسازیم». آنها نقدهای خود به فمینیست‌های غربی را نیز دارند. از جمله اینکه معتقدند که با وجود دستاوردهایی که این جنبش برای آزادی زنان در عرصه‌های عمومی و خصوصی داشته است، فمینیسم در غرب هم‌چنان در چهارچوب دولت‌ها و به‌عبارتی وابسته به آنها است.

«فمینیسم اروپایی به بسیاری از مشکلات اندیشیده است اما ژنیولوژی تفاوتش با فمینیسم در استقلال آن از دولت توسط زنان است. تا زمانی که فمینیست‌های غربی نتوانند از مفهوم دولت-ملت گذار کنند و به‌شکل مستقل، مردمی و انقلابی مطالبات خود را دنبال کنند، رهایی موردنظر آنها جز در سطوحی اولیه و کنترل‌شده محقق نخواهد شد». و به همین دلیل هم هست که از نظر آکادمی زنان، دانشی هم که با عنوان دانش فمینیستی در غرب از دل سیستم دولتی درمی‌آید، در نهایت دانشی مستقل نخواهد بود و در اکثر موارد بخشی از سیستم و در پی مرکزگرایی آن در یک ساختار کاپیتالیستی است. هم‌چنان که بیان می‌کردند: «فمینیسم فرانسوی در یک سیستم فردگرایی کاپیتالیستی بیش از آنکه با زنان عادی جامعه در ارتباط باشد، در نسبت با دولت تعریف می‌شود ولی لابراتوار ما کوبانی است».

سازمان‌هایی چون آکادمی زنان چنین ادعایی دارند زیرا خود توانسته‌اند به‌طور مستقیم، محله به محله، خانه به خانه، با افراد طبقات پایین و زنان جامعه از هر قشری ارتباط برقرار کرده و آنها را به‌شکل جمعی بسیج کنند. در عین حال که در آکادمی و دیگر سازمان‌های زنان، آموزش‌های نظری در مورد زنان با عنوان «ژنیولوژی» نیز به آنها داده می‌شود زیرا به نظر آنها زنانی هستند که مثل سایرین فرصت شناخت نداشته‌اند. آنها بسیار عمل‌گرا هستند و این تفاوت مهم دیگرِ جنبش زنانِ این منطقه با جنبش فمینیسم در غرب است؛ «اکثریت بر این باورند که زن‌ها نمی‌توانند بجنگند یا احزاب خود را داشته باشند، اما در کردستان همه این‌ها محقق شده است». از نظر آنها فمینیسم غربی هرچند توانسته است در ساحت نظری چشم‌اندازی نو برای زنان ترسیم کند، اما در عمل نتوانسته است گام‌هایی جدی برای بسیج زنان، خصوصا اقشار فرودست جامعه با هدف تغییر ساختارهای متصلب جنسیتی بردارد. به همین دلیل جنبش دموکراتیک زنان کردستان، منتقد نخبه‌گرایی فمینیسم غربی نیز است.

این جنبش در آغاز مبارزه دریافت که پیروزی واقعی بدون همراهی یک گروه صرفا زنانه غیرممکن است، زیرا ما علاوه بر دولت، در جنگی در برابر سیستم مردسالاری نیز قرار داریم. در طی زمان، هم‌زمان که نقش سیاسی و نظامی زن افزایش یافته، آگاهی دیگر زنانِ جامعه در خصوص سکسیسم و تبعیض‌های جنسیتی نیز رو به رشد بوده است

در واقع اگر دستاورد فمینیست اروپایی اکثریت، فردگرایی و آزادی عملی زنان به شکل فردی است، جنبش زنان کردستان از زندگی جمعی منطقه هم‌چون یک فرصت سیاسی برای رهایی زنان بهره برده است؛ هم‌چنان که در آکادمی زنان می‌گفتند: «سیستم می‌خواهد همواره ما را جدا کند، ما هم مرتبا در پی تجمیع خود هستیم. تنها راه برای تغییر سیستم اجتماعی، کار جمعی است».

این همه باعث شده است که آنچه زنان در شمال کردستان در صدد تحقق آن هستند، فرمی از کنش سیاسی آلترناتیو به خود بگیرد که قابلیت بدل شدن به یک ایده یونیورسال را دارد. اما مهم‌تر از محتوای این انتقادها، خود «امکان نقد» است که رویکرد شرق‌شناسی را در پارادایم فمینیسم دچار چرخش کرده است؛ در رویکرد شرق‌شناسی تنها فمینیسم غربی است که می‌تواند زن شرقی را به چالش بکشد این در حالی است که در کردستان دست‌کم، این رابطه ارباب- رعیتی با ورود به ساحت نقد فمینیسم غربی، آن هم بدون افتادن در دام یک پارادایم ارتجاعی ضدغرب و اغلب ضد زن (پارادایم بنیادگرایان)، بدل به خاکستر شده است. دیالوگی با فرم و محتوایی نو و دموکراتیک، در حال شکل‌گیری میان زنان کردستان و سایر فعالین در کشورهای دیگر است که می‌تواند تجربه‌ای نو برای کل جریان فمینیسم باشد.

همچنین بخوانید:  اضطرابی به نام ترامپ

طبیعت به مثابه سیاست

جنش زنان کردستان در صدد است تمایز خود را با تعاریف مردسالارانه‌ی پیشین با شکل دادن گفتمانی بدیل، نشان دهد. نمونه‌ی این تلاش، مواجهه‌ی متفاوت آنها با مفهوم «طبیعت» است؛ در فلسفه‌ی غربی، همواره دوگانه‌ی فرهنگ و طبیعت هم‌چون دو خط موازی در برابر یکدیگر تعریف شده‌اند. این تقسیم‌بندی در ساختار اجتماعی با دوگانه‌ی زن به‌مثابه طبیعت و مرد به‌مثابه فرهنگ درونی شده است؛ به این معنا که فرهنگ و عقلانیت منتج از آن امری مردانه، و طبیعت و ایدآلیسمی که از دل آن بر می‌‌آید، زنانگی تلقی می‌شود. در این تقسیم‌بندی، سیاست نیز هم‌چون بخش مهمی از تعریف غربی از فرهنگ و عقلانیت، در انحصار مردان خواهد ماند. جنبش کنونی کردستان ترکیه و سوریه توجه زیادی به طبیعت و البته زنان دارد. این جنبش معتقد است که رهایی بزرگ‌تر سیاسی، به رهایی زنان و در کنار آن طبیعت گره خورده است.

در نگاه اول چنین به نظر می‌رسد که این بینش به همان تعریف غربی از دوگانه طبیعت/فرهنگ ارجاع دارد. این جنبش شاید در مقاطعی هم‌چون واکنشی در برابر هژمونی مردسالاری در منطقه بر وجوه زنانه مفهوم طبیعت نظر داشته است اما نباید نادیده گرفت که تفاوتی مهم نیز میان این دو، دست‌کم در عمل، وجود دارد؛ برای این جنبش، طبیعت بیش از آنکه مفهومی جنسیت‌زده باشد مفهومی «سیاسی» است. آنها در سطوح سازمانی و سیاسی، طبیعت را با آزادسازی سیستم موجود و به‌مثابه عرصه‌ای که می‌تواند از سلطه حاکم رها شده یا به سلطه حاکم در نیامده باشد، تعریف می‌کنند. البته این تعریف بیش از آنکه ایجابی باشد، سلبی است و در آن طبیعت با نفی سیستم‌ها و ساختارهایی چون سرمایه‌داری، دولت و مردسالاری متمایز می‌شود.

این جنبش امیدوار است که بتواند در عمل از دوگانه‌ی غربیِ طبیعت/فرهنگ گذار کند؛ هرچند این مسئله به دلیل نزدیکی برخی تعاریف پیشین با ساختار مردسالار موجود در منطقه، دشوار به نظر می‌رسد و آن‌طور که خود می‌گفتند «ژنیولوژی یک فرآیند زمانبر است که ما اکنون در آن هستیم»، با این‌حال این جنبش گام‌های اولیه در این زمینه را نیز برداشته است، زیرا آنجا هم مردان بخشی از حمایت جمعی و فکری از طبیعت به شمار می‌روند و هم زنان در سیاست و عرصه‌های مختلف فرهنگی حضور عملی و اثرگذار دارند. نکته‌ی جالبتر اما این است که دوگانه‌ی طبیعت/ فرهنگ در سطح سیاسی با دوگانه‌ی شرق/غرب پیوند خورده است، یعنی شرق همواره با طبیعت (نامتمدن) و غرب با فرهنگ (تمدن و شهرنشینی) بازنمایی شده است. در این مورد نیز هم‌چون مثال بالا، شرق همواره به‌مثابه طبیعت در موقعیتی نازل‌تر از غرب قرار می‌گیرد که گویی هم‌چون منبع فکری و سیاسی برای کل جهان عمل می‌کند.

با توجه به این نگاه، خطری که فمینیست‌های اروپاییِ اکثریت را در مواجهه با جنبش زنان در خاورمیانه تهدید می‌کند، این است که با درونی کردن این دوگانه‌ها، نتوانند از آنها خارج شوند و هم‌چنان جنبش زنان منطقه را بخشی از فرهنگ نامتمدن شرق تعریف کنند. یعنی ستم و سرکوبی که به‌واسطه این دوگانه‌سازی‌ها یک‌بار مردان غربی  بر زنان غربی (طبیعت-زن/ فرهنگ-مرد) تحمیل کرده‌اند، این‌بار زنان غربی در مواجهه با زنان شرقی (طبیعت-شرق/ فرهنگ-غرب) به کارگیرند. اتفاقی که در روژئاوا افتاده است، همان امکان جدیدی است که برای گذار از این دوگانه‌ها و برقراری یک همبستگی جهانی با بازتعریفی نو و گفتمانی جدید میان همه‌ی زنان به‌وجود آمده است. گذار از هریک از اینها بر تسریع روند گذار از دیگری نیز اثر مثبت خواهد داشت.

اثرات جنبش زنان کردستان در کمپ‌های آوارگان کوبانی

آن گروه از زنان روژئاوا که در کردستان سوریه و در میان واحد مدافعین خلق در برابر داعش و دولت ترکیه نمی‌جنگند، امروز در آن طرف مرز، در کمپ‌های پناهندگی زندگی می‌کنند. وجود این کمپ‌ها نتیجه توان خودمدیریتی سازمان شهرداری‌های آامد و سروچ در کردستان ترکیه و همچین خودمختاری مردم روژئاوا است.

در کمپ‌ها نیز با ایجاد فضایی دموکراتیک، ساختن مدرسه برای تداوم انتقال معانی این نوع زیست از طریق زبان و فرهنگ به بچه‌ها، و ایجاد محیط‌ها و چادرهایی اختصاصی و غیرمختلط در میان زنان، مردم هم‌چنان در حال نوعی مقاومت برای پیروزی کوبانی هستند. به‌عبارتی، آنچه در کمپ پناهندگان کوبانی در سروچ دیده می‌شود، چیزی جز ادامه‌ی مقاومت کوبانی نیست به همین دلیل برای آنها پیروزی کوبانی و نجات آن بر شرایط دشوار زندگی در این اردوگاه‌ها اولویت دارد. بسیاری از آنها می‌گفتند «ما حاضریم سال‌ها هم این وضعیت کمپ را تحمل کنیم به شرطی که زنان و مردان ما که در کوبانی در حال جنگ‌اند، سلامت و پیروز باشند».

برای این جنبش، طبیعت بیش از آنکه مفهومی جنسیت‌زده باشد مفهومی «سیاسی» است. آنها در سطوح سازمانی و سیاسی، طبیعت را با آزادسازی سیستم موجود و به‌مثابه عرصه‌ای که می‌تواند از سلطه حاکم رها شده یا به سلطه حاکم در نیامده باشد، تعریف می‌کنند. البته این تعریف بیش از آنکه ایجابی باشد، سلبی است و در آن طبیعت با نفی سیستم‌ها و ساختارهایی چون سرمایه‌داری، دولت و مردسالاری متمایز می‌شود

با مشاهده روحیه قوی و شجاعت این زنان به‌راحتی می‌توان پی برد که کوبانی تصادفی مقطعی در وضعیت کنونی نیست بلکه مبارزین کوبانی وارثان سه نسل مبارزه مداوم و خستگی‌ناپذیر مادران و پدران و نسل قبل از خود هستند. به همین دلیل سیاست و مبارزه برای دموکراسی هم‌چون یک ارزش جمعی و گروهی به بخشی از فرآیند اجتماعی شدنِ حتی زنان خانه‌دار با تحصیلات حداقلی بدل شده است. این نگرش به زنان طبقات اجتماعیِ مختلف راه یافته و همین مسئله انحصار سیاست در دست مردان را، هم به‌شکل عینی و هم به‌شکل ذهنی، در سطوح مختلف متزلزل ساخته است.

معمولا در جنگ‌هایی که روی می‌دهد، زنان و کودکان اولین قربانی‌های وضعیت جنگی به شمار می‌روند اما در روژئاوا یک تفاوت مهم وجود دارد: جنبشی برای زنان شکل گرفته است و توانسته بسیاری از روابط را تغییر دهد، بنابراین پیامدهای چنین جنبشی بر شرایط جنگی زنان نیز اثر گذاشته است. نکته جالب این است که آوارگانی که در کمپ سروچ بودند، خود را قربانیان جنگ نمی‌دانستند زیرا آنها خود را هم‌چون عنصری منفعل که بیرون از جنبش سیاسی درگیر در جنگ ایستاده و آتش جنگ غافلگیرشان کرده است، نمی‌دیدند.

آنها خود را جزئی از جنبش مردمی کوبانی می‌دانستند، اغلب دختران و پسران و خواهران و برادران آنها در کوبانی در حال جنگ هستند و بیشتر آنها تا آخرین دقایق تنگ‌تر شدن حلقه محاصره حاضر به ترک شهر نشده بودند. حتی برخی از آنها از اینکه الآن در کوبانی در کنار سایرین نمی‌جنگند ابراز ناراحتی و شرم می‌کردند. دو نفر از زنانی که در کمپ آوارگان کوبانی دیدیم، با حسرت از این می‌گفتند که «چون فرزند داریم و مسئولیت آینده این فرزندان با ماست نمی‌توانیم به مقاومت کوبانی بپیوندیم وگرنه یک لحظه هم اینجا نمی‌ماندیم».

این همه همدلی آوارگان با جنبش مقاومت کوبانی که در واقع به جهت سیاسی بخشی از جنبش کردهای ترکیه است، موجب شده که کار برای کردستان ترکیه که مسئولیت مدیریت این کمپ‌ها را بر عهده دارد نیز، کمی آسان‌تر شود. البته این نگاه دوسویه است، خود این مسئولین نیز آوارگان را نه مهمانانی غریبه، بلکه خواهران و برادرانی می‌دانستند که مرزهای صرفا سیاسی و تحمیلی دولت‌ها سال‌ها آن‌ها را از هم دور کرده است.

معمولا در جنگ‌هایی که روی می‌دهد، زنان و کودکان اولین قربانی‌های وضعیت جنگی به شمار می‌روند اما در روژئاوا یک تفاوت مهم وجود دارد: جنبشی برای زنان شکل گرفته است و توانسته بسیاری از روابط را تغییر دهد، بنابراین پیامدهای چنین جنبشی بر شرایط جنگی زنان نیز اثر گذاشته است

یکی از زنانی که مسئولیت سازمانی رسیدگی به آوارگان را به عهده داشت، در دیداری که با او داشتیم بحث خود را چنین آغاز کرد: «بعد از تهاجم داعش ما پناهجو زیاد داشته‌ایم اما هم‌چنان ترجیح می‌دهیم که از لفظ پناهجو یا مهاجر استفاده نکنیم چون آنها از کردستان آمده‌اند و برای ما اینها «مردم» و «رفقا»ی ما هستند. ما سال‌هاست که با هم مراوده و دوستی داریم». این روحیه خواهری بیش از هر چیز خود را در مشارکت داوطلبانه زنان کردستان ترکیه (اغلب شهرهای سروچ و دیاربکر) و هم‌چنین همکاری زنان پناهجوی روژئاوا، هر دو در کنار هم، برای انجام فعالیت‌های وابسته به کمپ‌های آوارگان با تمرکز بر مدیریت زنان، نشان می‌دهد.

  1. http://www.bridgesforwomen.org/spip.php?article13
یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗