اخلاق ترجمه در ترجمه «اخلاق صغیر»
یاداشت زیر نقدی ست بر ترجمه کتابِ «اخلاق صغیر» تئودور آدورنو، در این یاداشت صالح نجفی نشان می دهد مترجم کتاب یعنی حميد فرازنده متن کتاب را نادرست به فارسی برگردانده است.
مترجم «اخلاق صغیر» چندین جا نام ها و اسم های خاص را بی دقت و یا غلط ثبت کرده که به چند مورد آن اشاره می کنم (این مشکلی است که با ویرایش و یا لااقل مقابله و مشاوره رفع کردنی بوده است): سی مل به جای زیمل _ Simmel- (ص ۱۲۴)، لوک به جای [جان] لاک- Locke- (ص ۱۳۱)، در صفحه ۱۰۹ می خوانیم «پراگماتیسم سختکوش Dewey- مترجم به علتی که بر خواننده روشن نیست نام جان دیوئی را با حروف لاتین در متن آورده، در صفحه ۱۷۲ می خوانیم «بعد از Guillaume Tell» و البته منظور «ویلیام تل» (قهرمان افسانه ای مردم سوئیس) است که فردریش شیلر شاعر و نویسنده و فیلسوف قرن ۱۸ آلمان آن را به صورت نمایشنامه ای جاویدان درآورد، در صفحه ۳۸۱ آدورنو به استعاره های «گرداب» (the maelstrom) و «مغاک» (the abyss) اشاره می کند که ادگار آلن پو و شارل بودلر برای تبیین مفهوم «نوبودن» (newness) به کار می برند. فرازنده جمله آدورنو را به صورت ذیل ترجمه کرده است: «برای مثال در توصیف پو از Maelstorm و هراسی که از آن دست می دهد، نو که معادل «the novel» است، چهره نشان می دهد…» نکته اینکه کلمه maelstorm (با m کوچک) در زبان انگلیسی به معنای «گرداب» و مجازاً به معنای «ورطه» است (همان طور که در فارسی هم کمابیش این معنا را در ترکیباتی چون «گرداب حوادث» می بینیم) و فرازنده بدون توجه به این معنا Maelstorm (باM بزرگ) آورده که نام مکانی خاص در قصه مشهور آلن پو است.
بر اینها بیفزایید غلط املایی فاحشی چون «قصی القلب» (ص ۳۸۱) و کلمه نادرستی مانند «آگاهی منکوب ناپذیر» (ص ۴۸) و غلط چاپی فاحشی چون دیکرت به جای ریکرت (ص ۱۰۲). فکر می کنم این هشت مورد برای نشان دادن بی دقتی های ترجمه «اخلاق صغیر» بسنده باشد، بی دقتی هایی که گناه شان علاوه بر مترجم بر گردن ناشری که چاپ این اثر را تقبل کرده نیز هست. ولی در هر حال خواننده حق دارد به مترجمی که جان لاک را لوک و زیمل را سی مل ثبت کرده و pogrom (به معنای قتل عام سازمان یافته) را program خوانده اعتماد نکند و البته از ناشرش گلایه کند. در ترجمه حمید فرازنده موارد بسیاری هست که مترجم در یافتن معادل های فارسی اشتباه یا بی دقتی یا بی سلیقگی کرده است. این اشتباه ها گاه در مورد واژه های فلسفی روی نموده که به هیچ روی چشم پوشیدنی نیست، خاصه که خواننده در میزان آشنایی مترجم با مضامین فلسفی بدگمان می شود، یادمان باشد که بدون آشنایی با فلسفه کانت و هگل غالباً قرائت متن آدورنو ناممکن است.در صفحه ۱۰۲ ترجمه می خوانیم «اگر آکادمسین ها به دفاع از اصل «من می اندیشم پس هستم» می پردازند و در نظام باز قربانی ازدحام هراسی [agora pholoia] می شوند و با قرار گرفتن در معرض [فرضیه] «پرتاب شدگی- در جهان» قربانی گروه های نژادپرست می شوند…»فرازنده «من می اندیشم پس هستم» را به جای «sum ergo cogito» آورده و بدین ترتیب معنای جمله آدورنو را به کل وارونه نموده؛ جمله مشهور دکارت cogito ergo sum (یعنی فکر می کنم پس هستم) است اما آدورنو به معکوس شدن قاعده دکارتی در بین دانشگاهیان (و فلاسفه آکادمیک) اشاره می کند. agoraphobia در روانشناسی به معنای ترس از فضای باز یا اماکن عمومی است نه هراس از ازدحام، Being-in-the world در فلسفه هایدگر به معنای «در جهان بودن» و نه «پرتاب شدگی» است (پرتاب شدگی یا افکندگی ترجمه thrownness است) و racial community به معنای اجتماع نژادی (جماعت یا گروهی که بر مبنای نژاد به هم پیوند خورده اند) و نه «گروه های نژادپرست» (racist) است.
چنان که می بینید در این عبارت فرازنده مرتکب پنج اشتباه شده که به هیچ وجه برازنده یک مترجم (حتی تازه کار) نیست. در صفحه ۱۹۲ مترجم به جای اصطلاح کلیدی synthetic apperception (در فلسفه کانت) «درک سنتتیک» گذاشته. apperception یعنی ادراک نفسانی (= ادراک خود) و تعبیری است که کانت از نظام متافیزیک لایب نیتس اقتباس کرده و دلالت دارد بر هر تجربه ای که سوژه می تواند متعلق به خود بشمارد و به زبان ساده تر، معادل «تجربه خودآگاهانه» است. «synthetic» هم که سال ها است در متون فلسفی ما به تالیفی (و گاه ترکیبی) ترجمه می شود.در صفحه ۳۱۶ مترجم تعبیر «شرایط پیشاتاریخی» را به جای condition a priori نهاده که جزء واژگان ابتدایی فلسفه کانت است به معنای شرط ماتقدم یا «پیشین» و معلوم نیست فرازنده از کجا آن را به تاریخ پیوند زده، چنان که می دانید « a priori» در کانت اشاره به تقدم بر تجربه دارد.
در صفحه ۴۳ ترجمه می خوانیم: «اگر ازدواج یکی از آخرین امکانات تشکیل کانون های انسانی را در این دنیای غیرانسانی فراهم می کند، دنیا نیز با برهم زدن آن انتقام خود را از ازدواج می گیرد.» «دنیای غیرانسانی» را فرازنده به جای universal inhumanity گذاشته و به تبع آن «دنیا» را به جای the universal. کسی که کمترین آشنایی با منطق و فلسفه داشته باشد، از تمایز «جزیی» و «کلی» آگاه است _ ساده ترین مثال اینکه وقتی می گوییم «حمید انسان است»، حمید جزیی است و انسان کلی. یعنی انسان (کلی) را می توان حمل بر حمید (جزیی) کرد. در صفحه ۱۸ فرازنده در ازای «the whole» (=کل) «امری کلی» گذاشته که باز هم اشتباه است و همان جا «امر عمومی و خصوصی» را به جای general and particular آورده که اصلاً دقیق نیست و باید گفت «عام و خاص». در صفحه های بعد این خلط میان خصوصی (private) و خاص یا جزیی (particular) باز هم تکرار می شود. گذشته از مواردی که فرازنده در گزینش واژگان فلسفی اشتباه و بی دقتی کرده، موارد متعددی به چشم می خورد که در تعابیر و مصطلاحات غیرفنی هم اشتباه یا بعضاً بی ذوقی کرده است.
محض نمونه به موارد ذیل نظر کنید:
در صفحه ۳۹۱ می خوانیم: «خزعبلات واقعی در هوکوس _ پوکوس هاس[های؟] طالع بینانه تکثیر می شود.» hokuspokus در آلمانی و mumbo-jumbo در انگلیسی به اوراد و طلسمات نامفهوم می گویند که هر دو کلمه ساختی نظیر «جادو و جمبل» یا «اجی مجی» در فارسی دارند. نمی دانم خواننده فارسی زبان چه گناهی مرتکب شده که باید چوب بی دقتی یا نادانی مترجم را بخورد (البته بزرگترین گناه خواننده فارسی زبان کم خوانی و تنبلی است). «خزعبلات» هم در برابر absurdity آمده است که به معنی «بی معنایی» یا «معناباختگی» و «گنگی» است و نه خزعبلات. در صفحه ۳۹۰ ترجمه آمده: «آنان سعی می کنند با گفتن آبراکادابرا یک معنا از دل آن بیرون بکشند.» فرض این است که خواننده مشتاقی که ترجمه فرازنده را برمی دارد تا بخواند، خود به قدر کفایت انگلیسی نمی داند، این بنده خدا از کجا باید بداند «آبراکادابرا» چیست (هر چند فکر می کنم خود فرازنده هم زحمت جست وجوی معنای آن را به خود نداده است): abracadabra دقیقاً معادل «اجی مجی لاترجی» ما است. اوراد درهم برهمی که برای جادو کردن می خوانند _ چیزی نظیر برخی ترجمه های هایدگر و دیگران در زبان شیرین فارسی. طرفه اینکه hokuspokus در زبان های اروپایی کنایه از حقه بازی و نیز زبان بازی است.
در همان صفحه ۳۹۰ فرازنده subjectification of all meaning را «به سوژه تبدیل کردن تمام مفاهیم» برگردانده که البته اصلاً دقیق نیست. منظور آدورنو «سوبژکتیو شدن یا ذهنی شدن کامل ساحت معنی (و نه مفاهیم)» است. در صفحه ۱۱۲ ترجمه می خوانیم: «دفاع از بی تجربگی و خامی که خردگریزان و کسانی که انواع مختلف اشیای روشنفکری را جمع می کنند، به آن دست می زنند، عملی وقیح است.» «کسانی که اشیای روشنفکری را جمع می کنند»، دیگر چه صیغه ای است؟ این معادلی است که فرازنده برای intellectual-baiters برگزیده و محض اطلاع بگویم که فعل «to bait» در انگلیسی به معنای «زخم زبان زدن» است. یعنی کسانی که به روشنفکران طعنه می زنند یا کار فکری را تحقیر می کنند و عبث می خوانند و در مقابل از آدم های ساده دل یا بی آلایش (the ingenuous) دفاع می کنند (که روشن نیست چرا فرازنده به «بی تجربگی» تعبیر کرده است). تعبیر آدورنو این است:
«The defence of the ingenuous, as practiced by irrationalists and intellectual-baiters of all kinds»
یعنی: «دفاع عقل ستیزان و انواع و اقسام کسانی که کار روشنفکری را خوار می شمرند از آدم های [به اصطلاح] بی شیله پیله یا ساده دل…» در صفحه ،۳۸۰ فرازنده ترکیب «نور روشن مرگبار» را به جای «deathly-livid light» آورده که احتمالاً livid را vivid خوانده و پیام آدورنو را معکوس گردانده: livid به معنای سربی یا کبود (و مجازاً غضب آلود) است. سخن از شکنجه ها و تحقیرهای بی سابقه یهودیان و کولیان به دست و به فرمان نازی ها است- فاجعه ای که نوری کبود یا سربی رنگ که یادآور فضاهای مرگ آلود و رنگ رخسار مردگان است بر گذشته های دور بشریت می تاباند، نه نور روشن! در صفحه ۳۸۱ می خوانیم «تفاوت اختصاصی بین جدیدترین و متاخرترین» که ترجمه این عبارت است the specific difference between the newest and that preceding it یعنی «تفاوت آشکار میان تازه ترین [شکل خشونت و ارعاب] و آن [شکل هایی] که پیش از آن در کار بوده».
منظور آدورنو تازه ترین شکل وحشت [یعنی جنایات نازی ها در آشویتس] و شکل های قبلی آن است که در عین تفاوت واضح شان دلالت بر یکسان بودن کل وحشت و ارعاب (true identity of the whole) می کنند- و متاسفانه فرازنده ترجمه کرده «همسانی واقعی کلیت تاریخ (؟)» در صفحه های ۳۶۴ و ۳۶۵ صحبت از کیتش (؟) می شود و باز هم خواننده بی گناه درمی ماند آدورنو از چه حرف می زند، جمله فرازنده را بخوانیم: «دروغ کیتش حتی نیاز به این نمی بیند که ظاهری از حقیقت به خود بگیرد.» ترجمه انگلیسی این است:The latter,s lie dose » «not even feign truth آدورنو از kitsch حرف می زند که در آلمانی و انگلیسی «کیچ» تلفظ می شود نه «کیتش»! و در فارسی اصطلاحاً به چیزهای پر زرق و برق اما باسمه ای یا نوشته های قلمبه سلمبه اما در حقیقت بی ارزش اطلاق می شود. آدورنو می گوید: «دروغ آثار هنری باسمه ای [یا چشم پرکن] حتی تظاهر به راست بودن نمی کند.» فرازنده در ترجمه «اخلاق صغیر» گاه مرتکب اشتباه هایی می شود که نامی جز «بی اخلاقی» در ترجمه برازنده آنها نیست.
در صفحه ۱۵ ترجمه می خوانیم: «سخن راندن از امر بی واسطه به طرزی با واسطه». ترجمه انگلیسی این است:
«To speak immediately of the immediate» یعنی «بی واسطه سخن گفتن از بی واسطه». خواننده می گوید کاش این اشتباه تصادفی باشد، ولی با کمال تاسف در صفحه ۳۸۷ به این جمله های نامفهوم و بی معنی برمی خوریم: «گرایش به غیب باوری نشانه پسرفت ذهن است. ذهن، قدرت اندیشیدن به امر شرطی و تحمل امور بی قید و شرط را از دست داده است». گذشته از اینکه فرازنده به علت بی دقتی یا کم دانی در اغلب موارد «consciousness» را به جای «آگاهی» به «ذهن» (mind یا گاهی subject) ترجمه کرده است یک بار دیگر مرتکب همان اشتباه ابتدای ترجمه می شود. جمله آدورنو این است:
This has lost the power to think the unconditional & to endure the conditionalیعنی «قدرت تفکر به «نامشروط» و قدرت تحمل «مشروط» را از کف داده است.» درست عکس ترجمه حمید فرازنده.خواننده به این گمان می افتد که مبادا مترجم قصد قلب و تحریف اندیشه آدورنو را دارد.
در صفحه ۱۷ ترجمه می خوانیم:
«تفکر سوبژکتیو […] از جنبه ای احساساتی و کهنه برخوردار است: جنبه ای اعتراض آمیز نسبت به جریان کنونی جهان؛ اعتراضی که باید آن را طرد کند.» آنچه فرازنده «جنبه ای اعتراض آمیز» ترجمه کرده این است: «Something of a lament over». lament دقیقاً به معنای نوحه سرایی و ناله سردادن است نه اعتراض. اینکه پیشوای تفکر انتقادی بگوید تامل سوبژکتیو را باید از جنبه اعتراض آمیز عاری کرد، آیا معنایی جز خیانت به نظریه انتقادی دارد. آیا مترجم از خود نمی پرسد که چگونه آدورنو مخاطبانش را به دست کشیدن از «اعتراض» فرمان می دهد و اعتراض به سیر جهان را (که خود با هورکهایمر در «دیالکتیک روشنگری» آن همه به باد انتقاد گرفته بود) احساساتی و کهنه یا نابهنگام می شمارد؟! در صفحه ۱۰۳ ترجمه به جمله عجیب و گمراه کننده دیگری برخورد می کنیم: «در یک سلسله مراتب اندیشی که به همه افراد مسئولیت و آمادگی در برابر پرسش ها می بخشد، تنها با پذیرفتن چنین مسئولیتی می توان صریح و مستقیم از سلسله مراتب با نام آن یاد کرد.»
ایراد این جمله اولاً این است که غلط بودنش را در نظر اول پنهان می کند. ابتدا به ترجمه انگلیسی نظر کنیم:
In an intellectual hierarchy which constantly makes everyone answerable, unanswerability alone can call the hierarchy directly by the name
قبول که فهم این جمله چندان آسان نیست (نباید هم باشد) ولی به چه مجوزی مترجم حق دارد معنای عبارت به این مهمی را وارونه کند و کژ بنماید؟ unanswerability یعنی «بی پاسخی» یا شاید «بی چون وچرایی» و «محرز بودن». در جمله آدورنو اما بی تردید ناظر به نوعی مقابله با سیستم و سلسله مراتب فکری حاکم است: «در سلسله مراتب فکری ای که مدام یک یک افراد را وادار به پاسخگویی می سازد، فقط پاسخگو نبودن است که می تواند بی پرده و مستقیم آن سلسله مراتب را به نام صدا کند» – در حالی که فرازنده احتمالاً خواسته گفته آدورنو را اصلاح کند یا زهرش را بگیرد، آخر نمی شود که آدم ها را به پاسخگو نبودن دعوت کرد!
در ترجمه فرازنده اشتباه های ریزودرشت و البته کم اهمیت تری هم یافت می شود، برای مثال جمله آغازین کتاب غلط ترجمه شده است: «دانش اندوه زا […] مربوط به حوزه ای است که از دیرباز به مثابه قلمرو راستین فلسفه پذیرفته شده، اما از وقتی تنها تبدیل به یک روش شده، در معرض اهمال اندیشی، بلهوسی برای نغزگویی و سرانجام فراموشی قرار گرفته.» (ص۱۵)
از این عبارت چه دستگیر خواننده می شود؟ چه چیز تبدیل به یک روش شده و چه چیز در معرض غفلت و اهمال قرار گرفته؟ طبق ترجمه فرازنده، جواب یک چیز است: «دانش اندوه زا».
ترجمه انگلیسی را بخوانید:
The melancholy science […] relates to a region that […] was regarded as the true field of philosophy, but which, since the latterشs conversion into method, has lapsed into intellectual neglect…
«دانش اندوهگین [در مقابل دانش شاد یا طربناک نیچه] به قلمروی مربوط می گردد که از روزگاران دور عرصه راستین فلسفه به شمار می آمده اما از وقتی فلسفه قلب ماهیت داد و به روش بدل شد، [این عرصه راستین] در بوته بی اعتنایی و نسیان فکری افتاده» [آدورنو از عرصه «قواعد درست زندگی کردن» سخن می گوید]. باری، آدورنو می گوید با تبدیل فلسفه به روش، ما عرصه راستین فلسفه (قواعد درست زندگی کردن) را بر طاق نسیان نهادیم. در صفحه ۷۵ ترجمه می خوانیم: «وقتی در خلال جنگ اخیر [جنگ جهانی دوم]- که مانند دیگر جنگ ها از جنگ های پیشین خود صلح آمیزتر می نمود- […] استراوینسکی سمفونی «قصه سرباز» را برای گروه پراکنده ای که اعضایش در اثر شوک علیل شده بودند، ساخت. بنا بود این بهترین اثر او باشد.» این چند جمله معرکه اشتباهات است. خواننده اگر قدری با افکار اصحاب مکتب فرانکفورت آشنا باشد، در عجب می شود که چطور آدورنو جنگ جهانی دوم را صلح آمیزتر از جنگ های قبلی می شمارد. خواننده آشنا با موسیقی به دنبال «سمفونی» قصه سرباز می گردد و نمی یابد. قضیه چیست؟ ترجمه انگلیسی را بخوانید:
When during the last war,- which like all others seems peaceful in comparison to its successor […] _
successor یعنی جانشین و ترجمه درست به قرار ذیل است: «هنگامی که در بحبوحه واپسین جنگ- که همچون همه جنگ ها، در قیاس با جنگ های بعد از خود آرام و مسالمت آمیز می نماید-». منظور از واپسین جنگ، «جنگ قبلی» یعنی جنگ جهانی اول است که نسبت به جنگ دوم به مراتب آرام تر می نماید.فرازنده به هر دلیل اشتباه کرده و باز یکی از مضامین عمده تفکر آدورنو را مخدوش ساخته. وانگهی قطعه «داستان یک سرباز» نه سمفونی که یک پارتیتور است! استراوینسکی این قطعه را تنها با ۷ نوازنده اجرا می کند (اصلاً حرف آدورنو هم این است که شاهکار استراوینسکی در آن شرایط بحرانی که خبری از سمفونی های پرشکوه و باعظمت نیست، جلوه می کند). قطعه «داستان یک سرباز» یادگار دوران اقامت استراوینسکی در سوئیس در بحبوحه جنگ جهانی اول است که در قالب یک پانتومیم روی صحنه می رود. آدورنو می نویسد:
It turned out to be his best score
فرازنده به جهت ناآشنایی، این جمله ساده را هم غلط ترجمه کرده: «بنا بود این بهترین اثر او باشد». نه خیر! بنا نبود؛ این پارتیتور (score)- قطعه داستان یک سرباز- بهترین پارتیتور او از کار درآمد. فرازنده در ادامه می آورد: «[این اثر] از آنجا که از رسیدن به غنای مادی فرهنگ رسمی منع شده بود، از فضل فروشی […] پرهیز می کرد.» «غنای مادی» را در ترجمه (material goods) آورده است! که به کلی اشتباه و اصلاً نقض غرض است. صحبت از امکانات مادی و عدم دسترسی در ایام جنگ و دوری از وطن به آنها است نه «غنای مادی»! محرومیت از امکانات مادی به استراوینسکی کمک کرد تا از زرق و برق و زلم زیمبوهای فرهنگ رسمی فاصله بگیرد. در همین صفحه (۷۵) دو غلط چاپی فاحش هم به چشم می خورد: «پرعرشه» به جای پر رعشه و «دردمنشانه» به جای ددمنشانه که البته گناه ناشر و ویراستار (اگر اصلاً ویراستاری درکار بوده باشد) است. در صفحه ۱۹۲ می خوانیم: «تخیل تنها […] می تواند ارتباط بین اشیا را برقرار کند، اشیایی که منشاء انکارناپذیر همه قضاوت ها هستند.» ترجمه انگلیسی بدین قرار است:
Fantasy alone […] can establish that relation between objects which is the irrevocable source of all judgment
یعنی «خیال به تنهایی […] قادر به برقراری آن رابطه ای میان متعلقات ادراک (=ابژه ها) است که منبع فسخ ناپذیر هرگونه داوری است.» فرازنده به علت بی دقتی، ابژه ها را منشاء داوری ذهن گرفته و حال آنکه رابطه ای که ذهن به مدد قوه خیال بین ابژه ها برقرار می کند به او توان داوری می بخشد – این نیز شاهدی است بر ناآشنایی مترجم با مصطلحات فلسفه کانت. در صفحه ۳۱۶ می خوانیم: «وسیله باوری […] نه فقط متوجه به کار بستن اندیشه، که متوجه شرط پیشاتاریخی فرمش است. وقتی روشنفکران […] می کوشند تا محتوای جدیدی برای اجتماع تصور کنند، فرم ذهنیت خودشان آنان را از حکومت بازمی دارد.»
ترجمه انگلیسی این است:
Instrumentalism […] has long been concerned not merely with the application of thought but the زa prioriز condition of its form. When intellectuals endeavour […] to imagine a new content for society, they are paralysed by the form of their own consciousness
یعنی: «ابزارانگاری […] دیری است که صرفاً با کاربرد تفکر سروکار نداشته بلکه دلمشغول شرط «پیشین» یا «ماتقدم»ِ صورت تفکر بوده است. روشنفکران معترض […] وقتی در ذهن خویش جامعه را با محتوایی نو مجسم می سازند، به واسطه صورت آگاهی خودشان فلج می شوند و از پای درمی آیند [چرا که] صورت آگاهی شان از پیش متناسب با نیازهای این جامعه قالب گرفته است.» «بی اخلاقی» دیگر مترجم «اخلاق صغیر» این است که بدون استثنا همه پانوشت های مترجم فرهیخته انگلیسی ادموند جفکات را با عنوان «پی نوشت ها» عیناً آورده ولی (حتی یک بار) از جفکات نام نبرده است. پانوشت هایی هم خود بر آنها افزوده که عمدتاً دردی از ترجمه نارسای او دوا نمی کند. انتشارات نقش خورشید کتاب را با طرح جلدی ساده و نسبتاً خوب در شمارگان ۱۱۰۰ نسخه منتشر ساخته است. کتاب هیچ یادداشت ناشر یا مترجمی ندارد. ذکری نشده که ترجمه از روی کدام چاپ کتاب (آلمانی یا انگلیسی) صورت گرفته، کتاب کنونی ۴۳۰ صفحه و ۴۹۰۰ تومان قیمت دارد. ترجمه با توجه به اهمیت کتاب و نویسنده اش متوسط هم نیست. در همین نقد کوتاه، بیش از ۳۰ مورد اشتباه های ریز و درشت مطرح شد که برای پی بردن به خوب نبودن یک ترجمه (و متن ۴۰۰ صفحه ای در ترجمه فارسی) کفایت می کند. آدورنو معتقد بود که «زندگی نادرست را نمی توان درست زیست» – این اندیشه محوری کتاب «اخلاق صغیر» است. در فضای آشوبناک ترجمه های ما باید گفت «ترجمه(های) نادرست را نمی توان درست خواند.»
خیلی خوب و آموزنده بود. امّا بهنظر میآید منتقدِ محترم زیادی از دستِ مترجم خشمگین و عصبانی بود -عصبانیّتی که لزومی برای آن احساس نمیشود -تا جاییکه حتی او را نادان خطاب میکند. ترجمهی آقای فرازنده اگرچه ایرادهای قابلِ ملاحظهای دارد اما بههیچ وجه نمیتوان این اثر را نادیده گرفت. نباید به بهانهی تعدادی خطا، با بیانصافی، کلِ ترجمه را رد کرد. بویژه که کتاب در قالبِ گزینگویه ارائه شده. پس بهتر بود منتقدِ محترمْ این باریکبینیهای جدّاً مفید را، با زبانی مسالمتآمیزتر و به دور از خشم، و با اشاره به عنوانِ هر مدخل مطرح میکرد تا زحماتِ مترجم هم نادیده انگاشته نشود.
باری امیدوارم مترجم از نو کتاب را بازبینی نموده و با نگرش به نظرِ منتقدان، ترجمه را بازنویسی کند. بلکه این کتاب ارزنده در اختیار مخاطبان فارسیزبان قرار بگیرد.
بسیار عالی و مفید بود.
ای کاش این کتاب مجددا ترجمه شود.