۲۰ فیلم شاهکار از لوئیس بونوئل
دیروز تولد لوئیس بونوئل، کارگردان و فیلمنامهنویس اسپانیایی بود، این یادداشت مروری است بر بیست فیلم از آثار شاخص بونوئل.
لوئیس بونوئل متولد اسپانیا بود، اما بیشتر دوران فعالیت حرفهایاش را در تبعید گذراند. با بررسی آثار او درمییابیم که وی خالق محدوده وسیعی از فیلمهای کوتاه سورئال (فراواقعگرا) پاریسی گرفته تا فیلمهای بلند سایکوسکچوال (روانی- جنسی) مکزیکی (و هرچیزی در این بین) بوده است. فیلمهای او اغلب به نهادها (دین، جامعه، فرهنگ بورژوایی) حمله میکردند و زبان روایی را بازسازی میکردند (اغلب به ضرر استمرار مکانمند/ دنیوی). کارگردانی و سبک بونوئل از خوانشهای محدود و متناهی دوری میکند و منجر به خلق یک کالت برای پیروان وفادارش میشود؛ کسانی که تلاش میکردند معنی این جعبه سرزنده را در «زیبای روز» Belle de Jour بفهمند.
بونوئل به منظور ساختن کاراکترها زبان فیلم را ویران میکند. (کاراکترهایی که نه کاملا خوبند و نه کاملا بد)؛ کسانی که در یک دنیای فاسد و پر از ریاکاری زندگی میکنند. از اولین تصویرش از یک چشم بریده تا تصویر نهاییاش از یک قاب فیلم انفجار؛ بونوئل ما را با آثاری تنها گذاشت که آشکارا به آگاهیهای ما حمله میکردند و خوشی را از ناخوشیها خلق میکردند. بیست فیلم فهرستشده در این مطلب، بیانگر گستره استعدادهای بونوئل هستند.
۲۰ – سوسانا ۱۹۵۱ Susana
سوسانا (با بازی روزیتا کوئینتانا) به درگاه خداوند دعا میکند تا به او کمک کند، بر شهوت سیریناپذیر خود غلبه کند. به طور اعجابانگیزی، پنجره ندامتگاه او شکسته میشود و سوسانا به یک مزرعه در همان حوالی میگریزد. دیری نمیپاید که او درصدد به انجام رساندن روشهای “شرورانه” خود میشود و تبدیل به هدف محبت مردان خانواده میگردد.
«سوسانا» به اندازه دیگر شاهکارهای بونوئل گزنده نیست، اما با تصاویر و تمهای روانی و جنسی (به خصوص تمهای ابزورد و پوچ مانند شلاق زدن سوسانا) مملو گشته است. این فیلم در ردههای پائینتر آثار بونوئل قرار میگیرد اما قصهگویی سنتی و پایان خوش آن، باعث میشود نقطه مقابل شاهکارهای سوزاننده مکزیکی او مثل «فراموششدگان» Los olvidados و «ملکالموت» The Exterminating Angel قرار بگیرد و از این حیث کنجکاویبرانگیز باشد.
۱۹ – دختر جوان ۱۹۶۰ La joven
یک مرد سیاهپوست به نام تراور (با بازی برنی همیلتون) پس از اینکه متهم به تجاوز به یک دختر سفیدپوست شد، از چنگال قانون میگریزد. وی راهی جزیرهای میشود و با دختر جوانی به نام اولن (با بازی کی مرسمان) و صاحب یک مزرعه زنبورعسل به نام میلر (با بازی زکری اسکات) ملاقات میکند. تنشهای جنسی و نژادی بین این سه نفر بالا میگیرد و منجر به نزاع بین میلر و تراور میشود.
«دختر جوان» نسبت به سبک ویژه بونوئل حساسیتهای بیشتری از جریان اصلی را پشتیبانی میکند. فیلم مانند یک نمایشنامه تنسی ویلیامز بازی میکند و بیشتر بر روی موضوعات امروزی تمرکز دارد تا تصاویر سورئال. تصاویر تحریکآمیز و تمایلات جنسی لجامگسیخته وجود دارند؛ اما بهراستی تنها المان «بونوئلی»، استفاده از فتیش پا (یا پاپرستی؛ به هرگونه اظهار تمایل چشمگیر و غیرطبیعی نسبت به پا گفته میشود) است. این فیلم آخرین فیلم بلند آمریکایی بونوئل بود؛ پیش از آنکه او به اسپانیا برگردد و «ویریدیانا» Viridiana بدنام را بسازد.
۱۸ – مرگ در باغ ۱۹۵۶ La mort en ce jardin
در یک کشور بینام آمریکای لاتین، گروهی از ناسازگاران اجتماعی (از جمله یک فاحشه و یک کشیش، فقط برای نام بردن چند نفر) برای فرار از یک قیام سیاسی به جنگل میگریزند. آنها که در جستجوی راهی برای نجات هستند، در شرایط جدیدی قرار میگیرند که توانایی آنها را برای زنده ماندن در زمین خطرناک، آزمایش میکند.
«مرگ در باغ» بهشدت به ملودرام متکی است (ژانری قدرتمند و خرابکارانه که بونوئل در بسیاری از آثار تحسینشدهاش از آن استفاده میکرد) نیمه اول فیلم از تکنیکهای روایی سنتیتر استفاده میکند، اما نیمه نهایی فیلم تماما بونوئل است. از تصاویر پر از روابط جنسی تا کاراکترهای مبهم و مشکوک؛ «مرگ در باغ» به اندازه کافی حساسیتهای خرابکارانه بونوئل در صنعت فیلم مکزیک را نشان میدهد.
۱۷ – راه شیری ۱۹۶۹ La voie lactée
دو سرگردان به نامهای پیر (با بازی پل فرانکر) و ژان (با بازی لورن ترزیف)، راهی یک سفر زیارتی از پاریس به سانتیاگو د کمپوستلا میشوند. این دو مرد خودشان را در فضا و زمان گم میکنند و با فاحشهها، کودکان بدنام، راهبههای مصلوب و یک عیسی عملگرا (کسی که در جستجوی اصلاحات خوب است) روبرو میشوند.
«راه شیری» ممکن است یکی از فیلمهای پرطرفدار بونوئل نبوده باشد، اما زمینهای برای سهگانه “در جستجو حقیقت” فراهم کرد که با «جذابیت پنهان بورژوازی» The Discreet Charm of the Bourgeoisie ادامه پیدا میکند و با «شبح آزادی» The Phantom of Liberty به پایان میرسد. فیلم در یک سبک اسپرپنتو (Esperpento) پیریزی شده است و یک گروتسک معوج از کاراکترها و وقایع را به منظور نقد انجمنهای اجتماعی ارائه میدهد. بونوئل همچنین اظهار داشته است که مریم باکره (با بازی ادیت اسکوب) یکی از معدود کاراکترهایی است که قادر به فرار از انتقاد اجتماعی/ مذهبی بونوئل به خاطر خلوص و آرامشش بوده است.
۱۶ – نازارین ۱۹۵۹ Nazarín
پدرو نازاریو (با بازی فرانسیسکو رابال) سرسپردگی وسواسگونهای نسبت به ایمانش دارد. فاحشهای به نام آندارا (با بازی ریتا ماسهدو) بعد از کشتن یک فاحشه، برای پناه گرفتن التماس میکند. نازاریو زخمهایش را پاک میکند و سلامتی را به او باز میگرداند. آندارا و همسایه نازاریو، بئاتریز (با بازی مارگا لوپز) خودشان را وقف نازاریو میکنند چراکه معتقدند او به کار معجزه مشغول است. این سه نفر شهر خود را ترک میکنند و از شهری به شهر دیگر سفر میکنند و کشف میکنند که تقوی آنها لزوماً باب میل سایر نقاط جهان نیست.
«نازارین» اقتباسی از یک رمان نوشته بنیتو پرز گالدوس است. این فیلم بلند مکزیکی بونوئل ایده شهادت مذهبی را در یک دنیای فاسد بررسی میکند. بونوئل تمایل دارد به کاراکترهایش به عنوان موجوداتی که قادر هستند هم خوب و هم شیطانی باشند، رنگ دهد. با این وجود، نازاریو یک نمونه است (از بین موارد معدود) که در آن عیبهای کاراکترهای اصلی بیشتر همدلیبرانگیز است تا تحقیرآمیز. فداکاری و تقوا سبب بدبختی نازاریو میشود، و متأسفانه پیروان او افرادی خودخواه هستند که در درجه اول نیازهای خود را بالاتر از بقیه میدانند.
۱۵ – خاطرات یک کلفت ۱۹۶۴ Le journal d’une femme de chambre
سلستین (با بازی ژن مورو) به عنوان خدمتکار به املاک روستایی یک خانواده به نام مونتیل میرود. او خیلی زود متوجه میشود که زیادهروی در سرخوردگیها و وسوسههای کارفرمایان مردش، میتواند به پیشرفت اجتماعی و مالی او کمک کند.
«خاطرات یک کلفت» یک نقطه مهم و اساسی در مجموعه فیلمهای بونوئل است؛ نهتنها به این دلیل که در دوره شاهکارهای فرانسوی بونوئل به وجود آمده، بلکه به این دلیل که همکاری او با فیلمنامهنویس ژان-کلود کریر (این دو نفر بعد از «خاطرات یک کلفت» در نگارش فیلمهای دیگر بونوئل با هم همکاری کردند) در اینجا آغاز شده است. این فیلم همچنین دارای فتیش پا نیز هست؛ یکی از علاقهمندیهای کلیدی که به بونوئل در نفوذ و فروپاشاندن نخبگان برتر کمک میکرد.
۱۴ – زندگی جنایتبار آرچیبالدو دلا کروز ۱۹۵۵ Ensayo de un crimen
آرچیبالدو دلا کروز (با بازی ارنستو آلونسو) مردی بیثبات است که از زمان مرگ پرستارش، علاقه شدیدی به قتل داشته است. خیالات او هرگز تحقق نمییابد، حتی اگر قربانیان خیالی او در نهایت با دستهای دیگری بمیرند.
«زندگی جنایتبار آرچیبالدو دلا کروز» تجلی طنز پوچگرایانه و کاراکترهای هولناک بونوئل است. کاراکتر مرکزی (مانند اکثر کاراکترهای بونوئل) مملو از میل و رغبتی است که هرگز برآورده نمیشود. نتیجه این تمایل تلفشده منجر به اثرات روانشناختی فتیش و علاقهمندی وسواسگونه (بیشتر شبیه به «ال» EL) میشود و یک پرتره خیرهکننده از روانرنجوری مردانه خلق میکند.
۱۳ – عصر طلایی ۱۹۳۰ L’Age d’or
«عصر طلایی» از یک ساختار روایی سست برای گفتن داستان دو عاشق که در تلاش برای به کمال رساندن رابطهشان هستند، استفاده میکند. این فیلمی است که آشکارا روانشناسی فرویدی را در بر میگیرد، در حالی که همزمان با اصول/ انتظارات عمومی بازی میکند.
فیلم به دلیل به تصویر کشیدن ریاکاری مذهبی (عیسی در یک مجلس عیاشی از «۱۲۰ روز در سودوم» The 120 Days of Sodom شرکت میکند) و تمایلات جنسی آشکار باعث به وجود آمدن جنجالهای زیادی شده بود و منجر به این شد که تماشاگران عصبانی به سمت پرده جوهر پرتاب کنند. «عصر طلایی» حتی در بعضی از کشورها ممنوع اعلام شد.
۱۲ – تریستانا ۱۹۷۰ Tristana
دان لوپ (با بازی فرناندو ری) سرپرستی تریستانا (با بازی کاترین دنو) که بهتازگی یتیم شده را برعهده میگیرد. او بادقت در تربیت او مراقبت میکند و در عین حال در شکوفایی او ایفای نقش میکند. وقتی تریستانا بزرگ میشود، سعی میکند از دان لوپ فاصله بگیرد، در این بین یک بیماری منجر به قطع پایش میشود و بدین ترتیب او باید به چنگال لوپ برگردد.
این فیلم مشخصههای روانی- جنسی منحصربهفرد بونوئل را در بردارد: (از جمله یک تریستانا لنگان که خودش را در معرض یک باغبان قرار میدهد) و همچنین برخی تصاویر تحریکآمیز (سر جدا شده دان لوپ در داخل یک زنگ). «تریستانا» همچنین بیانگر بازگشت دوم بونوئل به اسپانیا است (اینبار اما کمتر جنجالی است) و این فیلم نماینده این کشور برای دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجیزبان میشود (که در نهایت به دست نمیآورد)
۱۱ – سرزمین بینان ۱۹۳۳ Las Hurdes: Tierra sin pan
«سرزمین بینان» بر مردم اسپانیایی از یک منطقه کوهستانی در Las Hurdes تمرکز میکند. برخی محققان این فیلم را یک مستند میدانند اما فیلم بیشتر پارودی (نقیضه یا نظیره طنزآمیز) است تا جدی.
فیلم براساس اصول ژانری بازی میکند و پرترهای از تمدن “وارونه” خلق میکند که در طول زمان از دست رفته است. در یک نقطه، بونوئل حتی با فیلمبرداری از یک بز خارج از کوه، پا را فراتر از مرزهای یک مستند وفادار میگذارد و با نمایش این صحنه “اثبات” میکند که این منطقه کوهستانی خطرناک است.
۱۰ – شمعون صحرا ۱۹۶۵ Simón del desierto
سایمون (یا شمعون با بازی کلاودیو بروک) با نشستن بر بالای یک ستون بهمدت ۶ سال، ۶ هفته و ۶ روز، سرسپردگیاش را به خدا ثابت میکند. وقتی او به یک ستون دیگر جابهجا میشود، شیطان (با بازی سیلویا پینال) او را دنبال میکند و قصد دارد تا این مرد متعصب را از رستگاری ابدی بیرون بکشد.
این فیلم در اصل قرار بود بخشی از یک آنتولوژی باشد (فدریکو فلینی و ژول داسن در اصل به کار گرفته شده بودند تا صحنههای فراموشنشدنیای خلق کنند اما به خاطر خواستههای تهیهکننده این طرحها با موفقیت به پایان نرسیدند). «شمعون صحرا» در انتقادش از فداکاری مذهبی سخت و انعطافناپذیر است. حتی تا آنجا که نشان میدهد، انبوهی از پیروان نسبت به معجزههای سایمون بیعلاقه میشوند. بونوئل با هنرمندی تعدادی تصاویر سورئال درست از شیطان میسازد و فیلم را با یک صحنه نابههنگام (که شامل موسیقی راک معاصر است) به پایان میبرد.
۹ – شبح آزادی ۱۹۷۴ Le Fantôme de la liberté
«شبح آزادی» با یک زن راوی که اشغال فرانسوی در اسپانیا را شرح میدهد، شروع میشود و با یک نمای نقطهنظر از یک شترمرغ پایان مییابد. این فیلم تصاویر فراموشنشدنی و برانگیزندهای را خلق میکند که به طور غیرمستقیم از طریق برخوردهای اتفاقی کاراکترها به هم مرتبط هستند.
این یکی از انفجاریترین استفادههای بونوئل از اسپرپنتو است که یک بازی سورئال از روانشناسی فرویدی، هوسهای فرومایه و موقعیتهای پوچ خلق میکند. ژان-کلود کریر همچنین اظهار داشته است که این فیلم شامل یکی از داستانهای مورد علاقه بونوئل است: اینگونه فرض میشود که یک دختر جوان، گم شده است؛ حتی اگر در کنار مادرش ایستاده باشد.
۸ – میل مبهم هوس ۱۹۷۷ Cet obscure objet du désir
ماتیو (با بازی فرناندو ری) از سویا به پاریس با قطار سفر میکند. او سر صحبت را برخی از مسافران باز میکند و به آنها درباره هدف محبتش یعنی کونچیتا (با بازی کارول بوکه و آنخلا مولینا) میگوید. ماتیو شرح میدهد که چگونه تلاشهایش در جهت اغوا کردن کونچیتا بهواسطه وعدههای خالی، کمربندهای نجابت و سازمانهای تروریستی نابود شدند.
یکی از مهمترین عناصر فیلم استفاده آن از دو بازیگر زن است (که بعضی از تماشاگران حتی متوجه آن نمیشوند تا اینکه شخص دیگری این موضوع را به آنها گوشزد میکند) هر زنی ویژگیهای خاصی از کونچیتا را نشان میدهد (بوکه بُعد فرانسوی کونچیتا را نشان میدهد که شامل رفتارهای سفت و سخت و رابطه او با گروههای تروریستی میشود و این در حالی است که مولینا حساسیتهای اسپانیایی کونچیتا را نشان میدهد که شامل تمایلات آتشین و علاقه شدید او به رقص فلامنکو میشود) بونوئل کار خود را با یک ضربه سنگین (به معنای واقعی کلمه فیلم با یک انفجار خاتمه مییابد) به پایان میرساند.
۷ – ال ۱۹۵۳ El
فرانسیسکو (با بازی آرتورو دی کوردوا) وقتی پای گلوریا (با بازی دلیا گارسس) را در یک کلیسا میبیند، شروع به تعقیب او میکند. فرانسیسکو پس از دزدیدن او از نامزدش، رائول (با بازی لوئیس بریستین)، گلوریا را به یک ازدواج بیمحبت و مملو از حسادت و خشونت گرفتار میکند. او میخواهد همسرش را از طریق هر روشی که لازم باشد کنترل کند. (خوشبختانه، گلوریا پیش از رخ دادن هر یک از آنها از خواب بیدار میشود و فریاد میزند)
از همان سکانس آغازینش از پا، تا تصویر ذهنی فرانسیسکو از کلیسایی که همه به او میخندند، «ال» یک شاهکار در بین فیلمهای سایکوسکچوال است. این فیلم به طرز درخشانی مفاهیم بحرانهای مرد و پارانویا را به تصویر میکشد؛ مردی را نشان میدهد که در وسواسهای هذیان خود گم شده است. ژاک لاکان «ال» را در سخنرانیهای معروف خود گنجانید و از این فیلم به عنوان ابزاری برای توضیح ایدههای نظری خود استفاده کرد.
۶ – ملکالموت ۱۹۶۲ El angel exterminador
گروهی از سوسیالیتها به یک مهمانی شام در یک عمارت پرزرقوبرق دعوت میشوند. زمانی که آنها برای صرف شرابِ پیش از خواب به سالن میروند، خیلی زود متوجه میشوند که تلاشهای آنها برای ترک کردن با نیرویی نامرئی خنثی میشود. در حالی که پلیس تلاش میکند، بفهمد چرا این گروه در عمارت به دام افتاده است (پلیس به دلیل نیروی نامرئی قادر به ورود به این عمارت نیست) این گروه تلاش میکند راهی برای ترک زندان عجیبوغریب خود بیابد.
بونوئل «ملکالموت» را پس از فیلم بحثبرانگیز «ویریدیانا» Viridiana ساخت. (که باعث شد بونوئل دوباره به تبعید در مکزیک بازگردد.) موقعیتهای پوچ و تصاویر سورئال فیلم به عادتهای تشریفاتی آیینی و فرهنگ بورژوایی حمله میکند و روایتی گردشی ایجاد میکند که درست مانند آغاز فیلم، پایان مییابد. (فقط در این زمان، پارامترهای محبوس بودن متعلق به یک کلیسای بزرگ هستند)
۵ – فراموش شدگان ۱۹۵۰ Los olvidados
پدرو (با بازی اِلفونزو مخیا) یک بچه خیابانی است که تلاش میکند زندگی بهتری داشته باشد، حتی اگر اطرافیان (از جمله مادرش) واقعاً به او اهمیتی ندهند. دوست سابق/ رقیب تندوتیز او، ال جایبو (با بازی روبرتو کوبو)، همه فرصتهای پدرو را نابود میکند و باعث میشود به او اتهام سرقت بزنند و به پدرو حکم رفتن به یک مدرسه اصلاح تربیت بدهند.
بونوئل به ملودرام به دلیل المانهای ویرانگرایانهاش عشق میورزید، بنابراین درک انتقاد بونوئل از واژه “neorealist” که برای فیلمش به کار برده شد، سخت نیست. اگرچه این فیلم از یک لنز «نئورئالیست» استفاده میکند، «فراموششدگان» آشکارا از نئورئالیسم تقلید میکند تا ایده خوشقلب بودن فقیر را براندازد.
این فیلم قصد ندارد انجمنهایی را نشان دهد که افراد فقیر را در یک مسابقه سگدوزنی نگه میدارند، اما در عوض فقرا را در نقش بازیکنانی که در مسابقات اجتماعی فاسد قرار گرفتهاند، نشان میدهد و به آنها همان پایه مساوی را میدهد که بونوئل به یک کشیش یا یک فرد فعال اجتماعی میدهد.
۴ – ویریدیانا ۱۹۶۱ Viridiana
دون خایمه (با بازی فرناندو ری) برادرزادهاش، ویریدیانا (با بازی سیلویا پینال) را دعوت میکند تا پیش از خواندن خطابهاش به عنوان یک راهبه نزد او بماند. مقاصد واقعی او زمانی آشکار میشود که وی ویریدیانا را معتاد میکند و تلاش میکند از او برای امیال نکروفیلیاییاش (مردهخواهی) استفاده کند. (هرچند که وی در نهایت برخلاف آن تصمیم میگیرد) دون خایمه که قادر به مقابله با گناهان اخلاقی خود نیست، اقدام به خودکشی میکند و دارایی خود را به ویریدیانا (که از آن به عنوان پناهگاه فقرا استفاده میکند) و فرزند نامشروعش، خورخه (با بازی فرانسیسکو رابال) واگذار میکند.
این فیلم حملات تندی به دین نشان میدهد؛ از جمله تقلید ضعیفی از «آخرین شام»، «ویریدیانا» با لمس صرف هر چیز فالیکی و بازی با کارت «سهراهی» که کاراکترهای اصلی را شامل میشود، از حال میرود. با وجود اینکه این فیلم برنده جایزه نخل طلای جشنواره کن شد، واتیکان آن را به خاطر مضامین کفرآمیز و عناصر خرابکارانهاش محکوم کرد. در نتیجه مقامات اسپانیایی نیز این فیلم را محکوم کردند و بونوئل دوباره به تبعید فرستاده شد.
۳ – سگ اندلسی ۱۹۲۹ Un chien andalou
اولین فیلم بونوئل یکی از تأثیرگذارترین فیلمهای کوتاه تاریخ سینماست. سورئالیستها آن را یکی از معدود نمونههای سورئالیسم در دنیای فیلم دانستهاند (آنها تلاشهای دیگر را به عنوان جریان اصلی و بیش از حد رمزگذاریشده با تصاویر روانشناختی متهم کردهاند)
«سگ اندلسی» با زمان و فضا بازی میکند و دائماً لوکیشنش را تغییر میدهد (از آپارتمانها به خیابانها به سواحل) و نوشتههای میانی (intertitle، متنهایی که بین صحنههای فیلمهای صامت میآید و دیالوگ بین بازیگران را به صورت نوشتاری به مخاطب نشان میدهد) گیجکنندهای را ارائه میکند که آنها را به اقدامات مداومی که در روزها/ هفتهها/ دقیقههای مختلف اتفاق میافتند، ارجاع میدهد. یکی از نمادینترین تصاویر آن، چشمی است که با یک تیغ بریده میشود، که برخی از محققان آن را حمله بونوئل به ادراک تماشاگران تحلیل کردهاند.
۲ – جذابیت پنهان بورژوازی ۱۹۷۲ Le charme discret de la bourgeoisie
حملات روایی و اجتماعی بونوئل در این کمدی خوشمزه به اوج میرسد. فیلم درباره گروهی از دوستان ثروتمند است که تلاش میکنند غذا بخورند، اما به طور مداوم با مرگ، وقایع دیدنی، شلیک و غیره مختل میشود.
فیلم تقریباً در تمام طول زمان خود پیشگویی میکند و به آداب و رسوم تشریفاتی (مهمانیهای شام، آداب و رسوم رستوران و غیره) و رویدادهای اجتنابناپذیر (در درجه اول مرگ) حمله میکند. این حمله بمبافکنانه به بورژوازی است و فیلم توانست جایزه اسکار بهترین فیلم خارجیزبان (نماینده فرانسه) را از آن خود کند.
۱ – زیبای روز ۱۹۶۷ Belle de jour
سورین (با بازی کاترین دنو) یک زن خانهدار فرانسوی است که در مورد سناریوهای سادومازوخیسم خیالپردازی میکند؛ آنها در تقابل با ناتوانی وی از صمیمیت با همسرش، پیر (با بازی ژان سورل) هستند. در نتیجه این کسالت خانگی، او مشغول به کار کردن برای مادام آناس (با بازی ژنویو پژ) در یک روسپیخانه میشود.
اکران مجدد آمریکاییها با عبارت تبلیغاتی “شاهکار اروتیک بونوئل” همراه بود؛ اما این یک خوانش آسان از این فیلم پیچیده است. «زیبای روز» چیزی بیش از یک فیلم درباره اروتیسیزم است؛ فیلمی که جسورانه خط بین خیال و واقعیت را تار میکند. شما هرگز نمیدانید که وقایع روی صفحه نمایش واقعی است یا بخشی از یک فانتزی ماهرانه در ذهن یک زن خانهدار است. کاترین دنو با این نقش درخشان به شخصیتهای نمادین خود افزود. او زنی خلق کرد که یک ملکه یخی و یک بچهگربه جذاب را با درندهخویی یکسان بازی میکند.
این مطلب برگرفته از نوشته Jose Gallegos در سایت tasteofcinema است.