آمارتیا سن: ترک اتحادیه اروپا نتیجه وحشتزدگی است
پیشنهاد ترک اتحادیه اروپا مولود وحشتزدگی است. باید دانست که استدلال پشت پرده این وحشتزدگی، عجولانه و ضعیف است و باید فهمید که هول و اضطراب بهندرت ثمره خردمندانهای به بار میآورد.
این روزها نمیشود گفت اتحادیۀ اروپا وضع خوبی دارد. با بیکاری زیاد و رشد اقتصادی اندک، عملکرد اقتصادیاش اساساً افتضاح بوده است. همچنین نشانههای شکنندگی را در اتحاد سیاسیاش هم میتوان دید. پس میشود فهمید چرا دستهای از مردم بریتانیا وسوسه شدهاند که بیخیال اتحاد شده و بهاصطلاح «به خانه برگردند». درعینحال ترک اتحادیۀ اروپا خطای بزرگی از جانب بریتانیاست. ضررهایش بیشمار و دستاوردهایش اندکاند. در «خانه» هم آن بریتانیایی منتظرشان نیست که روزگاری فرمانروای دریاها بود.
ما در دنیایی سراسر وابستگیِ متقابل زندگی میکنیم و بیش از همه اروپا چنین است. آنچه شکوفایی معاصر اروپا و شاید نقاط دیگر دنیا را رقم زده است، بهرهبرداری گسترده از پیوندهای اقتصادی متقابل است. برای برطرفشدن فقر و نابرابری مزمن در عمدۀ نقاط دنیا ازجمله بریتانیا باید نظرات عموم مردم را حسابشدهتر به کار گرفت؛ اما جداشدن از بزرگترین اقتصاد همسایه نیز دردی از این مشکلات دوا نمیکند. اخیراً جمع زیادی از اقتصاددانان بریتانیایی از مکاتب و دانشکدههای مختلف اقتصاد، در بیانیۀ مشترکی خروج از اتحادیه را «نابخردی بزرگ اقتصادی» نامیدند.
این موضوع نشانۀ درک همین واقعیت مشهود است. صرفنظر از مبادلات اقتصادی و تجاری با اروپا، بریتانیا بهعنوان عضوی از اتحادیۀ اروپا هماکنون یک پای تعداد زیادی از توافقات جهانی است. برای تصحیح برخی خطاهای بزرگ در سیاستگذاریهای اقتصادی اروپا که بهنفع بریتانیا و اتحادیه تمام میشوند، کارهای زیادی از دست این کشور برمیآید.
«برکسیتچیها»۱، اگر با حفظ احترام اجازۀ استفاده از چنین تعبیری را برای مشتاقان خروج از اتحادیه داشته باشم، در پاسخ به دغدغههای امثال من میگویند بریتانیا حتی اگر در اتحادیۀ اروپا نباشد، باز هم میتواند پیوندهای متقابل اقتصادیاش با اروپا و از طریق اروپا را حفظ کند. «مگر نروژ هم اساساً همین کار را نکرده است؟» البته که نروژ خوب عمل کرده است و شایانتقدیر است. اما این قیاس معالفارق است؛ چون نهتنها اقتصاد بریتانیا بسیار بزرگتر از نروژ است، مهمتر از آن اینکه نپیوستن یک حرف است و جداشدن حرفی دیگر. پیوندهای اقتصادی گستردۀ بریتانیا با اروپا و توافقات بازرگانی متعدد اتحادیۀ اروپا که در اقتصاد چندجانبۀ جهانی فقط به آن قلمرو محدود نمیشوند، هماکنون جاافتاده و پاگیر شدهاند. جدایی لاجرم فرایند بسیار پرهزینهای خواهد بود؛ یعنی چالشی که نروژ با آن مواجه نبوده است.
شاید هم مهمترین نکته این است که ترک اتحادیه پیام مهمی به اروپا و مابقی دنیا میفرستد: «بریتانیا میخواهد از اروپا فاصله بگیرد.» چهار دهه مطالعات اقتصادی نشان دادهاند که اینجور اشارهها اهمیت چشمگیری در روابط اقتصادی دارند. دیگران لابد پیش خودشان فکر میکنند که چقدر میشود روی بریتانیا و دوستیاش حساب کرد. معشوقۀ بیوفا دلهرهآورتر از دختری است که هرگز «بله» نگفته است.
استدلالهای اقتصادی علیه ترک اتحادیۀ اروپا توسط بریتانیا قدرتمندند؛ اما دلواپسیهای سیاسی از آنها هم قدرتمندترند. متحدسازی اروپا رؤیایی قدیمی است؛ البته نه آنقدر قدیمی و عتیقه که بعضیها میگویند. اسکندر و دیگر اهالی یونان باستان به گفتوگو با اهالی پرشیا، باختر و هند بیشتر از همصحبتی با انگِلها، ساکسونها، گاتها و وایکینگها علاقه داشتند. ژولیوس سزار و مارک آنتونی با مصریان باستان که پیوندهای مستحکمی با یونان و روم داشتند، بیشتر همذاتپنداری میکردند تا اروپاییهایی که در شمال روم و غرب اروپا ساکن بودند. اما موجهای متوالی ادغام فرهنگی و سیاسی اروپا را درنوردید و گسترش قدرتمند مسیحیت نیز به یاری آن آمد تا در ۱۴۶۲ جورج، پادشاه بوهمیا، از اتحاد پاناروپایی حرف بزند.
استدلالهای اقتصادی علیه ترک اتحادیۀ اروپا توسط بریتانیا قدرتمندند؛ اما دلواپسیهای سیاسی از آنها هم قدرتمندترند. متحدسازی اروپا رؤیایی قدیمی است؛ البته نه آنقدر قدیمی و عتیقه که بعضیها میگویند.
استدلالهای اقتصادی علیه ترک اتحادیۀ اروپا توسط بریتانیا قدرتمندند؛ اما دلواپسیهای سیاسی از آنها هم قدرتمندترند. متحدسازی اروپا رؤیایی قدیمی است؛ البته نه آنقدر قدیمی و عتیقه که بعضیها میگویند.
اما دو جنگ جهانی متوالی در قرن بیستم و خون زیادی که از اروپاییها ریخته شد، ضرورت اتحاد سیاسی در اروپا را جا انداخت. بهتعبیر دابلیو. اچ. آدن که در اوایل سال ۱۹۳۹ و در آستانۀ جنگ جهانی دوم چنین سرود:
در کابوس تاریکی، همۀ سگهای اروپا پارس میکنند و ملل زنده منتظرند؛ هریک دست در گریبان نفرت خود.
سالهای پس از سرودن این شعر، تأییدیۀ هولناکی بر کابوس او بود.
شبح هراس از تکرار آنچه اروپاییها در این دو جنگ دیدند، همچنان بر مردم اروپا سایه انداخت است. در این زمینه باید دانست که جنبش متحدسازی اروپا درصدد اتحاد سیاسی بود؛ نه تشکیل اتحادیهای اقتصادی؛ چه رسد به متحدسازی مالی و ارز واحد. آن نابخردیهایی که اقتصاد اتحادیۀ اروپا را به چنین روزگاری انداختهاند، ربطی به رؤیای اتحاد سیاسی ندارند. دربارۀ علاجهای لازم، اینجا نوشتهام: «چه بر سر اروپا آمد؟»۳، نیورپابلیک، ۲آگوست۲۰۱۲. این نابخردیها به تغییر در سیاستگذاری و اصلاحات نهادی نیاز دارند؛ اما رد ایدۀ اروپای متحد ضرورت ندارد.
میل به اتحاد سیاسی و خلاصشدن از جنگهای خودویرانگر یکی از انگیزههای اصلی بود که جنبش فدرالی اروپایی را رقم زد. این نکته را میتوان در استدلالهایی دید که در بیانیۀ ۱۹۴۱ ونتوتن و بیانیۀ ۱۹۴۳ میلان مطرح شدهاند. البته کسی با ادغام اقتصادی خصومت نداشت و مزایای آن را هم میفهمیدند، اما اولویتشان بازرگانی و دادوستد نبود؛ چه رسد به بانکداری و ارز رایج. آنان بهدنبال صلح و حسننیّت و ادغام سیاسی و اجتماعی تدریجی بودند. واقعیت غمانگیز آن است که آن متحدسازی سیاسی از اقدامات حسابنشدۀ مالی عقب ماند. اولویتهای سیاستگذاری اتحادیۀ اروپا باید بررسی و بازنگری شوند. بریتانیا میتواند در این فرایند نقشآفرینی کرده و همراه سایر اروپاییها از آن بهرهمند شود.
در پایان جنگ جهانی دوم و پس از شکست آلمان نازی، بریتانیا نظام «خدمات ملی سلامت» را تأسیس کرد و بنیانهای دولت رفاه را گذاشت. اما الهامبخشِ آن اقدام بریتانیا صرفاً ایدههای ریشهدار در آن کشور نبود؛ بلکه اندیشههای مطرحشده در سراسر اروپا ازجمله ایدههای کانت و مارکس و حتی بیسمارکِ متعلق به کشور مغلوب هم در آن سهم داشتالبته ترک اتحادیۀ اروپا توسط بریتانیا به جنگ منجر نمیشود؛ اما حس طرد و فاصلهگیری ناشی از این اقدام لاجرم بر نگاه اروپاییها به همدیگر اثرات منفی خواهد گذاشت. ناخرسندی از اقامت سایر اروپاییها در بریتانیا، کوبیدن بر طبل هراس مردم بریتانیا که «آنها» دارند شغلهای «ما» و فرصتهای اقتصادی «ما» را میگیرند، یکی از دلایل اصلی است که در دفاع از ترک اتحادیه اقامه میشود. این نکته، فاصلۀ انسانی میان آدمهای آن منطقه را تلختر و تیزتر میکند. شاید به چشم نیاید که مشتاقان ترک اتحادیه، با اغراق از طریق اعداد و ارقام مشکوک، به این هراس دامن میزنند. همین مسئله، خصومت ارتباطی را تشدید میکند. حتی اگر خشونت آشکاری که اندکی پس از نگارش آن شعر توسط آدن شکل گرفت هم رخ ندهد، «دست در گریبان نفرت خود» فینفسه نوعی کابوس است.
ایدۀ «اتحادیۀ اروپا» دستپروردۀ اروپا نبود؛ چنانکه ایدۀ هند هم محصول جنبشی ملیگرایانه نبود. البته وینستون چرچیل۴، آن اروپایی معمولاً باهوش، در هند همانقدر اتحاد میدید که در خط استوا. نظر به وضعیت فعلی دنیا پیام ترک اتحادیۀ اروپا پیامدهای شگرفی خواهد داشت. لِشِک کولاکوفسکی، فیلسوف لهستانی، سؤال درستی پرسیده است: «اگر میخواهیم اتحادیۀ اروپا صرفاً مکانی برای تأسیس عبادتکدۀ پولی بانکها و بورسها نباشد، بلکه جایی شود که هنر پیرامون رفاه مادی را بگیرد و برای کمک به فقرا استفاده شود؛ اگر آزادی بیانی میخواهیم که میتواند راحت برای ترویج دروغ و شر استفاده شود، اما به کارهای الهامبخش هم میآید؛ آنگاه چه باید کرد؟» در پایان جنگ جهانی دوم و پس از شکست آلمان نازی، بریتانیا نظام «خدمات ملی سلامت» را تأسیس کرد و بنیانهای دولت رفاه را گذاشت. اما الهامبخشِ آن اقدام بریتانیا صرفاً ایدههای ریشهدار در آن کشور نبود؛ بلکه اندیشههای مطرحشده در سراسر اروپا ازجمله ایدههای کانت و مارکس و حتی بیسمارکِ متعلق به کشور مغلوب هم در آن سهم داشت. میان ایدههای نوآورانۀ بریتانیا و طیف وسیعتر اندیشههای اروپا تعارضی وجود نداشت؛ چنانکه هویتهای بریتانیایی و اروپایی هم متعارض نبودند. دلیلی وجود ندارد که هرکس زندانیِ تنها یک هویت و تنها یک همبستگی باشد.
پیشنهاد ترک اتحادیۀ اروپا مولود وحشتزدگی است. باید دانست که استدلال پشت پردۀ این وحشتزدگی، عجولانه و ضعیف است و باید فهمید که هول و اضطراب بهندرت ثمرۀ خردمندانهای به بار میآورد. جورج اشتاینر، فیلسوف وروشنفکر امریکاییِ فرانسویتبار، در سخنرانی چند سال پیش خود با عنوان «ایدۀ اروپا» در اندیشکدۀ هلندی نکسوس، به دورنِمای نقش رهبری اروپا در جنبش جهانگسترِ انسانگرایی یا اومانیسم پرداخت. استدلال او این بود: «اروپای مونتنی و اراسموس، اروپای ولتر و امانوئل کانت، اگر از مواجهه با میراث تاریکش طفره نرود تا بالأخره خود را از آن تطهیر کند، دوباره میتواند هادی و رهنما شود.» ترک اتحادیۀ اروپا از منظر اقتصادی اقدام نادرستی است؛ اما تهدید خطرناکی بهمراتب بزرگتر از آن را همراه دارد.
پینوشتها:
[۱] Brexit-wallahs
هواداران جدایی بریتانیا از اتحادیۀ اروپا را برکسیت گویند. این واژه از درهمآمیختن دو بخش اول واژههای Britishو Exit ساخته شده است.
[۲] Marquis de Lafayette: یکی از اشراف فرانسوی و امریکایی که در جنگهای انقلابی امریکا همپای امریکاییان میجنگید. او هم در انقلاب سال ۱۷۸۹ فرانسه و هم انقلاب ژوئیۀ ۱۸۳۰ نقشی کلیدی بازی کرد.
[۳] ?What happened to Europe
[۴] Winston Churchill: نقلقول معروفی از چرچیل وجود دارد که گفته است: «هند صرفاً تعبیری جغرافیایی است؛ همانقدر ملتی متحد است که استوا.»