اولین دورههای مسابقات المپیک به نمایشگاههای تجاری وصل بودند: پاریس ۱۹۰۰، سنتلوئیس ۱۹۰۴ و لندن ۱۹۰۸ که تبلیغ فوقالعادهای برای فرهنگ و تمدن غرب هم بود. در المپیک سنتلوئیس، «دانشکدۀ انسانشناسی» مسابقههای ویژهای میان «مردمان متمدن و بومی» برگزار کرد تا مهارت ورزشیشان را بسنجد. گزارش رسمی آن برنامه میگفت: «نمایندگان قبایل وحشی و غیرمتمدن نشان دادند که ورزشکاران فرومایهتری هستند که دربارهشان بسیار اغراق شده است.» و البته این تنها نمونه نیست.
از دهۀ نود فوتبال خیلی تغییر کرده است. انگار بنگاهی خصوصی این ورزش را خریده و رنگ کرده تا برای خریدار بعدی جذاب باشد. بازیها سریع، تاکتیکی و صد البته «جوانمردانه» شدهاند. در این نظم نوین، دیگر تمارض جایی ندارد. چنین ظاهرسازیهایی با این نسخۀ بهروز و تمیز از ورزش فوتبال تعارض دارد. منتقد برزیلی، الخاندرو چاکوف، مجازات تمارض را به دادگاهی نمایشی تشبیه میکند که در آن تخممرغ دزد را بهجای شتر دزد محاکمه میکنند
پیشنهاد ترک اتحادیه اروپا مولود وحشتزدگی است. باید دانست که استدلال پشت پرده این وحشتزدگی، عجولانه و ضعیف است و باید فهمید که هول و اضطراب بهندرت ثمره خردمندانهای به بار میآورد.
از میان همۀ القابی که نثار این نسل میشود، معدودی از آنها خوشایند است. برخی از این نامها گویای مسائل خاصی هستند که گریبان این نسل را گرفتهاند؛ خواه بدهکاری و خواه کمبود مسکن، بیکاری یا چیزهای ناملموستری مانند ناتوانی در تصمیمگیری.
چندی پیش رفتارهای تحقیرآمیز مهران مدیری در برنامۀ «دورهمی» با سِیلی از انتقادات همراه شد و این روزها نحوۀ برخورد فرزاد حسنی در برنامۀ «اکسیر»؛ اگرچه تولیدکنندگان این برنامه با انتشار پشتصحنۀ این ماجرا بر نمایشیبودن آن تأکید میکنند. نویسندۀ کتاب «لذتهای اجبارگر» میگوید مسئلۀ اصلی در واقعی یا ساختگیبودن چنین موقعیتهایی نیست. سؤال اصلی این است که چرا رنج دیگران اینقدر باعث لذت ما میشود و همچنان به تماشای این برنامهها ادامه میدهیم؟