هویت جنسی و ترجمه
میتوان با نگاه آثار ترجمهشده پرسید مترجم، چگونه میانجیای بوده و چطور به بازتوزیع عناصر مخلتف موجود در متن پرداخته است؟ مریم قهرمانی در متن حاضر، با این نگاه به تحلیل جنسیتی دو ترجمه فارسی از رمان ناتور دشت، اثر جروم دیوید سالینجر، نویسندهی معاصر آمریکائی میپردازد.
مقدمه
امروزه نقش مترجم در فرایند ترجمه مورد توجه ویژهای است. او دیگر به مثابهی ابزاری فاقد ذهنیت درنظر گرفته نمیشود که بخواهد به شکل خنثی و بیاثری وظیفهی جابجایی مولفهای زبانی را با مولفهی زبانی دیگر برعهده داشته باشد؛ بلکه به مثابهی میانجیگری فعال مورد ارجاع است. میانجیگری که در فرایند ترجمه مداخلهای عاملانه و سوگیرانه دارد و متن ترجمه شده به شکل گریزناپذیری حامل صدای او و عرصهی بازنمایی هویت فردی، قومی، جنسی و … اوست. در نوشتار حاضر برآن خواهیم بود تا به تحلیل جنسیتی دو ترجمهی فارسی از رمان ناتور دشت، اثر جروم دیوید سالینجر، نویسندهی معاصر آمریکائی بپردازیم. ترجمه اول از زهرا ذولقدر (۱۳۸۹) و ترجمهی دوم از محمد نجفی (۱۳۸۹[۱۳۷۷]) است. اگرچه ترجمهی محمد نجفی یک دهه زودتر از ترجمه زهرا ذولقدر ارائه شده؛ اما در این نقد ما بر چاپ هشتم ترجمهی محمد نجفی یعنی چاپ همزمان با ترجمهی زهرا ذوالقدر متمرکز بودهایم، تا تاثیر مولفههای درزمان دخیل در فرایند ترجمه، و به طور مشخص، مسائل مرتبط با چارچوبهای نظارتی وزارت فرهنگ و ارشاد را به حداقل ممکن برسانیم. مبنای نظری بحث ما را تلفیقی از مباحث مرتبط با “جنسیت و ترجمه” و مبحث “بازنویسی (Rewriting)” اندره لفور تشکیل داده است. ما در نقد حاضر بر تحلیل جنسیتی واژگان منتخب مترجمین، متمرکز خواهیم بود و به بررسی بازنمایی هویت جنسی مترجمین بواسطهی انتخابهای واژگانی آنها در ارتباط با واژگان متن انگلیسی خواهیم پرداخت، اما پیش از آن ضروری است مروری بر مبنای نظری بحث داشته باشیم.
امروزه نقش مترجم در فرایند ترجمه مورد توجه ویژهای است. او دیگر به مثابهی ابزاری فاقد ذهنیت درنظر گرفته نمیشود که بخواهد به شکل خنثی و بیاثری وظیفهی جابجایی مولفهای زبانی را با مولفهی زبانی دیگر برعهده داشته باشد؛ بلکه به مثابهی میانجیگری فعال مورد ارجاع است.مبنای نظری
مبنای نظری این نقد را تلفیقی از مبحث بازنویسی اندره لفور و مباحث مرتبط با ترجمه و جنسیت تشکیل داده است. در خصوص موضوع ترجمه و جنسیت به آراء شری سایمون نظر خواهیم داشت. اما پیش از هر چیز لازم است نگاهی به نقطهی عطفی در مطالعات ترجمه داشته باشیم، که زمینهی طرح مباحثی نظیر مبحث حاضر را فراهم آورده است. این نقطهی عطف در مطالعات نظری ترجمه با عنوان چرخش فرهنگی (Cultural Turn) نشاندار است. از چرخش فرهنگی به بعد است که مطالعات ترجمه در ارتباط تعاملی با مطالعات فرهنگی از جمله مطالعات پسااستعماری، قومی- نژادی، جنسیتی، مردمشناختی و.. قرار میگیرد. پس از چرخش فرهنگی نقش مترجم به عنوان تصمیمگیرندهای فعال در فرایند ترجمه مورد توجه ویژهای است. از این به بعد است که متن ترجمهشده به مثابهی عرصه بازنمایی هویت جنسی، قومی، ملی، فرهنگی و اجتماعی مترجم در نظر گرفته میشود و مترجم، نه به مثابهی ابزاری فاقد ذهنیت، که به مثابهی بازنویسی فعال، عاملانه در متن دخل و تصرف ایجاد میکند و متن ترجمهشده به طور گریزناپذیری حامل صدای او و هویت فرهنگی- اجتماعی اوست. ما برای ارائه توضیحی روشن از این مسئله به آراء لفور رجوع میکنیم. اندره لفور (۱۹۹۲) فرایند ترجمه را فرایند بازنویسی در نظر گرفته و میگوید متن مقصد نه نسخهی معادل، بلکه نسخهی بازنویسی شدهی متن مبدا است. لفور به بررسی علل و عوامل دخیل در فرایند بازنویسی متن پرداخته و این فرایند را کنش گفتمانی در نظر میگیرد که در ارتباطی نظاممند با شبکهی قراردادها و نهادهای تصمیمگیرندهی جامعه مقصد، به متن مقصد شکل میبخشد. در فرایند بازنویسی است که مترجم مداخلهای فعال و عاملانه در متن میکند و هویت فرهنگی و اجتماعی خود را از خلال انتخابهای خود آشکار میسازد. در بحث حاضر موضوع بازنمایی هویت جنسی مترجم از خلال انتخابهای ترجمهای او مدنظر است. بر این مبنا نیازمند این هستیم تا نگاهی به مباحث مرتبط با ترجمه و جنسیت داشته باشیم و بدین منظور به سراغ آراء شری سایمون نظریهپرداز ترجمه میرویم.
در فرایند بازنویسی است که مترجم مداخلهای فعال و عاملانه در متن میکند و هویت فرهنگی و اجتماعی خود را از خلال انتخابهای خود آشکار میسازد. در بحث حاضر موضوع بازنمایی هویت جنسی مترجم از خلال انتخابهای ترجمهای او مدنظر است.به اعتقاد سایمون (۱۹۹۶) چرخش فرهنگی، جنبه بسیار بااهمیتی را به مطالعات ترجمه افزوده و سوالهایی نظیر چگونه ترجمه کنیم؟ یا ترجمه صحیح چه ویژگیهایی دارد؟ را با سوالهایی از جمله ترجمهها چه میکنند؟ چگونه در جهان توزیع میشوند و چه واکنشهایی را بر میانگیزند؟ جایگزین کرده است. او ترجمه را ابزاری میداند که از طریق آن میتوان به درک انتقادی تفاوتهای اجتماعی، جنسیتی و تاریخی که در زبان منعکس میشوند، نائل آمد. به اعتقاد او، مترجم در طی فرایند ترجمه، متن مبدا را برای مقاصد خاصی بازنویسی کرده و در آن دخل و تصرف ایجاد میکند. به باور سایمون طرح مبحث بازنویسی در حوزهی مطالعات ترجمه پس از چرخش فرهنگی است که پای مباحث جنسیتی را به این عرصه باز میکند. اینکه مترجم نمیتواند بدون سوگیری دست به معادلسازی محض مولفههای متنی مبدا بزند و آن را در زبان مقصد تکرار کند؛ بلکه هویت جنسی و فرهنگی او از خلال انتخابهای ترجمهایش در متن بازنمایی میشود. مترجمی که به مثابهی بازنویسی فعال در فرایند ترجمه مداخله میکند. سایمون در اثر خود، جنسیت در ترجمه، به طور مشخصی به تاثیر جنسیتی مترجم در فرایند ترجمه میپردازد و با ارجاع به نمونههای موردی نشان میدهد که متن ترجمهشده عرصهی بازنمایی هویت جنسی مترجم است. او اذعان میکند مترجم در ارتباط معناداری با جنسیت خود دست به گزینش برخی مولفهها و طرد برخی دیگر میزند و بواسطهی انتخابهای خود عرصهای را فراهم میکند که میتوان از آن صدای او را که حامل هویت جنسی اوست شنید. (همچنین ماندی، ۲۰۰۱ و قهرمانی، ۱۳۹۳)
حال که مرور مختصری بر مبنای نظری بحث داشتیم به تحلیل جنسیتی ترجمههای ذوالقدر و نجفی میپردازیم. برای مطالعهی جنسیتی انتخابهای واژگانی مترجمین، دادهها را در چهار گروه همپوشان قرار دادیم: ناسزاها و عبارات رکیک، خشونت بیان، شرح روابط جنسی و عبارات و اصطلاحات عامیانه. سپس مطابق با این عناوین، واژگان متن انگلیسی و متون ترجمهشده را در جداول جداگانهای دستهبندی کردیم. با این توضیح که واژگانی که بسامد بالائی داشتهاند تنها یکبار در جداول دادهها ذکر شدهاند.
تحلیل ترجمهها
همانطور که گفته شد در نقد حاضر ترجمه به مثابهی بازنویسی در نظر گرفته شده است و ما به هیچ عنوان نگاهی ارزشگذارانه به ترجمههای صورت گرفته نخواهیم داشت. مترجمین مورد بحث ما همانطور که انتظار میرود نه به معادلسازی خنثی و بینشان مولفههای زبانی متن انگلیسی، بلکه به بازنویسی آن اقدام کرده و متون متفاوتی را در زبان فارسی بازتولید کردهاند؛ به گونهای که هر کدام تصویر مختص به خود را از شخصیت محوری داستان ارائه دادهاند. تصویری که در ارتباط معناداری با جنسیت فرهنگی آنها قرار دارد. در ادامه به سه شخصیت متفاوت هولدن سلینجر، هولدن نجفی و هولدن ذوالقدر اشاره خواهیم داشت. چرا که این سه شخصیت بواسطهی ادبیات کلامی متفاوتشان و به طور مشخصتری انتخابهای واژگانی نویسنده و مترجمین خود تعاریف متفاوتی داشتهاند. تمرکز ما در تحلیل ترجمهها تنها بر انتخابهای ترجمهای مرتبط با موضوع هویت جنسی مترجمین بوده است. بنابراین تعداد زیادی از واژگانی که میتوان آنها را در ذیل عبارات و اصطلاحات رکیک دستهبندی کرد در بحث حاضر جائی نداشتهاند. لازم است بر این مسئله تاکید شود که هویت جنسی بازنمائی شدهی مردانهای که در این بحث مورد ارجاع بوده به هیچ عنوان در ارتباط با موضوع نزاکت اجتماعی در نظر گرفته نشده است و ما درصدد این نبودهایم که ادبیات مردانه را ادبیاتی رکیک قلمداد کرده و آن را در برابر ادبیات زنانه قرار دهیم. بعلاوه در این بحث به هیچ عنوان درصدد ارزشگذاری به هویت جنسی مردانه/زنانه یا دگرباشانه نیستیم و موضعی بیطرف به مسئله اتخاذ کردهایم. مهمتر از همه اینکه هویت جنسی مورد بحث به مسئلهی جنسیت فیزیولوژیکی افراد اشاره ندارد و موضوعی فرهنگی را مدنظر قرار داده است. در هر بخش پس از تحلیل دادههای مرتبط، گزیدهای از جداول دادهها ارائه خواهیم داد.
در این متن به سه شخصیت متفاوت هولدن سلینجر، هولدن نجفی و هولدن ذوالقدر اشاره خواهیم داشت. چرا که این سه شخصیت بواسطهی ادبیات کلامی متفاوتشان و به طور مشخصتری انتخابهای واژگانی نویسنده و مترجمین خود تعاریف متفاوتی داشتهاند.ناسزاها و عبارات رکیک/ عبارات و اصطلاحات عامیانه
در بررسی مقابلهای متون ترجمهشده تفاوتهای قابل تاملی در انتخاب واژگانی برای ناسزاها و عبارات رکیک و اصطلاحات عامیانه متن انگلیسی به چشم میخورد. اگر از مسئله رعایت نزاکتی که زهرا ذوالقدر توجه زیادی به آن داشته و به بحث ما نیز مربوط نیست، بگذریم، هویت جنسی مترجمین و به طور ویژهای محمد نجفی به طور چشمگیری در انتخابهای واژگانی آنان بازنمایی شده است.
مواردی نظیر شعر بافتن، کرم ریختن، سُلفیدن، سُکیدن، تگری زدن، دهن سرویس کردن/بودن، دَک کردن، فلنگُ بستن، پیاده گز کردن، جیگر داشتن، حال دادن، به کسی ریدن، پیر کسی درآمدن، کف رفتن، شاکی شدن، ریقو، زپرتی، گندهگوز، لجن، زرشک، چاچولباز، انینه، سگمست/خرمست/پاتیل/خر کیف، تُخ؟ی، گه گیجه، دَسِ خَر، الدنگ، دهنتو…، لاشی، مَشتی، چیزمال، چوق، سه بودن، ضایع بودن، یارو، نُچ، آب شنگولی، چک و چونه/دَک و دهن/دَک و دنده، دمت گرم و .. به طور معمول عباراتی هستند که غالبا توسط گروههای اجتماعی متفاوت مردان مورد استفاده قرار میگیرند. اگرچه نمیتوان این مسئله را به عنوان اصل کلی پذیرفت، اما بکارگیری این عبارات در ادبیات کلامی هولدن کالفیلد، هویت جنسی مردانهی محمد نجفی را به نمایش گذاشته است. میدانیم که اصطلاح شعر بافتن کوتاهشدهی اصطلاح به مراتب رکیکتر “ک؟ شعر بافتن” است که به احتمال زیاد با ملاحظات نظارتی وزارت ارشاد مواجه شده و کوتاه شده است. این عبارت به طور مشخصی هویت مردانهی مترجم را آشکار میکند. علاوه بر این، محمد نجفی حتی بارها به ارگان جنسی خود ارجاع صریح داشته است. به طور مثال بسامد صفت تُخ؟ی در ازای واژهی corny در کار او بالاست. در بخشی از کار محمد نجفی عبارت انگلیسی like he’d just beaten hell out of me in ping-pong or something را به ” انگار همین الان تُخ؟امو کشیده” ترجمه کرده است. زهرا ذوالقدر ترجمهی لفظ به لفظتری از این جمله ارائه داده است: ” انگار من را در مسابقهی پینگپونگ یا چیزی شبیه به آن شکست داده است”.
نجفی همچنین هویت جنسی خود را با انتخابهایی نظیر زید به جای my date عیان میکند. زید اصطلاح مردانهای است که جایگزین دوستدختر شده است و در استفاده از آن معانی ضمنی خاصی مدنظر است. این واژه به سبب هالهی جنسیتی که با خود دارد به بازنمایی هویت جنسی مترجم در متن انجامیده است. ذوالقدر ترجیح داده در اینجا به نام دوستدختر هولدن ارجاع دهد:
He didn’t hesitate to horn in on my date. (p.174) (1)
نجفی: میخواست زید منو رو هوا بزنه. (ص ۱۲۷)
ذوالقدر: بدش نمیآمد که سالی را از من قاپ بزند. (ص ۱۶۴)
به مثالهای منتخب دیگری از جداول دادهها توجه کنید. در این مثالها تفاوتهای آشکاری میان انتخابهای واژگانی نجفی و ذوالقدر به چشم میخورد که میتواند با تمایزات جنسیتی آنان مرتبط باشد:
ناسزاها و عبارات رکیک/ عبارات و اصطلاحات عامیانه | |||
۱ | Strictly for the birds | چه زرت و زورتی | چه مزخرفی |
۲ | didn’t know his ass from his elbow | گوزو از شقیقه تشخیص نمیدن | هرّ را از برّ تشخیص نمیداد |
۳ | old funny looking | پیر و ریقو | کمی عجیب |
۴ | Very big deal | این گُندهگوزیا | مزخرف بود! |
۵ | Sonuvabitch/ bastard | حرومزاده/ چاچولباز | عوضی |
۶ | drunk as hell/ drunk as a bastard | خرمست | بدجوری مست کرده |
۷ | but the arrangements got all screwed up | ولی برنامهها گوزمال شد | اما قول و قرارمان بهم خورد |
۸ | to hurt somebody | یه کرمی بریزن | – |
۹ | he was really stinking it up | طرف رید بهش | گند میزد |
۱۰ | Cut the crap, now. Let’s have it, chief | شعر نگو. پنج چوقو بِسُلف رئیس | مزخرف نگو. پول رو رد کن بیاد! |
۱۱ | dizzy | گُهگیجه | سرگیجه |
۱۲ | Hold the sonuvabitch up! | بگیر بالا دَسِ خَرو | آشغال رو بالا بگیر |
۱۳ | Fuck you | دهنتو… | فحش زشتی نوشته بود |
۱۴ | I got pretty run-down | حسابی پیرم درآد | حسابی مریض شوم |
۱۵ | we didn’t have the meet | مسابقه مالید | این اتفاق نیافتاد. |
۱۶ | somebody’d stolen | کف رفته بود. | دزدید |
۱۷ | I hate that | خیلی شاکی میشم | از این کار متنفرم |
۱۸ | in a haif-assed way | حال و حول قُزمیت | به شیوهی ناقص و معیوب |
۱۹ | I mean he was all stooped over, and he had very terrible posture | حسابی قوز داره و موش از فلان جاش بلغور میکشه | با آن کمر خمیده و وضع جسمانی ناخوشایند |
۲۰ | got a big bang out | خرکیف | ذوق کرده |
۲۱ | It got on your nerves | اعصاب آدمو سقز میکرد | آدم را عصبی میکرد |
۲۲ | I could puke | نزدیکه تگری بزنم | حال بهم زن است |
۲۳ | very good | خیلی مشتی | مهم |
۲۴ | I wanted to get the hell out of the room | هوس کردم فلنگو ببندم | خواستم از اتاق بیرون بروم |
۲۵ | He made a pot of dough | وضع مایه تیلهاش روبهراه شد | پول زیادی به جیب زده بود. |
۲۸ | give him a locomotive | یه حالی بهش بدیم | او را تشویق کنیم |
۲۹ | I sneaked a look | زیر چشمی سُکیدم | دزکی نگاهی به او انداختم |
۳۰ | for Chrissake | ارواح شیکمت | راست میگی؟ |
۳۱ | I’ll be up the creek | دهنم سرویسه | تو مخمصه میافتم |
۳۲ | Be a buddy. Be a buddyroo | دمت گرم یه حالی بده | نامردی نکن رفیق |
۳۳ | I walked | پیاده گز کردم | پیاده رفتم |
۳۴ | Would you care to stop on the way and join me for a cocktail? On me. I’m loaded. | میزنیم کنار و یه لبی تَر میکنیم. پای من. وضع مایه تیلهام خوبه. | ممکنه سر راه یه جایی توقف کنید تا با هم یه نوشیدنی بخوریم؟ مهمون من. پول زیاد دارم. |
۳۵ | highballs | آب شنگولی | ویسکی |
۳۶ | a buck | اِسکِنِ یه چوقی | رشوه |
۳۷ | I’m very fond of dancing | بدجوری تنم میخارید واسه رقص | دوست داشتم با کسی برقصم |
۳۸ | I wouldn’t have the guts to do it | جیگرشو نداشتم | جراتش را نداشتم |
۳۹ | I have, it’s a terrific capacity. I can drink all night and not even show it, if I’m in the mood | ظرفیتم بالاس. اگه حالشو داشته باشم میتونم تمام شب بندازم بالا و طوریم نشه. | ظرفیتم بالاست. اگر سر حال باشم میتوانم تمام شب مشروب بخورم و خم به ابرو نیاورم. |
۴۰ | charged me five bucks | پنج چوق بالاش سُلفیدم | پنج دلار هزینه برداشت |
۴۱ | certainly nothing to rave about | چیز مالی نیست | – |
جدول ۱ |
خشونت در بیان
در ارتباط با موضوع خشونت بیان، در مقایسهی متون ترجمهشده، تفاوتهایی در لحن محمد نجفی و زهرا ذوالقدر در تشریح نزاعات و ضد و خوردهای هولدن مشاهده میشود. این تفاوتها را میتوان به موضوع تفاوتهای جنسیتی مترجمین نسبت داد. در تشریح این ضد و خوردها، صداهای متفاوتی از مترجمین به گوش میرسد. به طور مثال در ردیف یازدهم جدول دو سلینجر و نجفی تمایل به تشریح خشونتآمیزتر واقعه قطع کردن سر طرف دعوا داشتهاند (شقه شقه کنم در ازای chop) اما ذوالقدر به اشارهی مختصری بسنده کرده است:
خشونت بیان | |||||
۱ | the two teams bashing each other all over the place | دو تا تیم داشتن توش همدیگه رو درب و داغون میکردن | دو تیمی که مشغول بازی بودند. | ||
۲ | I tried to sock him, with all my might, right smack in the toothbrush, so it would split his goddam throat open | سعی کردم با تمام زورم بزنم درب و داغونش کنم، بکوبم تو مسواکش تا حلقشو جر بده. | سعی کردم با تمام قدرت به او مشت بزنم، درست به مسواکش، طوری که گلویش را پاره کند. | ||
۳ | I was almost bawling | تقریبا عربده میکشیدم. | داشتم فریاد میزدم. | ||
۴ | He’d smacked my lip | زارت گذاشته بود تو لبم | لب بالایم از مشتی که … زده بود | ||
۵ | I’m gonna slam ya | میزنم درب و داغونت میکنم. | خفت میکنم. | ||
۶ | how I’d smash his head on the stone steps | اون قدر کلهشو کوبیدم به پلههای سنگی که کلهش خورد و خمیر شده | سرش را آنقدر به پلههای سنگی میکوبم که غرق خون میشود. | ||
۷ | if I was dying | … رگمم بزنن حاضر نیستم. | حتی اگر بمیرم … | ||
۸ | I’d feel I ought to sock the guy in the jaw or something—break his goddam jaw | بزنم چک و چونه شو خورد کنم | فک آن پسر را پائین بیاورم | ||
۹ | socking him in the jaw | دک و دنده شو خورد کنم | در خیالاتم به او مشت بزنم | ||
۱۰ | without even taking a sock at him | مخشو نمیکوبم به دیوار | به او ضربهای زده باشم | ||
۱۱ | chop his head off with an ax | کله شو با تبر شقه شقه کنم | سرش را با تبر قطع کنم | ||
جدول ۲ | |||||
شرح روابط جنسی
تفاوتهای انتخاب واژگانی مترجمین در ارتباط با مولفههای جنسی جلوهی آشکارتری مییابد و نجفی سعی در هر چه برجستهتر کردن هویت غالب مردانهی خود بواسطهی انتخاب واژگانیاش بر میآید؛ در حالیکه ذوالقدر تلاش میکند تا همدلی بیشتری با جنسیت زن (حتی با روسپیان داستان) داشته باشد. برای هولدن سلینجر و بسیار بیشتر، هولدن نجفی، دختران وسیلهی سرگرمی، خوشگذرانی و لذتبری تلقی میشوند؛ حال آنکه ذوالقدر سعی دارد مسئلهی ارتباطات جنسی میان دختران و پسران داستان را در موضعی برابرتر جلوه دهد و سرگرمیهای هولدن را با دختران جدیتر از یک وقتگذرانی و لذتبری گذرا تلقی کند:
(۲) She Wasn’t Exactly The Type That Drove You Mad With Desire.(p.4)
نجفی: دختری نبود که ازش خوشت بیاد و باهاش حال کنی. (ص۷)
ذوالقدر: از آن دخترها نبود که آدم را عاشق و شیفتهی خودش کند. (ص ۲۹)
در اینجا هولدن سلینجر و هولدن نجفی هر دو به Desire و تمنای جنسی نظر دارند. هولدن نجفی با گزینش عبارت حال کردن این مسئله را به لذت و تفنن زودگذر نزدیکتر کرده است. اما ذوالقدر رویکردی جدیتر به موضوع دارد و از عشق و شیفتگی سخن میگوید. در حالیکه عشق و شیفتگی اصلا جائی در ادبیات هولدن سلینجر ندارد. به طور کلی هولدن سلینجر تمایل چندانی به عطف تعلقات قلبی به دختران پیرامونش ندارد. تنها یک دختر است که مورد توجه عاطفی او بوده است؛ جین گالافر. دختری که متعلق به گذشتهی اوست و تنها دختری است که توانسته به اصطلاح دست و دل او را بلرزاند. حتی دربارهی جین نیز ما از عشق و شیفتگی نمیشنویم. تنها میدانیم که جین با دیگر دختران داستان هولدن متفاوت بوده است. اما ذوالقدر تمایل به این مسئله داشته است تا مواجهی تفننی هولدن سلینجر با دختران داستان را جدیتر جلوه دهد. مسئلهای که به طور ناخودآگاهی میتواند موضع زنانهی او را عیان کند.
به مثالهای منتخب دیگری از جدول دادهها توجه کنید:
مولفههای جنسی | |||
۱ | I started giving her the old eye a little bit | با چشم بهش ایما اشاره میکردم | به او نگاههای عاشقانه کردم. |
۲ | I started giving … the eye again | شروع کردم واسه … چشم و ابرو اومدن | نگاه عاشقانه کردم. |
۳ | Innarested in having a good time, fella? | میخوای امشب یه حالی بکنی رفیق؟ | رفیق هنوز کسی رو پیدا نکردی؟ |
۴ | sexy guy | اهل حال | آدم عیاش |
۵ | I sort of gave her the old eye | چشم و ابرو اومدم | به او نگاههای کثیفی میکردم |
۶ | Good night sweetheart darling | شب بخیر خوشگله | شب بخیر … عشق من! |
۷ | I am quite sexy | اهل حالم | گرچه چنین احساساتی در من است |
۸ | I’m oversexed or anything like that | خیلی اهل حالم و اینا | نه اینکه شهوتران باشم |
جدول ۳ |
چنانکه میبینیم چشم و ابرو آمدن یا ایما اشاره کردن نجفی در ادبیات ذوالقدر جدیتر تلقی شده است. او از نگاههای عاشقانه حرف میزند؛ در حالیکه منظور نجفی تنها نظربازی زودگذر است. در جای دیگری میبینیم که این چشم و ابرو آمدن نجفی به نگاههای کثیف بازنویسی شده است؛ که این مسئله ارزیابی زنانهی ذوالقدر را از نگاه جنسی که به یک زن میشود، به نمایش میگذارد؛ در جائی این نگاه عاشقانه تلقی شده و در جائی دیگر کثیف. در حالیکه برای نجفی (و سلینجر) تفاوتی میان این نگاه و آن نگاه نمیبینیم و همهی نگاهها نیت یکسانی را دنبال میکنند. ارزیابی زنانهی ذوالقدر از وضعیت هولدن با دختران، در گزینش عبارت آدم عیاش به جای sexy guy نیز نمود پیدا کرده است. میدانیم که عیاش در زبان فارسی معانی ضمنی چندان خوشایندی ندارد و به نوعی لاابالیگری در روابط جنسی ارجاع پیدا میکند. در جای دیگر میبینیم که oversexed نیز به شهوتران بازنویسی شده است. انتخاب شهوتران نیز دست کمی از عیاش ندارد و رویکرد ارزیابانهی زنانهی ذوالقدر را در پس خود پنهان دارد. درحالیکه هولدن نجفی برای هر دو عبارت sexy guy و oversexed عبارت اهل حال را برگزیده است. اهل حال بودن همان چیزی است که هولدن سلینجر و بسیار بیشتر هولدن نجفی به آن میبالند. برای هولدن سلینجر و هولدن نجفی اهل حال بودن نه تنها معانی ضمنی بدی ندارد، بلکه نوعی زرنگی تلقی میشود. هولدن نجفی از ابراز علاقه به جنسیت زن طفره میرود و همهی ماجرای جنسی با یک زن را به تفننی گذرا نزدیک میکند. او در این مسئله از هولدن سلینجر نیز پیشی گرفته است. چنانکه میبینیم در ردیف ششم جدول ۳ نجفی با انتخاب خوشگله با معانی ضمنی جنسی خاصی که در ادبیات او بارها تکرار میشود sweetheart darling هولدن سلینجر را به مقصودی که میخواهد نزدیکتر کرده است. در حالیکه در عبارت منتخب سلینجر قدری توجه عاطفی معطوف دختر داستان است، اما هولدن نجفی این توجه اندک را نیز از آن دختر دریغ کرده است. این مسئله به طور نظاممندی در جای جای ادبیات نجفی قابل مشاهده است. در این مثال میبینیم که موضوع، همچنان برای ذوالقدر جدی است. انتخاب او برای این عبارت عشق من است؛ در حالیکه آنچه که هولدن سلینجر میگوید چیزی شبیه به عزیزم است؛ شب بخیر عزیزم.
هولدن نجفی از ابراز علاقه به جنسیت زن طفره میرود و همهی ماجرای جنسی با یک زن را به تفننی گذرا نزدیک میکند. او در این مسئله از هولدن سلینجر نیز پیشی گرفته است.مسئله حائز اهمیت دیگر که در بررسی مقایسهای متون ترجمهشده به چشم میخورد، ادبیات فالیک نجفی است. او در شرح جزئیات روابط جنسی بین خود و دختران داستان از موضعی فاعلانه و فالیک سخن میگوید. در شرحهای او جنسیت زن مشارکتی منفعلانه در فرایند عمل جنسی دارد و تحت تسلط مردانهی اوست. ذوالقدر اما از موضعی برابر دست به گزینش واژگان میزند:
(۳) They were both slightly crocked. What he was doing, he was giving her a feel under the table, … His date kept saying to him, “. . . Don’t, darling. Please, don’t. Not here.” Imagine giving somebody a feel under the table…. (p.118)
نجفی: هر دو پاتیل بودن. پسره داشت زیرمیزی انگولک میکرد … دختره همهش میگفت … نکن … عزیزم … نکن… فکرش رو بکن آدم یکی رو زیر میز انگولک کنه … (ص. ۸۷)
ذوالقدر: هر دو کمی مست بودند. آن پسر داشت دوستدخترش را تحریک میکرد و … دوستدخترش مدام به او میگفت … نه عزیزم! خواهش میکنم نه اینجا نه. تصور کنید وقتی که با دختری حرف میزنید. (ص ۱۱۹)
گزینش انگولک کردن به جای giving her a feel گزینشی فالیک است و موضع مسلط مردانهی مترجم را به تصویر کشیده است. در حالیکه giving her a feel در زبان انگلیسی از دعوت شریک جنسی به رابطه خبر دارد و میتواند در ارتباط با هر دو جنسیت دخیل در عمل جنسی کاربرد داشته باشد. به بیان دیگر هولدن سلینجر برخلاف هولدن نجفی با این انتخاب، شریک جنسی خود را در وضعیت انفعال قرار نداده است. در ادامه میبینیم که ادبیات فالیک نجفی با گزینش نکن که در ازای don’t به کار رفته به طور ضمنی با تاکید بر کنش کردن بر جنسیت مردانهی فاعلانهی راوی تاکید بیشتری کرده است. اگرچه به نظر میرسد که نکن مابهازای مناسبی برای don’t سلینجر است، اما معانی ضمنی واژگان نکن و don’t در متن انگلیسی و متن ترجمهشده در این بافت مشخص، بسیار متفاوت است. معانی ضمنی این واژه، در این بافت، در زبان فارسی فالیک است. ذوالقدر اما مسئلهی رابطهی جنسی بین هولدن و دختران را برابر توصیف میکند. چنانکه در مثال بالا با گزینش “تحریک کردن” و” نه” از فاعلیت راوی فاصله گرفته است. ارجاع مکرر به کنش کردن در روابط جنسی، ادبیات نجفی را ادبیاتی به غایت فالیک جلوه میدهد. به مثال دیگری در این زمینه توجه کنید:
(۴) I’m a virgin. I really am. I’ve had quite a few opportunities to lose my virginity and all, but I’ve never got around to it yet. Something always happens … I came quite close to doing it a couple of times, though. One time in particular, I remember. Something went wrong, though —I don’t even remember what any more. The thing is, most of the time when you’re coming pretty close to thing is, most of the time when you’re coming pretty close to doing it with a girl—a girl that isn’t a prostitute or anything, I mean—she keeps telling you to stop. The trouble with me is, I stop. Most guys don’t. I can’t help it. You never know whether they really want you to stop, or whether they’re just scared as hell, or whether they’re just telling you to stop so that if you do go through with it, the blame’ll be on you, not them. Anyway, I keep stopping. The trouble is, I get to feeling sorry for them. I mean most girls are so dumb and all. After you neck them for a while, you can really watch them losing their brains. You take a girl when she really gets passionate, she just hasn’t any brains. I don’t know. They tell me to stop, so I stop. I always wish I hadn’t, after I take them home, but I keep doing it anyway. (p.126)
نجفی: من هنوز پسرم. مرد نشدهم. یعنی تا حالا با هیچ دختری نبودهم. جدی میگم. خیلی فرصتا پا داده که مرد بشم ولی هنوز نشدهم. … گرچه یکی دوبار خیلی به اصل مطلب نزدیک شده بودم.. ولی بازم کار خراب شد… بیشتر مواقع وقتی آدم میخواد این کارو بکنه– منظورم با دختریه که خراب نیست – همهش به آدم میگه نکنه. مشکل من اینه که نمیکنم. اکثر پسرا تا آخرش میرن. آدم هیچوقت نمیفهمه که دختره واقعا دلش میخواد نری، یا بدجوری ترسیده، یا فقط میگه تا اگرم رفتی و تا آخرش رفتی بیفته گردن تو. … مشکل اینه که زود دلم براشون میسوزه. منظورم اینه که خنگ و مشنگن، بعد یه مدت که باهاشون وربری، قشنگ میبینی مخ شونو از دست دادهن. همهی دخترا وقتی احساساتی میشن بیعقلم میشن. نمیدونم. به من میگن نکن، منم نمیکنم. همیشهم بعدش پشیمون میشم، بعد اینکه میرسونمشون؛ ولی دفهی بعد بازم نمیکنم. (ص ۹۴)
ذوالقدر: من باکره هستم. موقعیتهای کمابیش زیادی داشتم تا با کسی رابطه داشته باشم، اما هرگز به آن مرحله نرسیدم… یکی دوبار واقعا نزدیک بود کار تمام شود. واقعیت اینست که اغلب مواقع که به دختری نزدیک میشوم، منظورم دختری است که فاحشه نیست، مدام به من میگوید که بیخیال شوم. مشکل اینجاست که من هم بلافاصله کنار میکشم. اغلب پسرها این کار را نمیکنند. دست خودم نیست. هرگز نمیتوانم بفهمم که آنها واقعا میخواهند که از ادامه کار منصرف شوم، یا این که این از ترس آنهاست، یا شاید فقط این را میگویند که اگر کار به جای باریک رسید، گناه را به گردن من بیاندازند، نه خودشان. به هر حال من همیشه کناره میگیرم. مشکل اینجاست که دلم برای آنها میسوزد. منظورم اینست که اغلب دخترها احمقاند. بعد از کمی ناز و نوازش هوش از سرشان میرود. دختری که واقعا احساساتی میشود عقلش را از دست میدهد. نمیدانم! اما آنها به من میگویند دست بردار و من هم به حرف آنها گوش میدهم و بعدا از این کارم پشیمان میشوم. (ص ۱۲۷)
در این مثال نسبتا طولانی موارد حائز اهمیتی در ارتباط با هویت جنسی مترجمین مشاهده میشود. در ابتدا میبینیم که نجفی تمایلی به استفاده از واژه باکره برای بیان منظورش نداشته است. او بیشتر ترجیح داده بر سویهی مردانهی خود تاکید کند من هنوز پسرم. مرد نشدهم. او با این انتخاب تمایز خود را با جنسیت زن حفظ کرده است. اما در متن انگلیسی میبینیم که تمایزی میان بکارت زنانه و مردانه قابل مشاهده نیست و برای بیان هر دو از واژهای یکسان استفاده شده است. نجفی اما با تاکید بر پسر بودن و مرد نشدن خود این تمایز را به طور آشکاری نمایان کرده است. ذوالقدر اما موضعی برابر با مردان اتخاذ کرده و همچون سلینجر از بکارتی مردانه سخن میگوید: من باکره هستم. با این گزینش او سعی دارد موضع زنانه و مردانه را در قبال اولین تجربهی جنسی یکسان جلوه دهد. اما نجفی با رویکردی متمایزتر و گزینش متفاوتتر تفاوت مردان و زنان را در اولین تجربهی جنسی نشان داده است. در اینجا همچنین میبینیم که او همچنان بر ادبیات فالیک خود اصرار میورزد. ارجاع مکرر او به عبارات کردن و تا آخر رفتن و ور رفتن موضع فالیک او را برجستهتر نشان میدهد. از آن گذشته برای نجفی کام گرفتن در رابطهی جنسی اصل مطلب تلقی شده است، اما ذوالقدر گویا آن را گذر از یک مرحله به مرحلهای دیگر تصور کرده است. برای ذوالقدر همچنین از دست دادن بکارت تمام شدن کار و به جای باریک کشیدن کار در نظر گرفته شده است. به عبارتی میتوان گفت به لحاظ فرهنگی موضع ذوالقدر در شرح از دست رفتن بکارت، موضعی زنانه است؛ اما موضع نجفی موضعی مردانه. در اینجا همچنین میبینیم که برخلاف موضع مردانه و فالیک نجفی، ذوالقدر تمام سعی خود را به کار گرفته تا رابطهی جنسی مورد شرح را رابطهای برابر میان هولدن و دختران داستان جلوه دهد. نجفی مینویسد بیشتر مواقع وقتی آدم میخواد این کارو بکنه؛ اما ذوالقدر مینویسد اغلب مواقع که به دختری نزدیک میشوم/ نجفی مینویسد همهش به آدم میگه نکنه؛ ذوالقدر مینویسد مدام به من میگوید که بیخیال شوم. نجفی نمیکند اما ذوالقدر کنار میکشد، از ادامهی کار منصرف میشود یا به حرف آنها گوش میدهد. با این انتخابها ذوالقدر رابطه را مشارکتی دو سویه در نظر گرفته است که با درخواست یکی از شرکای جنسی طرف دیگر کنار رفته یا از ادامه کار منصرف شده است. نجفی اما رابطه را یک سویه نشان داده است؛ هولدن فاعل است و دختران داستان مفعولان بازی او. چنانکه میبینیم برای نجفی دعوت به رابطهی جنسی ور رفتن تلقی شده است؛ پیش از این نیز انتخاب او برای این منظور، انگولک کردن بوده است. ذوالقدر اما ناز و نوازش کردن را انتخاب کرده است. در اینجا نیز میبینیم موضوع برای هولدن ذوالقدر جدیتر از هولدن نجفی تصور شده است. مسئلهای که به ارزیابی زنانهی ذوالقدر مربوط میشود؛ که پیش از این دربارهی آن توضیح دادهایم. هولدن نجفی نیز با این انتخاب همچنان بر موضع خود اصرار میورزد. این ادبیات فالیک در انتخابهای دیگر نجفی نیز مشهود است. به مثالهای دیگری در این زمینه توجه کنید:
مولفههای جنسی | |||
۱ | he’d be giving it to
her under some boardwalk |
بردهتش زیر پل | در یک تفرجگاه ساحلی با او رابطه داشته است |
۲ | Give her the time And Did you?/ hadn’t given her the time | کارشو ساختی؟/ نتونسته کارشو بسازه | چه غلطی باهاش کردی؟ چه کار کردی؟/ کاری با او نکرده |
۳ | he could give the time to anybody he felt like | میتونه هر وقت دلش بخواد کار یکی رو بسازه | میتواند با هر کسی که دوست داشت رابطه برقرار کند. |
۴ | didn’t mind doing it once in a while | بدش نمیاومد هر از گاهی یه حالی بده | بدش نمیآید هر از گاهی با کسی رابطه داشته باشد |
۵ | had ever tried to get wise with her | سعی کرده بهش دست درازی کنه | تابحال سعی کرده با او منطقی حرف بزند |
۶ | Interested in having a good time, fella? | میخوای امشب یه حالی بکنی رفیق؟ | رفیق هنوز کسی رو پیدا نکردی؟ |
۷ | Five bucks a throw. Fifteen bucks the whole night | یه راه پنج چوق، همهی شب پونزده چوق | پنج دلار برای یکبار، پونزده دلار برای تمام شب |
۸ | Take this girl that I just missed having sexual intercourse with, that I told you about | مثلا قضیهی همون دختره که میشد تا آخرش برم ولی نرفتم | مثلا همین دختری که قرار بود با او رابطه داشته باشم، اما نشد. |
جدول ۴ |
چنانکه میبینیم هویت جنسی مردانهی نجفی از خلال گزینش واژگان او پیداست. او از خلال انتخابهای واژگانیاش، وضعیتی مرکزی به جنسیت مرد در یک رابطهی جنسی داده و زن را وسیلهای برای به اصطلاح حال دادن به او در نظر گرفته است. ادبیات فالیک نجفی با گزینش عبارت یک راه پنج چوق برجستهتر جلوه میکند. این عبارت بخشی از مکالمهی هولدن با کسی است که قرار است روسپی را یک شب مهمان او کند. گزینش عبارت یه راه پنج چوق پرده از هویت جنسی مترجم برداشته است. زهرا ذوالقدر این عبارت را یک بار پنج دلار ترجمه کرده است. بعلاوه میبینیم که برقراری رابطهی جنسی برای نجفی کار کسی را ساختن در نظر گرفته شده است. عبارتی که وضعیت فاعلانه و فالیک مترجم را عیان میکند. در گزینش عبارت بردهتش زیر پل نیز این فاعلانهگی جلوهی آشکارتری داشته است.
مسئلهی حائز اهمیت دیگر این است که نجفی در خطاب قرار دادن دختران یا در توصیف آنها موضعی تحقیرآمیز نسبت به آنها داشته است. برای هولدن نجفی دختران موجوداتی مشنگ هستند که مدام سرگرم به اصطلاح قر و فر و ادا و اطوارند. او در جای جای متن girls را با دختر مختر جایگزین کرده است. همچنین او از بکارگیری لفظ دوست دختر (date) دربارهی دختران اجتناب میکند و در مواردی که میبایست چنین ارجاعی داشته باشد از طرف یا دختره استفاده میکند. تنها در یک مورد که پیش از این به آن اشاره داشتیم اصطلاح زید را برای ارجاع به دوستدخترش بکار میبرد که درخصوص آن توضیح دادیم. ذوالقدر اما سعی میکند تا آنجا که ممکن است جانب حرمت را درخصوص دختران مورد ارجاع هولدنش نگاه دارد. او حتی عبارات نسبتا تحقیرآمیز متن انگلیسی را نیز به نفع زنان و دختران داستان تمام کرده است. به گزیدهای از جدول دادهها توجه کنید:
مولفه های جنسی | |||
۱ | girls | دختر مختر | دختر |
۲ | She had a big nose | دماغ گندهای داشت | بینی بزرگی داشت |
۳ | she had on those damn falsies that point all over the place | از این سینه مصنوعیا گذاشته بود که حسابی تابلو بود. | – |
۴ | My date | طرف | دوست دخترم |
۵ | Last year I made a rule that I was going to quit horsing around with girls that, deep down, gave me a pain in the ass. I broke it, though, the same week I made it—the same night, as a matter of fact. I spent the whole night necking with a terrible phony named Anne Louise Sherman. Sex is something I just don’t understand. I swear to God I don’t. | پارسال با خودم عهد کردم دور این دختر مخترا رو خیط بکشم، ولی عدل تو همون هفته – راستش همون شبی که با خودم عهد کرده بودم – زدم زیرش و تمام شب با این دخترهی حقهباز، …، کشتی گرفتم. | سال پیش یک قانون گذاشتم که دیگر با دخترها لودگی نکنم. کاری که در باطن مرا میگزید. این قانون را همان هفته اول شکستم، راستش را بخواهید همان شبی که آن قانون را گذاشتم. تمام شب را با یک دختر عوضی به اسم … گذراندم. |
۶ | were strictly from hunger | حسابی ایکبیری بودن | به درد نمیخوردند |
۷ | … That’s the thing about girls. Every time they do something pretty, even if they’re not much to look at, or even if they’re sort of stupid, you fall half in love with them, and then you never know where the hell you are. | همهی دخترا همین جورن. هر وقت یه کار قشنگی میکنن حتی اگه نشه بهشون نگاه کرد یا خنگ و گول باشن، آدم تقریبا عاشقشون میشه و یه دفه نمیفهمه کجاس. | این ویژگی دخترهاست. هر وقت کار قشنگی میکنند، حتی اگر خیلی هم دلربا نباشند، یا حتی خنگ باشند، عاشق آنها میشوید و زمان و مکان را فراموش میکنید. |
۸ | was sort of muckle-mouthed | دهن گل و گشادی داشت | دهان بزرگی داشت |
۹ | She put her hand up to her mouth and all | دستشو گرفت جلو دهنش، با همهی اون ادا اطوارا | دستش را از تعجب جلوی دهانش گرفت. |
۱۰ | very tricky stuff | ادااطوارایی در میآورد | شیرینکاریهای دیگر… |
۱۱ | has lipstick on and all | ماتیک مالیده و از این گُه بازیا | رژلب میزند |
۱۲ | show-offy ripples | قرو قمیش | – |
۱۳ | she was busy rubbering and being charming | مشغول قر و فر خودش بود. | سرگرم عشوهگری بود |
۱۴ | She was pretty affected | دختره خیلی ادااطواری بود | دختر مغروری بود |
جدول ۵ |
میبینیم که ذوالقدر در گزینش صفاتی برای توصیف ظاهر دختران داستان بسیار محتاطتر از نجفی عمل کرده است. گندهگی دماغ، گل و گشادی دهان و ایکبیری بودن صورت دختران مورد تحقیر هولدن نجفی، در ادبیات ذوالقدر محترمانهتر توصیف شدهاند. در ردیف هفتم جدول، نجفی از دخترانی میگوید که نمیشود حتی به آنها نگاه کرد. ذوالقدر اما این مسئله را طور دیگری نشان داده است. دخترانی که ذوالقدر توصیف میکند دخترانی هستند که دلربایند، اما نه چندان زیاد. نجفی در جای جای متن خود نسبت به آرایش زنان موضع چندان خوشایندی ندارد. در اینجا نیز میبینیم که او از عبارت ماتیک مالیده و از این گُه بازیا استفاده کرده است. زمانیکه او از سینهی مصنوعی دختری میگوید که به قول او خیلی تابلوست، ذوالقدر در این زمینه کاملا سکوت میکند. در ردیف پنجم، هولدن نجفی برخلاف آنچه که متن انگلیسی میگوید کلا تصمیم دارد دور به اصطلاح دختر مخترا رو خیط بکشد؛ در حالیکه متن انگلیسی به موضوع دیگری اشاره دارد. هولدن سلینجر به این مسئله اشاره میکند که با خودش قرار گذاشته از این به بعد تنها با دخترانی وارد رابطه جنسی شود که به آنها علاقمند میشود. اما میبینیم که هولدن نجفی با خودش قرار گذاشته که کلا هیچ رابطهای با دختر مختر نداشته باشد. این مسئله نیز در راستای همان رویکرد تحقیرآمیز هولدن نجفی به ماجرا اضافه شده است. هولدن ذوالقدر، اما، تصمیم براین دارد که دیگر با دختران لودگی نکند. در اینجا ذوالقدر با حفظ جانب زنانه، ارتباطهای بدون احساس با دختران را لودگی تلقی کرده است؛ نوعی ارزیابی زنانه. همچنین میبینیم که هولدن نجفی، رفتارهای دخترانه را قر و فر ، قر و قمیش و ادا و اطوار میبیند؛ اما، هولدن ذوالقدر شیرینکاری، عشوهگری و غرور. گزینشهایی که میتواند در ارتباط معناداری با هویت جنسی مترجمین باشد.
هولدن نجفی مکررا در ارجاع به زنان روسپی یا دخترانی که او این وضعیت را به آنان منتسب میکند، آنها را لش، لاشی، خراب، اینکاره، پتیاره و بدکاره خطاب میکند؛ حتی زمانیکه هولدن سلینجر چنین عبارتی را بکار نگرفته است. برخلاف نجفی، ذوالقدر در تمام گزینشهایش انواع اصطلاحات متن انگلیسی را به فاحشه و در برخی موارد به احمق بازنویسی کرده است. با این انتخاب او رویکردی همدلانهتر و محترمانهتر نسبت به آنها داشته است. در گزینش واژگانی نجفی، اما، معیاری مردانه، آنهم از موضعی تحقیرآمیز است، که نسبت بین زن درست و زن خراب و .. را تعیین میکند. او نسبت به دختران پیرامون خود نیز ارزیابی مردانهی دور از انصاف دارد و مکررا آنها را لش و لاشی خطاب میکند. علاوه بر این، نجفی در برخورد با دگرباشان جنسی متن انگلیسی نیز رویکردی تحقیرآمیز دارد و آنها را اواخواهر خطاب میکند. او حتی در گزینشهایش توجهی به همجنسگرایان زن نیز ندارد. گوئی که همجنسگرایان نیز تنها مردانی هستند که البته چیزی از مرد بودن خود کم دارند، یا به اصطلاح خود او اواخواهرند. گوئیکه برای او جنسیت مرد مرکزیتی است که جنسیت زن و دگرباشان جنسی در وضعیتی ثانویه از آن قرار دارند. پیش از این نیز دیدیم هولدن نجفی از به کار بردن واژه باکره دربارهی خود امتناع کرده بود تا بتواند تمایز خود را با جنسیت زن حفظ کند. ذوالقدر، اما اگرچه از عبارت نهچندان خوشایند همجنسباز برای همجنسگرایان داستان استفاده کرده، اما چندان سویهی تحقیرآمیزی نسبت به مسئله ندارد. علاوه بر این، ذوالقدر در گزینش همجنسباز/ همجنسباز زننما به طور کلی به همهی دگرباشان همجنسگرا نظر داشته است. اما همانطور که گفتیم برای نجفی تنها به اصطلاح اواخواهرها موجودیت دارند:
مولفههای جنسی | |||
۱ | pimpy-looking guys/ Whorylooking blondes | شبیه خانوم بیارا بودن/ خانوم خراب | چند تا دختر بلوند فاحشه و چند تا پسر که انگار صاحبانشان بودند |
۲ | whory-looking blondes | بدکارهها | فاحشهها |
۳ | prep school jerks and college jerks | لاشیای دبیرستانا و دانشگاها | احمقهای دبیرستانی و دانشگاهی |
۴ | I figured if she was a prostitute and all, I could get in some practice on her | اگه اینکاره باشه میتونم باهاش تمرین کنم | این دختر فاحشه است، پس میتوانم با او تمرین کنم |
۵ | whore | پتیاره | فاحشه |
۶ | girls … they’d be bitches | دخترایی … که همگی لش بودن | دخترهایی… که فاحشه از آب در میآمدند. |
۷ | flits and Lesbians / flitty-looking guy | اواخواهر | همجنسباز / همجنسباز زننما |
جدول ۶ |
درپایان ضروری است به این مسئله اشاره شود که ما هیچگاه نمیتوانیم از مترجم انتظار داشته باشیم در فرایند ترجمه در تابعیت محض به متن مبدا عمل کند. چراکه همانطور که گفتیم نمیتوانیم او را همچون ماشین ترجمهای فاقد ذهنیت درنظر بگیریم. در بحثی که گذشت با تحلیل جنسیتی انتخابهای ترجمهای نشان دادیم که مترجم به مثابهی مداخلهگر و تصمیمگیرندهای فعال، سوگیرانه در فرایند ترجمه که ما آن را فرایند بازنویسی در نظر گرفتهایم مشارکت دارد و از خلال انتخابهای ترجمهایاش دست به بازنمایی هویت فرهنگی (جنسی) خود میزند.
منابع
سلینجر، جروم. دیوید (۱۳۸۹)، ناتور دشت، زهرا. ذوالقدر، تهران، نشرگستر.
سلینجر، جروم. دیوید ([۱۳۷۷]۱۳۸۹)، ناتور دشت، محمد. نجفی، تهران، نیلا.
قهرمانی، مریم. (۱۳۹۳). ترجمه و تحلیل انتقادی گفتمان: رویکرد نشانهشناختی. تهران: علم.
Lefevere, A. (1992), Translating, Rewriting and the Manipulation of the Literary Fame, London and New York: Routledge.
Munday, J. (2001), Introducing Translation Studies: Theories and Applications, London and New York: Routledge.
Salinger, J. D. (1951), The Catcher in the Rye: Bloom’s Guides, New York: The Modern Library.
Simon, S. (1996), Gender in Translation, London and New York: Routledge.
به به! خیلی عالی!