«سزارین یا طبیعی؟» به نظر میرسد تنها کنش عاملانه در این میدانی که زنان را احاطه کرده نه پاسخ دادن به این پرسش، بلکه پیوسته پرسیدن و سر باز زدن از ذاتی و اخلاقی کردن پاسخهاست. با مطرح کردن پیوسته پرسشها و با ارجاع به تجربه منحصربهفرد خود و دیگری است که میتوان سیاستهای پیوستهدگرگونشونده مستتر در این دوگانهسازیهای جعلی را مرئی کرد.
سال ۱۳۵۲، آغاز شورش شهرزاد بود، سالی که شهرزاد در اعتراض به تصویر بازنمایی شده از زن در سینمای بدنه و تنفس در فضای آلوده به مناسبات غیرحرفهای، تصمیم گرفت از بازیگری کناره بگیرد. لیلا نبوی در این یادداشت از زندگی و آثار کبری امین سعیدی میگوید.
تلقی زن جنسی-تبهکار که در گفتمانهای پزشکی و اجتماعی اوایل قرن بیستم آشکار شد بخشی از جریان فرهنگی آلمان وایمار است. فمفتال به مثابه هیولای تبهکار در روزنامهنگاری جریان اصلی این دوره و نیز در مطالعات علمی وایمار یافت میشود. بازنماییها از زن تبهکار، به طور کلی افشاگر ناراحتی جامعهی وایمار از مدرنیته شامل هراس از آزادی زنان، اهمیت تازهی شهر و جمهوری آلمان نوپا است.
به زعم اما گلدمن آزادسازی باید به زنان امکان دهد که به درستترین معنا انسان باشند؛ هر چیزی درون او که طالب اثبات و فعالیت است باید کاملترین بیان خود را بیابد.
اگر قرار باشد دریابیم سرکوب جنسیتی چگونه عمل، و خود را بازتولید، میکند، ترسیم تاریخ کلماتی که غالباً برای توصیف و خوارشماری زنان به کار میروند گامی ضروری است. در این زمینه تاریخ «خالهزنکی» نمادین است.
فمینیست اینستاگرمی، سودای تغییر به میانجی رخنه ایجاد کردن در روبنای فرهنگ دارد. او اما از تماشای تصویر بزرگتر عاجز است. او روزبهروز پایههای هویت خود را درون کالتی که با هممسلکهایش تشکیل داده، مستحکمتر میکند. این کالت به مرور واژگان آیینی خود را تصاحب میکند: موی بدن، باکرگی، قاعدگی و ... . فمینیست اینستاگرمی اما از جایگاهِ پروبلماتیک بدنها در کانتکست تاریخی-اقتصادی-سیاسی، ادراکی غالباً سطحی دارد.
یادداشت پیشرو به محدود ماندن نسبی جنبش زنان ایران در جغرافیای کشور میپردازد. آیا عدم ارتباط جنبش زنان ایران با بیرون مرزهای کشور به جنبش کمک کرده تا عمل سیاسی، تفکر و شیوههای مبارزه خاص خود را خلق کند؟ انزوای جنبش فمینیستی ایران چه تاثیری بر عملکرد فعالان آن گذاشته است؟ آیا این جنبش، با توجه به سرمایه انسانی عظیم بیرون از مرزهای خود، توانایی شکلدهی یک ارتباط جمعی، هدفمند و مستمر با فمینیستهای دیگر نقاط دنیا دارد یا نه؟