خشونت ساختاری در اقامتگاههای کارگری زیست کارگر را با دشواری مضاعفی روبهرو میسازد. اقامتگاه که باید محل تجدید انرژی و استراحت باشد، از ارائه حداقلها به ساکنانش درمیماند.
فمینیست اینستاگرمی، سودای تغییر به میانجی رخنه ایجاد کردن در روبنای فرهنگ دارد. او اما از تماشای تصویر بزرگتر عاجز است. او روزبهروز پایههای هویت خود را درون کالتی که با هممسلکهایش تشکیل داده، مستحکمتر میکند. این کالت به مرور واژگان آیینی خود را تصاحب میکند: موی بدن، باکرگی، قاعدگی و ... . فمینیست اینستاگرمی اما از جایگاهِ پروبلماتیک بدنها در کانتکست تاریخی-اقتصادی-سیاسی، ادراکی غالباً سطحی دارد.
عضویت در خانواده المپیاد، جایگاه تقدسبخشی را به اعضایش اعطا میکند، اما آیا میتوان به تعبیری به «افسونزدایی» از این جایگاه پرداخت؟