نخستین بوسه در سینمای ایران را به اشتباه در سکانسی از ویدا قهرمانی و ناصر ملک مطیعی میشناسند. اما پیش از آن هم بوسهای در سینمای ایران بوده است. بوسهای که برای بازیگرش خوش یمن نبود.
انتشار كتاب «پرورش ذوق عامه در عصر پهلوی» نوشته علی قلیپور با بحث درباره ابتذال و افت ذوق و سلیقه عمومی در فضای فكری- فرهنگی ما و از دیگر سو نگاه از بالا به فرهنگ عامه همزمان شده است. اما چطور آن نگاه از بالا در ساختار دولت به شكل سیاستگذاریهای فرهنگی خودش را نشان میدهد و چگونه در دوران پهلوی اول این نگاه نخبهگرا همراه با پروژه دولتسازی میشود؟
در این جزوه که به صورت پیدیاف منتشر میشود نخست جستار مشهور آر. جی. دیویس با عنوان «تئاتر چریکی: ۱۹۶۵» آمده، نوشتهای درباره انگیزهها، اهداف و چگونگی آمادهسازی یک تئاتر چریکی. ریچارد شکنر در جستار دیگری با عنوان «تئاتر چریکی: می ۱۹۷۰» به ما میگوید که چگونه پس از کشتار دانشجویان در دانشگاه کنت، با استفاده از تاکتیکهای تئاتر چریکی دست به اطلاعرسانی گسترده در سطح جامعه زدند و نظرها را به جنبش دانشجوئی آمریکا جلب کردند.
بدون حادثه، بدون طرح و توطئه، بهمن محصص هم باید در بیخبری و بدون حضور هیچ دوربینی میمرد. مثل خیلیها که همینطور میمیرند و مثل خیلیها که همینطور خواهند مرد.
صحبت از همجنسدوستی در سینمای ایران، امری پرمناقشه اما رو به رشد است. آیا حساسیت سینماگران ما نسبت به این موضوع بیشتر شده یا داستان دیگری درکار است؟
شکی نیست که تئاتر ما در بحران است. در جستجوی خروج از بحران، بسیاری معتقدند تئاتر باید تماما خصوصی شود و اینگونه راه برای موفقیت و شکوفایی آن هموار خواهد شد. اما از سوی دیگر، و با ورود بخش خصوصی به این حوزه، برخی منتقدان، خصوصیسازی تئاتر را به معنای نابودی و کالایی شدن آن میدانند. آنها باور دارند پیششرط رهایی تئاتر از مناسبات بازار حمایت دولتی است. در مطلب پیشرو علی قلیپور با سوال متفاوتی به بحران تئاتر نظر میاندازد و شرط رهایی تئاتر را نه در حمایت دولت، که در تغییر رویکردی بنیادی میجوید. سوال این است؛ آیا تا زمانی که خودِ تئاتر، به عنوان کالایی برای مصرف منفعلانه مشتری، یا همان مخاطب، تولید میشود، میتوان از رهایی آن از مناسبات بازار و غیر کالاییشدنِ آن سخن گفت؟