میل محافظهکارانه به جهانیشدن
صحبت از همجنسدوستی در سینمای ایران، امری پرمناقشه اما رو به رشد است. آیا حساسیت سینماگران ما نسبت به این موضوع بیشتر شده یا داستان دیگری درکار است؟
در ۶ تیر ۱۳۹۴ بهرام رادان توییت میکند: «رای دیروز دیوان عالی آمریکا در قانونی اعلام کردن ازدواج همجنسگراها اتفاقی تاریخی بود، شاید به اندازه لغو برده داری … از لینکلن تا اوباما».
حذف توییت کافی نیست، روزنامه کیهان بدون فوت وقت مینویسد: «یکی از بازیگران مرد سینمای ایران از ازدواج همجنسبازها حمایت کرد!» و الخ [۱].
رادان در پاسخی شتابزدهتر از حذف توییت خود در نامهای به حسین شریعتمداری مینویسد: «آنچه به عنوان نظر بنده در فضای مجازی در خصوص رای دیوان آمریکا در خصوص قانون همجنسگراها منتشر شد اشتباه بوده و در شان مردم ایران نبوده است که از این بابت عذرخواهی میکنم.» و بعد حرف خود را اینطور تصحیح میکند که اشارهاش «به رسانههای بیگانه خارج از کشور بود که منتظر فرصت هستند تا از یک هنرمند وطنی نماد مخالفت و جداییطلبی بسازند» [۲].
یک سال پیش از این، در مرداد سال ۱۳۹۳ فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» به کارگردانی بهروز افخمی اکران شد. در این فیلم، مادرِ آذر (دختری که از همسرش فیلیپ در لندن جدا شده و به ایران آمده) رازی را درباره دلیل جدائی آنها فاش میکند که سخت موجب آشفتگی پدرِ آذر میشود، زیرا دلیل جدائی و سفر ناگهانی آذر به ایران این است که شوهرش دوجنسگرا بوده.
این سکانس با بازی کمیک و به یادماندی گوهرخیراندیش و مهدی فخیمزاده هیچ جنجالی بر نمیانگیزد. هرچند آذر در پایان فیلم با بدرقه خانواده به لندن باز میگردد، اما موضع فیلم مشخص نیست، طوری که میتوان پرسید آیا هراس از فیلیپ که زندگی این خانواده ایرانی را تهدید کرده، هراسی جدیست یا هراسی غیر عادی که باید به آن خندید؟ آیا تماشاگر باید از فیلیپ بترسد یا او را درک کند؟ آذر چه طور؟ آیا هنگامی که او به لندن بازگشت باز هم با فیلیپ زندگی خواهد کرد یا نه؟
نه فیلم و نه رمانی که فیلمنامه از آن فیلم اقتباس شده، هیچ پاسخی برای این پرسشها ندارند. حتی در رمان به وضوح روشن نیست که آیا آذر واقعا از همسرش جدا شده؟ یا صرفا برای حفظ آرامش خانوادهاش این حرف را میزند. در واقع باید گفت نظر نویسنده و کارگردان درباره این مسئله کاملا مبهم است [۳].
افخمی که در فیلمش نظری مبهم به موضوع دارد و موضعی نمیگیرد، این بار هراس از درک موضوع را با پرخاشگریهایش عیان میکند، انگار خشم افخمی از این است که چرا او با «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» سهمی از آن بازار پنج درصدی نبرده است.
اما همین فیلمساز چندی پیش شروع به سلسله مصاحبهها و یادداشتهایی بیدلیل علیه جشنواره میکند و با پیشکشیدن اتهامات «لاقیدی» و «انحراف جنسی» میگوید: «در واقع سینمای اروپا سینمای دگرباشهاست. شاید بتوان گفت در همه جای دنیا پنج یا کمتر از پنج درصد چنین فیلمهایی را دوست دارند ببینند یا چشماندازی مثل این را دوست دارند که با آن آشنا شوند، اما همین پنج درصد بازار بزرگی است… جشنواره کن جشنواره این جور تجارتها است. در واقع شما میتوانید مطمئن باشید اگر فیلمی درباره همجنسبازی بسازید بالاخره در یکی از این جشنوارههای اروپایی جایزه میگیرد، چرا که پروتکلهای جشنوارهای درباره این موضوع تصریح دارند.» [۴]
اما افخمی که با واکنشهای تندی در فضای مجازی مواجه شده، در یادداشتی که با «جوجههای نازنین!» خطابکردن منتقدان مصاحبهاش آغاز شده، به آنها واکنش نشان داده و مینویسد: «حالا لابد میپرسید دگرباش یعنی چه؟ دگرباش لفظی است که اخیرا همجنسبازان و وارونهپوشان و بعضی از روشنفکران هوادار حق و حقوق آنها جعل کردهاند و اصرار دارند به جای واژه نامانوس همجنسبازی به کار برود. آنها ادعا میکنند که لفظ همجنس طنین معنایی ناخوشایندی دارد و حکایت از انحراف یا بیماری میکند… من البته در باب صحت و سقم این ادعا و لزوم جایگزینکردن لفظ دگرباش به جای همجنسباز شبهه دارم و تردید دارم که این جایگزینی به فرض آنکه ممکن باشد و عملی بشود، دردی از دگرباشان دوا کند یا در نظرگاه منفی اغلب مردم نسبت به آنها تغییری ایجاد کند… جایگزینی لفظ دگرباش به جای همجنسباز حتی ممکن است به ضرر دگرباشان تمام شود، چرا؟ چون مردم عادی و صاحب عقل سلیم معمولا بر سر لفظ دعوا نمیکنند اما روشنفکران اغلب بر سر الفاظ دچار سوءتفاهم میشوند و جدالهای بیهوده به راه میاندازند.» [۵]
سوال این نیست که مشکل افخمی از کجا آغاز شده، بلکه باید بپرسیم که در یکی دو سال اخیر چه شده که چنین بحث در سینمای ایران شکل گرفته است؟ این مسئله حتی به سینما و سینماگران هم ختم نمیشود، حتی تاریخنگاری متاخر سینمای ایران در بیرون از ایران نیز به این مسئله حساس است، نمونهاش مجموعه چهار جلدی «تاریخ اجتماعی سینمای ایران» از حمید نفیسی که راه و بیراه، با ربط و بیربط برای هر نشانه در فیلمهای ایرانی به دنبال تفسیری از این نوع است [۶]. این بحثها این فرصت را ایجاد میکند تا بپرسیم: چه خبر شده؟ و یا به عبارتی مسئله چیست؟
متاسفانه باید گفت در بحث از سینمای ایران، بهروز افخمی مسئله را بهتر از سایرین فهمیده، اما عجیب این است که به ادراک درست خود واکنش منفی نشان میدهد! واکنشی که شاید نشانهی هراس از درک مسئله است. افخمی که در فیلمش نظری مبهم به موضوع دارد و پاسخی به آن نمیدهد و موضعی نمیگیرد، این بار در مصاحبهها و گفتگوهایش هراس از درک موضوع را با پرخاشگریهایش عیان میکند، گوئی که در حال انتقام از خود است، انتقام از درک مسئلهای که درست فهمیده اما عیانکردن آن را منوط و مشروط به نفی و انکار در فضای عمومی کرده، انگار خشم افخمی از این است که چرا او با «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» سهمی از آن بازار پنج درصدی نبرده است.
افخمی در این گفتار نوظهور درباره همجنسدوستی در سینمای ایران و با کارگردانی فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» و حالا با مصاحبهها و نوشتههایش صرفا طرح مسئله، و سپس فحاشی میکند، اما به شکل متناقضی همه این نوشتهها و گفتههایش ایدههایی برای بهتر دیدن فیلمهای خودش و دیگران پیش میکشد. اما این تنها طرح مسئله یا همان سطح مسئله است، مسئلهای که زمان بررسیدنِ آن، نه اکنون و نه توسط منتقدان سینما، بلکه شاید مسئولیتی برای مورخان سینمای ایران در آینده باشد.
خودِ مسئله
در سی و سومین جشنواره فیلم فجر «احتمال باران اسیدی» به کارگردانی «بهتاش صناعیها» اکران میشود و در نوبت اکران عمومی است که شایعه توقیف فیلم منتشر میشود، اما معاون نظارت ارزشیابی سازمان سینمایی میگوید فیلم با انجام اصلاحاتی اکران خواهد شد. [۷]
اگر قرار باشد ده فیلم مهم سینمای ایران پس از انقلاب را نام ببریم، نمیتوان «احتمال باران اسیدی» را نادیده گرفت. فیلم نه تنها طرح مسئله فوق در سینما، بلکه خودِ مسئله هم بود. اما فیلمساز میتوانست بدون مشارکت در بحثهای رسانهای و بدون مصاحبههای غیرضروری، اهمیت فیلم خود را در تاریخ سینمای ایران دوچندان کند. اما تلاش او برای تاکید بر تفسیرپذیری فیلم از گستره تاثیر آن کاست.
صناعیها هنگام اکران فیلم در تهران، از دیدهنشدن فیلمش ناراضی است و در مصاحبهای میگوید «یک مسئله حاشیهای مثل همجنسگرایی به موضوعی تبدیل شد که موضوع اصلی فیلم ما نیست» و با اشاره به «ایهام» فیلمش میگوید نویسنده و کارگردان مسئول برداشتهای متفاوت از اثر نیستند. [۸]
اما صناعیها در سومین فستیوال فیلمهای ایرانی در آلمان (کلن) با پرسش خبرنگاری روبر میشود که به نظرش شخصیت منوچهر در فیلم به شکل آشکاری تمایلات همجنسگرایانه دارد و «در میانسالی و حتی در آستانه پیری خودش هم شاید متوجه نشده باشد»، صناعیها نیز در پاسخ میگوید: «این از موضوعاتیست که همیشه در جامعه ما یک تابو بوده و خیلی نمیشه دربارهاش حرف زد یا سراغش رفت. موضوع اصلی فیلم من در واقع تنهایی انسان معاصره و فکر میکنم این خیلی موضوع مهمتریه… در یک جامعه سنتی مثل جامعه ایران طبیعتا میتونه یک گرایش این چنینی باعث تنهایی یک فرد بشود. یعنی کسی که تا هفتاد سالگی ازدواج نکرده… طبیعتا یکی از آلترناتیوهایی که میشه براش درنظر گرفت اینه که گرایشهای همجنسگرایی داشته و نتونسته هیچ وقت بروز بده، یا این که حتی میتونسته آسکشوال باشه، یعنی توانائی جنسی نداشته باشه… در واقع یک چنین کاشتهایی در شخصیت منوچهر گنجانده شده، یعنی برداشت همجنسگرا بودن و این که اساسا دنبال عشق قدیمش هست در واقع در فیلم کاشتهایی براش وجود داره… در واقع این کاشتها به گونهای در این فیلم گذاشته شده که مای نویسنده و منِ کارگردان، در واقع نظر قطعی خودمون رو به عنوان نویسنده درباره این ویژگی شخصیت اعلام نمیکنیم. به دلیل این که جلو برداشتهای دیگر از فیلم گرفته میشه.» [۹]
صناعیها در فیلم «احتمال باران اسیدی» با ظرافتی داستانی و بصری به سراغ موضوعی حساسیتبرانگیز رفته، اما مشکل این است که برخلاف تصور خودش، فیلم در برابر هر تفسیری غیر از این ایستادگی میکند [۱۰]. با این حال هنگامی که فیلمساز ظرافت مسئله را با مصاحبه و تاکید بر تفسیر و برداشت از بین ببرد، نتیجه چیز دیگری خواهد شد. این فیلم با اکران در بیرون از مرزهای ایران به بخشی از همین گفتار نوظهور تبدیل شده است. گفتاری که تمایل دارد مسئله همجنس دوستی در ایران را به پلی برای جهانیشدن سینمای ایران تبدیل کند. این فیلم را نباید با نمونههای سینمای اروپا یا آمریکا مقایسه کرد، و آن را دست کم میتوانیم کنار فیلم «شاد با هم» از سینمای هنگکنگ (۱۹۹۷) بگذاریم [۱۱].
هنگامی که «ونگ کار وای» با این فیلم به جشنواره کن رفت و نخل بهترین کارگردانی را گرفت، با این که در فیلماش دیالوگهائی صریح، صحنههایی بیپروا از همخوابی نسبتا خشن دو همجنس داشت، در نشست خبریاش گفت که فیلم او صرفا درباره رابطه دو مرد نیست، بلکه پیش از آن درباره رابطه دو انسان است. او تلاش میکرد تا از تقلیل اثر به یک «گی فیلم» جلوگیری کند و از عشق در رابطهای میان دو انسان حرف بزند، رابطه و احساسی که ممکن است میان انسانهای مختلفی شکل گیرد.
اما کریستوفر دویل، فیلمبردار او، بعدها در مصاحبهای گفت که او بعد از تدوین نهایی فیلم به گفته بود که فیلمام به آن شدتی که میخواستم «گی» نشد. با این حال سعی کرد در نشستهای خبری این موضوع را با آن حد از صراحت پنهان کند. فیلم ونگ کار وای در آن زمان، نخستین فیلم سینمای هنگ کنگ بود که به همجنسدوستی نگاهی جدی داشت، در واقع اولین فیلم سینمای هنگکنگ بود که این نوع کاراکترها استهزاء نمیشدند [۱۲].
این نمونه که در چهارچوب جریان اصلی این نوع فیلمها نمیگنجد، نشان میدهد که فیلمهای حساس علیرغم تفسیرپذیریشان نیاز به مراقبت در زمان اکران، و شاید به عبارت بهتر نیاز به «خدمات پس از فروش» دارند. گفتهها، مصاحبهها، جنجالها همیشه بخشی از معنای فیلم هستند. از اینرو باید گفت که در این بحث مسئله صرفا سینما نیست، بلکه همه اینها شکلدهنده تصویری تازه از یک منطقه جغرافیائی برای مجموعههای جغرافیائی دیگر است.
تفاوت در اینجا آشکار میشود که فیلم «احتمال باران اسیدی»، علیرغم پنهانکاریاش داعیه و اصرار بر آشکار کردن دارد، اما فیلم «شاد با هم» علیرغم آشکار بودنش اصرار بر پنهانکاری دارد.
این نقد نفی اهمیت این فیلمهای ایرانی نیست، بلکه اهمیت فیلم در پیشکشیدن موضوعی بدیع و تصویری تازه است. اما پرسش این است که مهمترین نکته این تصویر تازه چیست؟ استیصال.
گفتار نوظهوری که مسئله را طرح میکند، اما در برابر آن زانو میزند و پاسخی برای آن ندارد؛ این مهمترین نقطه اشتراک فیلم «احتمال باران اسیدی» و «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» است. هر دو فیلم با کاراکترهایشان در برابر طرح مسئله خود مستاصل هستند. و این پیش از هر چیز در کاراکتر منوچهر با بازی درخشان شمس لنگرودی نمود دارد، او نیز در برابر میل مبهم خود مستاصل است. به همین دلیل «احتمال باران اسیدی» نه یک موضعگیری و نه یک طرح مسئله، بلکه بیتعارف خودِ مسئله است، و مسئله نیز چیزی جز استیصال نیست.
علیرغم پرداختن به خودِ مسئله در «احتمال باران اسیدی»، باید گفت که داعیه آن در به تصویرکشیدن همجنسدوستی در سینمای ایران، نه برآمده از پستوها و قلمروهای نادیده و جماعت بیصدا، بلکه برآمده از میلی عمیق و نیرومند به جهانیشدن در سینمای ایران است.
حال یکی مثل بهروز افخمی برای رهایی از استیصال به انکار و پریشانی و میآورد [۱۳] و یکی مانند صناعیها کاراکترش را در پایانی تلخ رها میکند. اما در اینکه هر دو فیلم و کاراکترهایشان در برابر این مسئله سرگشتهاند، شکی باقی نیست.
با این حال علیرغم پرداختن به خودِ مسئله در «احتمال باران اسیدی»، باید گفت که داعیه آن در به تصویرکشیدن همجنسدوستی در سینمای ایران، نه برآمده از پستوها و قلمروهای نادیده و جماعت بیصدا، بلکه برآمده از میلی عمیق و نیرومند به جهانیشدن در سینمای ایران است. از اینرو این فیلمها نه نشانههای بروز دیدگاهها و موضوعات جسورانه در سینمای ایران، بلکه برآمده از میلی محافظهکارانه به جهانیشدن در سینمای ایران هستند.
اکنون به نظر میرسد که اینها آزمون و خطاهایی برای موفقیت و تلاشی برای جهانیشدن هستند. موفقیت اصغر فرهادی در اسکار و آنچه در نظر سینماگران ایرانی «موفقیت» نام دارد، رقابت میان سینماگران ایرانی را سختتر کرده است.
سینماگران ایرانی اکنون باید تلاش کنند تا بیرون از مرزهای ایران از یکدیگر سبقت بگیرند و از این رو وضعیت متناقضشان ایجاب میکند تا میل به جهانیشدن را در لایههای تازهای پنهان کنند. در واقع باید بگوییم که نه واکنشهای خشن امثال افخمی ضدیتی با میل به همجنس دارند و نه ابراز ارادتهای سینماگران به اقلیتها به معنای میل به همجنس هستند، این هر دو و پیش آمدن خودِ مسئله میلی سادهتر را نشان میدهند: میل به جهانیشدن.
پانویسها
۱. «حمایت یک بازیگر سینما از همجنس بازی!»، روزنامه کیهان، ۷ تیر ۱۳۹۴. واکنش به این موضوع سطوح بالاتری هم داشت که حساسیت مسئله را به خوبی نشان میدهد. به عنوان مثال آیتالله جنتی، خطیب موقت نماز جمعه تهران در ۲۴ مهر ۱۳۹۴ گفت: «برجام قدم اولی بود که برداشتند و موفقیتهایی هم پیدا کردند، سپس سراغ بقیه موارد خواهند آمد که اگر به اینها رو بدهیم و دولت و ملت مقاومت نداشته باشند، فردا میگویند اسرائیل را به رسمیت بشناسید، حقوق زن و مرد را مساوی کنید، حکم قصاص را بردارید، ازدواج همجنس بازان را تأیید کنید و…».
۲. «عذرخواهی بهرام رادان به دلیل حمایت از همجنسگرایان»، خبرگزاری مهر، مجله مهر، ۱۱ تیر ۱۳۹۴.
۳. در فیلم، مادر آذر به صراحت از کلمه «بایوسکشوال» استفاده میکند، اما در رمان اینطور نیست و مسئله مبهمتر بیان میشود. در رمان، صحبت از یک «رابطه» است و اینکه فیلیپ هنوز آذر را دوست دارد و میخواهد با او زندگی کند.
شیرمحمدی، مرجان. (۱۳۹۲). آذر، شهدخت، پرویز و دیگران. تهران: نشر ثالث. صص۱۲۲-۱۲۳.
۴.«گفتگو با بهروز افخمی: کن جشنواره دگرباشهاست»، روزنامه وطن امروز، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۵.
۵. افخمی، بهروز. «بیمغزی و داری با من سوخته جان بحث»، روزنامه هفت صبح، ۳ خرداد ۱۳۹۵.
۶. نگاه کنید به بحث «جنسیتمند شدن مدرنیته» و «گونه فیلمهای فکلی» در:
نفیسی، حمید. (۱۳۹۴). تاریخ اجتماعی سینمای ایران: جلد اول. ترجمه محمد شهبا. تهران: انتشارات مینوی خرد. ص ۸۵ و نیز ۴۰۸-۴۱۴.
و نیز بحثی درباره «گونه فیلمهای داش مشدی» و «لوطیها» در:
Naficy, Hamid. (2011). A Social History of Iranian Cinema: Vol. 2. Durham, N.C.: Duke University Press. pp. 270-276, 287-291. ۷.
۷. «احتمال باران اسیدی اکران نمیشود»، مشرق نیوز، ۲۸ مرداد ۱۳۹۴.
۸. «گفت و گو با بهتاش صناعیها کارگردان احتمال باران اسیدی: فیلم باید حداقل در ۵۰ سینما اکران میشد»، خبرآنلاین، ۱۸ آذر ۱۳۹۴.
۹. برگرفته از فایل صوتی مصاحبه. دویچه وله در مقدمه این گفت و گو مینویسد: «احتمال باران اسیدی فیلمی است با بازی شمس لنگرودی در نقش پیرمردی تنها که احتمالا تمایلات همجنسگرایانه دارد…». دویچهوله، ۱۰ خرداد ۱۳۹۵.
۱۰. نگاه کنید به متن فیلمنامه:
مقدم، مریم؛ صناعیها، بهتاش. (۱۳۹۴). احتمال باران اسیدی، تهران: انتشارات نگاه. صص ۶۳-۶۴ و ۸۶-۸۷ و ۹۰ و ۱۰۰.
۱۱. این دو فیلم ربطی به هم ندارند. اما در «احتمال باران اسید»، سکانسهای اتوبوس، گشت و گذار کاراکترها در شهر و صحنهای که وارونه گرفته شده، تاحدی یادآور «شاد با هم» است. مسئله بیخانه بودن، زندگی در فضاهای موقتی و بینابینی، مثل هتل، لابی هتل، تیمارستان، سفر از زادگاه به شهری غریب، باز هم این دو فیلم را نیز به هم نزدیک میکند.
۱۲. برای تحلیل و اطلاعات بیشتر درباره فیلم نگاه کنید:
Seigel, Marc. (2001). The Intimate Spaces of Wong Kar-wai. In C.-M. E. Yau, At Full Speed: Hong Kong Cinema in a Borderless World (pp. 277-294). Minneapolis: University of Minnesota Press.
۱۳. میتوان سویه کمیک واکنش منفی افخمی را در استند آپ کمدی مهران غفوریان در برنامه «خندوانه» دید. غفوریان در آن برنامه ماجرای یک بازیگر ایرانی را روایت میکند که برای مراسم افتتاحیه فیلمی به خارج از ایران رفته و در حاشیه مراسم مدام در حال فرار از یک سیاهپوست و یک همجنسگرا است. در لینک زیر:
http://www.aparat.com/v/d38aK