اغواگریهای پسافمینیستی داعش
داعش در رسانههای جریان اصلی، چکیده تمام بدیهاست؛ هیولایی که، فارغ از خاستگاهها و نقشی که در راستای سیاستهای جنگطلبانه کشورهای غربی بازی میکند، بهعنوان قطب مخالف «غرب» معرفی میشود. در این دوگانهی خیالی چیزی که غریب مینماید، فرار خودخواسته زنان مسلمانی است که ظاهرا طعم آزادی را در جوامع اروپایی چشیدهاند؛ کسانی که، با سختی فراوان، خود را به ظاهرا وحشتناکترین مکان برای زنان در جهان میرسانند تا در صفوف داعش مبارزه کنند. نویسنده متن ضمن به چالش کشیدن نگاه کلیشهای حاکم در جوامع غربی به زن مسلمان، به نقاط ضعف فمینیسم اسلامیای اشاره میکند که به دلیل ناتوانی در ارائه آلترناتیوی سیاسی در مقابله با سیاستهای استعمارگرایانه کشورهای غربی، از جذب این زنان مسلمان ناکام میماند. یادداشت پیش رو با تمرکز بر فرار زنان مسلمان از «بهشت» به «جهنم»، نمونه درخشانی است از اهمیتِ توجه به پیچیدگی وضعیت واقعی، نقش فهم انسانها از وضعیت خود و تاثیر آن در تصمیماتی که برای زندگیشان میگیرند.
در فوریه ۲۰۱۵ سه دانشآموز دختر از شرق لندن به ترکیه گریختند و از مرز سوریه گذشتند تا به دولت اسلامی عراق و شام بپیوندند. این خبر، قیل و قالی رسانه ای به راه انداخت و بسیار سوال برانگیز شد. چرا زنان از غرب میگریزند تا به یک گروه ستیزهجوی وحشی بپیوندند؟ چطور میتوان جلوی آنها را گرفت؟ دولت اسلامی عراق و شام چه جذابیتهایی دارد که آنها را اغوا میکند؟ آیا آنها دختران مسلمان گمراه و تحت ستم هستند یا افراطگرایانی رادیکال که شکل ستیزهگرانه خاص خود از قدرتیابی را به رخ ما میکشند؟
جستجو برای پاسخ به این سوالات، برانگیزانندهی صنعت خانگیِ تحلیلگران خودگماردهی تروریسم شد؛ تحلیلگرانی که دادهها را عمدتا از توئیتها و دیگر کامنتهای اعضای مونث و تازهوارد داعش در شبکههای اجتماعی گلچین میکنند. این امر همچنین زنانی مانند اما بارنت از تلگراف را قادر ساخته درگیر بازیای شوند که در حالت عادی در سیطره مردان است.
در منتهیالیه یک طرف زن آزاد(شده) غربی ایستاده است؛ به مثابه الگوی غاییِ زنان مسلمانی که بیچاره، مطیع و همیشهرنجور انگاشته میشوند. در منتهیالیه دیگر سو، قساوت داعش قرار دارد- ستیزهجو، برانداز، بربر، و ترسناکتر از همه، ستمگر نسبت به زنان مسلمان. معما این است که چرا برخی از زنان مسلمانِ غربی جانب داعش را میگیرند، نه جانب فمینیسم غربی را.
بارنت ۲۳ فوریه نوشت «احساس ترحم نسبت به دختربچههای مدرسهایِ بریتانیایی که به داعش پیوستهاند را تمام کنید. مردم اصرار دارند که با قربانی دانستن این دختران، آنها را نادیده بگیرند- (آنچه اتفاق میافتد) بخشیدن آنها با احساس ترحم است، در عوضِ خشم و تحقیری که با بذل و بخشش ارزانیِ مردان غربی جوانی میشود که به داعش میپیوندند».
غضبِ بارنت بیانگر سردرگمی غرب در باب زنان مسلمان است. در منتهیالیه یک طرف زن آزاد(شده) غربی ایستاده است؛ به مثابه الگوی غاییِ زنان مسلمانی که بیچاره، مطیع و همیشهرنجور انگاشته میشوند. در منتهیالیه دیگر سو، قساوت داعش قرار دارد- ستیزهجو، برانداز، بربر، و ترسناکتر از همه، ستمگر نسبت به زنان مسلمان. معما این است که چرا برخی از زنان مسلمانِ غربی جانب داعش را میگیرند، نه جانب فمینیسم غربی را.
ناکامی مردان
تخمین زده میشود ۵۵۰ زن از کشورهای غربی، حداقل ۱۰۰ نفر از بریتانیا، ندای داعش را لبیک گفتهاند و به قلمروهای تحت کنترل آن رفتهاند. گزارشها از دخترانی مسلمان حکایت دارند که از آزادیهایشان در غرب دست میکشند تا مشتاقانه به صفوف داعش بپیوندند، و این با نگاه کلیشهای به زنان مسلمان به مثابه افرادی فرمانبردار و تحت ستم در تناقض است.
اما بخش عمده تحلیلهای غربی برآمده از انگیزههایی دوگانه و متناقض است: نیاز به تاکید بر شرارت داعش به جای تلاش برای درک اینکه چرا زنانی که از شانس (برخورداری از) برابری جنسیتی در غرب برخوردار هستند، جهانِ داعش را برمیگزینند که در آن تفکیک جنسیتی حاکم است. اشتیاق فراوان به برجسته کردن قساوت داعش- که در آن قضاوت (ذهنی) بر بررسی دقیق پیشی میگیرد- چشم تحلیلگران غربی را بر جذبه و مواضع سیاسی داعش بسته نگه میدارد، بهخصوص جذبه آن برای زنان مسلمان غربی.
بخش عمده تحلیلهای غربی برآمده از انگیزههایی دوگانه و متناقض است: نیاز به تاکید بر شرارت داعش به جای تلاش برای درک اینکه چرا زنانی که از شانس (برخورداری از) برابری جنسیتی در غرب برخوردار هستند، جهانِ داعش را برمیگزینند که در آن تفکیک جنسیتی حاکم است.
برخلاف دیگر گروههای افراطی مانند القاعده و طالبان، داعش فعالانه زنان را جذب خود کرده و منابعش را وقف تبیین جایگاه آنها در جنبش خود میکند. در ماه ژانویه، اتاق فکر بنیاد کوئیلام که مقرّ آن در لندن است ترجمهای از مانیفست داعش در مورد نقش زنان منتشر کرد که توسط بریگاد زنانه الخنساء داعش تهیه شده بود. در مقدمهای طولانی که به ترجمه پیوست شده است، کوئیلام خاطرنشان میکند که داعش «هیچ تفاوتی با دیگر گروههای جهادی ندارد» و اینکه «اساسا ضد زن است و در تفسیرش از اسلامگرایی، نقش زنان از جانب خداوند محدود و مقید دانسته شده است».
تحلیل کوئیلام، تاکیدِ داعش بر نقش رهبرانه زنان در اسلام آغازین و فراخوانش برای استمرار (بخشیدن به) سنت را نادیده میگیرد. در حقیقت، مانیفست داعش از مردان به دلیل ناکامی در «به عهده گرفتن مسئولیتشان نسبت به امت، دین یا مردم» انتقاد میکند. این مانیفست قاطعانه اظهار میکند که «مشکل، افزایش شمار مردان اخته (شده) است». شاید تاکید بر اختگی، بازتابی از جایگاه بریگاد الخنساء در درون داعش باشد: یک واحد زنانه که با فرض ناکامیِ مردان مسلمان، به وظیفه خود عمل کردهاند.
موضوع ناکامی مردان در طغیان علیه تعرضات کشورهای خارجی به کشورهای مسلمان- که پیوستن به نبرد را برای زنان به امری واجب بدل میکند- در بستر مناقشه بر سر اجازه دادن به زنان برای ترک خانه به تنهایی، باز هم پدیدار میشود. داعش از این امر پشتیبانی میکند که زنان مجازند در راه جهاد، نقشهای خانگی خود را رها کنند «اگر دشمن در حال تعدی به کشور آنهاست و شمار مردان برای دفاع از آن کفایت نمیکند و امامشان در اینباره فتوایی صادر کرده باشد». در اینجا دوباره به نظر میرسد بریگاد الخنساء، ناکامیهای مردان را چاشنی کار میکند تا شرایط ورود زنان به میدان نبرد را فراهم کند.
تحلیلگران غربی همچنین از این احتمال غفلت کردهاند که مانیفست داعش از طریق انکارِ مکررِ برابری جنسیتی، شاید زنانی را هدف گرفته باشد که خواستههای تساویطلبانه فمینیسم را پوچ و غیرمتقاعدکننده میدانند. همینطور ممکن است این زنان به این دلیل به پیوستن به داعش بیاندیشند که (ایده) برابری (جنسیتی) را به کل کنار گذاشتهاند.
تحلیلگران غربی همچنین از این احتمال غفلت کردهاند که مانیفست داعش از طریق انکارِ مکررِ برابری جنسیتی، شاید زنانی را هدف گرفته باشد که خواستههای تساویطلبانه فمینیسم را پوچ و غیرمتقاعدکننده میدانند. همینطور ممکن است این زنان به این دلیل به پیوستن به داعش بیاندیشند که (ایده) برابری (جنسیتی) را به کل کنار گذاشتهاند. بهعنوان مثال، گزارشی تازه از موسسه گفتگوی استراتژیک از «دادههایی» استفاده میکند که تقریبا تمامشان از «توئیتر، تامبلر و اسک» استخراج شده است و فحوای آن، بررسیِ دلایل کوچ جنگجویان زن به قلمرو تحت کنترل داعش و واقعیتِ زندگی آنها در این خلافتِ خودخوانده است. با اینهمه، این تحلیل بر انگیزههای مذهبی زنانی که به داعش میپیوندند متمرکز است- یعنی دلایلی که میان آنها و همقطارانِ مذکرشان مشترک است- و مباحثه داعش بر سر فمینیسمِ برابریطلب را به کل نادیده میگیرد.
تحلیل منتشر شده، حتی نمیتواند این واقعیت را در نظر بگیرد که اعضای مونث و تازهوارد داعش شاید تفکیک جنسیتی را- که آزادنه انتخاب میشود- بهمثابه راهحلی علیه تبعیض، سوءاستفاده و دیگر معضلاتی بنگرند که زنان با آنها مواجه هستند. در واقع مانیفست الخنساء حاوی نقدی از مسائل مختلف فمینیستی است. برای نمونه، این مانیفست عمل جراحی پلاستیک (و تخریبهای ملازمِ آن) را به خاطر این که زنان را به این سمت سوق میدهد که «از جراحان تقاضا کنند که بینی، گوش، چانه و ناخنهای آنها را تغییرشکل دهند» زیر سوال میبرد؛ و همینطور شغلمحوریِ افسارگسیختهای را زیر سوال میبرد که زنان را در تعقیب برابریای دستنیافتنی، به «اوج قلهها و حضیض درهها» سوق میدهد در حالیکه در زمانِ مادر شدن، آنها را به هزار و یکجور اهمال شغلی متهم میکند.
مباحثه فمینیستیِ الخنساء با غرب همچنین به مسائلی مانند مادری و مرخصی زایمان اشاره میکند. مانیفست داعش این نسخه را میپیچد که کار یک زن در بیرون از خانه «نباید از سه روز در هفته بیشتر شود» و باید ضرورتهایی همچون «بیماری فرزند و در سفر بودنِ شوهر» مورد توجه قرار بگیرند و اینکه باید به او «حداقل دو سال مرخصی زایمان داده شود».
همگراییِ شکوههای مطرح شده توسط فاولر و اغواگری الخنساء با (پیشنهاد) دو سال مرخصی زایمان با پرداخت حقوق، و قدر والایی که برای کار خانگی زنان در نظر میگیرد، تصادفی نیست. این یک پاسخ پسافمینیستی کلاسیک به بیارزش کردن کار خانگی و بچه داری در جامعه غربی است.
در اینجا موضع داعش به دغدغههای پسافمینیستیای شباهت پیدا میکند که اخیرا توسط رات فاولر در الجزیره آمریکا بیان شد. او در مورد مادران عصر جدید در ایالات متحد مینویسد «با مادران (نسل) جدید بیشتر بهمثابه کانونهای سودرسانی به بیمارستانها و سربارِ کارفرمایان رفتار میشود، تا اهرم محوریِ یک جامعه سالم. اغلب تنها چند هفته به مادران فرصت داده میشود که زیر بار تلاطم فیزیکی، احساسی و مالیِ زایمان خود را احیا کنند؛ از آنها انتظار میرود به محیط کار برگردند، یعنی به جایی که آنها بهدلیل مادر بودن، با پیشداوری مواجه هستند و خطرِ عواقبی را به جان میخرند که در صورت تاثیرگذاریِ نقش مادرانهشان در کار با آن روبرو میشوند.»
همگراییِ شکوههای مطرح شده توسط فاولر و اغواگری الخنساء با (پیشنهاد) دو سال مرخصی زایمان با پرداخت حقوق، و قدر والایی که برای کار خانگی زنان در نظر میگیرد، تصادفی نیست. این یک پاسخ پسافمینیستی کلاسیک به بیارزش کردن کار خانگی و بچه داری در جامعه غربی است.
فمینیسمهای اسلامیِ آلترناتیو
یقینا انواع دیگری از فمینیسم در دسترس زنان مسلمان وجود دارد که واقعا قدرتبخش، غیرستیزهجو و برابرطلبتر هستند. در کتاب تازهای به اسم «مردان مسئولند؟» زیبا میرحسینی، زینت انور و جانا رومینگر در مورد تلاشهایشان برای بازتفسیر قوانین اسلامی با استفاده از دیدگاههای زنمحور نوشتهاند. نویسندگان از تلاش برای دگرگون کردن قانونگذاری در مصر خبر میدهند و استدلالهایی در دفاع از برابری جنسیتی ارائه میکنند که ریشه در قرآن و سنت دارند.
در اتحاد با جهان غرب، پروژه این فمینیستهای مسلمان برخلافِ داعش از پیش کشیدن تضادهای تمدنی بهره نمیگیرد، و از عرضه چارچوبی سیاسی علیه تجاوزات جهان غرب مانند تهاجم مرگبار ایالات متحده به عراق و کشتار در افغانستان ناتوان است.
با اینهمه، کوشش نویسندگان که همبستگی با فمینیستهای غربی را در مرکزیت خود قرار داده است، در رسانههای غربی یا بهشکل ناچیزی مورد اشاره قرار میگیرد یا اینکه در بیشتر موارد بهراحتی نادیده گرفته میشود. در اتحاد با جهان غرب، پروژه آنها برخلافِ داعش از پیش کشیدن تضادهای تمدنی بهره نمیگیرد، و از عرضه چارچوبی سیاسی علیه تجاوزات جهان غرب مانند تهاجم مرگبار ایالات متحده به عراق و کشتار در افغانستان ناتوان است.
این ناکامیهای سیاسی موجب میشود فمینیسم اسلامیِ برابریطلب، در برابر پروپاگاندای بهشدت ضدغربی و پر سر و صدای داعش رنگ ببازد. و بنابراین فمینیستهای مسلمانِ برجستهای مثل انور و حسینی همچنان تداعیگرِ خواهران فرمانبردارِ فمینیسم غربی باقی میمانند. در حالیکه وعده داعش مبنی بر انتقامجویی از مداخلات غرب، تسلیحاتش، و دسترسی به میدان نبرد برای جبرانِ نابسندگیِ مردان مسلمان، در میان امیال قدرتطلبانه زنان مسلمان پژواک بیشتری پیدا میکند.
عملِ پیوستن به داعش، میتواند بهمثابه شورشی ستیزهجویانه علیه برساخت دیرپای غربی از زن مسلمان به مثابه فمینیستی دونپایه درک شود. این موضوع به نوبه خود باعث میشود تصویر داعش از روابط جنسیتی- که در عوضِ برابری و مساوات، مبتنی بر جداسازی و تفکیک جنسیتی است- در چشم کسانی که به آن میپیوندند اصیل، قابل وثوق و حتی قدرتبخش جلوهگر کند.
بارنت حق دارد بگوید که هیچکس نباید برای پیوستن دختران مسلمان جوان به صفوف داعش دل بسوزاند. آنها دستورکاری ستیزجویانه و آشوبگرانه دارند که برای ویرانی یا کشتار دستهجمعیِ بیگناهان خم به ابرو نمیآورد. با اینهمه، همین قضیهی حسِ دلسوزی و تقدیر نژادپرستانه و ریشهدارِ حاصل از آن برای زنان مسلمان، بخشی از چراییِ فریباییِ پیغامهای داعش برای دختران مسلمانی است که در غرب زندگی میکنند.
عملِ پیوستن به داعش، میتواند بهمثابه شورشی ستیزهجویانه علیه برساخت دیرپای غربی از زن مسلمان به مثابه فمینیستی دونپایه درک شود. این موضوع به نوبه خود باعث میشود تصویر داعش از روابط جنسیتی- که در عوضِ برابری و مساوات، مبتنی بر جداسازی و تفکیک جنسیتی است- در چشم کسانی که به آن میپیوندند اصیل، قابل وثوق و حتی قدرتبخش جلوهگر کند.