سدسازی؛از مهاجرت اجباری تا تولید و گسترش فقر
طی نیم قرن گذشته بیش از ۸۰ میلیون نفر در سراسر جهان تنها به واسطه ساخت سدهای مخزنی مجبور به جابهجایی از محل زندگی خود به مکانی دیگر شدهاند. اگرچه دادههای دقیقی در خصوص «مهاجرت تحمیلی» یا همان «آوارگی» مردم محلی به واسطه ساخت سدهای مخزنی در ایران در دسترس نیست، اما برخی پژوهشهای انجام شده بیانگر این است که طی ۸ دهه گذشته زندگی بیش از دو میلیون نفر از مردم ایران نیز تحت تاثیر سدسازی قرار گرفته است.
سدسازی مدرن در ایران به سال ۱۳۲۱ باز میگردد. هدف از ساخت سدهای مدرن در دوران پهلوی دوم همانند بسیاری دیگر از توجیهات بیان شده برای طرحهای عمرانی و توسعه ای، با هدف افزایش تولیدات کشاورزی و ارتقای سطح زندگی کشاورزان بود. اما ارزیابیهای دولت نشان میداد با وجود هزینههای سنگین برای ساخت سدها و افزایش حجم آب قابل مدیریت، تغییری در تولیدات کشاورزی و بهبود زندگی کشاورزان مشاهده نمیشود. بر این اساس دولت وقت ایران مساله را به سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد ارجاع و به چاره جویی پرداخت. FAO نیز تیم کارشناسی خود به رهبری پروفسور «دوان» را مامور ریشهیابی این مساله کرد تا به بررسی این موضوع بپردازد که چرا با ساخت سدهای متعدد در ایران و افزایش دسترسی به آب ذخیره و قابل مدیریت، کشاورزی در ایران بهبود پیدا نمیکند. بررسیهای این تیم اعزامی نشان داد که صرف افزایش دسترسی به آب به عنوان یکی از مهمترین کارکردهای سدها و بدون در نظر گرفتن سایر عوامل اثرگذار بر فرایند تولید نمیتوان انتظار داشت که محصولات کشاورزی به لحاظ کمی و کیفی افزایش یابد و اشتغال پایدار و رفاه اجتماعی زمینهسازی شود. خروجی مشخص بررسیهای تیم «دوان» نشان داد که در کنار تامین آب باید به شناسایی و مدیریت منابع خاک نیز توجه ویژه شود. این مقدمه کوتاه به روشنی بیانگر و اثبات کننده شکست اهداف سدسازی در ایران آن هم در نخستین سالهای روی آوردن ساختار دیوانسالاری کشور به این شیوه مدیریت منابع آبی است.
از سال ۱۳۳۱ تا ۱۳۵۸ یعنی طی ۲۶ سال تعداد ۱۹ سد بزرگ با گنجایش آب قابل تنظیم ۵ میلیارد مترمکعب در سراسر کشور ساخته شد. این در حالی است که با وجود آنکه حجم روان آبهای سطحی کشور از ۸۷ میلیارد متر مکعب در بازه زمانی بلند مدت به ۴۹ میلیارد مترمکعب در متوسط ۱۰ سال گذشته کاهش یافته (گزارش دی ماه ۱۳۹۶ مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی)، اما حجم مخازن سدهای کشور به بیش از ۵۰ میلیارد مترمکعب افزایش یافته است. این روند رو به رشد نشان میدهد که متولی مدیریت آب در ایران که همچنان مدیریت سازه محور را تنها گزینه مدیریت منابع آب میپندارد، پیام آن شکست واضح و آشکار سالهای نخستین را دریافت نکرد. خروجی این شیوه مدیریت منابع آبی کشور هم این شد که اگر چه پس از ترکیه رتبه دوم کشورهای سازنده سد را در منطقه و رتبه هفدهم جهان را به خود اختصاص دادهایم اما در بحث مدیریت منابع آبی از بین ۱۳۳ کشور جهان رتبه ۱۳۲ (پیش بینی پذیر است که این رتبه مورد اعتراض وزارت نیرو قرار دارد) را کسب کردیم. اینکه سالانه آب شرب بیش از ۱۷ میلیون نفر از شهروندان را که معادل حجم آب ذخیره شده در ۶ سد به بزرگی سد امیر کبیر کرج است، تنها در اثر فرسودگی خطوط انتقال آب شهری از دست میدهیم، فارغ از درستی یا نادرستی رتبه ۱۳۲ در مدیریت منابع آبی، بیانگر بسیاری از کاستیها و ایرادات بنیادین نسبت به نگرشهای مستولی بر ساختار مدیریت منابع آبی کشور است.
در خصوص پیامدهای زیانبار سدسازی بویژه اثرگذاری سدها بر سفره های آب زیر زمینی، تخریب زیستگاهها، از بین رفتن منابع خاک و پوشش گیاهی یا اتلاف منابع مالی و ایجاد اختلاف و درگیری میان مردم بالادست و پایین دست سدها مطالب بسیاری گفته یا نوشته شده است. اما یکی از مواردی که به عنوان پیامد زیانبار سدسازی تا کنون مورد توجه و واکاوی قرار نگرفته، اثر سدسازی یا مدیریت سازه محور آب بر «تولید» و «گسترش» فقر در میان مردم است. اگرچه شکوفایی و رونق اقتصادی، ایجاد اشتغال، افزایش تولید و در نتیجه افزایش رفاه اقتصادی -اگرچه اثبات نشده- برای جوامع بالادست و پایین دست سدها همیشه از جمله دستاوردها و اهداف سدسازی ها مطرح شده، اما عدم پرداختن به وضعیت معیشتی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی، آموزشی و بهداشتی مردمی که متاثر از ساختگاه سدها مجبور به «مهاجرت» یا به بیان دیگر «آوارگی» شده اند نیز محل تامل است. داده های جهانی در این باره می گوید طی نیم قرن گذشته بیش از ۸۰ میلیون نفر در سراسر جهان تنها به واسطه ساخت سدهای مخزنی مجبور به جابه جایی از محل زندگی خود به مکانی دیگر شدهاند (نوری ثانی و همکاران، ۱۳۹۹). کمیسیون جهانی سدها نیز طی گزارشی اعلام داشته که بین سالهای ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۳، هر ساله نزدیک به چهار میلیون نفر به علت ساخت سد جابه جا شدهاند.(کمیسیون جهانی سدها، ۱۳۸۶) اگرچه دادههای دقیقی در خصوص «مهاجرت تحمیلی» یا همان «آوارگی» مردم محلی به واسطه ساخت سدهای مخزنی در ایران در دسترس نیست، اما برخی پژوهشهای انجام شده بیانگر این است که (طی۸ دهه گذشته) زندگی بیش از دو میلیون نفر از مردم ایران نیز تحت تاثیر سدسازی قرار گرفته است(نوری ثانی، ۱۳۹۹) اسکان مجدد و جابه جا شدن مردم به صورت گروهی از محلی به محل دیگر، مهم ترین پیامد اجتماعی پروژه های توسعه ای است که از هشت طریق شامل از دست دادن زمین، از دست دادن شغل، خانه به دوشی، حاشیهنشینی، افزایش شیوع بیماریها، عدم امنیت غذایی، فقدان دسترسی به امکانات جمعی و گسستگی اجتماعی موجب به مخاطره افتادن شرایط اجتماعی میشود.(cernea & Guggenheim ۱۹۹۳) تجربه نشان داده که دولتها معمولا به راحتی از کنار این آسیبهای اجتماعی عبور کرده و جوامع محلی قربانی سدسازیها و دیگر پروژه های عمرانی – توسعهای، پس از «مهاجرت تحمیلی» یا همان «آوارگی» و باز استقرار در حاشیه شهرهای بزرگ در خوشبینانه ترین شرایط در فرهنگ و اجتماع «مهاجر پذیر» حل شده و البته در شرایط بدتر، خود به معضلی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی تبدیل میشوند، چرا که «بیسامانی، احساس بیهویتی ناشی از بن کن شدن از سرزمین آبا و اجدادی، احساس غبن، زیان، بیکاری و دیگر آسیبهای اجتماعی» (نوری ثانی و همکاران، ۱۳۹۹) ناشی از این «مهاجرت تحمیلی» محمل و منشا تولید و تحمیل «فقر» در دو بعد اقتصادی و فرهنگی بر هر دو جامعه متاثر از این آوارگی خواهد بود.
همانطور که پیشتر هم به آن اشاره شد، آمار و داده درستی از جوامع متاثر از سدسازی در ایران در دسترس نیست. آمار های پراکنده اما میتواند ملاکی قابل تعمیم برای الگوی مدیریت سازه محور آب بر تولید و گسترش فقر در کشورمان باشد. برای نمونه «مردم چهار روستای واقع در مخزن سد نرماب در منطقه چهل چای استان گلستان که نزدیک به هزار و ۲۰۰ خانوار را در بر میگیرد نزدیک به ۱۰ سال است که در طرح «مهاجرت اجباری» قرار دارند و همیشه نسبت به بلاتکلیفی خود گلهمند هستند.» (خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۹۹) سه روستای تم، تلاجیم و ملاده به همراه نزدیک به ۴۰۰ هکتار از زمینهای کشاورزی (گزارش ارزیابی زیست محیطی سد فینسک)، به طور کامل در مخزن «سد فینسک» غرق میشود و معیشت، اقتصاد، آموزش و در یک کلام آینده مردم آن به همراه وضعیت معیشتی مردم بیش از ۲۵ روستا (روزنامه رسالت ۲۵ دی ماه ۱۴۰۰)، در پایین دست این سد نیز همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد. احداث «سد زارم رود» نیز موجب زیر آب رفتن کامل سه روستا به همراه دست کم ۲۴۰ هکتار از اراضی شالیزاری منطقه خواهد شد.(ارزیابی اثرات زیست محیطی طرح احداث سد مخزنی زارم رود، ۱۳۹۶)
در باره «سد گتوند» که به عنوان شاهکار و نماد توانمندی مهندسی کشور در بخش مدیریت آب از آن نام برده میشود نیز تاکنون تنها به انحلال نمک در مخزن این سد پرداخته شده که اگرچه مسالهای بسیار مهم است اما آوارگی مردم ۴۱ روستای حاشیه این سد چندان مورد توجه قرار نگرفته است. گزارشهای رسمی بیانگر این است که «تعدادی از اهالی روستاهای متاثر از مخزن سد گتوند، با وجود نارضایتی از قیمت گذاری املاک خود، ناچار به فروش شدند اما تعداد دیگری از روستاییان از جمله ۱۱ روستا که سرنوشت دیگران را دیده بودند، حاضر نشدند شرایط شرکت آب و نیرو را درتملک اراضی بپذیرند. این روستاییان در نهایت بدون اینکه پولی دریافت کنند ناچار به ترک خانه و کاشانه و زمین های کشاورزی خود شدند.» (خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۹۴). البته ماجرای پر غصه «آوارگی روستاییان خوزستان در اثر سدسازی داستان تازه ای نیست به طوری که روستاییان اطراف سد دز که در سال ۴۱ بهره برداری شده تا سد کارون۳ که در سال ۸۳ آبگیری را آغاز کرد نیز همچون ماجرای سد گتوند، طعم بیخانمانی و حاشیه نشینی را چشیده اند.» (همان)
گزارشهای رسمی در خصوص «سد کارون۳» نیز بیانگر آوارگی و مهاجرت اجباری مردم ۶۳ روستای متاثر از ساختگاه این سد است. «روستاییان مهاجری که در جریان آبگیری سد کارون۳ از خانه های خود محروم شدند، با ایجاد طبقه جدیدی در حاشیه شهر های ایذه و دهدز، بدون هیچ سرپناه و معیشت جایگزینی، به حال خود رها شدهاند. کوچ اجباری بیسابقه در تاریخ معاصر و تحمیل زندگی مشقت بار بر مردم نواحی کارون، توسط سدسالارانی که هیچ گاه نخواستند ابعاد فاجعه بار این ماجرا را قبول کنند و مسئولیت آن را به گردن بگیرند، رخ داده است.» (پایگاه خبری تحلیلی انتخاب، ۱۳۹۹) «سد کارون۳ به جای ساماندهی به زندگی مردم منطقه، عملا به یکی از عمده دلایل مهم تولید آسیبهای اجتماعی در این مناطق تبدیل شد.» (همان) و اینها تنها بخشی از اسناد و دادههای منتشر شده در خصوص تولید و تحمیل فقر بر مردم و جوامع محلی متاثر از احداث سدهای بزرگ در ایران است که به مدد خبرنگاران متعهد و کنشگران حوزه محیط زیست و منابع طبیعی آن هم بدون هیچ نتیجه مشخصی صرفا در فضای رسانهای کشور بازنشر شده است.
جدی نپنداشتن مطالعات اجتماعی اجرای طرحهای عمرانی بزرگ به ویژه در حوزه سدسازی، نگاه صرفا اقتصاد محور بر اجرای پروژههای سدسازی و مهم تر از آن تعریف یک سویه مباحث حوزه اقتصاد بویژه در اجرای پروژههای سدسازی و به طور اهم پافشاری بر تداوم سدسازی های بی رویه به عنوان تنها راه مدیریت منابع آبی کشور موجب شده تا بسیاری از مردم و جوامع محلی حاشیه سدهای ساخته شده در ایران از نیروی تولیدکننده مستقل به آوارگان مصرف کننده و وابسته تبدیل شوند. این مساله مهم متاسفانه در طراحی، مکان یابی، برآوردهای مربوط به خسارتها، دوره بازگشت سرمایه و کارکردهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی سدسازی ها به عنوان مقولهای دست چندم، بیاهمیت و حاشیهای پنداشته شده و بر این مبنا در روندی آرام و خزنده مشغول تحمیل «مهاجرت» اجباری و تولید و گسترش «فقر» در سطح جامعه است.