تکمیل پازل تاریخنگاری پهلوی با پروژه «تاریخ شفاهی ایران»
پروژه تاریخ شفاهی ایران منبعی بینظیر برای تحقیق در مورد تاریخ معاصر ایران فراهم کرده است. این یادداشت مروری است بر تلاشهای حبیب لاجوردی و تیم همراهش در ساختن آرشیوی از روایتهای تاریخی مرتبط با دوران پهلوی و اهمیت چنین آرشیوی برای فهمی پیچیدهتر از سیاست و تصمیمگیریهای حاکمیتی در ایران.
حبیب لاجوردی در پایان مصاحبه با محمود فروغی میگوید «قرن [بعد و سال] دوهزار که یک محققی دارد این را گوش میکند، یک دعایی هم واسه ما میکند.» لاجوردی یکشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۰ در سن ۸۶ سالگی در واشنگتن آمریکا درگذشت، اما میراثی از خود به جای گذاشت که برای همیشه نزد آیندگان و پژوهندگان تاریخ زنده خواهد بود. لاجوردی در سال ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد و تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در آمریکا دنبال کرد و سپس از دانشگاه آکسفورد دکترای اقتصاد گرفت. لاجوردی پس از پایان تحصیلاتش به ایران بازگشت و در سال ۱۳۴۲ به کار در پیشه خانوادگیاش یعنی گروه صنعتی بهشهر، مشغول به فعالیت شد. او در سال ۱۳۴۸ مرکز ایرانی مطالعات مدیریت در تهران (با همکاری اعضای هیات علمی دانشکده بازرگانی هاروارد) را با کمک تنی چند از استادان مدیریت در ایران تأسیس کرد و تا سال ۱۳۵۷ یعنی آغاز انقلاب در همانجا به تدریس درس سیاستگذاری عمومی پرداخت. لاجوردی پس از انقلاب، ایران را ترک کرد و به آمریکا رفت. او در سال ۱۳۵۹ به پیشنهاد یکی از استادان دانشگاه هاروارد اقدام به نوشتن طرح اولیه پروژه «تاریخ شفاهی ایران» کرد و در شهریور سال بعد این طرح به صورت اجرایی در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد شروع به کار کرد. به گفته لاجوردی این استاد دانشگاه شباهتهایی میان انقلاب روسیه و انقلاب ایران میدید و میپنداشت که مهاجرت صدها تن از مقامات حکومت پیشین ایران به غرب فرصت استثنایی برای جمعآوری و حفاظت از این اطلاعات تاریخی با ارزش فراهم آورده است. بر همین اساس، او به اتفاق همکاران خود به ویژه ضیاء صدقی(۱) در این پروژه با ۱۳۴ نفر که در تاریخ معاصر ایران ناظر یا بازیگر در رویدادهای تاریخی بین سالهای ۱۲۹۹ تا ۱۳۶۰ بودند مصاحبه کرد. این پروژه نزدیک به ۱۴ سال به طول انجامید. پروژه تاریخ شفاهی ایران بیشتر گفتوگو با رجال پهلوی [سیاسی] پس از انقلاب ۱۳۵۷ است که هر کدام از آنها در دوران حاکمیت پهلوی (اول و دوم) در سمتهای مختلف مشغول به فعالیت بودند. هدف اصلی این طرح به گفته لاجوردی این بود که خاطرات افرادی را که در رویدادهای سیاسی و تصمیمات مهم ایران تاثیرگذار و نقش محوری داشتند، جمعآوری و نگهداری کند.
پس از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷، روایت غالب از دوره پهلوی برساخته گفتمان ایدئولوژیک ساخت قدرت سیاسی بود که از دل انقلاب ۵۷ بیرون آمد. بر اساس این روایت، پهلوی و آنچه که در دوره پهلوی گذشته بود؛ از رویدادهای گوناگون در این دوره تا دستاندرکاران و کارگزاران دولت پهلوی، تماماً شر اعظم بودند و وقوع انقلاب ۵۷ در واقع پایانی بر این شر اعظم تصور میشد. اگرچه سالها پس از انقلاب، تاریخنگاری آکادمیک تلاش کرد بیرون از این تصویر سیاه، با مرور و پرداختن به آنچه که در این دوره گذشته است، نه یک تصویر ایدهآل از گذشته تاریخی به نفع این یا آن گروه قدرت ترسیم کند، بلکه یک تصویر خاکستری مبتنی بر واقعیتها را برای پژوهندگان تاریخ و اصحاب علوم انسانی که به مطالعه تاریخ معاصر ایران میپردازند، ایجاد کند. با این حال این تاریخنگاری آکادمیک نتواست به تمامه، بر آنچه که تاریخنگاری رسمی-ایدئولوژیک از دوره پهلوی ارائه داده بود، فائق آید. شکلگیری پروژه «تاریخ شفاهی ایران» که ساعتها جزئیات تاریخی را در این دوره مرور میکرد، تکه پازل مهمی بود که توانست در کنار تاریخنگاری آکادمیک، پازل تاریخنگاری پهلوی را بیرون از گفتمان ایدئولوژیک دولت برآمده از دل انقلاب ۱۳۵۷ بسازد. در پروژه «تاریخ شفاهی ایران» بسیاری از نقاط تاریک که پیش از این کمتر به آن پرداخته شده بود، با طرح پرسشهای مشخص و توضیح نسبتاً دقیق، مورد تامل بیشتری واقع شد. تاریخ پهلوی برخلاف تاریخ دوره قاجار، که به واسطه تاریخنگاری رسمی دولت پهلوی تماماً تاریخ «اضمحلال و افول» معرفی شده بود، به واسطه پروژه «تاریخ شفاهی ایران» به کوشش حبیب لاجوردی این فرصت را پیدا کرد که سویههای روشن آن که در نسبت با واقعیت نیز قرار داشتند، زیر بار روایتهای سنگین ایدئولوژیک قدرت سیاسی وقت مدفون نشوند.
در پایان مصاحبه با علی امینی، امینی از لاجوردی میپرسد «حالا شما کتاب میشه این چیزی که میخواهید درست کنید یا اینکه…» و لاجوردی در جواب میگوید «این میماند در کتابخانه برای کسانی که میخواهند کتاب بنویسند. خود بنده هم البته علاقه دارم که یه کاری انجام بدم.» و این کار آغاز پروژه تاریخ شفاهی ایران میشود که لاجوردی تلاش میکند از طریق مصاحبه با کارگزاران و دستاندرکاران دولت پهلوی و جمعبندی و طبقهبندی اطلاعات آنها، آرشیوی مستند تهیه کند تا منبع خوبی برای مطالعه تاریخ معاصر ایران شود. هنگامی که لاجوردی جوانب طرح تاریخ شفاهی ایران را مورد بررسی قرار میدهد، به این نتیجه میرسد که منابع معتبر برای مطالعه تاریخ معاصر ایران بسیار محدود است. کمبود مدارک تاریخی در مورد ایران دلایل متفاوتی دارد. به عنوان مثال یادداشتها و گزارشهای رسمی که در تدوین تاریخ سیاسی کشور نقش مهمی دارند، در مورد ایران تقریباً وجود ندارد، چراکه به سبب ماهیت نظام سیاسی در ایران، بهندرت پیش از تصمیمهای عمده پیشنویس تهیه میشود و اغلب تنها بعد از رویدادهای مهم سند رسمی تدوین میشود. علاوه بر این موضوع، یکی دیگر از مشکلات جدی، مشکل آرشیو در ایران است. اطلاعات و اسناد مهمی که تهیه میشود، به درستی و به شکل منظم نگهداری نمیشود و در مواردی هم که این اسناد موجود است، معمولاً به آسانی در دسترس مخاطبان و پژوهندگان قرار نمیگیرد. سایر منابع اطلاعاتی نیز به همین ترتیب ناقص است. مثلاً مطبوعات دائم زیر سانسور از سوی دولت قرار دارند. در موضوع شرححال و خاطرهنویسی نیز، از میان آنان که این کار را انجام دادهاند، کمتر کسی موضوعات اساسی کشور را به دقت و با جزئیات مطرح کرده است؛ زیرا هراس و نگرانی از واکنش دولت وقت آنان را خود به خود به سمت سانسور ترغیب میکرد و یا شرح گزارش ماموران خارجی و سفارتخانهها که اگرچه موجود است، اما نمیتواند به تنهایی منبع قابل اتکایی برای مطالعه تاریخ معاصر ایران باشد. همه این عوامل در کنار هم دست به دست هم میداد، به ویژه پس از انقلاب ۱۳۵۷ که امکان پرداختن و مرور آنچه که در دوران پهلوی گذشته بود –تقریباً بدون محدودیت وجود داشت- ضرورت پروژه تاریخ شفاهی ایران را بیش از پیش پررنگ میکرد، از این رو در شهریور ۱۳۶۰ (سپتامبر ۱۹۸۱) با تلاش حبیب لاجوردی طرح تاریخ شفاهی ایران در مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد آغاز به کار کرد.
حبیب لاجوردی انگیزه خود برای انجام پروژه «تاریخ شفاهی ایران» را این گونه شرح میدهد: «هنگامی که تاریخچه اتحادیههای کارگری(۲) در ایران را بررسی میکردم. ضمن مطالعه مدارک وزارت امور خارجه آمریکا درباره نقش حزب توده در تشکیل و اداره اتحادیههای کارگری ایران، دریافتم که دولت ایران در سال ۱۳۲۵ جزوهای تهیه کرده و عملیات غیرقانونی حزب توده را آشکار ساخته است. طبعاً در مقام محقق علاقه داشتم که از نظرات دولت ایران درباره این موضوع آگاه شوم، زیرا اسناد و مدارک موجود بیشتر متعلق به مخالفان دولت بود. البته اطلاع داشتم که نشریات حزب توده در ایران مانند خود حزب غیرقانونی محسوب میشود، ولی انتظار داشتم دسترسی به جزوهای که خود دولت علیه حزب توده منتشر کرده است کار دشواری نباشد. برخلاف انتظارم نتوانستم جزوه مورد نظرم را در کتابخانه وزارت کار پیدا کنم. پس از صحبت با دستاندرکاران دریافتم که دولت چنان به سازمانهای مخالف حساسیت دارد که تنها ذکر نام آنها در نشریهای کافی است که آن نشریه مضره قلمداد شود. این تجربه روی من اثر عمیقی گذاشت و مرا بر آن داشت تا به جمعآوری و حفظ اسناد تاریخی ایران همت گمارم؛ زیرا اعتقادم بر این بود که نابود کردن اسناد و مدارک مربوط به رویدادهای تاریخی ملتی، خواه آن رویداد خوشایند باشد، خواه ناخوشایند، به محو هویت تاریخی آن ملت میانجامد، بنابراین، اجرای طرح تاریخ شفاهی ایران را با این ایده آغاز کردم.»
اعضای گروه تاریخ شفاهی ایران. از راست: حبیب لاجوردی، اِما دلخانیان، ضیاء صدقی، دو ناشناس. نشسته: شهین بصیری سال ۱۹۸۴ (عکس از آرشیو شخصی اما دلخانیان)
در آغاز کار آنچه مورد نیاز بود تا پروژه شکل اجرایی به خود بگیرد، تعریف منابع مالی مورد نیاز برای تامین بودجه پروژه تاریخ شفاهی ایران بود. براساس منابع موجود هزینه کل پروژه برای ۱۴ سال چیزی حدود ۷۵۰ هزار دلار تخمین زده شد که از این منابع تامین شده است: موقوفه ملی برای علوم انسانی (۳۰۰ هزار دلار)، بنیاد فورد (۵۰ هزار دلار) و شماری از شرکتهای خصوصی و بنیادهای فرهنگی و ایرانیان مقیم آمریکا و اروپا (۴۰۰ هزار دلار)، علاوه بر این موارد کمکهای جزئی دیگری نیز از سوی برخی اصحاب فرهنگ و هنر ایران به دانشگاه هاروارد برای پیشبرد اهداف این پروژه ارائه شد. بعد از تامین منابع مالی مورد نیاز، دومین مسئله انتخاب روایتکنندگان بود. در آغاز طرح فهرست اسامی نزدیک به ۳۵۰ نفر که برای مصاحبه در نظر گرفته شده بودند، تهیه شد. در این فهرست تقریباً رهبران تمام گروهها، احزاب و نهادهای سیاسی ذکر شده بود؛ به بیان دقیقتر این فهرست شامل اسامی اعضای خاندان پهلوی، تمام نخستوزیران پیشین، اعضای مهم هیات دولت، قوه مقننه و قضایی، سران عشایر، مدیران رسانههای گروهی، افسران عالیرتبه نیروهای مسلح، دیپلماتهای ایرانی و حتی اعضای گروهها و شخصیتهای مخالف رژیم پهلوی و بهطور کلی افرادی که نقش مهمی در رویدادهای سیاسی ایران برعهده داشتند، بود. پس از تهیه لیست اسامی روایتکنندگان، اولویت برای مصاحبه با افرادی که سنین بالاتری داشتند، قرار گرفت. به این دلیل که سالمندترین آنان، احتمالاً عمر کوتاهتری در پیش داشتند. در عمل نیز این اتفاق افتاد؛ بهطوری که برای مثال ناصرخان قشقائی، بزرگ ایل قشقائی؛ سرلشکر محمد دفتری، آخرین رئیس شهربانی محمد مصدق و اولین رئیس شهربانی کابینه سپهبد زاهدی؛ و حبیب نفیسی، معاون وزارت کار در دهه ۱۳۲۰؛ ظرف یک سال پس از انجام مصاحبه درگذشتند. جدا از این افراد، تعداد دیگری از مصاحبهشوندگان نیز پیش از انجام مصاحبه فوت کردند؛ از جمله ارتشبد غلامعلی اویسی، محمد خسروشاهی، مصطفی فاتح و رضا فلاح مدیر شرکت ملی نفت ایران (۳). به گفته لاجوردی دلیل دیگری که اولویت به مسنترین و برجستهترین افراد داده شد، این تصور بود که اعضای این گروه کمتر از بقیه امیدوار رسیدن به قدرت مجدد هستند، بنابراین احتمال داده میشد که نه تنها ببیشتر از سایرین مایل به مشارکت باشند، بلکه گزارشهای صادقانهتری نیز ارائه دهند.(۴) پیش از آغاز نخستین جلسه مصاحبه، یک موافقتنامه رسمی میان روایتکننده و دانشگاه هاروارد به امضا میرسید. به گفته لاجوردی برای جلب حداکثر همکاری، به روایتکنندگان این امکان داده میشد که استفاده از خاطرات خود را برای مدتی محدود نمایند. حدود ۶۰ درصد از روایتکنندگان برای خاطرات خود محدودیتی تعیین نکردند. از باقیمانده مصاحبهها، ۱۱ درصد در طول حیات روایتکننده، مصاحبه مورد استفاده قرار نگیرد و ۸ درصد نیز نقلقول مستقیم را به اجازه روایتکننده موکول کردند. از آنجا که حدود ۴۰ درصد شرکتکنندگان در طرح تاریخ شفاهی ایران برای استفاده از خاطرات خود محدودیتی مطرح کردند، کتابخانه Houghton دانشگاه هاروارد، که از جمله اسناد محرمانه «لئون تروتسکی» را چندین دهه حفظ کرد، برای نگهداری مجموعه تاریخ شفاهی ایران انتخاب شدند.
بهمن آبادیان، تهمورس آدمیت، مهدی آذر، حسین آزموده، محمدرضا آشتیانی، شاهین آقایان، فلیکس آقایان، ابوالحسن ابتهاج، امیرخسرو افشارقاسملو، خسرو اقبال، مصطفی الموتی، محمدابراهیم امیرتیمور، صادق امیرعزیزی، امیر امیرکیوان، علی امینی، نصرت الله امینی، فرشته انشاء (رضوی)، علی ایزدی، محمد باهری، شاپور بختیار، عبدالرحمن برومند، مظفر بقایی کرمانی، احمد بنیاحمد، ابوالحسن بنیصدر، ابواحسن بهنیا، ناصر پاکدامن، فاطمه پاکروان، محمد پدرام، محسن پزشکپور، عیسی پژمان، مهدی پیراسته، امیر پیشداد، شمسالدین جزایری، کاظم جفرودی، فریدون جم، مهدی حائری یزدی، حسن حاج سیدجوادی، علیاصغر حاج سیدجوادی، کمال حبیبالهی، مهدی خانبابا تهرانی، مولود خانلری، ابوالقاسم خردجو، هادی خرسندی، پرویز خسروانی، عطاالله خسروانی، محمد درخشش، محمد دفتری، مهرانگیز دولتشاهی، استورارت راکول، رامبد هلاکو، دنیس رایت، سعید رجایی خراسانی، مسعود رجوی، پیتر رمزباتم، عباس رمزی عطایی، پروین روحانی، اردشیر زاهدی، احمد زیرکزاده، غلامحسین ساعدی، احمد سلامتیان، محمدمهدی سمیعی، کریم سنجابی، محمدهادی شادمهر، خسرو شاکری، محمد شانهچی، جعفر شریفامامی، مهدی ضرغامی، احمد ضیایی، حسن طوفانیان، علینقی عالیخانی، عظمی عدل (نفیسی)، ابونصر عضدقجر، حسن علویکیا، ریچارد فرای، عباس فرتاش، طلا فردوست، خداداد فرمانفرمائیان، محمود فروغی، غلامعلی فریور، مظفر فیروز، صفیه فیروز نمازی، حمید قاجار، هرمز قریب، احمد قریشی، محمدناصر قشقایی، همایون کاتوزیان، کامران کاشانی، بدری کامروزاتابای، فریدون کشاورز، منوچهر کلالی، حاجعلی کیا، قاسم لاجوردی، سیدمحمود لاجوردی، اکبر لاجوردیان، عبدالکریم لاهیجی، ابوالقاسم لباسچی، مصطفی لنکرانی، اسدالله مبشری، محسن مبصر، هدایتالله متین دفتری، محمدعلی مجتهدی، عبدالمجید مجیدی، علیرضا محفوظی، ابوالفتح محوی، احمد مدنی، غلامحسن مصدق، غلامرضا مقدم، رحمتالله مقدممراغهای، حسین ملک، مهدی موتمنی، موسی موسوی اصفهانی، احمد مهبد، علیاکبر مهتدی، ابراهیم مهدوی، فریدون مهدوی، فرهنگ مهر، جرج میدلتون، نعمت میرزازاده، احمد میرفندرسکی، ویلیام میلر، پرویز مینا، فتحالله مینباشیان، هما ناطق، حسن نزیه، حبیب نفیسی، هوشنگ نهاوندی مهری نوذری کسرایی، دزموند هارنی، منوچهر هاشمی، محسن هاشمینژاد، منوچهر هزارخانی، داریوش همایون، فضلالله همایونی و محمد یگانه، ۱۳۴ نفری هستند که با آنها در پروژه تاریخ شفاهی ایران مصاحبه به عمل آمده است.
لاجوردی در نوشتههای خود به این نگرانی نیز اشاره میکند که ما همواره بیم آن داشتیم که کار ما به ضبط عقاید و سخنرانیهای کسانی بیانجامد که میخواهند خود را تبرئه کنند و تقصیر وقوع انقلاب را به گردن دیگران بیاندازند. از این رو، در آغاز مصاحبه تاکید میکردیم که در پی جمعآوری عقاید شخصی نیستیم و هدف اصلی ما ضبط خاطرات و تجارب است و تنها در موارد ویژه و برحسب پرسشهایی که از پیش تنظیم شده بود، از روایتکنندگان درخواست اظهارنظر میکردیم. علاوه بر حبیب لاجوردی و ضیاء صدقی که مسئول اصلی انجام مصاحبه با افراد بودند، شاهرخ مسکوب، شهلا حائری و جان مژدهی نیز که با تاریخ معاصر ایران آشنایی کافی داشتند، برخی از مصاحبهها را انجام دادهاند. کار پیادهکردن مصاحبهها نیز بر عهده اما دلخانیان و شهین بصیری بوده است. از مجموعه ۱۳۴ مصاحبه، ۱۲۳ مصاحبه به زبان فارسی و مابقی به زبان انگلیسی انجام شدهاند. طول زمانی مصاحبهها از یک ساعت تا چهل و سه ساعت است و میانگین زمان هر مصاحبه شش ساعت است. جمع کل مصاحبهها حدود ۸۳۴ ساعت است (۱۸ هزار صفحه متن پیاده شده در کتابخانه دانشگاه هاروارد). ۴۶ درصد از مصاحبهها در پاریس و جنوب فرانسه و بقیه آنها به ترتیب در واشنگتن، لندن، کمبریج، چند شهر ایالت کالیفرنیا، ژنو، نیویورک، وین و «هائیتی» انجام شده است. هیچ کدام از مصاحبهها در ایران انجام نشده است، اما خاطرات شمار معدودی از سیاستمداران ساکن ایران، زمانی که به خارج از کشور سفر کردهاند، ضبط شده است. مصاحبه به ویژه با افراد برجسته معمولاً در دو بخش انجام شده است، در بخش اول سوالهای از پیش طراحی شده وجود ندارد و روایتکنندگان فرصت داشتند به شرح حال خود اشاره کنند و جنبههایی از زندگی سیاسی خود که به نظرشان مهم میآمد، بازگو کنند. در بخش دوم مصاحبه اما، سوالهایی که از پیش طراحی شده بود از مصاحبهشوندگان پرسیده میشد. در جریان پروژه «تاریخ شفاهی ایران»، مصاحبهکنندگان نقش بسیار مهمی داشتند. وظیفه اصلی مصاحبهکنندگان این بود که روایتکنندگان را، برحسب اهمیت تاریخی مطالبی که بیان میکردند، به شرح و بسط و یا اختصار اظهاراتشان ترغیب کنند. مروری بر مصاحبهها نشان میدهد مصاحبهکنندگان در پروژه بهمثابه بازپرس یا وکیل مدافع عمل نکردهاند. برعکس، مصاحبهکننده در عمل تلاش میکند با علاقه به سخنان روایتکننده گوش دهد و او را یاری دهد که تا حد امکان مطالب خود را بهطور کامل و منسجم بیان کنند. در هیچ کدام از مصاحبهها، مصاحبهکنندگان، روایتکنندگان را برای مطرح کردن یک موضوع خاص، که روایتکننده تمایلی به صحبت درباره آن ندارد، وادار نکردهاند؛ در واقع مصاحبهکنندگان در جریان مصاحبه، نه ابراز عقیده کردهاند و نه اظهارات روایتکننده را تائید یا تکذیب میکردند.
در توضیح حبیب لاجوردی درباره روایتکنندگان، روایتکنندگان از دو جهت با یکدیگر تفاوت داشتند. نخست، توانایی آنان در ارائه اطلاعات تاریخی و دوم، تمایل آنان به بیان اطلاعات برای ثبت در تاریخ. در جریان مصاحبهها، در یک سو کسانی بودند که میتوانستند اطلاعات بسیار زیادی درباره رویدادهای عمده تاریخی ثبت نشده ارائه دهند و در سوی دیگر کسانی که خاطره اندکی از تجارب و مشاهدات پیشین خود داشتند. در یک طرف، توانایی به یاد آوردن جزئیات رویدادهای مهم تاریخی و در طرف دیگر میزان تمایل روایتکنندگان به ضبطشدن خاطراتشان مطرح بود که در کیفیت و سودمندی خاطرات شفاهی تاثیر بسیار زیادی داشت. با توجه به توضیح لاجوردی میتوان افراد مصاحبهشونده را به چهار گروه تقسیم کرد. نخستین گروه -و شاید مهمترین گروه- را افرادی تشکیل میدادند که هم اطلاعات تاریخی فراوانی داشتند و هم تمایل بسیار زیادی به ارائه آن برای ثبت در تاریخ. این گروه به نظر جذابترین و با ارزشترین گروه به حساب میآمده است. گروه دوم دارای اطلاعات اندک و تمایل کم و گروه سوم دارای اطلاعات اندک و تمایل بسیار زیاد به ارائه آن بود. در مواردی که اطلاعات روایتکننده بسیار محدود بوده است، مصاحبهکننده با آگاهی از این موضوع، مصاحبه را به سمت پایان هدایت میکرده است. و گروه چهارم، که از سایر گروهها دشوارتر بوده، مصاحبه با روایتکنندگانی است که اطلاعات بسیار زیادی داشتهاند، اما در مقابل تمایل بسیار اندکی برای بازگو کردن آن داشتند. به گفته لاجوردی این که چرا افراد با وجود داشتن اطلاعات بسیار زیاد اما تمایلی به بازگو کردن آن نداشتند، دلایل متفاوتی وجود داشت که به اندازه تعداد روایتکنندگان گسترده بود. روایتکنندگان این گروه دائم این پرسش را در ذهن خود مطرح میکردند که «در مقایسه با ضرر احتمالی که در نتیجه انجام این مصاحبه متحمل میشوم، چه نفعی نصیب من خواهد شد؟» لاجوردی برای این گروه برای نمونه اعضای خاندان پهلوی را مثال میزند که میگفتند «از آنجایی که نمیتوانم حقیقت را تمام و کمال بگویم، ترجیح میدهم که هیچ نگویم.» و یا میگفتند «ما به اندازه کافی دشمن داریم، با این مصاحبه نمیخواهیم به تعداد آنها اضافه کنیم.»(۵) به گفته لاجوردی برای این گروه که تن به مصاحبه و گفتوگو نمیدادند، بیشتر درباره دینی که به تاریخ ایران داشتند، صحبت میکردیم و یا استدلال متقاعدکنندهای که در این موارد از سوی مصاحبهکنندگان به کار گرفته میشد، این بود که خاطرات آنها تا هر زمانی که بخواهند محفوظ خواهد ماند، تا شاید به این ترتیب قانع شوند و از تجربه و مشاهدات خود سخن بگویند.
یکی دیگر از موضوعات بسیاری مهمی که لاجوردی در نوشتههای خود به آن اشاره میکند این بود که برخی از روایتکنندگان در جریان مصاحبه تلاش میکردند تا از فرصتی که این طرح برای آنان فراهم آورده بود استفاده کرده «اعمال گذشته خود را به سود خویش وصف کنند.» لاجوری میافزاید برای مقابله با این امر، به چند اقدام احتیاطی دست زدیم. نخست، معیار عمدهای که در تعیین افراد برای مصاحبه به کار رفته بود، تفاوت نظرگاه و موضع سیاسی آنان بود. در پروژه تاریخ شفاهی ایران، افرادی که خاطراتشان ضبط شده است، همه گونه عقیده سیاسی قابل تصوری میتوان یافت: از مصدقی بگیر تا سلطنتطلب، از فدایی بگیر تا ملی مذهبی. اقدام احتیاطی دوم این بود که به روایتکننده اطلاع دهیم که مصاحبه با چهرههای سیاسی گوناگونی در دست اجرا است. ضمناً نام یک یا دو نفر را که با وی همفکر و یک یا دو نفر که مخالف او بودند، ذکر میکردیم. به گفته لاجوردی تجربه ما نشان میداد که روایتکنندگان درمییافتند که تنها به قاضی نمیروند و اظهاراتشان با بیانات سایرین مقایسه خواهد شد، با صراحت بیشتری صحبت میکردند، به ویژه هنگامی که سخن از دیگران در میان بود، گرچه احتمالاً درباره خود با آن صراحت سخن نمیگفتند.
پس از گذشت بیش از سه دهه از انجام پروژه «تاریخ شفاهی ایران»، این پروژه به منبع بسیار ارزشمندی برای پژوهندگان تاریخ تبدیل شده است؛ بهطوری که امروز دسترسی به پروژه تاریخ شفاهی ایران که برای همگان آزاد است، امکان «پهلویپژوهی» را برای علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران که سوالات بیشماری درباره این دوره مهم تاریخی دارند، فراهم کرده است. کوشش حبیب لاجوردی و همکاران آن، زمینه انجام پژوهشهای جدید و بازساخت دانش تاریخی ما نسبت به دوره پهلوی را ایجاد کردند. لاجوردی که در مصاحبه با محمود فروغی گفته بود چند قرن بعد کسی که دارد این مجموعه را گوش میدهد «یک دعایی هم واسه ما میکند»، خیلی زودتر از چند قرن، امروز مورد تمجید و ستایش قرار گرفته است. لاجوردی خود نوشته بود «امیدوارم که این کوشش [پروژه تاریخ شفاهی ایران] توانسته باشد بخشی از تاریخ معاصر ایران را ضبط و نگهداری کند تا در آینده مخالفان و موافقان رژیم پیشین نتوانند تاریخ معاصر ایران را یک جانبه و به سود خویش تعبیر و تفسیر کنند.»
پینوشت:
- حبیب لاجوردی کتاب اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران (انتشارات دانشگاه سیراکیوز، ۱۹۸۵) را تألیف کرد که توسط ضیاء صدقی به فارسی ترجمه و از سوی انتشارات نشر نو منتشر شد.
- به گفته همایون کاتوزیان «… حبیب لاجوردی در صدد بود تاریخ شفاهی هاروارد را راه بیندازد از من خواست که یک همکار را که به درد این کار بخورد در آمریکا به او معرفی کنم. من هم بیمعطلی ضیاء را معرفی کردم. در اندک مدتی آن دو دوست و همکار قابل اعتماد همدیگر شدند.» یاد ضیاء صدقی و تاریخ شفاهی هاروارد از یادداشتهای خاطرات همایون کاتوزیان.
- غلامحسین ساعدی به هنگام فوت در سال ۱۳۶۴ [۱۹۸۵] چهل و نه سال داشت، ولی به گفته لاجوردی «بخت یار کرد و توانستیم یک سال و نیم پیش از درگذشتش، مصاحبه با او را انجام دهیم.»
- البته حبیب لاجوردی اضافه میکند که این تصور تماماً درست درنیامد. بسیاری از روایتکنندگان جوانتر خاطرات و تجارب خویش را صمیمانه شرح دادند، در حالی که بعضی از روایتکنندگان سالمندتر در ارائه نظر و تجارب خود چندان صریح نبودند.
- نمونه دیگر آنطور که در نوشتههای حبیب لاجوردی آمده است، یکی از وزرای ارشد پیشین بوده که در سراسر زندگی سیاسیاش شاه را ستایش میکرده، ولی پس از دی ماه ۱۳۵۷، وقتی شاه ایران را ترک کرده، نظرش نسبت به او تغییر پیدا میکند، زیرا به زعم او شاه میدانست با خروجش از ایران، رژیم سلطنتی فرو میریزد. با توجه به بدبینی که نسبت به حکومت پیشین در او به وجود آمده بود، این فرد احساس میکرد که هر نوع اظهار نظر نسبت به گذشته، او را در معرض سرزنش قرار خواهد داد یا نگرانی برخی دیگر این بوده که اگر درباره گذشته صحبت کنند، به امکانات آینده خود لطمه خواهند زد و یا برخی چهرههای سیاسی سالمندتر به دلایل اخلاقی تن به مصاحبه نمیدادند. آنان احساس میکردند آنچه میان آنان و سایرین گذشته است، بهتر است که با آنان به گور برود.
* در نوشتن این یادداشت، از مقدمه حبیب لاجوردی بر کتاب خاطرات علی امینی (۱۳۷۶)، نشر «گفتار» استفاده شده است.