دگرگونی فضاهای جنسیتی و تحولات فضای خانه در ایران معاصر
پاملا کریمی در این گفتگو به نسبت جنسیت با عرصههای خصوصی و عرصههای عمومی در ایران میپردازد و روایتی تاریخی از تغییرات ایجاد شده در معماری، فضاهای شهری و نقشهای جنسیتی مرتبط با آنها را پیش رو میگذارد.
توضیح: پاملا کریمی معمار، تاریخنگار معماری و هنر و استاد دانشگاه ماساچوست دارثموث۱ است. او نویسندۀ کتاب «زندگی خانگی و فرهنگ مصرفی در ایران»۲ و نویسندۀ همکار در کتابهای «تصاویر کودک و کودکی در بافتارهای مسلمان مدرن»۳، «تجدید ساختار شهر پساصنعتی آمریکایی»۴ و «اضمحلال میراثفرهنگی در خاورمیانه: از ناپلئون تا داعش»۵ است. نوشتههای دیگر او در نشریههای انجمن مورخان تاریخ معماری۶،نشریه طراحی هاروارد۷ و آرتمارجینز۸ منتشر شده اند. «فضاهای سیاه مهم است»، «هنر معاصر ایران و تخیل تاریخی» از جمله مهمترین پروژههای کیوریتوری کریمی هستند. کریمی در سال ۲۰۱۸ جایزۀ منینگ را در کل دانشگاه ماساچوست دارثموث برای آموزش برتر دریافت کرد و اخیراً جایزۀ اصلی بنیاد گتی را از آن خود کرده است، این جایزه بهمنظور پژوهش گستردهای دربارۀ آموزش تاریخ هنر در منطقۀ خاورمیانه به وی اهدا شده است. پاملا کریمی که از بنیانگذاران «گروه مجمع تاریخ معماری»۹ است، همچنین عضو هیئت تحریریۀ مجلۀ آستانهها۱۰ و عضو هیئت علمی انجمن هنر مدرن و معاصر جهان عرب، ایران و ترکیه۱۱ است.
بسیاری از دانشگاهیان معماری در ایران به دوتایی اندرونی و بیرونی به چشم یکی از عناصر مشخصکنندۀ مفهوم «معماری ایرانی» مینگرند. برای مثال، کریم پیرنیا درونگرایی را که بر مبنای محرمیت است، یکی از مشخصههای «خانه» میداند که بهلطف این مشخصه، زنان از نگاه نامحرم دور میمانند. این در حالی است که گزارشهای باقیمانده از خاطرات و سفرنامهها و سایر منابع دست اول در دورۀ قاجار این فرض را با پرسشهای متعددی روبهرو میکند. نقد و نظر شما نسبت به چنین فرضیههایی چیست؟
قرنها واژۀ حرم یا آنچه در فارسی اندرون خوانده میشود و بخش زنانۀ خانه یا فضای داخلی است، به فضاهای خانگی داخلی در جهان اسلام اطلاق میشد. بدیهی است که پیش از ورود معماری مدرن، خانههای مسلمانان (خاصه خانۀ مرفهان) بسیار جنسیتی بود و مخصوصاً حرم، حریمی زنانه محسوب میشد. اما چنین فضاهای جنسیتی چندان انطباق دقیقی با توصیف ناظران، بهویژه توصیف مسافران فرنگی نداشتند. اخیراً محققان بسیاری نسبت به کلیشههای مرتبط با حرم طرح پرسش کرده و نشان دادهاند که حرم دلالتهای گستردهتری نسبت به توصیفها یا منابع تصویری بهجایمانده در نوشتهها و تصاویر سفرنامهنویسان فرنگی دارد، تصویری که عموماً بر مبنای حرم سلطنتی است که صرفاً به یک شاه یا پدرسالار و زن یا زنان صیغهای او تعلق دارد. یکی از چنین مطالعاتی، مبنی بر رد دوگانۀ سفت و سخت عمومی/خصوصی و زنانه/مردانه، مقالهای با عنوان «عمومی/خصوصی: مرز انگاشته در ملت/دولت/جامعۀ انگاشته: نمونۀ موردی لبنان»۱۲ نوشتۀ سئیود جوزف است. به گفتۀ جوزف، در لبنان همواره مرزهای میان فضاهای عمومی و خصوصی متخلل بودهاند. او در این مقاله نشان میدهد که چگونه روابط خانوادگی به شکل سنتی به روابط سیاسی و دولت و بالعکس نفوذ کردهاند. با وجود رهبر سیاسی که در نقش پدرسالار افتخاری خانواده بود، مرزهای سیالی میان عرصۀ عمومی و خصوصی شکل گرفتند. در نتیجه، قلمرو خانه و عرصۀ عمومی از هم منفک نبودند و نیستند.
همچنین با توجه به مطالعات لیزا پولارد درمورد فضای خانگی مصری در سال ۲۰۰۵، که در کتابی با عنوان پرورش ملت: سیاستهای خانوادگی نوسازی، استعمار و آزادسازی مصر، ۱۸۰۵-۱۹۲۳ ۱۳ منتشر شده است، متوجه میشویم که در واقع قلمرو خانگی، یک زمین بازی بود که دولت مصر از طریق آن رابطۀ خود را با مردم شکل میداد. دولت شهروندان مصری را تشویق میکرد تا فضای خصوصی و شخصی پیرامون خود را بازسازی کنند. چنین ابتکارات دولتی از طریق رسانههای متعددی مثل کتابهای درسی، مطبوعات پرتیراژ و تبلیغات تجاری بازنشر و تبلیغ میشدند. مهمتر از آن، چنین پروژههایی اغلب با حوزههای سیاسی وسیعتری در ارتباط بودند. برای مثال پاکیزگی خانه نشانهای دال بر سامان سیاسی و قدرت ملی خوانده میشد. در روندی مشابه، اندرون در ایران نیز یک دنیای کاملاً بسته نبود و مرزهای آن همیشه متخلل بودند، اما این امر در اواخر دهۀ قاجار سرعت بیشتری گرفت.
بگذارید به چند مثال از دوران ناصرالدینشاه قاجار اشاره کنم. درب اندرونی ناصرالدینشاه قاجار بهمعنای مفهومی آن و حتی گاهی بهمعنای عینی آن به فضای عمومی مجموعۀ کاخ باز بود. برای مثال، منبتکاریهای متخلل شمسالعماره، که اندک زمانی پس از ساخت آن بدل به خانهای برای زنان حرم شد، به زنان حرم اجازه میداد تا ناظر فضای بیرون باشند، بدون اینکه خود دیده شوند. این در حالی بود که ارتفاع غریب ساختمان، که از دور نیز قابل رؤیت بود، وجود فیزیکی خارجی حرم را به چشم عموم میکشید. علاوه بر این، مطبوعات پرتیراژ برخی از وقایع اندرون را پوشش میدادند و اندرون در مرکز توجه خوانندگان عمومی قرار میگرفت. برای مثال در نسخهای از روزنامۀ شرف در سال ۱۸۸۲ شیوۀ ساختوساز حرم جدید ناصرالدینشاه قاجار آورده شده است. این مقاله میزان آسایشی را میستاید که ساختمان جدید برای خادمان حرم فراهم کرده و علاوه بر آن، نگارهای با نمایی از حرم از منظر داخلی حیاط منتشر کرده است. نسخههای دیگر شرف نیز پرده از کاخهای متعدد شاه، مثل اقامتگاه جدید تابستانی برمیداشتند. نوشتههای دیگری هم علاوه بر این مقالات از جزئیات زندگی خصوصی سلطنتی برای عموم روایت میکردند.
در دهۀ ۱۸۵۰، ناصرالدینشاه جوان به لطف مربیان اروپایی و تجهیزات داگروئوتیپی (عکاسی) اهدایی توسط ملکه ویکتوریای انگلیس و تزار نیکولای اول روسیه، بدل به یک عکاس مشتاق شد. ناصرالدینشاه از عکاسی بهعنوان ابزاری برای ثبت حرم خود استفاده کرد. زنان حرم در عکسهای او اغلب بیپردهاند و در مواردی نیز ژستهای اروتیک گرفتهاند. این عکسها با تفسیر رولان بارت در «اتاق روشن» (۱۹۸۱) بسیار تطابق دارند، زیرا آنها «دقیقاً مرتبط با انفجار عرصۀ خصوصی بهسوی عرصۀ عمومی یا ساخت ارزش جدید اجتماعی هستند، ارزشی که همان عیانسازی عرصۀ خصوصی است». عکسهای حرم در اوایل تولید خود قطعاً بهمنظور لذت خود شخص ناصرالدینشاه گرفته شده بود، علیرغم آن، این عکسها نه توسط شاه معدوم شد و نه دستوری مبنی بر معدومکردن آنها پس از مرگ شاه داده شد و این عکسها بهعنوان اسناد تاریخی بر جای باقی ماند. این عکسها «شاه قاجار را با ابزاری مؤثر برای تولید تاریخچۀ بصری قدرت خود و شیوهای برای تحکیم حکومت سلطنتی او عجین کرد».
حرم ناصرالدینشاه که بارها گسترش یافته بود، چنانکه حکومت قاجار میخواست، بسته و ایزوله نبود. برعکس، زنان قدرتمندی در حرم، شاه را احاطه کرده بودند: مادر شاه (مهدعلیا)، همسر مطیع و سوگلی او (انیسالدوله) از خصلتها و نقطهضعفهایش آگاه بودند و با این آگاهی حوزۀ نفوذ خود را بر شاه تعریف و آن را تأمین میکردند.
آیا زنان حرم قاجار را میتوان عاملیتهایی دانست که تأثیر مشخصی بر جامعه گذاشته باشند؟ اگر چنین است، نقش آنها در دهههای بعد نیز تکرار شده است؟ و اینکه اصولاً در ایران مدرن عرصههای خصوصی و عرصههای عمومی با جنسیت چه رابطهای داشتند؟ آیا این رابطه همیشه ساحت خصوصی را با زنان و ساحت عمومی را با مردان اجین میکرد؟
فضاهای خصوصی طی بازۀ زمان بیش از یک قرن تغییرات متعددی را تجربه کردند که این تغییرات لزوماً در یک خط زمانی نبودهاند. برخی از فضاها که در بازههایی زمانی بهشدت غربی شده بودند، در زمانهای دیگر دوباره به کارکرد اصلی و مقصود سنتی خود بازگشتند. اغلب سنت و مدرنتیه میان فضاهای خصوصی و عمومی در نوسان بود. هرچه فضاهای عمومی، غربی و سکولارتر میشدند، فضاهای خصوصی بیشازپیش حفظ میشدند. در سال ۱۸۹۲، اندرون که غربیها به آن انگ مکان زندانیکردن و ستمدادن به زنان زده بودند، به یکی از مراکز فعالیت سیاسی بدل شد. در واکنش به انحصار اعطایی به سرگرد جرالد تالبوت بریتانیایی به منظور کشت و فروش تنباکوی ایران، اعتراضات گستردهای صورت گرفت، اما این تحریم تنباکو توسط زنان حرم بود که نهایتاً ناصرالدینشاه و دودمان قاجار را به لغو امتیاز وادار کرد.
بیش از چهار دهۀ بعد، زمانی که با فرمان کشف حجاب رضاشاه فضای عمومی بیشازپیش سکولار شده بود، در سال ۱۹۳۶، بار دیگر فضای اندرون از فضای عمومی جدا و ایزوله شد. زنان که بر عقاید مذهبی خود مقید بودند و پرده داشتند، از خیابانهای اصلی محروم شدند و بهاجبار از مسیرهای فرعی تردد میکردند. اگر چنین نمیکردند، زنانی که تمام عمر خود چارقد بر سر داشتند، چارهای جز حبس در اندرون برایشان نمیماند.
همانطور که هما هودفر، جامعهشناس گفته است: «زنان بیشازپیش به مردان وابسته شدند زیرا در این شرایط برای انجام امور سابق خود به کمک مردان نیاز داشتند. این فرصت قدرتی را به مردان برای کنترل زنان داد، قدرتی که پیش از آن نداشتند. علاوه بر این، این وضعیت منجر به جاافتادن نگرشی شد که طبق آن، خانههای خالی از مرد بالغ، عجیب و غریب پنداشته میشدند».
روایت فوق پیچیدگی تعامل میان عرصۀ «عمومی» و عرصۀ «خصوصی» را در دهههای بعد نمایش میدهد. در دوران رضاشاه، با توجه به اینکه فضای عمومی به سوی سکولارشدن میرفت، فضای خانه به جایی بدل شد که مردم میتوانستند مراسم مذهبی خود را با آزادی بیشتری در آن به جا بیاورند.
متعاقب سؤال قبلی ممکن است از شیوههای اثرگذاری زنان در شکلدادن به محیطمصنوع مثال بیاورید؟ درست است که در دههای اخیر شاهد حضور معماران زن بسیاری در ساحت معماری داخلی و خارجی بودهایم، اما نقش تاریخی زنان در ایران نسبت به فضای معماری و شهر چه میتواند باشد؟
البته این سوال احتیاج به جوابی طولانی دارد. اما اگر بخواهم به طور خلاصه به تاریخ بلند موضوع اشاره کنم باید بگویم که از زمان ظهور فرهنگ متمایز شهرنشینی در دوران امپراتوری ساسانی (۲۲۱-۶۵۱ پس از میلاد مسیح) فضای مصنوع تفاوتهای جنسی، مفروضات مجسم در مورد جنسیت و هویتهای جنسیتی نمادین را تقویت کرده است. سلطنت به زنان درباری مثل گوهرشاد در دورۀ تیموری اجازه میداد تا با وقف اندامهای شهری و عبادتگاهها به قدرت برسند. با وجود این، حضور فیزیکی زنان در شهر اغلب محدود بود. با غیبت چشمگیر زنان از فضای عمومی (خصوصاً پس از زمان شاه سلیمان صفوی (۱۶۶۷-۱۶۹۴ م.)) معماری شهری دورۀ صفوی و به دنبال آن معماری دورۀ قاجار نمایانگر این تغییرات شدند. فضای تمایز در خانههای ثروتمندان به نشانۀ فخرفروشی بلندبالاتر ساخته میشد و هیچ روزنی در این دیوارها رو به خیابان گشوده نمیشد.
قرن بیستم به تدریج خود را از چنین تمایزهای سرسختانهای رها کرد. مجلههای محبوب زنان مانند شکوفه و عالم نسوان پیشگام معرفی ایدههای مدرنی چون محیط سالم و آداب اجتماعی در فضاهای عمومی و خصوصی بودند. با وجود اینکه مبلغان مذهبی توانستند درب مدارس عمومی را به روی دختران در سال ۱۸۳۸ بگشایند، اما از اصلاحات قانونی دهۀ ۱۹۳۰ رضاشاهی بود که زنان طبقه متوسط شهری اجازه یافتند تا در فضای شهری حضور پویاتری داشته باشند.
مؤسسات دولتی، کافهها و سینماها شیوۀ کهنه را به چالش کشیدند، شیوهای که کار زنان را به اندرون و خلوت میکشاند و تنها در شرایطی حضور زنان را در عرصۀ عمومی ممکن میدانست که مرتبط با تفریح در فضاهای اختصاصی زنانه، مثل اماکن زیارتی، قبرستانها و حمامها باشد. فضای شهری در نیمۀ دوم قرن بیستم از حضور همسر محمدرضاشاه پهلوی، فرح دیبا متأثر شد که در مدرسۀ معماری پاریس درس خوانده بود. در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی، فرح دیبا مستقیماً در وزارت فرهنگ و هنر که ناظر بر موزهها، صنعت گردشگری و حفاظت میراث تاریخی بود، ورود کرد. همچنین او کنفرانسها و انتشاراتی را در تقدیر از زنان معمار ایران بنیان نهاد.
متأسفانه چهرۀ حرفهای بسیاری از این معماران زن، مانند نوشین احسان یا لیلا سردار افخمی، به دلیل انقلاب و جنگ هشت سالهای که ارجح بر فضای مصنوع ایران دانسته شد، همچنان ناشناخته باقی مانده است. پس از جنگ ایران و عراق، بسیاری از زنان معمار فعالیت خود را در حوزههایی مثل حفاظت و ساختن خانهها آغاز کردند، از میان آنها میتوان به فریار جواهریان و ترانه یلدا اشاره کرد و کاترین اسپیردنف که به همراه شریک و همسر خود در پروژههای بزرگی شرکت داشته است. نقش سردبیری و اجرایی سهیلا بسکی، نویسنده و مترجم، که دبیراجرایی آبادی، نشریۀ تخصصی معماری و توسعۀ شهری و از بنیانگذاران نشریۀ معمار و جایزۀ معماری بود، هم قابل توجه است.
در پاسخ به پرسش اول به موضوعی اشاره کردید در باب ارتباط با سیاست با فضای خانه در گفتمان مدرنیزهشدن خاورمیانه. اغلب فکر میکنیم که فضای خانگی از فضای عمومی منفک است و در نتیجه، از سپهر سیاسی نیز فاصله دارد. با وجود این، شما در کتاب فضای خانگی و فرهنگ مصرفی در ایران، دربارۀ شیوههای ارتباط مدرنیزاسیون فضای داخلی در ایران با سیاست توضیح میدهید. ممکن است ارتباط بین جغرافیای سیاسی و فضای خانگی را دو دورۀ پهلوی مشخص کنید؟
در دوران رضاشاه (۱۹۲۵-۱۹۴۱) هنجارهای فضای عمومی به طرز چشمگیری تغییر کردند، این امر نه از طریق احداث خیابانهای وسیع، مغازههای جدید و ساختمانهای مدرن صورت گرفت، بلکه ایجاد و احداث ورود فضاهای عمومی بهعنوان مکانهایی اجتماعی برای تعامل و سرگرمی نیز در این امر مؤثر بودند. توسعۀ زیرساختهای حملونقل و اصلاحات در آموزش ابتدایی و خدمات بهداشتی، در کنار سینماها و پارکها منجربه گسترش فضای عمومی شدند. در دهۀ ۱۹۲۰ اصلاحات آموزشی به تولید یک طبقۀ متوسط همگن کمک کرد که بیشتر آنها در نهادهای دولتی استخدام میشدند.
با اینکه دولت از جنبههای مخرب مدرنیتۀ صنعتی و شهری آگاه بود، تلاش کرد تا از شکلگیری بینظمی جلوگیری کند و جامعهای برساخته از افراد آموزشدیده، منظم و مثمر بنا گرداند. این امر مستلزم گسترش پروژههای جدید دولتی ورای شیوههای قدیم اخذ مالیات، اجباریکردن سربازی و جلوگیری از هرجومرج بود. بهبود زندگی خانگی بهعنوان یکی از عوامل مهم در سالم و پویاترکردن جامعه در اوایل دوران پهلوی مورد توجه قرار گرفت. در این دوره بیشازپیش مجلات زنان و سایر مطبوعات از اهمیت محل سکونت و ارتباط آن با سلامت خانواده و جامعه بهعنوان یک کل سخن گفتند.
گفتمان فضای خانگی با خواست دولت برای احداث خانههای بهتر، بهتدریج به برنامههای دولت نیز رخنه کرد. در دوران رضاشاه، برنامههای توسعۀ مسکن عموماً از طریق پیمانکاران خارجی به اجرا در میآمدند. از ۱۹۲۰ تا ۱۹۵۱ میلادی و با ملیشدن صنعت نفت در ایران، شرکت نفت انگلیس و ایران از کشور خارج شدند و شهرهای نفتخیز مثل آبادان و مسجد سلیمان شاهد گسترش فراوان حضور کارگران و متخصصان صنعت نفت شدند که از ایالات متحده، اروپا، هند و کشورهای حومۀ خلیج فارس برای کار میآمدند. بسیاری از شرکتها و مشاوران معماری خارجی از جمله شرکت اسکاندیناوی سنتاب۱۴ و شرکت صنعتی اتریش-مجارستان اشکودا۱۵ در ساخت محلات مسکونی در شهرهای صنعتی ایران مشارکت کردند. علاوه بر این، مسکن کارمندان شرکت راهآهن ایران نیز بیشتر توسط مشاوران ایتالیایی ساخته میشد. چنین پروژههایی با مشخصههای خارجی ساخته میشدند و در ابتدای حکومت محمدرضاشاه پهلوی بود که دولت ایران تدوین استانداردهایی برای مسکن را آغاز کرد. این کدها در تعدادی از طرحهای توسعه جاینمایی میشدند.
همزمان با تلاش ایرانیان برای کنارآمدن با هویت کشور خود در آستانۀ غربگرایی فراگیر، خانه و اجزای داخل آن به یکی از مراکز اصلی تنش میان روشهای سنتی با زندگی غربی و استانداردهای جدید زندگی بدل شدند. به دنبال این موضوع مناقشات سیاسی اساسی و همچنین بحثهای بسیاری در ارتباط با مشکلات اخلاقی و مذهبی در جامعۀ ایرانی شکل گرفت. نویسندگان معاصر در ایران با شک به روند مدرنیزاسیون فضای خانگی مینگریستند و در عوض خواستار اصلاح ویژگی فرهنگی و اخلاقی خانوادههایی میشدند که ساکن خانههای نوساز بودند. ایدههای غربی در حرکت ایرانیان به سوی استفاده از فناوریهای روز و سودمندتر در خانه، قطعاً مؤثر و تسریعکننده بودند، با وجود این، ایرانیان خود در حیطۀ محلی درگیر این مسئله بودند که کدام جنبۀ زندگی خانگی معاصر غربی به کار آنها خواهد آمد و کدام نه؟ نتیجه به چگونگی هماهنگی هویت ملی و شخصی با زمانۀ متغیر بستگی داشت به چیزی که فقط مردم ایران خودشان قادر به انجام آن بودند. سال ۱۹۴۱ میلادی، زمانی که رضاشاه مجبور به استعفا شد تا سال ۱۹۵۳ میلادی که علیه نخستوزیر منتخب دموکرات، محمد مصدق کودتایی (۱۹۵۱-۱۹۵۳) با پشتیبانی سیای آمریکا و امآیسیکس بریتانیا صورت گرفت، فعالان سیاسی در ایران آزادی بیان و انتخابات آزاد را تجربه کردند، امری که پیش از آن مجاز نبود.
حزب توده در آن زمان برجستهترین گروه مارکسیست بود که علاوه بر فعالیتهای سیاسی، از نظر فرهنگی نیز فعالیت داشت. بیداری ما نام دوماهنامۀ زنان طرفدار حزب کمونیست توده بود که تصویری زنده از شرایط اقتصادی آن روزها را به نمایش میگذاشت. نویسندگان این نشریه طمع به آخرین مد و جدیدترین کالاهای خانگی را غیرمنطقی میدانستند و نشریۀ بیداری ما زنان را تشویق میکرد تا به جای استفاده از داروها و لوازم آرایشی وارداتی، از محصولات محلی استفاده کنند. برای مثال به خواص درمانی آب تأکید میشد، نوشیدن مقدار زیاد آب بهعنوان کلید زیبایی شناخته و گفته میشد که آب میتواند بسیاری از بیماریهای جسمی، از جمله اضطراب و پریشانی را درمان کند، روشهای خلاقانۀ بازیافت مواد یکبارمصرف توصیف میشد و مهمتر از همه، زنان به کار در خارج از خانه تشویق میشدند.
فرحلقا علوی در مقالهای به تاریخ اکتبر ۱۹۴۴ و با عنوان «خانه و محدودیتهای آن در عصر مدرن» بر این جمله تأکید کرد که بسیاری از وظایف سنتی زنان (از جمله آموزش کودکان، آمادهسازی غذا و دیگر) باید به عهدۀ جامعه و خارج از مرزهای خانه گذاشته شود. همگام با ایدئولوژی نخست شوروی، مهمترین خواست بیداری ما بیرونکشیدن زنان از خانه بود. با وجود این، چنین نگاههای چپگرا چندان دوام نیاوردند و ایران بیشازپیش غربی و مخصوصاً آمریکایی شد.
تلاش آمریکا برای مقابله با نفوذ کمونیسم به ایران در سال ۱۹۵۳، به سیا و امآیسیکس این فرصت را داد تا حامی مالی کودتا علیه مصدق باشند. این نقطۀ آغاز حمایت شدید ایالات متحده از سلطنت پهلوی بود. آمریکا در تلاش برای جلوگیری از سقوط ایران به دست اتحاد جماهیر شوروی، فعالیت خود را صرفاً به شیوههای «سیاسی» محدود نکرد، بلکه به جای جنگ و خشونت، «دیپلماسی آرام» را برگزید تا به نتایج مطلوب خود برسد. سیاستگذاران آمریکایی مصمم شدند تا ایران را مملو از تفکرات، کالا و تکنولوژی خود کنند تا این کشور توسعهنیافته را به اقتصاد کاپیتالیست جهانی پیوند بزنند. از این لحاظ، دستورکار برنامۀ اصل چهار ترومن مبنی بر کمک اقتصادی به ایران بسیار مشابه گفتمان گستردهتر پساجنگجهانی دوم مبنی بر توسعۀ بینالملی بود، از این لحاظ که هر دو برنامه در جستوجوی توسعه در بخشهای سلامت، آموزش، کشاورزی، مسکن و طراحی شهری بودند. برنامۀ اصل چهارم علاوه بر ساخت سدها و راهها، بهبود زندگی روستایی و ریشهکنکردن بیماریهای متعدد واگیردار، برنامۀ اقتصاد خانهداری را با نظارت دپارتمان آموزشوپرورش ایالات متحده پایهگذاری کرد و امور زنان هم همراه با خانوادهها و خانههایشان کانون مداخلات آمریکا در ایران شد. بخشی از این برنامه در جستوجوی بهبود وضعیت خانگی زنان ایرانی بود. این برنامه به زنان ایرانی کمک میکرد تا با استفاده از وسایل الکترونیک کارهای سنگین خانه را کمتر به دوش بکشند و «سلیقۀ خوب» نسبت به دکوراسیون و مبلمانکردن خانههایشان پیدا کنند، امری که به نظر میرسید به اقتصاد بهتر خانه ختم میشود. با وجود این مسیر ناگزیر و غیرمستقیم میل به کالاهای غربی را برانگیخت. با وجود تلاشهای اولیه، تغییرات گسترده و ملی در زندگی خانههای ایرانی پس از جنگ جهانی دوم و با حمایت مالی و فنآورانه، برنامۀ اصل چهارم محقق شد. تغییرات ارائهشده توسط برنامه به خودی خود متمایز نبودند، زیرا توسعههای بهداشتی و خانگی پیش از آن هم از نیمۀ دوم قرن نوزدهم مورد تمرکز اصلاحخواهان و مبلغان مذهبی آمریکایی و اروپایی ساکن در ایران واقع شده بودند.
با اینکه تمرکز پروژه بر تأمین مهارت و دانش زنان نسبت به فضای خانگی بود، اما این پروژه اتفاق جدیدی را رقم زد و به طور غیرمستقیم اقتصاد ایران را به سمت مصرف انبوه سوق داد. برنیس. دابلیو کینگ۱۶ کارمند وزارت آموزشوپرورش ایالات متحده و رئیس بخش اقتصاد داخلی این وزارت در ایران، تحقیقات گستردهای را در ایران انجام داد. به گفتۀ او، معرفی مبلمان خانگی غربی و شیوههای غربی زندگی «فرصت واقعی را برای بالابردن سطح زندگی در کل کشور فراهم میکرد». متخصصان اقتصاد خانگی تمایل به ایجاد نظم و نظام در عادتهای جسمانی و ایجاد تأثیر در زندگی ایرانیان را امری حیاتی میدانستند.
«رقابت آشپزخانه»۱۷ در سال ۱۹۵۹ مسکو میان نیکیتا خروشچوف، دبیر اول حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی و ریچارد نیکسون، رئیسجمهور آمریکا نشان داد که خصومتهای جنگ سرد در سطوح مختلف و گستردهای به کار گرفته میشدند و صرفاً بمب و سلاح نظامی و موشک مورد توجه این نزاعها نبود، بلکه اتومبیل، ماشینهای لباسشویی و توستر غذا هم جایی در این نزاع اشغال کرده بودند. آموزش و حرفهآموزی در برنامۀ اصل چهارم با تدوین یک واحد درسی برای اقتصاد خانگی در پایتخت آغاز شد. بعدها واحدهای مشابهی در شهرهای دیگر پایهگذاری شدند. این برنامه برای دختران دبیرستان طراحی شده بود و در خانههایی اجرا میشد که به همین منظور ساخته شده بودند که در آنها دختران جوان ساعاتهایی را به انجام امور خانهداری بگذرانند و بعد به دبیرستان بازگردند تا درسهای خود را بخوانند.
برنامۀ متخصصان اصل چهارم کمک به دختران جوان ایرانی بود تا بتوانند مهارتهای خانهداری، میزان کیفیت غذا و شیوههای آشپزی خود را بهبود ببخشند، به فکر سلامت و نظافت خانواده باشند و سلیقۀ خود را در دکوراسیون و مبلهکردن خانههایشان پرورش دهند که از طریق آن بتوانند زمان کمتری را در آشپزخانه و اتاق نشیمن صرف کنند.
نتیجۀ مطلوب در چیدمان خانه در «خانههای مدل» یا خانههای نمایشی، آزمایشگاهی آورده شده و قرار بر این بود که مدل اولیه برای خانههای آیندۀ ایرانی باشد. در طراحی مدلها از محوطهسازی بیرون خانه تا ترکیب رنگ برای هر اتاق، مبلمان، دیوارها، کف و سقف و همچنین از ظروف چینی، چوبی، نقرهای و بلور استفاده شده بود. هریک از خانههای مدل با مبلهای روکشدار، میزهای قهوه، صندلیهای راحتی و موارد دیگر مبله شده بودند. اتاقها با کاربری خاص، مثل اتاق ناهارخوری مطابق با ایدۀ خانۀ آمریکایی براساس یک خانوادۀ کوچک پیکرهبندی شده بودند. با وجود این، شیوههای ارتباط خانوادگی و محرمیت در خانههای مدل با خانههای حیاطمرکزی برای خانوادهای بزرگ متفاوت بود. پلان سنتی در ایران حیاط بازی داشت، مستطیلشکل بود با اتاق در دو یا چهار جهت. این اتاقها عموماً محل زندگی اعضای خاندانهای بزرگ بودند که هر خانواده عموماً در یکی از اتاقها اسکان مییافت. در طول روز اعضای هر خانواده در همان اتاق غذا میخوردند و شبهنگام، خانواده بالشها و پتوها را برای خواب با هم قسمت میکردند. فضاهای مجزای غربی مثل اتاق غذاخوری و اتاق نشیمن در خانههای سنتی ایرانی نقشی نداشتند، این خانهها از واحدهای مشترک سیالی تشکیل میشدند که در آنها عملکردهای متنوع عموماً در یک اتاق واحد صورت میگرفتند.
خانههای حیاطمرکزی با توجه به جغرافیا، توپوگرافی و شرایط آبوهوایی در مناطق مختلف ایران شکل میگرفتند و چیدمان کلی داخلی چنین خانههایی بر اساس روابط خانوادگی تنظیم میشد، اما صرفاً ساختار روابط خانوادگی نبود که لایههای مشخص معماری را تعریف میکرد. در خانههای سنتی سبزی و گیاه در حیاط مرکزی پرورش داده میشد و گوشت و محصولات لبنی از حیواناتی به دست میآمد که در محل پرورش داده میشدند.
بسیاری از این خانهها شامل یک حیاط مجزا (نارنجستان) بودند. چهار دیوار ضخیم و مقیاس کوچکِ این حیاط، هوای گرم را حبس و رشد مرکبات را ممکن میکرد، در غیر این صورت رشد آنها در زمستانهای سرد مناطق کویری غیر ممکن بود. خانۀ سنتی واحدی خودکفا بود. ورود دستورپختهای متفاوت و آدابورسوم جدید در آمادهسازی غذا و سرو آن به بازنگری در چینش فضایی نیاز داشت. دسترسی به محصولات جدید برای پرکردن این فضاهای مختلف، خودکفایی اقتصادی مجموعه را بهتدریج به یک واحد نوپای مصرفکننده تبدیل کرد. در برنامۀ اصل چهارم، علاوه بر آمادهسازی غذا، چینش فضایی و انتخاب مبلمان خانه، وضعیت بدن نیز مورد توجه قرار گرفته بود و از طریق بخش «آداب و مهیاکردن میز غذاخوری» برنامه حاصل میشد. شمایل بدن نظمیافتۀ زنان در عکسهای گرفتهشده توسط کارکنان اصل چهارم تمایز آموزش و حرفهمندی مشهود است. این آموزش به منظور تغییردادن شیوۀ تفکر زنان خانهدار ایرانی و محل قرارگرفتن و حرکاتشان در خانه فراهم شده بود و این طریقۀ آموزشی چنین هدفی را با استفاده از تزریق «عادتهای منطقی» در «روتینهای ناخودآگاه» شکل میداد، شیوهای که وامگرفته از آموزشگر اصلاحطلب آمریکایی به نام جان دویی۱۸بود. با توجه به شیوههای به نظر ناکارآمد کارخانگی سنتی در ایران، مانند جاروکردن زمین با جاروی کوتاه یا چمباتمهزدن و آشپزیکردن، به نظر ضروری میآمد تا از اصول جان دویی پیروی شود تا به این طریق، خودآگاهی انتقادی رشد کند و «عادتهایی شکل بگیرند که ذکاوتمندانهترند، با ادراک همراه هستند، با آیندهنگری عجینشدهاند و نسبت به هستی خود آگاهی بیشتری دارند و صریحتر و قاطعتر هستند».
با اینکه یافتن شیوههای اقتباس متخصصان طرح اصل چهار از اصول آموزشی دویی دشوار است، ارتباط میان اصول آموزشی ایالات متحدۀ آمریکا در خارج از کشور و طرحهای آموزشی معاصر مطرحشده توسط آموزگاران آمریکایی چندان دور از ذهن نمیرسد. در واقع، تمایل به ایجاد «عادات منطقی» در جامعۀ سنتی، مشتی است نمونۀ خروار از برنامۀ اصل چهارم که میگوید: «ملتها، مانند انسانها، باید قبل از راه رفتن، خزیدن را بیاموزند».
آموزشهای این اصل تلاش میکردند تا زنان ایرانی، بهمعنای واقعی کلمه، «مکان» خود را در داخل خانه بازنگری کنند. هر قدم زنان در فعالیتهایشان در داخل آشپزخانه به حساب میآید. تمیزکردن زمین یا پنجره (کارهایی که بیشک قبلاً هم وجود داشتند) حالا با لباس زنان فرنگی انجام میشدند و به همین دلیل معنای جدیدی به خود میگرفتند. درواقع، آنچه که در بسیاری از موارد «روتینهای بیمعنا» بود، حالا با پیشبندها انجام میشدند و با همین تغییر این روتینها ناگهان به «عادتهای منطقی» بدل میشدند. تمام جزئیات این برنامه در محیطهای جدید، مبلمان و لوازم خانگی جدید بازتاب پیدا کرده بود و زنان ایرانی بدون مواجهه با این اقتصاد جدید به دشواری میتوانستند مدرن شوند. همانطور که پیر بوردیو میگوید، «خانههای مدل» یا خانههای نماشی، آزمایشگاهی و تشکیلات آنها به «عادتواره» جدید بدل شده بودند.
با اینکه برنامۀ اصل چهارم در نگاه نخست زنان را هدف قرار داده بود، اما در این برنامه واژههای مردانه و زنانه با قدرت ظاهر میشدند و در برساخت هویت هر دو جنس ایفای نقش میکردند. دگرگونی در شیوۀ آشپزی، نظافت و سایر فعالیتهای خانهداری که در مدارس آموزش داده میشد مسلماً در تمایل زنان به محصولات غربی آشپزخانه و خانه بیتأثیر نبود. چنین تغییراتی همچنین منجر به شکلگیری تمایلات مردانۀ جدیدی به خانه و زنان خانهدار شد. کمی پس از شروع این برنامه، برخی از مردان ایرانی ادعا میکردند که «حاضر به ازدواج با زنی نخواهند بود که برخی از آموزشهای جدید اقتصاد خانهداری را ندیده باشد».
به دلایل مشخصی برنامۀ اصل چهار از الفاظ مرتبط با تغیرات بازار خودداری میکرد و ترجیح میداد تا به جای آن، بر اصطلاحات خنثی مانند «زندگی خانگی رسمی» و «سبک زندگی سالمتر» تأکید داشته باشد. علیرغم این، چنین تلههایی دست خود را عموماً رو میکنند. چیزی به سادگی واردات یخهای قالبی کمک کرد تا بازاری برای وسایل ذخیرۀ یخ و دیگر ابزار مرتبط برای تولید انبوه آن در مصرف خانگی ایجاد شود.
مکعبهای یخ قالبی نخستینبار در اوایل دهۀ ۵۰ میلادی و به شکل گسترده از طریق متخصصان برنامۀ اصل چهار به جمعیت کثیری از ایرانیان معرفی شد. این معرفی ظاهراً برای اهداف بهداشتی صورت گرفته بود. تا پیش از آن زمان، مردم در مناطق روستایی و شهرهای کوچک، یخ طبیعی و احیاناً غیربهداشتی را از دامنۀ کوهستان جمعآوری میکردند. وقتی متخصصان اصل چهار در اقناع مردم در عدم استفاده از یخهای طبیعی و رایگان به مشکل برخوردند (برای مثال در اصفهان) بهناچار منابع رایگان و قابلدسترس یخ را با مایعهای رنگی آلوده کردند و کمی پس از این اتفاق، شرکت آمریکایی یورک ابزاری را برای ساخت و ذخیرۀ مکعبهای یخ به ایرانیان معرفی کرد. مصرفکنندگان لوازم خانگی وارداتی آمریکایی روبهرشد بودند و این تمایل بیشتر به سمت لوازم ساختهشدۀ کمپانیهای آمریکایی، مثل جنرال الکتریک، شرکت کریر۱۹، شرکت هوور۲۰، شرکت مکگرو، شرکت ادیسون باند و شر۲۱، کولمن، اینترنشنال هاروستر۲۲، امرسون الکتریک و سرتین ترید۲۳ بود. این شرکتها ابزار ساختوساز، کولر، ماشین لباسشویی، جاروبرقی، اجاق گاز، ماشین ظرفشویی و لوازم برقی را به آشپزخانههای ایرانی آوردند. در آخرین ماههای رژیم پهلوی (اواخر ۱۹۷۸)، نمایندگیهای شرکت سرویس همگانی در ایران در بیستودو شهر مستقر شده بود. این شرکت لوازم تولیدی کمپانیهایی مثل فیلکو آمریکا، هوور و جنرال الکتریک تا ایندزیت بریتانیایی را پخش میکرد. پخشکنندگان مشتریان معمولی خود را تشویق میکردند تا با خرید لوازم بیشتر، شانس برندهشدن در سفر ده روزه با بلیط رفت و برگشت و اقامت در هتل با کیفیتی در لندن را داشته باشند. صادرات محصولات آمریکایی طی چند دهۀ بعد به ایران بسیار افزایش یافت تا جایی که در نیمۀ دوم دهۀ ۷۰ میلادی، بازار ایرانی مملو از کالای آمریکایی بود؛ از فستفود گرفته تا مرغ کنتاکی تا یخچالهای وستینگهوز. در سال ۱۹۷۰ ارزش صادرات آمریکا به ایران ۳۲۶ میلیون دلار تخمینزده شد، این رقم از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۳ افزایش یافت و در پنج سال بعد دو برابر شد. تقاضای چنین محصولاتی، همانطور که آرجون آپدورای انسانشناس در زمینۀ بحث مشابه دیگری میگوید، «بدل به انگیزه و خواستی اجتماعی شد، نه فقط خواستۀ شخصی و غیرواقعی افراد».
در سال ۱۹۶۶ رویکرد مصرفگرایانه تا جایی گسترش یافت که به رویای محلههای مسکونی آینده در پایتخت نیز رسوخ کرد. ویکتور گروئن، معمار اتریشیتبار تجاریساز که به معرفی مالهای عظیم تجاری به شهرهای آمریکایی معروف است (و لقب «معمار رویای آمریکایی» را گرفته)، طراحی جدیدی برای تهران ارائه کرد که نشانهای مهم دال بر محکمشدن جای پای مصرفگرایی در پایتخت ایران بود. در طرح آرمانشهری جامع تهران که توسط گوئن طراحی شده بود، محدودههای مسکونی فراوانی دور مالهای تجاری جاینمایی شده بودند. این محلهها همچنین برای «جامعۀ اتومبیلی» در تهران به غایت مناسب بودند، شهری که به زعم گروئن، مرکز درحالرشد تجارت و تفریحات در منطقه خاورمیانه بود. دیاگرامها و طراحیهای او در طرح جامع تهران نشان از زندگی ایدئالی داشت که تنها از طریق اصلاح فرمی شهر محقق میشد. برخلاف سایر کارهای گوئن، این طرحها نه از نظر هندسی و نه از نظر فضایی در خدمت استراتژیهای نظم و کنترل نبودند، بلکه میتوان گفت که برنامۀ جامع تهران غالباً بر اساس جانمایی بازارهای تجاری و سهولت تردد خودرو شکل گرفته بود.
اواخر رژیم محمدرضاشاه پهلوی، تنها بخشی از نقشۀ گوئن اجرا شده بود، اما تا ابتدای ۱۹۵۰، بسیاری از ایرانیان (اعم از ساکنان شهرهای کوچک) خانههای خود را بر اساس کالا و فنآوریهای موجود بازار تغییر دکوراسیون داده بودند. با ورود کالای جدید، نهتنها مبلمان و مصالح ساختمانی در محلههای جدید، بلکه بازسازی ساختار خانههای سنتی نیز تغییر کرده بود. این داستان مدرنیزهشدن خانه پس از جنگ جهانی دوم در ایران نشان میدهد که این جریانات با اینکه در ظاهر به نظر سلیقهای و روزمره میرسند اما به شدت به مسائل سیاسی گره خوردهاند و هرگز مسائلی فردی و یا بسته به نظر یک معمار و یا یک طراح یا یک شخص تنها نیستند. امروزه هم همانطور که همه واقفیم بسیاری از مسائل مربوط به طرح و مدلهای خانههای ایران به مسائل زنان در ایران اسلامی و همینطور به مقولات مملکتی و مالی و بهخصوص قوانین و ضوابط سیاستزده شهرداریها گره خوردهاند..
پینوشت
- University of Massachusetts Dartmouth
- Domesticity and Consumer Culture in Iran
- Images of the Child and Childhood in Modern Muslim Contexts
- Reinventing the American Post-Industrial City
- The Destruction of Cultural Heritage in the Middle East: From Napoleon to ISIS
- JSAH
- Harvard Design Magazine
- ArtMargins
- Aggregate Architectural History Collaborative
- Thresholds Journal
- Association of Modern and Contemporary Art of the Arab World, Iran, and Turkey
- The Public/Private: The Imagined Boundary in the Imagined Nation/State/Community: The Lebanese Case
- Nurturing the Nation: The Family Politics of Modernizing, Colonizing, and Liberating Egypt, 1805–۱۹۲۳
- SENTAB (Svenska Entreprenad Aktiebolaget)
- Skoda
- Bernice W. King
- Kitchen Debate
- John Dewey
- Carrier Corporation
- Hoover Company
- McGraw Edison, Electric Bond and Share Company (EBASCO)
- International Harvester
- CertainTeed