skip to Main Content
پس از این همه‌گیری،‌ دیگر نباید به خواب رویم
اقتصاد جامعه پیشنهاد میدان یادداشت روز

پس از این همه‌گیری،‌ دیگر نباید به خواب رویم

گفتار مترجم: دیوید گریبر انسان‌شناس، روشنفکر و فعال سیاسی آنارشیست آمریکایی این یادداشت کوتاه را اندکی پیش از مرگ غیرمنتظره‌اش در تابستان سال گذشته نگاشت و در آن این استدلال را مطرح کرد که پس از پایان همه‌گیری کرونا نباید به سازوکار اقتصادی-سیاسی گذشته که بنیانش بر نابرابری ساختاری بین اقلیت متموَل و اکثریت تهیدست است و منطق نظام نئولیبرالی کنونی را شکل داده، بازگشت. نام گریبر با جنبش وال استریت و شعار معروفش «ما نود و نه درصدیم»  گره خورده که موجب شهرت افسانه‌ای‌اش در فضای آکادمیک علوم اجتماعی غرب شد. گریبر استاد انسان‌شناسی بود، از دانشگاه ییل آمریکا به نوعی اخراج شده بود و پس از مدتی که در ایالات متحده کاری پیدا نکرده بود به لندن آمده بود. سال‌های پایانی زندگی او در دو دانشگاه گلداسمیت و مدرسه اقتصاد لندن به تدریس انسان‌شناسی گذشت. یادداشت زیر را هفته  پیش برای نخستین بار نشریه Jacobin  منتشر کرد.

پس از این همه‌گیری،‌ دیگر نباید به خواب رویم

در برهه‌ای در طی چند ماه آینده، پایان این بحران اعلام خواهد شد و ما قادر خواهیم بود که به مشاغل «غیر ضروری» خود بازگردیم. برای بسیاری، این امر همانند بیدار شدن از یک خواب خواهد بود.

رسانه‌ها و طبقات سیاسی قطعاً ما را تشویق خواهند کرد که اینگونه به آن بیاندیشیم. این آن چیزیست که بعد از سقوط مالی سال ۲۰۰۸ نیز اتفاق افتاد. مقطع کوتاهی وجود داشت که پرسش‌هایی طرح می‌شد. (حال این مسئله «مالی» به چه معناست؟ آیا تنها بدهی افراد دیگر است؟ پول چیست؟ آیا آن هم صرفاً به معنای بدهی است؟ بدهی چیست؟ آیا تنها یک قول و قرار نیست؟ اگر پول و بدهی تنها مجموعه‌ای از قول و قرارهایی‌اند که با یکدیگر تنظیم می‌کنیم، پس آیا نمی‌توانستیم قول و قرارهای متفاوتی بین خود بگذاریم؟) این پنجره [برای گفتگو] تقریبا بی‌درنگ توسط کسانی که اصرار داشتند ما دهانمان را ببندیم، فکر نکنیم، و به سر کارمان برگردیم، و یا دستکم به دنبال پیدا کردن کار باشیم، بسته شد.

آخرین بار، خیلی از ما فریب آن را خوردیم. این بار اما، مهم است که فریب نخوریم.

همچنین بخوانید:  ۶۰ درصد نیروی کار بخش خدمات بدون دستمزد کار می‌کند

به این دلیل، که در واقعیت، بحرانی که ما تنها اندکی تجربه کردیم، بیدار شدن از یک خواب بود، مواجهه‌ای با واقعیت حقیقی زندگی انسانی، که به این معناست که ما مجموعه‌ای از هستی‌های شکننده‌ایم که داریم از یکدیگر مراقبت می‌کنیم، و اینکه کسانی که بیشترین سهم را در این مراقبتی دارند که ما را زنده نگاه می‌دارد، آنهایی‌اند که مالیات سنگینی را می‌پردازند و بیشترین فشار را تحمل می‌کنند، حقوق کمی دریافت می‌کنند، و روزانه تحقیر می‌شوند؛ و اینکه بخش بزرگی از جمعیت مطلقاً هیچ کاری نمی‌کنند جز اینکه در خیال‌پردازی‌های خود غوطه‌ور شوند، از پول اجاره‌بها ارتزاق می‌کنند، و عموماً سد راه کسانی هستند که در حال ساختن، سرو سامان دادن، حرکت‌دادن، و جابه‌جایی چیزها هستند، و یا به نیازمندهای اصلی دیگر موجودات زنده توجه دارند. این ضروری است که ما به واقعیتی بازنگردیم که در آن تمامی این چیزها معنایی توضیح ناپذیر پیدا کنند، به همان شکلی که چیزهای بی‌معنا اغلب در رویاها چنین‌اند.

در این مورد چه فکر می‌کنیم: چرا دست از طبیعی فرض کردن این امر نمی‌کشیم که هر چه بیشتر و آشکارا کار یک فرد برای دیگران مفیدتر است، احتمال کمتری دارد که در مقابل آن پولی به او پرداخت شود؛ و یا پافشاری بر این امر که بازارهای مالی بهترین راه برای هدایت سرمایه‌گذاری‌های بلند مدت‌اند، حتی با توجه به اینکه دارند ما را به سمت نابودی کل حیات بر روی کره زمین سوق می‌دهند.

چرا به جای آن، زمانی که اعلام خواهد شد وضعیت اضطراری فعلی به پایان رسیده، آنچه را که آموخته‌ایم به یاد نیاوریم: اینکه اگر «اقتصاد» معنایی داشته باشد، معنایش در شیوه‌ای است که ما آنچه که برای زنده ماندن نیاز داریم را برای یکدیگر فراهم می‌کنیم (در هر معنایی که از آن مستفاد می‌شود)، اینکه آن چیزی که ما نام «بازار» بر آن گذاشته‌ایم تا حد زیادی چیزی نیست جز شیوه‌ای برای فهرست کردن خواسته‌های بی‌پایان ثروتمندان؛ کسانی که اغلب‌شان دست کم تاحدی بیمارند، و قدرتمندترین‌شان تا همین الان داشتند طرح‌های مربوط به پناهگاه‌هایی را کامل می‌کردند که قصد دارند به آنها فرار کنند؛ [آنها قادر خواهند بود که این کار را بکنند] اگر ما همچنان آنقدر احمق باشیم که خطابه‌های نوکرانشان را باور کنیم که در آنها می‌خواهند به ما بقبولانند که ما نیز به‌طور کلی از عقل سلیم بی‌بهره بوده‌ایم و کاری در مورد فجایع قریب الوقوع از دستمان بر نمی‌آید.

 آیا این بار هم، می‌توانیم چشم بر روی این مسائل ببندیم؟

همچنین بخوانید:  آب می‌ره توی هورالعظیم، هدر می‌ره

بیشترین کاری که ما در حال حاضر انجام می‌دهیم کار خیالی است. کاری که تنها برای خودش وجود دارد، یا به این منظور که به افراد متموَل حس خوبی در مورد خودشان ببخشد، و یا کاری کند که فقرا حس بدی نسبت به خود داشته باشند. و اگر ما خیلی ساده جریان امور را متوقف کردیم، این امکان وجود خواهد داشت که برای خودمان مجموعه معقول‌تری از پیمان‌ها را تدارک ببینیم: به عنوان مثال، به‌وجود آوردن «اقتصادی» که این امکان را در عمل برای ما فراهم کند که از افرادی مراقبت کنیم که مشغول مراقبت از ما هستند.

 

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗