در این یادداشت رویکرد انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران به مساله اخراج خبرنگاران مورد نقد قرار گرفته است.
بعد از رسانهایشدن اخراج خبرنگاران روزنامه شرق، موجی از انتظارات از انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران ایجاد شد. موجی که ابتدا از سوی انجمن نادیده و در نهایت به صدور بیانیهای انجامید که کاش صادر نمیشد. این بیانیه خاطره آن افتضاح کارت عضویت افتخاری برای علی ربیعی را زنده کرد.
در این بیانیه اگر امضای انجمن صنفی روزنامهنگاران را پای آن نمیدیدیم، میشد اینطور برداشت کنیم که گویی این خطوط را انجمن صنفی مدیران مسئول نوشته و منتشر کرده است. خطاب بیانیه به هر کسی بود، جز عامل اصلی. بیانیهای که به دولت، وزارت ارشاد، حتی شرکتهای بخش خصوصی پرداخته، اما وقتی به کارفرما میرسد، با لحنی شاعرانه، خبرنگار را عضو خانوادهای مینامد که کارفرما (لابد برادر بزرگتر یا پدر سالار) او را از خانه رانده است.
البته به نظر میرسد نگارش این بیانیه پیچیدگیهایی هم داشته و حداقل میتوان گفت نتیجه اکثریت مطلق بوده، چراکه یکی از اعضای انجمن بعد از آن بیانیه، نامهای خطاب به آقای رحمانیان نوشت که در آن خبری از تعارفات بیانیه نبود.
به نظر میرسد بیتفاوتی انجمن چه قبل از صدور بیانیه و چه در رویکرد محتوایی بیانیه نسبت به اخراجیها بهعنوان یک نیروی کار، ناشی از عدم وجود منافع مشترک و در برخی موارد تضاد منافع (لااقل بخشی از اعضای هیات مدیره) با بدنه روزنامهنگاری است. این هم البته تا حدی به اساسنامه انجمن برمیگردد، بخشی هم به کمتوجهی اعضای هیات مدیره و بازرسان.
سوال ساده این است، شخصی که در خانه خود (نه مستاجر) در تهران نشسته، ماشین چندصد میلیونی سوار میشود، دغدغهاش درصد سود سهام یا ملک و لابی برای رای آوردن و نیاوردن استیضاح فلان وزیر است، چطور میتواند دغدغه اتمام بسته اینترنتی یک خبرنگار را درک کند؟ باید امیدوار بود فرد مهربانی باشد، اما اگر نبود کاری نمیتوان کرد.
او روزنامهنگار است، چون هرازچندی، به خاطر عشق و علاقهاش، ستونی، یادداشتی چیزی به یکی از مطبوعات میدهد، اما معاشش از این راه نیست. در اساسنامه انجمن صنفی هم چنین چیزی پیشبینی نشده که هیات مدیره باید از راه روزنامهنگاری ارتزاق کند.
حرفهای بودن، شرطی برای دومین رکن اصلی انجمن طبق اساسنامه نیست. نهتنها این بند در اساسنامه موجود نیست، بلکه درحالیکه اساسنامه صراحتا شرط عضویت را نداشتن هرگونه سمت کارفرمایی دانسته، در هیات مدیره اشخاصی هستند که شاید بتوان گفت کارفرما به حساب میآیند.
دبیر انجمن صنفی، خود سهامدار و عضو هیات مدیره شرکتی است که صاحب امتیاز نشریه است. کسی هم حرفی ندارد. صحبت برای امروز و دیروز هم نیست، سال هاست این وضع وجود دارد.
البته این اشکال به اعضا و بدنه روزنامهنگاری هم بازمیگردد؛ چند نفرشان اساسنامه را خواندهاند، آنقدر که ذرهبین روی حوزه خبری میاندازند، روی اساسنامه انجمن صنفی روزنامهنگاران و اعضای هیات مدیره انجمن خودشان انداختهاند؟
چه دلمان بخواهد باور کنیم چه نه، با این ساختار و این اساسنامه، از این انجمن با این هیات مدیره و دبیر، طبیعی است چنین بیانیهای هم صادر شود. به علی ربیعی هم –که یکی از اصلی ترین موانع بازگشایی انجمن صنفی ایران و راهاندازی انجمن صنفی تهران بود- کارت افتخاری میدهند (هرچند پس از آن افتضاح کارت را پس گرفتند).
انجمن صنفی که شاید بتواند با مقبولیتی که از سوی مجمع عمومی به آنها داده شده، برای دادن طرح یا لایحه در دولت تلاش کند، در شرح عملکرد و فعالیتهای خود، جمع کردن پول برای فلان خبرنگار و پاسخ دادن به نامه فلان خبرنگار را بر میشمرد. چرا پس این همه مکافات تاسیس انجمن صنفی را تحمیل کردید؟ خیریهای ثبت میکردید. خبرنگار مگر باید صدقه بگیرد؟
سایت انجمن را که باز میکنید، هیچ گزارش عملکردی لااقل در صفحه اول و منوی اصلی نیست، در این مدت چه لابیای انجام شده؟ گذاشتن جلسه با مدیر مسئول و ریشسفیدی که نیاز به انجمن ندارد، هر کدام از این بزرگان میتواند این کار را شخصا انجام دهد. اگر هم دغدغه عضو گرفتن طرح ترافیک و … باشد، انجمن صنفیای که چنین خدماتی بدهد کم نیست.
بیانیه داده شده که دولت حمایت کند و… شاید اگر حرف دل بدنه این صنف را بپرسید، بخواهند بدانند همین روزنامههایی که یکییکی نیروهایشان را به بهانه پول کمآوردن اخراج میکنند، چقدر سهمیه کاغذ گرفتهاند؟ اختلاف قیمت کاغذ سهمیهای و دولتی چقدر بوده؟ یارانهای که پرداخت شده کجا خرج شده؟
سال دیگر ۸ سال دولت روحانی که مورد حمایت روزنامه شرق و اعتماد و… بوده تمام میشود، طی این مدت دولت چه پولهایی داده و این پولها کجا خرج شده است؟
واقعا اینها میتواند سوال باشد. از ماشین و کیا و بیای مدیران مسئول که برمیآید لااقل حال یک نفر در روزنامهها خوب است. باقی لابد مشکل دارند. به جای خواستن مجدد بودجه مملکت (که اگر قرار باشد به کسی برسد به نظر نویسنده، کارگران واحدهای خصوصیشده بیشتر مستحق هستند) از دولت بخواهد جلسهای با این مدیران محترم بگذارد، ببیند خرج و برجشان چیست که هر وقت ما صحبتشان را شنیدیم کاسه چه کنم در دست گرفتند.
درد اینکه انجمن جای این مطالبه، در زمین کارفرما، به او مقام پدری میدهد و لابد خبرنگار را هم فرزندی میداند که پدر نانش را میدهد. بیآنکه اشاره کند کارفرما روی گرده این خبرنگار کارفرما شد.
چند روز پیش دیدم یکی از اساتید محترم روزنامهنگاری، آقای نمکدوست قریبِ چنین چیزی نوشته بودند که روزگار فعلی روزنامهها مرگ روزنامهنگاری نیست، قتل روزنامهنگاری است.
باید پرسید قاتل کیست؟ دولت؟ یا بلندپروازیهای مالی کارفرمایان، با شراکت کسانی که آنها را نه کارفرما، که پدر مینامند؟ نگارندگان بیانیه انجمن صنفی روزنامهنگاران که نظرشان گویا این است: ما در فرهنگمان رسم نداریم از پدر مطالبه کنیم؛ احترام پدر واجب است، او را درک کنیم و مطالبه حقوق و دستمزد قانونی روزنامهنگار بهعنوان نیروی کار از کارفرما بماند برای بعد.
سلام ودرود.امید که باشند ادم هایی که صدای شما را شنیده و ترتیب اثر بدهند