کشف نفت در ایران یکی از مهمترین عوامل شکلدهنده تغییرات سیاسی و اجتماعی مردم ایران و منطقه بوده است. در این یادداشت آثار و اتفاقات هنری مرتبط با نفت تا پیش از انقلاب ۵۷ معرفی شدهاند.
بسیاری از ماجراها از ۱۱۲ سال پیش و از اینجا شروع شد. از خاورمیانه، ایران، استان خوزستان، شهر مسجد سلیمان، چاه شماره یک؛ اولین چاه نفت خاورمیانه.
در چهارده مرداد ۱۲۸۵ خورشیدی مظفرالدین شاه قاجار فرمان مشروطیت را امضا کرد. هفدهم مهر ماه همین سال نخستین مجلس شورای ملی تاریخ ایران در پایتخت تاسیس و تشکیل شد. هشتم دی ماه مظفرالدین شاه نخستین قانون اساسی ایران را امضا کرده و البته چهار روز بعد درگذشت. حدود یک سال و نیم پس از مرگ او بود که در ساعت ۴ بامداد ۵ خرداد ۱۲۸۷، شرکت نفت دارسی در مسجد سلیمان به نفت رسید. اما هنوز یک ماهی از اکتشاف نفت نگذشته بود که در تاریخ ۲ تیر ۱۲۸۷ مجلس شورای ملی به فرمان محمدعلی شاه به توپ بسته و استبداد صغیر آغاز شد. حدود یک سال بعد در مرداد ۱۲۸۸ اما گروهی از کارگران خوزستان که نخستین زحمتکشان و کارگران صنعتی حوزه نفت هم بودند این بار با لباس مجاهدان بختیاری و تفنگ در دست دوشادوش دیگر مشروطهخواهان پایتخت را آزاد کردند. اینگونه است که رخدادهای مشروطه و نفت در تاریخ ایران بهم گره خوردهاند.
قانون ملی شدن صنعت نفت در دوران پهلوی دوم
این قانون در واقع پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون مخصوص نفت در مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه شد و در ۲۴ اسفند ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی تصویب گردید.
متن پیشنهادی تصویب شده:
به نام سعادت ملت ایران و بهمنظور کمک به تامین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد مینماییم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثناء ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهرهبرداری در دست دولت قرارگیرد.
مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ تصویب کرد و پیشنهاد قانونی شد.
سخنگوی اصلی جنبش ملی کردن نفت تا پیش از اعلام غیر قانونی شدن آن حزب توده بود که البته با حمایتش از واگذاری امتیاز نفت شمال به دولت شوروی و همچنین حمایت از دولتهای خودمختار آذربایجان و کردستان در برابر گفتمان مشروطه و ناسیونالیسم ایرانی آن، مرکزیت در سخنگویی را از دست داد.در برابر، جبهه ملی که ریشه در انقلاب مشروطه داشته و نماینده ناسیونالیسم لیبرال بود توانست قدرت بگیرد و در این مسیر حتی خود حزب توده نیز با رهبری این جنبش یعنی دکتر محمد مصدق همراه شد.
اگرچه که جبهه ملی و حزب توده فقط خواهان رفرمهایی بودند نه انقلاب، اما ناسیونالیسم عظمتطلب حکومتی حتی همین موضع را هم بر نمیتابید و از طرفی سیاست بیطرفانه دولت مصدق در برابر روسیه و در نتیجه خطر اشاعه کمونیسم برای دولت انگلیس که امتیاز نفت را داشت و البته دولت آمریکا بسیار غیرقابل قبول مینمود. در نهایت کودتای ۲۸ مرداد رخ داد و آینده نفت نیز دوباره دستخوش تحولاتی شد.
قرارداد کنسرسیوم
قراردادی است که پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بین دولت ایران و کنسرسیومی از شرکتهای نفتی بینالمللی برای بهرهبرداری از منابع نفتی ایران بسته شد.
در این قرارداد که به «قرارداد امینی-پیج» نیز معروف شدهاست برخلاف قانون ملی شدن نفت ایران باز هم اکتشاف و استخراج و فروش نفت را به دست شرکتهای خارجی سپرد و ایران به دریافت حقالامتیاز (با نام مبهم «پرداخت اعلام شده») براساس اصل کلی پنجاه-پنجاه اکتفا کرد.
نفت و هنرهای تجسمی دوران پهلوی دوم
در رابطه با تأثیر درآمدهای نفتی بر سیاستهای فرهنگی حکومتی در راستای شکلگیری مکتبی ملی در هنرهای تجسمی، برگزاری بیینالها، جشن هنرهای شیراز، کانونها و انجمنهای هنری و از طرفی پدید آمدن طبقه متوسط شهری در شهرهای بزرگ که مخاطب اصلی محصولات فرهنگی-هنری بودهاند، سخن بسیار است.
اما خود نفت، سازههای صنعتی مربوط به آن، کارگران شرکت نفت و دیگر قضایای مربوط به آن هم در هنرهای تجسمی دوران پهلوی دوم به چشم میخورند.در اینجا بخشی از این آثار را مروری خواهیم کرد.
شاید یکی از اولین نمونهها، اثری از یکی از نگارگران عصر پهلوی، حسین بهزاد در سال ۱۳۳۰ باشد. تابلویی به نام «فقر نفت» (طلای سیاه) به صورت نگارگریای که پیشینه آن به تکپیکرههای مکتب اصفهان عصر صفوی و نگارههای رضا عباسی میرسد.مردی سودازده با پیچ و تابهایی اغراق شده در بدن، خاص نگارگری ایرانی که هرچند به واقعیت اندکی نزدیکتر شده است اما همچنان در فضایی بیزمان و مکان در پیشزمینه و دکلهای نفت در پسزمینه.
دکلهایی در پسزمینه، خطوطی که به صورت نگاتیو حضور زنان و کودکی در قفای مرد را نیز نشان میدهند و مرد خراباتیای که گویا هیهاتی سر داده و همه اینها در کنار هم که قرار است از فقر نفت و طلای سیاهی بگویند که نمیتوانند و چنین است که یکی از شبیهترین فیگورها به این مرد خراباتی را دو سال بعد در کارگه کوزهگریای مییابیم، در حالی تنها چند روز از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گذشته است!
جانم بالا میآید تا یک کلمه را هجی کنم و تازه وقتی کلمه را هجی کردم و خواندمش، معنیاش را نمیفهمم؛ مثلاً نمیدانم این «استعمارگر خونخوار» چهجور جانوری است که فقط خون میخورد و اشتهایش هم سیریناپذیر است. لابد بیجهت اسم «استعمارگر» را «خونخوار» نگذاشتهاند… از این جانور بفهمی نفهمی چیزکی دستگیرم میشود؛ مثلاً فهمیدهام که گاهی به جای «خون»، نفت هم میخورد و این است که بعضی جاها، تو کاغذها به جای اسم «خونخوار»، نفتخوار هم نوشته شده.
رمان همسایهها، احمد محمود، ص۸۰
شاید از هوشنگ پزشکنیا به عنوان تنها نقاش ایرانی بتوان نام برد که در آن دوران بیشتر آثارش حول مسئله نفت و کارگران نفت است. بومیان و زحمتکشان تصویر شده توسط او نیز به نوعی با همین مسأله در ارتباط اند، انسانهایی که در نبرد با نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی در شهرهای مدرن و نفتی دست خالیاند.
او در سال ۱۳۲۱ به استانبول رفت و در هنرکدهٔ استانبول زیر نظر پروفسور لئوپولد لوی تحصیلات خود را در رشته نقاشی آغاز کرد. پزشکنیا در سال ۱۳۲۵ به ایران بازگشت. به آبادان رفت و به استخدام شرکت نفت درآمد و در همین دوران با ابراهیم گلستان که او نیز کارمند شرکت نفت بود، رابطه دوستانهای پیدا کرد.پزشکنیا در نهایت سال ۱۳۳۷ پس از استعفا از شرکت نفت به تهران نقل مکان کرد.
نوۀ او، سحر خلخالیان، سال ۱۳۹۵ کتابی با عنوان «سایه پدربزرگم» منتشر کرده است که بسیاری از نقاشیهای کمتر دیده شده از هوشنگ پزشکنیا را نیز در بر دارد.
ابراهیم گلستان در خاطراتش از همکاری با او در شرکت نفت چنین یاد میکند : یک بار هم شرکت دستور داده بود که در رستورانهایش باید تمام پیشخدمتها یک شال سرخ ببندند و پابرهنه بگردند. پیشخدمتها که میگفتند اشکال در شال قرمز و پای برهنه و این تهمانده رسم یادبود مستعمراتی نیست، در حقوق ناچیز است، دستور را به جای بهانه گرفتند و اعتصاب راه افتاد. ناچار شرکت آن روز رستوران را سلف سرویس کرد. وقت نهار هوشنگ، انگار یک تصادف ساده است، یک سکندری برداشت، خود را به میز خوراکها زد که ظرفها برگشت و غذاها ریخت.او معصومانه رو به سرپرست انگلیسی آنجا کرد و گفت «آی ام وری ساری».[۱]گلستان، ابراهیم، ۱۳۷۷، گفتهها، نشر روزن، لندن
چنانچه اشاره شد در واقع برای اولین بار شاید هوشنگ پزشکنیا باشد که در کنار آثاری از دهقانان و زندگی دهقانی به واسطه حضور در شهری نفتی و مدرن آبادان پای کارگران صنعتی را به نقاشی فیگوراتیو آن دوران باز کرد. در نقاشی کارگران صنعت نفت با فیگورهایی بسیار ساده و یکشکل روبهرو میشویم؛ شاید برای اشاره به از خود از بیگانگی.
هنرهای تجسمی طی دهه چهل تا پیش از انقلاب به شدت تحت نوعی نقد از سوی قائلین به «هنر متعهد» هم قرار داشتند که البته مراد از آن در نقاشی بیشتر پرداختن به آثاری فیگوراتیو، محتوامحورو روایی با عناصری به ویژه دهقانی و خلقی بود که از نوعی گفتمان بومیگرای متعارض با رژیم پهلوی دوم نشأت میگرفت که نیروهای مولد آن متشکل از عناصر مذهبی و چپ به طور همزمان بودند، اگرچه با اهداف و سویههایی کاملاً متفاوت در توجه به روستا و دهقان و … .
در سال ۱۳۴۷ خورشیدی (۱۹۶۹ میلادی) نمایندگانی از شرکت نفت ایتالیایی «آیتیتی» در تهران به آتلیه نقاشی ایران درودی میروند و از آثارش دیدن میکنند، عکس میگیرند و همان شب برای بستن قرارداد با او به هتل هیلتون دعوتش میکنند، این شرکت در حال احداث خط لولهای بین آبادان و ماهشهر بود. آنها از نقاش میخواهند که نقاشیای با توجه به این پروژه نفتی بیافریند و تصمیم میگیرند که از مراحل مختلف کار این نقاش عکسبرداری کنند، خانم درودی لزومی برای این کار نمیبیند. قرارداد بسته میشود اما با این شرط که نقاش انتخابکننده اثر نهایی باشد. [۲] آزاد،سحر، ۱۳۹۴،رگهای زمین، رگهای ما، روزنامه شرق
ایران درودی چندین نقاشی میکشد اما در انتها بر اساس قرارداد منعقد شده «رگهای زمین، رگهای ما» را انتخاب میکند و تصویر این اثر همراه با نوشتاری از نقاش در نشریات معتبر غربی منتشر میشود.
احمد شاملو نام «رگهای زمین، رگهای ما» را برای این اثر انتخاب کرد. او در ۱۴ اسفند ۱۳۵۱ شعری سروده به نام «اشارتی» که به ایران درودی اهدا شده و در مجموعه ابراهیم در آتش منتشر شده است.
تمامی الفاظ جهان را در اختیار داشتیم
و آن نگفتیم
که به کار آید،
چرا که تنها یک سخن
یک سخن در میانه نبود:
آزادی!
ما نگفتیم
تو تصویرش کن !
چه میجویی – گل دریا؟
رنگی بر سنگ؟
نوری نرم؟
درّی دیرین؟
دورانی دور؟
ریشه رازی از روزگاری رفته؟
یا بذر حیاتی برای آفرینش فردا؟
در رابطه با مسئله نفت، بهمن محصص هم مجسمههایی دارد.
این مجسمهها، جهان ذهنی بهمن محصص است که، با وسواسی عاطفی نسبت به فجایع زیست محیطی پیرامونش، به روشنی بیان میشود. همانطور که خودش هم در گزینگویههایش گفته است: در نهایت، نقاش چه معنایی دارد،در جهانی که آسمانش، بی پرنده و دریایش، بیماهی است و جنگلش بیحیوان؟ … به نظر میرسد، فاجعه، همین نزدیکی در کمین است… مجسمههای «نشت نفت» که ماهیها یا پرندههایی هستند که نفت، آنها را سنگ کرده و به آستانه پوچی رسانده است.[۳]منتظمی، مراد، ۱۳۹۴، بهمن محصص در موجخیز سیاه تاریخ ، حرفه هنرمند، شماره ۵۴ ،۹۶-۹۹ به نقل ازمقالهی «بررسی تاثیر … Continue reading
تاریخچه شکلگیری موزه هنرهای معاصر
سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵ م.) بود. از زمان آغاز نخستین گامهای پروژه، هفت سال میگذشت. اوپک تأسیس شده بود و حالا شرایط کاملاً رو به دگرگونی بود. شرایط اقتصادی غرب که به سبب ازدیاد قیمت نفت نزول کرده بود، دفعتاً تهران را به عنوان پایتخت کشوری با امکانات یک اقتصاد پویا به شکل یک مرکز ثقل تجارت بینالمللی درآورده بود. فرح دیبا تنها کسی بود که قابلیت پذیرش چنین نهادی را در آن زمان درک میکرد. حالا دیگر، فرح قادر بود بودجهی سخاوتمندانهای از طریق شرکت نفت ایران برای خرید اشیای هنری ایرانی و خارجی تأمین کند.
تأسیس اوپک در اوایل سالهای دههی ۱۹۷۰ میلادی، با همکاری کشورهای تولیدکنندهی نفت و به رهبری ایران و عراق و ونزوئلا، رشدِ خارقالعادهی قیمت نفت را در پی داشت. از طرفی، قیمت بالای نفت، بازار جهانی را دچار بحران کرده بود و به تبع آن، بازار هنر هم راکد شده بود. این شرایطی بود که نه قبل و نه بعد از آن، دیگر ممکن نبود و ممکن نشد. همه در دورهای، معروف به دورهی پترو دلار در قلب خاورمیانه، در ایران. بعدها، در پروسهی ساخت موزه هنرهای معاصر، ایدهای به ذهن کامران دیبا (مؤسس، معمار و نخستین مدیر موزه) رسید که اعترافِ رندانهای بر هویت موزه بود. او یکی از کارهای هاراگوچی، هنرمندِ ژاپنی را برای قسمت مرکزی موزه، زیر نورگیرها خریداری کرد. این اثر، یک حوض فلزی بود که آن را به جای هر مایع دیگری با نفت پُر کردند. نفتی که عملاً حق بزرگی بر گردن موزه داشت.
افتتاحیه موزه هنرهای معاصر
این موزه در ۲۲مهرماه سال ۱۳۵۶ افتتاح شد و جشن افتتاحیه آن به مدت سه روز ادامه داشت. روز نخست فقط محمدرضا شاه پهلوی و فرح دیبا در آن حضور داشتند و عکاسان دربار تنها اجازه عکاسی داشتند.
در سال ۲۰۱۷م عکسهایی از افتتاحیه این موزه بعد از گذشت چهار دهه توسط عکاس آنها در برلین به نمایش گذاشته شدند.
ژیلا دژم تنها عکاسی بود که به استثنای عکاسان دربار، اجازه یافته بود از مراسم عکسبرداری کند او میگوید: لحظهای که شاه به حوضچه نفتی عجیب و غریبی رسید را هرگز فراموش نکرده است.حوضچهای بود سرشار از یک مایع سیاه، صاف و براق، اثری از یک هنرمند ژاپنی.
شاه پرسیده بود که این دیگر چیست؟ و در پاسخ گفته بودند: نفت، اما این باعث خنده شاه شد و او چون نمیتوانست موضوع را باور کند، دست خود را تا ته فرو برد در مایع این حوضچه و بعد که دستش را در آورد، دستی بود سیاه که از آن نفت میچکید.یکی از کسانی که در آنجا حضور داشت از این صحنه عکسی گرفت. اما بعد مأموران ساواک سر رسیدند و همه دوربینها را ضبط کرده و عکسها را از بین بردند. از این روست که از این ماجرا هیچ عکسی باقی نمانده است.
هر شلاقی که فرود میآید
دو صدا دارد
یک صدا را شلاقزن میشنود
صدای دیگر را شلاقشده
ما صدای دوم شلاق هستیم
کدام صدا قویتر است ؟
نرون و جلادی که شلاق میزند صدای اول را میشنود
صدای دوم را ما میشنویم
عرقش را شلاقزن پاک میکند
ما نیز عرقمان را پاک میکنیم
شلاق بعدی را که میزند میگوییم
محکمتر از این هم میتوانید بزنید آقا،
ما شما را محکمتر زدهایم…
در فاصلهی دو شلاق یک سوال مطرح میشود
چه بکنیم که پیش از خشک شدن چاههای نفت شما از اینجا بروید ؟!
شلاق را محکمتر از این هم میتوانید بزنید آقا
ما شما را محکمتر زدهایم..
-رضا براهنی
بعد از وقایع ۱۷شهریور۱۳۵۷، ۱۹شهریور کارگران شرکت نفت پالایشگاه تهران اعتصاب خود را شروع میکنند و هر روز به تظاهرات در خیابانها میپیوندند.
یدالله خسروشاهی از فعالین برجسته جنبش کارگری، در این زمینه چنین میگوید:
«با کارگرانی که کارمند شده بودند توافق شد که یک روز در رستوران با رسیدن جمع کارگران معترض که در پالایشگاه راهپیمایی میکنند، با شعار «کارمند، کارگر پیوندتان مبارک» به اعتصاب کارگران بپیوندند. همین مسئله پیش آمد و کارگران در پالایشگاه برای اولین بار با شعار «نفت رو کی برد آمریکا ، گاز رو کی برد شوروی ، مرگ بر حکومت پهلوی» سرنگونی حکومت شاه را مطرح کردند»[۴]تاریخ شفاهی شورای کارگران نفت، گفتگوی محمد فتاحی با یدالله خسروشاهی
پس از فاجعۀ سینما رکس، کارگران نفت جنوب هم اعتصاب خود را آغاز کردند.
در نهایت «تولید پالایشگاه که ۶۰۰ هزار بشکه در روز بود به صفر رسید و با پیوستن خارک به اعتصاب ، صادرات نفت هم متوقف شد. در پالایشگاه آبادان مردم با شعار «از بهر ملک و ملت ما شیر نفتو بستیم تا مرگ شاه خائن در انقلاب هستیم» راهپیمایی کردند و تا سرنگونی شاه جنبش را ادامه دادند.»[۵]همان
در اثر «اعتصاب کارگران نفت» نصرتالله مسلمیان ، در سمت راست شاهد خانواده کارگریِ دچار مرگ و قحطی و گرسنگی هستیم و سمت چپ تصویر نمایشگر مشقت و مصائب کارگرانی است که دیگر هیچ چیزی برای از دست دادن ندارند.سرتاسر فضای فوقانی تابلو لولههایی است که از روی سر این جماعت به هم فشرده رد شده است؛ نمایانگر اختناق، استثمار و استبداد.
در یک سوم بالای تابلو پرهیبی از دکلها و سازههایی به چشم میخورد که گویا بی این خیلِ عظیم صفکشیده، راه به جایی نخواهند داشت و اما پرچم سرخ آنان و قدمهای استوارشان است که در جهت خلاف ظلمت حرکت میکند.
در گذری بر این تصاویر بسیار جالب است که انگار اولین کارگر از سمت راست در نقاشی کارگران خارک پزشکنیا را گویا باری دیگر و این بار در نقاشی مسلمیان مییابیم. همان کارگر ساکت و خمودهای که این بار از پسِ کارگر پرچم به دست، پیشاپیش صف و دوشادوش همقطاران دیگر، لب به فریاد گشوده که دیگر خاموش نخواهد شد.
پانویسها
↑۱ | گلستان، ابراهیم، ۱۳۷۷، گفتهها، نشر روزن، لندن |
↑۲ | آزاد،سحر، ۱۳۹۴،رگهای زمین، رگهای ما، روزنامه شرق |
↑۳ | منتظمی، مراد، ۱۳۹۴، بهمن محصص در موجخیز سیاه تاریخ ، حرفه هنرمند، شماره ۵۴ ،۹۶-۹۹ به نقل ازمقالهی «بررسی تاثیر پیدایش نفت بر نقاشان نوگرای ایران (۱۳۱۹- ۱۳۵۷)»، دوفصلنامهی مبانی نظری هنرهای تجسمی، شماره ۵، بهار و تابستان ۱۳۹، احمد روانجو و محمد صمدیراد |
↑۴ | تاریخ شفاهی شورای کارگران نفت، گفتگوی محمد فتاحی با یدالله خسروشاهی |
↑۵ | همان |
بسیار خواندنی و سپاس از شما