مصدق طعمه «شیری» شد که خودش سوارآن شده بود
فریبرز رئيس دانا كه خود زماني عضو جوان جبهه ملي دوم در دهه چهل بوده در این گفتوگو به تحليل كودتاي ۲۸ مرداد میپردازد و از عدم سازماندهی جبهه ملی توسط دکتر مصدق و تاثیر آن بر کودتا میگوید
چرا کودتای ۲۸ مرداد سال۱۳۳۲ هنوز و پس از گذشته شش دهه همچنان دارای ابعاد ناشناخته است؟ کودتای ۲۸ مرداد چه پیامی برای نسل جدید دارد؟
بنده سخنانم را با این شعر آغاز میکنم: « هرکه ناموخت از گذشت روزگار/ هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار». ۲۸ مرداد تنها یک روز برای مقدس کردن نام دکتر محمد مصدق و گرامی داشتن یاد و خاطره او نیست. از نظر من دکتر مصدق یکی از شخصیتهای والا، بینظیر و رهبر یکی از دمکراتیکترین جنبشهای تاریخ ایران و شرق بوده است. با این وجود بنده همواره نسبت به دکتر مصدق و رویکردی که در پیش گرفت انتقاداتی داشتهام. از نظر من ۲۸ مرداد از این جهت دارای اهمیت است که در ملت ما موجی از توانمندی و آزادیخواهی در مقابل قدرت ارتجاع شاهنشاهی به وجود آورد. در سال ۱۳۳۲ سرمایهداری بازار، استعمار انگلیس و منافع ملاکان و اربابان علیه اراده ملت و دکتر مصدق قرار داشت. این در حالی است که دکتر مصدق مطالبات بسیار سادهای در جهت احقاق حقوق ملت ایران مطرح کرده و هنوز خواستههای رادیکال و مهم اجتماعی خود را مطرح نکرده بود. دکتر مصدق تنها سه خواسته مطرح کرده بود؛ نخست اینکه نفت ایران باید از دست استعمارگران نجات پیدا کند و مالکیت آن به ملت ایران منتقل شود. دوم اصلاح قانون انتخابات و آغاز دموکراسی در ساختار سیاسی استبدادزده دوران محمدرضا پهلوی و سوم برخی دغدغههای اجتماعی مانند بیمه، بالابردن حقوق معلمان و کارگران، حمایتهای سندیکایی و گرفتن ده درصد از سود مالکان به سود مردم بود. این سه مورد سادهترین و کوچکترین حقوق یک ملت است. با این وجود برخی از اقتصاددانان بهشدت راستگرا و شاگردان سرسفره «فون هایک» بر این باور بودند که چون انگلیس و بانک جهانی به ایران پول میدادند، مصدق باید در مقابل آنها تسلیم میشد. با این وجود دکتر مصدق با پرهیز از هر گونه وادادگی و با خرد تمام در محافل بینالمللی ظاهر شد و تا آنجا که در توان داشت، اجازه نداد حق ملت ایران ضایع شود. نکته دیگر اینکه بخشی از نیروهای سنتی در ۲۸ مرداد از کودتاچیان حمایت کردند. بدون شک حمایت این قشر به اقدام علیه مصدق مشروعیت داد.
شما عنوان میکنید همواره به برخی رویکردهای دکتر مصدق انتقاد داشتید. انتقادات شما چیست؟
انتقاد جدی که به دکتر مصدق وارد است این است که چرا با توجه به مقبولیت سیاسی که در بین تودههای مردم پیدا کرده بود سازماندهی جبهه ملی را گستردهتر نکرد و جبهه ملی را به یک جبهه فراگیر تبدیل نکرد. دکتر مصدق باید برای مبارزه سیاسی خود سازماندهی سیاسی و تشکیلاتی به وجود میآورد. اشتباه دیگر دکتر مصدق در کتاب «کودتا» یرواند آبراهامیان آورده شده است. آبراهامیان در کتاب خود نقل میکند که در روزهای منتهی به کودتا لوئی هندرسن سفیر آمریکا در تهران با دکتر مصدق جلسه میگذارد و با وی صحبت میکند. این جلسه در حالی برگزار میشود که تا قبل از آن دکتر مصدق از بسیاری از افراد و از جمله مظفر بقایی و «حسن مسگر»، «حسین رمضان یخی»، طیب حاج رضایی که بعدا به قهرمان تبدیل شد و شعبان بیمخ که ابتدا در محله خودشان به دلیل پیش پا افتاده بودنش به «شعبان بیخود» معروف بود، ضربههای سخت و سهمگینی خورده بود. هندرسن به مصدق گفت کمونیستها در حال عضوگیری در سراسر ایران هستند و ممکن است خیلی زود در سراسر ایران فراگیر شوند. آبراهامیان معتقد است هندرسن مصدق را فریب داد. با این وجود من گمان نمیکنم هیچ سیاستمداری ممکن بوده باشد مصدق را فریب بدهد. بر اساس کتاب آبراهامیان، هندرسن به مصدق میگوید دست و پای حزب توده را ببند و اجازه نده بیشتر از این پر و بال پیدا کند. آبراهامیان تاریخ نویس برجستهای است و کسی نمیتواند به راحتی نظریه وی را رد کند. بنده هم این نظر را رد نمیکنم اما دیدگاه آلترناتیوی دارم. به نظر من هندرسن به مصدق گفته است آقای نخست وزیر اگر کارهایی که ما میگوییم را انجام ندهی ما بیش از یک میلیون نفر را در شهرهای ایران قتل عام میکنیم و در ایران حمام خون به پا میکنیم. ما مصمم به برکناری تو و قتل عام اعضای حزب توده در ایران هستیم. ما وجود حتی یک نفر کمونیست با گرایش به سمت شوروی را در ایران تحمل نخواهیم کرد. ایران برای آمریکا دارای موقعیت استراتژیک است و ما به راحتی حاضر نیستیم این موقعیت استراتژیک را از دست بدهیم. به نظر من دکتر مصدق در درک این مساله که این تهدید بسیار جدی است هوشمندانه عمل کرده است. دلیل این مساله نیز این بود که چند سال بعد آمریکاییها در خیابانهای اندونزی جوی خون به راه انداختند و بیش از یک میلیون کمونیست را در خیابانهای جاکارتا قتل عام کردند. جنایتکاران وابسته به امپریالیسم هنوز هم دست از جنایت و خونریزی برنداشتهاند. ببینید در لیبی و عراق چه کردند و چه خونهایی در سوریه به زمین میریزند. شاید مصدق با توجه به سخنان هندرسن در دستور به مردم برای حضور در صحنه و مقاوت خودداری کرد. با این وجود مصدق پیش از این و زمانی اشتباه کرد که جبهه ملی را سازماندهی نکرد و برای آن، تشکیلات گسترده تشکیل نداد. در نهایت مصدق با خود فکر کرد که بهتر است عطای قدرت را به لقای آن ببخشد تا خون میلیونها انسان بیگناه به زمین نریزد. کودتای ۲۸ مرداد تنها به معنای شکست دکتر مصدق نبود بلکه سبب شد راه و مرام دموکراسی در ایران برای سالها عقب بیفتد. شما فکر کنید اگر راه و مرام دموکراسی از سال۱۳۳۲در کشور ایجاد شده بود با چالشهایی مانند مسائل زنان، احزاب و … مواجه نبودیم. اگر جنبش مصدق به نتیجه میرسید ما امروز به صورت دموکراتیک بهتر مشکلات خود را حل میکردیم.
چرا دکتر مصدق موفق نشد برای جبهه ملی یک تشکیلات گسترده به وجود بیاورد؟آیا فشارهای بیرونی مانع از این کار شد یا افکار متناقض طیفهای تشکیلدهنده جبهه ملی دلیل اصلی این مساله بود؟
جبهه ملی تنها دارای سازماندهی تبلیغاتی بود و فاقد سازماندهی سیاسی و تشکیلاتی برای مقاومت بود. به همین دلیل آمادگی نداشت در خیابانها در مقابل تانکها ایستادگی کند. این در حالی بود که فرماندهی تانکها را فردی مانند تیمور بختیار برعهده داشت. دکتر مصدق اگر میخواست مقاومت کند باید از جنبههای نظامی و سیاسی برنامهریزی میکرد و استراتژی جنگی در پیش میگرفت. این در حالی است که آیتا… کاشانی از مدتها قبل در منزل خود سخنرانی برپا میکرد و درباره برنامههای او موضعگیری میکرد. دکتر داریوش فروهر برای بنده نقل میکرد که روزی به منزل آیتا… کاشانی رفتم تا وی را از سخنرانی بازدارم. با این وجود برخی هواداران نگذاشتند. نکته دیگر اینکه برخی شورشهای خیابانی قبل از۲۸ مرداد را به گردن تودهایها انداخته بودند تا خود را تبرئه کنند. بنده یک بار از مرحوم عزتا… سحابی پرسیدم آیا این شورشها توسط حزب توده سازماندهی میشد. مرحوم سحابی به من گفت: «مطلقا چنین نبود».
یکی از نکات پرابهام تاریخ رابطه حزب توده و دکتر مصدق بود. مصدق با اینکه مشی و مرام حزب توده را نمیپسندید اما هیچگاه در مقابل حزب توده نایستاد. از سوی دیگر مصدق با روحیه اپوزیسیونی حزب توده نسبت به دستگاه حاکم موافق بود اما این نکته را به صورت صریح ابراز نمیکرد. ارزیابی شما از رابطه مصدق و حزب توده چیست؟
دکتر مصدق به صورت صریح از حزب توده انتقاد نمیکرد چون در واقع نسبت به حزب توده انتقاد نداشت. مصدق در یکی از سخنرانیهای خود به صورت بینظیری از ارتش سرخ شوروی دفاع کرد و ارتش سرخ را نجات بخش کل بشریت خواند. یکی از اشتباهات تاریخی دکتر مصدق این بود که اجازه نداد انجمنهای ایالتی و ولایتی تشکیل شود. بدون شک انجمنهای ایالتی و ولایتی میتوانستند سنگرهای مقاوت ملی در جهت حمایت از دکتر مصدق باشند. مصدق به همان اندازه که به حزب توده اعتقاد داشت با آنها رفتار میکرد و به هیچ عنوان در رفتار خود دورویی و دورنگی نشان نمیداد. مصدق کمونیست نبود اما به اتحاد شوروی به عنوان نیرویی که در مقابل امپریالیسم ایستاده نگاه میکرد و برای آن احترام قائل بود.
از آن تاریخ بیش از ۶۰ سال گذشته است. بدون شک دوران زندهیاد مصدق دارای پیچیدگیها و رازهای سربهمهر بسیاری است که تاکنون افشا نشده است. نکته مهم در این زمینه اینکه این مساله ناشی از ترس مصدق از حزب توده و اتحاد جماهیر شوروری نبود. دوران مصدق دارای پیچیدگیهای خاص خود بوده و جامعه ایران آمادگی یک تغییر جدی اجتماعی و سیاسی را نداشته است.
چرا مصدق از سازماندهی و جنبههای تشکیلاتی حزب توده در نهضت مقاومت ملی استفاده نکرد؟آیا وی نمیتوانست ضعف جبهه ملی در سازماندهی را با تشکیلات منسجمتر حزب توده جبران کند؟
سوال شما صحیح است و بنده را نیز به فکر فرو برده و بخشی از پاسخ من میتواند باشد. مصدق هیچگاه به فکر سازماندهی تودهها برای مقاومت نبود. البته ما به جای مصدق نمیتوانیم تصمیمگیری کنیم. از آن تاریخ بیش از ۶۰ سال گذشته است. بدون شک دوران زندهیاد مصدق دارای پیچیدگیها و رازهای سربهمهر بسیاری است که تاکنون افشا نشده است. نکته مهم در این زمینه اینکه این مساله ناشی از ترس مصدق از حزب توده و اتحاد جماهیر شوروری نبود. دوران مصدق دارای پیچیدگیهای خاص خود بوده و جامعه ایران آمادگی یک تغییر جدی اجتماعی و سیاسی را نداشته و از سوی دیگر دشمن تا دندان مسلح آماده هرگونه جنایت بزرگی در خاک ایران بوده است. همه این دلایل دکتر مصدق را به صورت ناخودآگاه به سمت خویشتنداری و تامل بیشتر در تصمیمگیری میکشانده است. برخی بر این باورند که اقدامات غیرقانونی سبب سکوت مصدق شد. این یک اتهام بزرگ به مصدق است. مصدق اگر وارد فاز دیکتاتوری میشد متهم بود. اما وی یک مرحله از دیکتاتوری بالاتر رفت و به مردم پناه برد. مصدق در میدان بهارستان که در واقع باید به نام دکتر مصدق نامگذاری شود سخنرانی کرد و عنوان کرد: «قانون آن جایی است که مردم هستند». هیچ کس دموکراسی را حکومت قانون معرفی نکرده بلکه همه دموکراسی را حکومت مردم معرفی کردهاند. برای مصدق نیز مردم و منافع ملی در اولویت اول و آخر قرار داشت. مصدق هیچ چیز را برای خودش نمیخواست. وی قدرتطلب نبود. مصدق و اجداد وی نیاز به قدرت و ثروت نداشتند. خاندان مصدق از مکنت و ثروت بالایی برخوردار بودند.
چرا بین ملی گرایان و مذهبیون در۲۸ مرداد اختلاف افتاد؟ ریشه این اختلاف در کجا بود؟آیا این اختلاف به یکی از مبانی جبهه ملی مبنی بر ضرورت سکولاریسم که یکی از رویکردهای اصلی جبهه ملی بود بازمیگردد؟
بنده۱۶ سال داشتم که به جبهه ملی دوم پیوستم و با اعضای این جبهه رفت و آمد میکردم. بنده در این جمع افراد زیادی را مشاهده کردم که دارای باورها و آرمانهای مذهبی قوی بودند. اغلب اعضای حزب سوسیالیستهای خداپرست و حزب مردم ایران دارای گرایشات مذهبی بودند. شخصیتهایی مانند آیتا… طالقانی، آقای شاه حسینی، مهندس بازرگان، عزتا… سحابی و هاشم صباغیان همگی دارای گرایشات مذهبی بسیار قوی بودند. اغلب جلسات نیز در منزل هاشم صباغیان برگزار میشد که یک مذهبی تمامعیار بود. با این وجود در این جلسات افرادی مانند دکتر حجازی هم حضور داشتند. حتی افرادی مانند بیژن جزنی هم برخی اوقات در این جلسات حضور پیدا میکردند.
دکتر مصدق هم از سکولاریسم حمایت میکرد؟
قطعا اینچنین بود و این مساله را بارها عنوان کرده بود. اغلب تصمیمات دکتر مصدق متکی بر اراده مردم بود. نمیتوان در تاریخ تصمیمی را از مصدق پیدا کرد که جنبه مذهبی صرف داشته باشد. با این وجود دکتر مصدق یک مسلمان تمام معنا بود و به دین اسلام باور عمیق داشت. این مساله در وصیت نامه ایشان به خوبی مشهود است که از بازماندگان درخواستهای کاملا مذهبی دارد. مصدق با آیتا… کاشانی نیز مدارا و رفت و آمد داشت. با این وجود سندهایی در دست است که وی در همان زمان هم به این نکته پی برده بود که کاشانی با او نمیماند.
آیا جبهه ملی از آغاز دارای صبغه اپوزیسیونی بود؟
جبهه ملی همواره یعنی از تشکیل جبهه ملی اول تاکنون روحیه اپوزیسیونی داشته است. با این وجود جبهه ملی هیچگاه از مدارهای قانونی چه قبل و چه بعد از انقلاب خارج نشد و همواره در مدارهای قانونی حرکت میکرد. دلیل اصلی این مساله نیز این بود که مصدق همواره تاکید داشت که قانون اراده ملت است و باید همواره به آن احترام گذاشت. مصدق گمان میکرد ظرفیت قانونی از یک طرف و ظرفیت اجتماعی حمایتکننده از وی از سوی دیگر در نهایت باعث خواهد شد که وی قانون اساسی مشروطه را احیا و تثبیت کند و محمدرضا شاه را سرجای خود بنشاند. در جبهه ملی دوم نیرویهای محافظهکار و راست گرا مانند کشاورز صدر و شاپور بختیار با اینکه سخنان تند و رادیکال میزدند اما به جبهه ملی «گرا» میدادند که در چارچوب قانون حرکت کنند و شاه را مورد تایید قرار بدهند. آرمان نهایی مصدق این نبود که حیطه اختیارات محمدرضا شاه را کمتر کند، بلکه این نقطه آغاز کار وی بود. این در حالی بود که این مساله برای جبهه ملی دوم به آرمان نهایی تبدیل شده بود. جبهه ملی دوم برای خوشخدمتی به شاه حتی علیه حزب توده موضعگیری میکرد و با آن مخالف بود.
در دهه۵۰ دو اتفاق مهم در جبهه ملی رخ میدهد که تاحدود زیادی در سرنوشت آن تاثیرگذار است؛ نخست اینکه کریم سنجانی به دیدار امام خمینی در پاریس رفت و دوم اینکه شاپور بختیار عضو شورای مرکزی جبهه ملی برخلاف میثاقنامه جبهه ملی نخست وزیری محمدرضا شاه پهلوی را پذیرفت. ارزیابی شما از این دو مساله چیست؟
برخی عنوان میکنند بختیار میدانست چه اتفاقی پس از سرنگونی محمدرضا شاه خواهد افتاد و به همین دلیل نخست وزیری را قبول کرد تا مانع از این اتفاقات شود. به نظر من این دیدگاه صحیح نیست. بنده با بختیار آشنایی داشتم و معتقدم که اساسا وی دارای روحیه ماجراجویی بود و در این زمینه هوشمندی سیاسی به خرج نداد. بختیار نباید به عنوان یکی از اعضای ارشد جبهه ملی نخستوزیری محمدرضا شاه را قبول میکرد. نکته دیگر درباره دیدار کریم سنجابی با آیتا… خمینی و بیت ایشان است. به نظر من به جز سنجابی در آن مقطع تاریخی خیلی از افراد این کار را کردند و سنجانی تنها نبود. با این وجود هم در جبهه ملی و هم در حزب توده کسانی بودند که این کار را نکردند. حرکت سنجانی براساس منش و مرام جبهه ملی بود. این در حالی بود که در دهه۵۰ اساسا جبهه ملی هم موضوعیت نداشت و تا حدود زیادی پایگاه اجتماعی خود را از دست داده بود. در دهه پنجاه همه جریانهای سیاسی جای خود را به جریان مذهبی به زعامت آیتا… خمینی داده بودند. در شرایط کنونی جبهه ملی حالت اپوزیسیونی پیدا کرده اما در جنبشهای اجتماعی کاملا محافظهکارانه و به صورت راست حرکت میکند. در نتیجه جبهه ملی به یک جریان اپوزیسیون راست گرا تبدیل شده و نمیتواند از اعتراضات اجتماعی استفاده صحیحی انجام دهد.
چرا سوسیالیستها نخستین گروهی بودند که پس از انقلاب از جبهه ملی جدا شدند؟
جبهه ملی در آن مقطع زمانی موضع ضدسوسیالیستی پیدا کرده بود و وجهه ملی خود را از دست داده بود. جبهه ملی مدعی بود به صورت ملی حرکت میکند و همه گروههای ملی را پوشش میدهد. این در حالی است که سوسیالیستها هم جزئی از همین ملت بودند و در این کشور زندگی میکردند. در نتیجه جبهه ملی نباید موضع ضدسوسیالیستی میگرفت. دکتر مصدق همواره عنوان میکرد: «سوارشدن بر احساسات تودهها مانند سوارشدن بر پشت یک شیر است. خیلی شجاعت میخواهد. با این وجود اگر شیر به زمینت بزند تو را خواهد خورد». و اینچنین بود که شیر مصدق را زمین زد. مصدق طعمه «شیری» شد که خودش بر پشت آن سوار شده بود.
سؤالی در حاشیه متن حاضر به نظرم رسید. در ابتدای مصاحبه و در متن آن ذکر شده که مصاحبه شونده عزیز از اعضای جبهه ملی دوم بوده است. با توجه به این که جبهه ملی دوم در سال ۱۳۳۹ تاسیس و در سال ۱۳۴۳ منحل شد. هنگام تاسیس این جریان، مصاحبه شونده محترم صرفاً ۱۳ سال و هنگام انحلال ۱۷ ساله بودند یعنی ایشان در هنگام شروع کار جبهه ملی کلاس هفتم و هنگام انحلال کلاس یازدهم بودند. به هر حال ایشان اعلام کردند که در شانزده سالگی عضو جبهه ملی شده اند هرچند منابعی که نشان بدهد جبهه ملی از میان دانشآموزان به عضوگیری اقدام کرده بودند موجود نیست. اما ایشان در ادامه حتی از شناخت شخصی و “آشنایی” با دکتر بختیار و روحیه ماجراجویی ایشان گفتند که البته با توجه به ویژگیها و سن ایشان در آن مقطع که در بالا توصیف شد موضوع عجیبی به نظر میرسد. توضیح آقای رئیس دانا و یا سایت محترم میدان برای روشن شدن گوشه کوچکی از تاریخ و شناخت بازیگران واقعی و خیالی عرصه سیاست در این خصوص روشنگر است. ممنون میشوم ایشان در توضیح به منابع ثالث اشاره کنند، نه خاطرات شخصی که قابلیت استناد ندارد.