دشمنان نامرئی
تصور ما از قلمرو نامرئی از اساس بر پایه تکنولوژی بنا شده است. برای فکر کردن به رابطه بدن خودمان در زیست روزمره جهانی که در آن بهسر میبریم، به تکنولوژی و ابزارهای در دسترس آن میپردازیم.
معرفی مجموعه اینترنت نامرئی
یک ضربالمثل اینترنتی میگوید وقتی منتظر باز شدن صفحه ایمیل خود هستیم، برای کمتر از چند ثانیه نفس را در سینه حبس میکنیم. این وقفه زمانی، احساسی را در بدن به وجود میآورد که تجربه آن هر بار برای ما جدید به نظر میرسد. در نگاه اول، این احساس جایی بین شگفتی و ترس قرار میگیرد. اما در اصل اثر ساده فضای مجازی بر دنیای واقعی دربرگیرنده بدن خود را تجربه کردهایم. در پرونده اینترنت نامرئی میخواهیم به تجربه جمعی اتصال به اینترنت بپردازیم. موضوعی که با شخصیسازی اطلاعات و زیر هجوم تبلیغاتی که انسان را وادار به خودشناسی اینترنتی میکنند، پیچیدگی و حوصله خاص خودش را میطلبد.
تاثیرات پیشرفت اینترنت به همراه تغییرات سرعت دسترسی به آن، یک یا چندین نیاز اساسی روزمره ما را شکل داده و باعث شده جام نامتناهی جریانهای اینترنتی روز به روز دستنیافتنیتر شود. گویی اینترنت در ابتدا آینه تمامنمای اتفاقات دنیای واقعی بوده که فرصت برابر دسترسی به دانش عمومی را فراهم میکرد. شبکههای اجتماعی با طراحی فضاهایی سرشار از اعتماد به نفس، میخواهند امکان بیان افکار و ابراز احساسات درباره هر موضوعی را در دستان ما قرار دهند. اما حالا این روند در حال بازگشت است. تشخیص اطلاعات غلط و درست ممکن است چندین روز به درازا بیانجامد و تا روده راست را در شکم اینترنت پیدا کنیم، اثر واقعی و مخرب اطلاعات غلط از جلوی چشممان میگذرد. سختی پیدا کردن حقیقت آنقدر ملموس شده که حاضریم ساعتها به صفحه الکترونیکی خیره بمانیم و به جای کسانی که حرف دل ما را میزنند، سکوت کنیم.
فضاهایی که در آنها مجبور به سکوت میشویم نیازی به تجسم ندارند. همانطور که ذخیره شدن اطلاعات و به خاطر سپردن عادات به مدلی از معماری ذهنی تشبیه میشوند، آیا تشنج یا اضطراب ناشی از جهانی که در آن بسر میبریم هم مدلی از شبکههای اینترنتی دارد؟ در اینترنت نامرئی میخواهیم ماشینهای پردازنده اینترنت را دست بیندازیم و توانایی آنها برای جواب دادن به سوالاتمان را بسنجیم. هر قسمت این پرونده را یکشنبه هر هفته منتشر خواهیم کرد.
در داستان «هورلا» اثر گای دو موپاسان به سال ۱۸۸۷، جوانی مرفه تاثیرات مرموزی را تجربه کرده که او را افسرده و پارانوید میکند. وقتی او به دنبال مقصر این امور میگردد، اظهار میکند: « هوا، هوای نامرئی، حاوی نیروهای ناشناختهایست که حضور مرموز آنها را باید تحمل کنیم!» بعد از تلاشهای مکرر برای توضیح دادن تجربیات خود، او به یادداشتی در یک مجله علمی برمیخورد که یک «اپیدمی جنون» را در برزیل شرح میدهد، «همان که میتواند با جنون شایعی که به مردم اروپا در قرون وسطی حمله کرد، قابل قیاس باشد… ساکنان وحشتزده از خانههای خود خارج میشوند، روستاهای خود را ترک، و سرزمین خود را رها میکنند، میگویند که تحت تعقیب هستند، قبض روح شدهاند، و توسط موجودات نامرئی ولی ملموس، مانند احشام اداره میشوند.» از اینجا، او نهتنها نتیجه میگیرد که تسلیم بیماری واگیرداری شده است، بلکه برزیلیهای جنونیافته حقیقت را میگویند: بدن آنها، و بدن او، توسط نژاد جدیدی از «موجودات جدید» تصرف شدهاند، که خود را به انسانهای میزبان وصل کرده و تکثیر و پخش میشوند.
اخیرا دونالد ترامپ ویروس کووید-۱۹ آن را «دشمن نامرئی» خوانده است، عبارتی که داستان موپاسان و متون قدیمی دیوشناسی را فرا میخواند. در همین حال، در کنار شیوع ویروس کرونا، یک اپیدمی آشکار از جنون دستهجمعی باز شده است. در کشورهای مختلف، دکلهای موبایل توسط افرادی تخریب شده و به آتش کشیده شدهاند که این بیماری جدید را به «دشمن نامرئی» متفاوتی ربط میدهند: تکنولوژی اینترنت نسل پنجم 5G. به نظر میرسد اولین حادثه آتشسوزی در روز دوم آوریل در بیرمنگام انگلیس رخ داده و بقیه آنها به سرعت در دیگر نقاط انگلستان به وقوع پیوسته است. اتفاقهای مشابهی به کشورهای دیگری همچون ایرلند و هلند نیز رخ داده است. جنبش ضد-5G سالهای زیادی در جریان بوده ، اما تا ۲۰۲۰، غالبا درباره ریسک سرطان و مفهوم حساسیت شدید به الکترومغناطیس را مورد مناقشه قرار داده است. قسمت کوچکی از جنبش ضد-5G نیز این تکنولوژی را به دستور کار پنهانی نظارت و کنترل همگانی نسبت دادهاند.
بحران کرونا بدون وجود اسناد مرتبط به طرز شگفتانگیزی به این موضوع روح تازهای بخشیده است. دو تئوری اصلی، ویروس کرونا و 5G را به هم پیوند زدهاند. اولی که توسط سلبریتیها و آدمهای شکاک همیشگی همچون الکس جونز و وودی هارلسون به وجود آمده، ادعا میکند امواج 5G سیستم ایمنی بدن را تضعیف و بدن را در برابر ویروس آسیبپذیرتر میکند. تئوری دوم که توسط کاربر توییتر @Jfkjuni0r واضحتر بیان شده، میگوید: «ویروس کرونا پوششی برای مسلح کردن تکنولوژی تلفن همراه 5G است.» او تاکید میکند «زیرساخت 5G توانایی ارسال امواج الکترومغناطیسی با قدرت کافی در فرکانسهای مشخص را دارد. این امر باعث علائم بیماری میشود که همچون علائمی است که به کووید-۱۹ نسبت داده میشود.»
تئوریهای توطئه 5G توسط اکانتهای مربوط به حمله به دکلهای مخابراتی، مشخصا در راستای شیوع ویروس در رسانههای ارتباط جمعی پخش شدهاند. در گزارشی از سیانان آمده: «همانطور که کنترل ویروس کرونا سختتر میشود، به اطلاعات غلط حوالی آن نیز افزوده میشود.» این گزارشها معمولا تلاش زیادی برای کاستن از اعتبار تئوریهای توطئه انجام میدهند و با رضایت ضمنی، اقدامات پلتفرمهای آنلاین برای متوقفکردن انتشار اطلاعات غلط را مورد توجه قرار میدهند. بهعنوان مثال یوتیوب همه ویدیوهای حاوی ارتباط کووید و 5G را ممنوع کرده است و فیسبوک قول داده است تا محتواهای مشابه را حذف کند. از قضا حتی مقالههای خبری که قصد تکذیب ارتباط کووید و 5G را داشتند، به حدی آن را تکرار و تکریر میکنند که به دو تئوری توطئه اصلی در این باره میپیوندند. و خوانندگان از افرادی که ربط کووید و 5G را جدی گرفتهاند مطلع میشوند.
خواندن گزارشهای مربوط به این پدیده مانند مشاهدهکردن عملیات مربوط به یک سیستم ایمنی معرفتشناسی است که بهدفعات مورد هدف قرار گرفته، و از وحشت «اخبار جعلی» در سال ۲۰۱۶، بیشفعالی پیدا کرده است. عباراتی همچون «غلط»، «بدون قاعده»، «مسخره»، «نامفهوم»، «توهم توطئه» که توسط انتشارات و پلتفرمهای آنلاین برای برانگیختن حس تدافعی عموم مردم در برابر اطلاعات غلط استفاده میشود، در عوض مانند پاسخی برای ایمنی معرفتشناختی شکاکها در برابر عمل همان انتشارات و پلتفرمها بکار میروند. مثلا کارهایی که فیسبوک و یوتیوب انجام دادند، براحتی میتواند ایده سرکوب کردن حقیقت را تقویت کند. کاربر توییتر @NoHighwayOption به صراحت این را بیان میکند: «اگر نقاط سرنخ کووید -۱۹ را به … 5G وصل کنید، رسانهها به شما میگویند یک توهم توطئه است. پس مطمئن باشید در راه درستی قرار دارید.»
شخصیت اصلی موپاسان در داستان «هورلا»، در انزوا تلاش میکند تا معنای تجربه خود را دریابد. جانشینان معنوی او در فیسبوک و رددیت دست به دست هم دادهاند تا مثل او از روی منابع گلچین شده به یک نظریه برسند که احتمالا همه تلاشها برای رد آن نظریه را بدون نتیجه باقی میگذارد. گزارشهایی که عمیقا تلاش میکنند ادعاهای نظریهپردازان توطئه را با دلایل موجه کمارزش جلوه دهند، از درک این مسئله ناکام میمانند که چرا مردم به خاطر باورهایشان حاضر به ارتکاب جرم، آسیب به اموال عمومی و پذیرفتن خطر دستگیری میشوند. مردم ریسک میکنند چون به تفسیر اخلاقی فجایعی رسیدهاند که اکانتهای رسانهای آنها را طوری نشان میدهند که اشتباه کسی نیست.
وحشت دستهجمعی از سرایت «دشمن نامرئی» در طول تاریخ امری طبیعی است، و همیشه روایاتی را به وجود آورده که میخواهند به دنبال منشا فاجعه و مقصر بگردند. در دوران طاعون سیاه، جهودها و جذامیها به مسمومکردن چاهها متهم شدند و با حریق عمدی مورد حمله قرار گرفتند. اکنون حملات مشابهی در همان قاره و تحت شرایط مشابهی ولی به زیرساختهای تکنولوژی وارد میشود که نشاندهنده تداوم توطئه و ازهمگسیختگی است. در گذشته، انگیزههای یک فرد عامی برای ردیابی جهات نامرئی آسیب به علل اولیه آن، معمولا به عوامل انسانی در جدال با نیروهای ماورا طبیعی میرسید، و هنوز هم این اتفاق میافتد. اگرچه حملات به دکلهای 5G نشان میدهد که امروزه این جستجو در عوض به سیستمهای ماشینی پیچیده میرسد که با توانایی مخابره بدون سیم، تاثیر خود را همهجا میگذارند. چراکه تصور ما از قلمرو نامرئی اساسا بر پایه تکنولوژی بنا شده است. برای فکر کردن به بیولوژی خود، ما به تکنولوژی میپردازیم.
ایده فکر کردن به «دشمنان نامرئی» در قرن نوزدهم مانند یک صاعقه برای سنن کاهنان پیرتر اتفاق افتاد. با استفاده از مفهومهای جدیدتر علمی درباره دشمنان نامرئی، فکر کردن به مخلوقات موجود در هوا شکل گرفت. آنچه راوی «هورلا» بهعنوان «برداشتهای ناهنجار ترسی بدوی… دیو، روح، جن، پریان و ارواح آشنا» نام میبرد، در طی قرنها توسط دانش علمی به تبعید فرستاده شده بود. هرچند که این امر، در واقع نتوانست این جهان را رمزگشایی کند. برعکس، فنآوریهای نوظهور توانستند موجودات غیبی را مانند میکروبها، گازها و الکترومغناطیس به درون تخیل جمعی وارد کنند. همه اینها نقش بهسزایی در تکامل پارانوئید ناشی از تکنولوژی داشتند همانطور که جفری اسکونس در کتاب توهم تکنیکال میگوید: «اتحاد هدایت منطقی و القای غیبی.» ظاهرا این نظریههای خنثی درباره موجودات پنهان و نیروهای نامرئی به راحتی با تصوراتی از کنترل شبه-دیوشناسی، ترکیب شدهاند.
مورد بررسی جیمز تیلی متیوز که در سال ۱۷۹۷ در یک تیمارستان لندن محصور شده بود، این همگرایی را نشان میدهد. متیوز خیال میکرد توسط یک ماشین عذاب میکشد، و آن را یک «جلوه هوایی» صدا میزد که میتوانست آسیب برساند و ذهن را از راه دور کنترل کند. او فکر میکرد این اتفاق میافتد، همانطور که مایک جِی توضیح میدهد: «بافتهشدن هواها یا گازها در یک پیچوتاب سیال مغناطیسی، که بعد از آن به سمت قربانیاش هدایت میشد.» متیوز یکسره به نظریههای جدید شیمی هوایی [پنوماتیک]، هیپنوتیزم، «الکتریسیته حیوانی» و الکترومغناطیس، به همراه نظریه میاسما همچون بخاری مسموم پرداخت. این مفاهیم پیشینه دیرینه نظریه میکروبی بیماریها را به وجود آورد. (متیوز ادعا میکرد «جلوه هوایی» با «پساب گندیده»، «نفس متعفن آدم» و «گاز ماتحت اسب» پر شده است.)
همه جریانهای اکتشافهای علمی و تکنیکال، معطوف به نفوذپذیری بدن در برابر موجوداتی است که میتوانند به صورت نامرئی بر ما تاثیر بگذارند و بین درک فوری و واقعیت شناختهشده شکاف به وجود بیاورند. این تغییر یک بعد سیاسی نیز داشت: یک طبقه متخصص به وجود آمد که میتوانست حوزههای ضمنی این تئوریها را شناسایی و دستکاری کند. موجودات علمی نامرئی و طبقه متخصصی که به نظر میٰرسید آنها را کنترل میکند، در ابعاد مختلف همان خطری پدیدار شدند که فرد خودمختار را تهدید میکرد. همان استقلالی که تازه بهعنوان نقطه اتکای عاملیت سیاسی در اروپا ظهور کرده بود. (مورد متیوز با آغاز انقلاب فرانسه شکل گرفت.) هر دوی این عوامل پنهانی جدید و متخصصان فنی که ادعا میکردند آنها را میفهمند و کنترلشان میکنند، تجسمهای خیالی آزاردهندهای بودند که هم عقل سلیم و همینطور باورهای مربوط به استقلال فردی را تهدید میکردند.
شخصیتهای هیپنوتیزم و مسحورکننده در داستانهای عامهپسند قرن ۱۹ پدیدار شدند که همزمان در روایت توهمهای بیماران روانی نیز ورود کردند. دکتری که در این تکنیکها مهارت دارد، در داستان «هورلا» نقش مهمی بازی میکند: ارائه پیشنهادهای هیپنوتیزمی دکتر، نقش اول داستان را مجاب میکند که کنترل ذهن، فرضیه قابل قبولی برای وضعیت اوست. در رمان احساسی و پرطرفدار «تریلبی» که جورج دوموریه در سال ۱۸۹۴ نوشته، ساحر خبیث نام «اسونگالی» را یدک میکشد، که با دایره واژگان ما برای توصیف یک استاد سواستفاده کردن استفاده میشود. این شخصیتهای داستانی نظیر طبقه جدیدی از متخصصان علمی هستند که نهتنها نیروهای نامرئی را مشاهده میکنند، بلکه آنها را بر علیه قربانیان بیگناه بکار میبرند.
نمونه چشمگیر دیگری از این شخصیت در «خاطرات مضطرب من» اثر اسکیزوفرنیک «دنیل پال شربر» پیدا میشود. شخصیت روانپزشک این داستان «فلکسیگ» یک توطئهگر جهانی است که قادر است اعصاب بشریت را کنترل کند. صحبت از بیل گیتس بهعنوان مغز متفکر 5G در میان توهمهای توطئه امروز، داستانی از همین جنس است. در زمانهای که کامپیوتر جریان غالب کنترل را شکل میدهد، بیل گیتس دقیقا کسی است که ماتریکس را پیشبینی میکند. همکاریهای بیشتر او با تحقیقات پزشکی، بعد دیگری را به این وضعیت اضافه میکند.
راوی داستان «هورلا» فرض میکند آزاردهنده او نهتنها یک موجود مصنوعی واگیردار است، بلکه کنترلکننده ذهن حرفهای هم هست که میتواند فکرها و کارهای او را با تکنیکهای مسحورکننده هدایت کند. یعنی همزمان یک ویروس و یک مجرای سواستفاده از اطلاعات است. مدلهای مسحورکننده و مسری در کنار هم ادامه یافته و گاهی اوقات همپوشانی نیز داشتهاند. دو اثر مهم پارانویای دوران جنگ سرد را در نظر بگیرید: «هجوم ربایندگان جسم» با حضور موجودات مصنوعی واگیردار، و «کاندیدای منچوری» با حضور کنترل ذهن مسحورکننده. «ویدیودروم» اثر کلاسیک دیوید کرانینبرگ در سال ۱۹۸۳ ایده هیپنوتیزم تلویزیونی را با یک مدل هجوم جسمانی مرتبط ترکیب میکند. این فیلم یک سیگنال تلویزیونی را تصویر میکند که ذهن را ربوده و همچنین عوامل بیماریزایی را ارسال میکند که در مغز تومور به وجود میآورد.
در سالهای اخیر، عفونت شبهویروسی و الکترومغناطیس در روایتهای افراد مورد هدف با هم شنیده میشوند. این افراد بیشتر از خردهفرهنگهای آنلاینی هستند که اعضای آن باور دارند قربانیان «آزار و اذیت الکترونیکی» و «شکنجه سایکوترونیک» هستند. آنها تجربههای مشابهی از نشانههای اسکیزوفرنی را گزارش میدهند شامل شنیدن صداهای موهوم، دریافت افکاری که از بیرون «پخش» میشوند و ساخت ایدههای توطئهگرانه. اما معمولاً در مقابل درمان پزشکی مقاومت میکنند زیرا معتقدند روانپزشکان بخشی از توطئه پنهان کردن حقیقت آزار و اذیت واقعی آنها هستند. دکلهای موبایل برای مدت زیادی نقش اصلی تئوریهای افراد مورد هدف بودهاند که در چند سال اخیر برای 5G به صدا درآمدهاند. در کتابی الکترونیکی از افراد مورد هدف در سال ۲۰۱۷ هشدار داده شده «با تکنولوژی جدید 5G… ممکن است در هر ثانیه از یک آنتن به هزاران نفر حمله شود. این دلیل اصلی است که دولت پنهان تکنولوژی 5G را تبلیغ میکند.» سال گذشته کارل مولر مدافع افراد مورد هدف در مقالهای در وبسایت مدیوم عنوان کرد که «5G یک سیستم نظامی است که همه جمعیت جهان را مورد هدف قرار داده.»
قبل از ادغام وحشت 5G با وحشت ویروس کرونا، این افراد مورد هدف بودند که 5G را به بیماری واگیر دیگری ربط دادند: وضعیت مناقشه برانگیزی که بیماری مورگلونز نام دارد، که در آن افراد باور دارند الیاف مرموزی از پوستشان به وجود میآید. گروه بیماران مورگلونز که خود آن را تشخیص میدهند، در شبکههای اجتماعی و کانالهای ارتباطی آنلاین به هم رسیدهاند، همانطور که افراد مورد هدف این کار را انجام دادند و احتمالا بدیهی است که این دو گروه اغلب با هم متقاطع شدهاند. بهعنوان مثال وبلاگنویسی به نام فدریکو ویتال در سال ۲۰۱۷ نوشته است که «آخرین بازی رشد این چیزها (نانوالیاف/مورگلونز) درون همه ماست، با گسترش شبکه جدید 5G» که میتواند «ماتریکس کنترل فرابشریت» را نهایی کند. ویدیوی یوتیوب سال گذشته «وریلکس» نظریه واحدی از 5G، تئوری توطئه پسدمه و مورگلونز را ارائه میدهد. او مشخصا میگوید پسدمهها بذر نانوباتهایی را تولید میکنند که به بدن هجوم میآورد و آن را پذیرای ریزموجهای 5G میکند. وریلکس فرض میکند مورگلونز وقتی اتفاق میافتد که بدن نانوباتها را دفع میکند.
نباید تعجب کرد که این فرضیهها که همیشه مستعد ادغام و یکپارچهسازی هستند سریعا کووید-۱۹ را در خود گنجاندهاند. موجودی غیبی که تاثیر متحولکننده و گستردهای داشته است. این آمیزش نشاندهنده این است که امروزه همه پارانویاها به پارانویای تکنولوژی سوق پیدا میکنند.
در حال حاضر تکنولوژی بهعنوان یک منبع کد استعاری جا افتاده که برای پردازش و تفسیر واقعیت استفاده میشود. این امر پارانویای تکنولوژی را جهانی ساخته است. یک مثال مربوط به کووید بر این نکته تاکید میکند. زبان بیولوژی («ویروس») یکبار برای ترجمه واقعیت فنآوری (گسترش «فراگیر» ایدهها در شبکهها) به عبارتهای آشناتر بکار برده شد. حالا برعکس آن اتفاق میافتد: برای نمونه میخوانیم که ویروس «اساسا بدافزاری است که به منبع کد بشریت حمله کرده است،» یا مثلا «ویروس کرونا مانند میمها گسترش مییابند.» اکنون فنآوری اطلاعات زبان پایه تبیین و توضیح بیشتر واقعیت را شکل میدهد. همچنین، این دو حوزه در تعامل مداوم با یکدیگر آشکار میشوند. میمهای با زمینه ویروسی با سرعت ویروس در سراسر دنیا پخش میشوند و هکرها از این وحشت بهرهبرداری میکنند و با ایمیلهای اسپم دستگاههای ما را با بدافزار آلوده میکنند.
دلیل خوبی وجود دارد که به روش توهمهای توطئه خط بین ویروسهای استعاری و واقعی را محو کنیم: اکنون هستی از منظر بیولوژی و تکنولوژی غیرقابل تفکیک است و به طرز برگشتناپذیری در هم تنیده شده است. شاید آن طوری که برخی از افراد مورد هدف ادعا میکنند، هزاران نانوبات درون ما وجود نداشته باشد. اما این بدترین استعارهای نیست که برای ادغام رادیکال و غیرقابل تصور ما با سیستمهای ماشینی پیچیدهای که در طور قرنهای گذشته تجربه کردهایم، بکار میرود.
کسانی که 5G را به آتش میکشند کاملا اشتباه نمیکنند، آنها میخواهند بین شبکههای بیسیم و ویروس ربطی ایجاد کنند، حتی اگر آن را نادرست توصیف کنند. پیادهسازی 5G با تجهیزات تولیدشده توسط هواوی غول مخابراتی چینی (واقعیتی که با یک جنجال سیاسی مورد بحث گسترده قرار گرفت)، همراه با گسترش کووید-۱۹ هر دو نتیجه بخشی از یک روند هستند. در طول دهها سال، چین قطب اصلی ترکیب شبکههای تکنولوژی و اقتصادی جهانی بوده است.
این روند به روشهایی خیلی انتزاعی برای درک هر فرد آشکار شده است، هرچند توسط خیلی از بروکراسیهای دولتی و خصوصی بیمسئولیت دیده شده بود. با توجه به ویژگی غیردموکراتیک جهانیسازی اقتصاد و تکنولوژی که گسترش 5G آخرین مرحله آن است، نباید تعجب کرد که برخی آن را مثل تحمیل شدن یک ترومای آسیبزننده تجربه میکنند و وقتی بحران تشدید میشود به خود ضربه میزنند.
آتش زدن یک دکل 5G فقط یک تکنولوژی را هدف قرار نمیدهد، بلکه به سمت نمونهسازی از شبکه کردن اقتصاد و تکنولوژی جهانی که در آن زندگی میکنیم قدم برمیدارد. کسانی که این کار را میکنند شاید مدل ناقصی از این جهان داشته باشند، اما تشخیص سیاسی آنها کاملا خودسرانه نیست. آنها بر نیروهای نامرئی که متولیان این جهان جدید رونمایی کردهاند، کنترل تاثیرگذاری ندارند. با فقدان دموکراسی در تکنولوژی، آنها به دیوشناسی تکنولوژی روی آوردهاند.
در پایان داستان «هورلا» راوی خانه خود را در آتش میسوزاند، چراکه بهاشتباه اعتقاد دارد آزاردهنده غیبی خود را درون خانه گیر انداخته است و با این کار خدمتکاران خود را نیز فدا میکند. وقتی او پی میبرد که اشتباه کرده، با خود عهد میکند که خود را بکشد. آتشزنهای دکلهای 5G امروز، تلاش میکنند عمل بیهوده راوی آن داستان را تکرار کنند، و با دشمنی بجنگند که نامرئی و تکثیر یافته است، همهجا هست و هیچجا نیست.
جف شولنبرگر نویسنده این مقاله در مجله Real Life درباره آمریکای لاتین و ادبیات تطبیقی پژوهش میکند. از او نوشتههایی درباره تکنولوژی، فرهنگ، کار و تحصیلات تکمیلی در مجلاتی چون New Inquiry و Jacobin منتشر شده است.
سلام.من یکی ازقربانیان ترورالکترونیکی هستم به نظرمن این کارنوعی جنایت ومیشه گفت قتل چون فردقربانی دیگرقادربه انجام فعالیت جهت امرارمعاش وادامه زندگی نیست وسربارخانواده میشه علاوه بردردورنجی که بصورت شکنجه احساس میشه روبایدتحمل کنه متاسفانه درکشورما پلیس اگاهی دست به ازمایش چنین اقداماتی روی افرادزده وازبعضی افرادبعنوان نمونه هایی برای ازمایش ازارالکترونیکی مخفیانه استفاده میکنه که جای تاسف وشرمندگی داره.
سلام متاسفانه من هم یکی از قربانیان ترور الکترونیکی هستم،خواستم بگم اگه لطف کنین با من از طریق ایمیل در ارتباط باشین ببینیم چه موارد مشابهی روی ما انجام میدهند؟
مقالتونو یه جور نوشتین که کمتر کسی بفهمه هدف شما چیه ولی اگر اون چیزیه که من متوجه شدم میخاین کنترل ذهن رو به چالش بکشید لطف کنید به اون کارفرماهای سازمان سیا بگیدجرات دارن بیان جلو دوربین تلویزیون در مورد افتضاح پروژه ام کی الترا و دیگر پروژه های وحشیانه کنترل ذهن که در حال انجام هستن یه جوابی بدن دیگه اکثریت دنیا با این تکنولوژی شیطانی اشنا شدن دیر اقدام کردین