نگرش ایرانیان به مهاجران افغانستانی
در این روزها که موضوع نژادپرستی در آمریکا در پی قتل جرج فلوید بهدست پلیس در صدر توجه افکار عمومی است، بد نیست نگاهی به همین مقوله درباره مهاجران افغانستانی در ایران داشت.
نتایج یک نظرسنجی که با همکاری دفتر مطالعات شهرداری تهران و دفتر طرح های ملی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در زمستان ۱۳۹۸ انجام شده شواهدی از گرایش قدرتمند ضدمهاجر در جامعه ایران ارائه می کند.
۴۳ درصد از تهرانی معتقدند افغانستانی از نژادی متفاوت با ما ایرانیها هستند و ۲۸ درصد هم ازدواج میان ایرانیها و افغانستانیها را باعث آلودگی نژاد ایرانی میدانند.
۴۳ درصد از مردم تهران معتقدند تهران باید برای زندگی افغانستانیها ممنوع شود.
۴۴ درصد معتقدند اگر افغانستانیها قرار باشد در تهران زندگی کنند بهتر است در محلات جدا از ایرانیها اسکان داده شوند.میدان
چهار دهه از شروع مهاجرت گسترده اتباع افغانستانی به ایران میگذرد. به همان نسبت که جامعه ایران در طی این مدت مسیر پرفرازوفرودی را پیموده، شرایط زندگی مهاجرین در ایران و سیاست مهاجرتی دولت در قبال آنها نیز تغییر کرده است؛ پذیرش بدون شرط و اسکان در شهرها و روستاها در فضای انقلابی پایان دهه ۱۳۵۰ تا اقدامات قهری برای اخراج اجباری در سالهای پس از جنگ دو سر این طیف هستند. روزهایی خود را حامی همه مستضعفان جهان میدانستیم و آغوشمان به روی برادران مسلمانمان بی قید و شرط باز بود اما روزهایی هم رسید که خسته از کمبود منابع و شرایط سخت اقتصادی با ضربالاجلهای پیاپی برای خروج همه آنها از کشور لحظهشماری میکردیم. امروز سیاست مهاجرتی ایران در قبال مهاجران افغانستانی گرچه در موقعیتی میانه این دو سر طیف ایستاده اما هنوز هم بلاتکلیفی در برابر این جمعیت دو تا سه میلیون نفری ویژگی اصلی رویکرد کلان کشور است. اگر زمانی این اجماع وجود داشت که مهاجرین ساکنان موقتی هستند که با پایان جنگ به کشورشان بازمیگردند اکنون در برابر نسلهای سوم و چهارم این مهاجرین که در ایران به دنیا آمده و افغانستان همانقدر برایشان غریب است که برای یک جوان ایرانی، چشمانداز سیاستگذاری روشنی وجود ندارد. امروز با توسل به سیاستی که «ساماندهی» خوانده میشود مهاجرین در وضعیت معلق و بلاتکلیف نگه داشته شدهاند و مدام مسئله اصلی یعنی پذیرش اجتماعی آنها بهعنوان ساکنان این سرزمین به تعویق انداخته شده است. در توضیح این وضعیت و موانع به رسمیت شناخته شدن مهاجرین بهعنوان شهروندان این کشور میتوان به عوامل مختلفی اشاره کرد. برخی صاحبنظران ریشههای آن را در فرهنگ و گروهی در اقتصاد جستجو میکنند. در کتاب «در خانه برادر» به همین موضوع پرداختم و تلاش کردم توضیح دهم در کنار عوامل مختلف، چگونه تضاد و تنش اجتماعی در بطن جامعه ایران با مهاجرین و خصوصاً رقابت بر سر منابع محدود میان طبقه کارگر ایران و مهاجرین افغانستانی و احساس خسران فرودستان ایرانی، بهمثابه مانعی در برابر بهبود شرایط مهاجرین در کشور عمل میکند. حال با استفاده از نتایج یک پیمایش در سطح شهر تهران در مورد نگرش ایرانیان نسبت به مهاجرین افغانستانی میتوانم شواهد دیگری برای این مدعا ارائه کنم. این پیمایش با نمونه ۱۱۲۸ نفر در زمستان سال ۱۳۹۸ در سطح مناطق ۲۲گانه تهران با همکاری دفتر مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران و دفتر طرحهای ملی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اجرا شده و تصویری از ذهنیت عمومی تهرانیها درباره مهاجرین و سیاستهای مهاجرتی ارائه میکند.
پذیرش در شهر و جداسازی فضایی
در حال حاضر بر اساس قوانینی که از اوایل دهه ۱۳۸۰ اجرای آغاز شد اتباع افغانستان تنها مجاز به زندگی در برخی مناطق کشورند و از حق اقامت و کار در بسیاری شهرها و روستاها خصوصاً در استانهای مرزی برخوردار نیستند. برخی کلانشهرها نیز بهواسطه اجرای همین قانون عدم حضور اتباع افغانستانی در شهر را افتخاری برای خود میدانند. آیا تهرانیها هم تمایل دارند حضور اتباع افغانستان در شهرشان ممنوع شود؟ آنطور که در نمودار ۱ قابل مشاهده است افکار عمومی در برابر این پرسش دوقطبی است؛ ۴۳ درصد موافق ممنوع شدن تهران و ۴۱ درصد مخالفاند. تمایل به عدم حضور افغانستانیها در تهران در میان کسانی که تحصیلات کمتری دارند یا ساکنان پهنه جنوب تهران (جنوب خط خیابان انقلاب) بیشتر است. در پهنه جنوب تهران که تعداد مهاجرین افغانستانی بیشتری ساکن هستند، از هر دو نفر، یک نفر خواهان ممنوع شدن تهران برای حضور افغانستانیهاست. بهعلاوه افرادی که گفتهاند در زندگی با مشکلات معیشتی مواجهاند بیش از دیگران با ممنوع شدن تهران برای افغانستانیها موافقاند. باید توجه شود سه متغیر تحصیلات، پهنه سکونت و پنداشت از وضع معیشتی مستقلاً بر موافقت با ممنوعیت اثرگذارند و مثلاً نباید اثر زندگی در مناطق جنوبی یا وضعیت معیشتی ضعیفتر را به سبب سطح پایینتر تحصیلات دانست.
نگرش به حضور مهاجرین در شهر را از یک وجه دیگر هم میشود بررسی کرد؛ تمایل به جداسازی فضایی. از مردم سؤال شده تا چه اندازه موافقاند که افغانستانیها به جای زندگی در نقاط مختلف شهر، در محلههای خاص زندگی کنند یا دولت آنها را در محلههای خاص متمرکز کند. ۴۴ درصد تهرانی با این جداسازی موافقاند (نگاه کنید به نمودار۲). در این مورد هم افراد با تحصیلات پایینتر و ساکنان مناطق جنوبی تهران بیشتر موافق تمرکز مهاجرین در محلات خاص هستند. نکته جالب اینجاست که افرادی که اعلام کردهاند در زندگی با مشکلات معیشتی مواجهاند اگرچه بیش از دیگران خواهان ممنوع شدن تهران برای افغانستانیها هستند اما از جهت تمایل به جداسازی محلات با دیگر گروهها تفاوت ندارند. بخشی از دلیل این مسئله میتواند هراس آنها از افزایش تعداد مهاجران در محله یا محلات مجاور محل زندگیشان باشد. به این نکته نیز باید توجه شود یکسوم کسانی که با ممنوعیت تهران برای حضور افغانستانیها مخالفاند از تمرکز آنها در محلات خاص دفاع میکنند؛ یعنی با اینکه مخالفتی با حضور آنها در شهر ندارند اما شکلی از کنترل را ضروری میدانند.
نگرش منفی به مهاجران و تمایل به جداسازی را در مورد تحصیل کودکان افغانستانی هم میتوان دید. شواهد متعددی وجود دارد که برخی والدین نسبت به حضور کودکان افغانستانی در کلاس درس فرزندانشان معترضاند که در مواردی به جدا شدن کلاسها منجر میشود. در پاسخ به پرسشی درباره تحصیل کودکان مهاجر، ۴۰ درصد تهرانیها معتقدند افغانستانیها باید در مدارس ویژه خودشان درس بخوانند اما در مقابل۵۲ درصد مخالف جداسازی دانش آموزان افغانستانیاند(نگاه کنید به نمودار ۳). زنان بیش از مردان از تفکیک مدارس دفاع میکنند. در پهنه جنوب تهران نیمی مدافع تفکیک و نیمی مخالفاند اما در پهنه شمال نسبت دو به یک به نفع مخالفان جداسازی مدارس است.
به غیر از پنداشت کلی درباره حضور مهاجرین افغانستانی در شهر از پاسخگویان در مورد تجربههای شخصیتر هم سؤال شده است. وقتی از آنها درباره همسایه شدن یک خانواده افغانستانی پرسیده شده، ۴۶.۵ موافق بودهاند(نگاه کنید به نمودار ۴). اثر پهنه سکونت و میزان تحصیلات در نوع پاسخ به این سؤال بسیار اندک است اما افرادی که گفتهاند در زندگی مشکلات معیشتی دارند کمتر از دیگران به همسایگی با یک مهاجر افغانستانی راغباند.
تهدید اقتصادی
آنطور که در بالا نشان داده شد نگرش ضدمهاجر در آنهایی که تحصیلات کمتری دارند و فقیرترند قدرتمندتر است. یکی از عوامل توضیحدهنده این نگرش منفی تصور از آنان بهمثابه یک تهدید اقتصادی است. رقابت شغلی و احساس خسران ناشی از هزینه منابع عمومی برای مهاجران دو شکل اصلی این تهدید اقتصادی به شمار میآید. کارگران ایرانی ممکن است مهاجران افغانستانی را عامل بیکاری خود بدانند. کارگر افغانستانی بهواسطه موقعیت ضعیفتر و عدم برخورداری از حمایت قانونی هزینه کمتری برای کارفرمای ایرانی دارد و این عامل ایجاد رقابت و تنش بر سر فرصتهای محدود شغلی است. رقابتی عمدتاً بر سر مشاغل کارگری ساده یا با مهارت که در مناطق فقیرنشین گاهی تا سر حد یک نبرد تمام عیار بر سر بقا پیش می رود. همانطور که در نمودار ۵ دیده میشود حدود ۴۰ درصد افغانستانیها را عامل بیکاری ایرانیها میدانند و همین نسبت هم مخالف این گزارهاند. مطابق انتظار افراد با تحصیلات پایینتر، افراد ساکن پهنه جنوب تهران و آنهایی که گفتهاند در برای تأمین هزینههای زندگی مشکل دارند بیشتر از دیگران افغانستانیها را عامل بیکاری میدانند. همبستگی آماری بالا میان نگرش به ممنوعیت و پنداشت از مهاجرین بهعنوان عامل بیکاری شاهد دیگری بر رابطه میان رقابتهای اقتصادی و نگرشهای ضدمهاجر است. تهدید اقتصادی ناشی از هزینه منابع عمومی کشور برای مهاجران نسبت به تهدید ناشی از بیکاری در میان ساکنان تهران ضعیفتر است. کمتر از یکچهارم شهروندان تهرانی بر این باورند که آنچه حق آنهاست صرف آموزش و بهداشت افغانستانیها میشود. دلیل این تفاوت را میتوان در بیبهره بودن مهاجران از بسیاری یارانههای آموزش و بهداشت دانست. از ابتدای دهه ۱۳۸۰ کاهش بهرهمندی از یارانههای حمایتی یکی از ابزارهای کاهش جمعیت مهاجران در ایران و کاهش هزینههای عمومی دولت بوده که سبب شده اتباع افغانستانی برای تحصیل در مدارس و دانشگاهها شهریه بپردازند و هزینه درمان را نیز کامل پرداخت کنند.
یگانگی یا تمایز فرهنگی؟
در بحث از علل نگرشهای ضدمهاجر علاوه بر تهدید اقتصادی، احساس تهدید فرهنگی هم به یک مقوله مهم بدل شده است. برخی مطالعات نشان میدهد وقتی مردم محلی تصور کنند با غلبه عددی مهاجران خارجی، فرهنگ متفاوت آنها فرهنگ محلی را به مخاطره میاندازد، نگرشهای ضدمهاجر تقویت میشوند. در مورد ایران و افغانستان وضعیت فرق دارد؛ نزدیکی جغرافیایی و پیشینه مشترک تاریخی سبب شده قرابتهای فرهنگی بسیاری میان ایرانیها و افغانستانیها وجود داشته باشد و اساساً تفاوت فرهنگی آنطور که بهعنوانمثال در اسلام هراسی مطرح است اینجا موضوعیتی ندارد. اما این شباهت تا چه اندازه در جامعه ایرانی شناخته شده است؟ همانطور که در نمودار ۶ مشاهده میشود تنها ۲۳درصد این شباهت فرهنگی را زیاد میدانند. برخلاف انتظار تحصیلات تفاوتی در نگرش به نزدیکی فرهنگی ایجاد نمیکند. تماس و برخورد میان دو گروه و آشنایی با یکدیگر احتمالاً در این شناخت مؤثرتر است؛ نشانه تأثیر این عامل اینکه در منطقه ۲۰ که بیشترین تعداد مهاجرین افغانستانی را در خود جای داده ۴۰درصد پاسخگویان شباهت فرهنگی میان دو گروه را زیاد دانستهاند.
وقتی سخن از نگرش منفی ایرانیان به افغانستانیها مطرح میشود مقوله نژاد معمولاً مناقشهبرانگیز است. برخی همواره استدلال میکنند نژاد در این رابطه موضوعیت ندارد و ایرانیها اساساً به این تفاوت از منظر نژادی نگاه نمیکنند. برخلاف این ادعا همانطور که در نمودار ۷ دیده میشود ۴۳ درصد از پاسخگویان افغانستانیها را متعلق به نژادی دیگر میدانند. تحصیلات، پهنه سکونت و وضعیت معیشتی اینجا هم اثر دارد و همانند موارد قبلی گروههایی که وضعیت اقتصادی و تحصیلات پایینتری دارند بیشتر به افغانستانیها بهعنوان یک دیگری نژادی نگاه میکنند. برای بررسی دقیقتر مقوله نژاد در پیمایش سؤالی پرسیده شده که صراحتاً تمایلات نژادپرستانه را میسنجد؛ بیش از ۲۸درصد از شهروندان تهرانی ازدواج میان ایرانی و افغانستانی را عامل آلودگی نژاد ایرانی میدانند و یکچهارم تهرانیها هم در این مورد موضعی نگرفتهاند (نگاه کنید به نمودار ۷).
تهدید امنیتی
مقوله امنیت همواره با مباحث مربوط به مهاجران گره خورده است. در سطح کلان ارتباط مهاجران افغانستانی با داعش و طالبان بهعنوان یک تهدید امنیتی برای کشور بازنمایی میشود و در سطح رسانه و افکار عمومی نیز حضور مهاجران با جرم و جنایت پیوند خورده است. برخلاف آمار رسمی که میزان جرم در مهاجرین را به نسبت جمعیتشان کمتر از میانگین جامعه ایران میداند، برساختهای رسانهای در طی این سالها با بزرگنمایی جرائم افغانستانیها سهم بسیاری در شرانگاری این گروه ایفا کرده است. لیکن همانطور که نمودار ۸ دیده میشود ۵۳ درصد از تهرانیها با این بازنمایی غلط همراه نیستند و افغانستانیها را عامل افزایش جرم و جنایت در ایران نمیدانند. نکته مهم دیگر اینکه تنها ۴.۲ درصد پاسخگویان تجربه مزاحمت از طرف یک افغانستانی برای خود یا خانوادهشان داشتهاند(نگاه کنید به نمودار ۹).
پذیرش یا اخراج؟
در کنار روندهای کلان ساختاری که موقعیت فرودست افغانستانیها را تثبیت کرده اما قدمهایی برای پذیرش این جمعیت نیز برداشته شده است. نمونه آن تصویب قانونی در سال گذشته است که در صورت رفع موانع و شروع اجرای آن، فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی شناسنامه ایرانی خواهند گرفت. همانطور که در نمودار ۱۰ دیده میشود بیش از نیمی از شهروندان با تصمیم دولت برای شناسنامه دادن به این کودکان موافقاند و البته نیم دیگر یا مخالفاند و یا عقیده صریحی بیان نکردهاند. تحصیلات، پهنه سکونت و پنداشت از وضعیت اقتصادی در موافقت با این قانون نیز به همان سیاق پیشین اثرگذار است. نکته جالبتر، موافقت شمار بیشتری از تهرانیها با شناسنامه دادن به فرزندان مهاجرانی است که بیش از سی سال در ایران زندگی کردهاند؛ ۵۷ درصد با شناسنامه دادن به این کودکان موافقاند. اعطای شناسنامه به کودکان پناهنده یعنی آن دسته از مهاجران که با کارت آمایش در ایران زندگی میکنند نقطه شروعی برای ادغام ساختاری مهاجرین در جامعه ایرانی خواهد بود.
در یک سؤال دیگر از پاسخگویان رادیکالترین سیاست ضدمهاجر در برابر شهروندان گذاشته شده و از آنها خواسته شده بگویند چقدر موافقاند دولت همه افغانستانیها را از کشور خارج کند و هیچکدام در ایران نمانند. اینجا هم نگرش دوقطبی و نسبت حدوداً ۴۰ درصد موافق و مخالف برقرار است (نگاه کنید به نمودار ۱۰). موافقت با این گزاره در میان افراد با تحصیلات کمتر و در ساکنان پهنه جنوب بیشتر است؛ نیمی از افراد با تحصیلات دیپلم و کمتر و نیمی از شهروندان ساکن جنوب خط خیابان انقلاب با این گزاره موافقاند.
منفعت یا ضرر؟
مناقشه بر سر منافع و مضرات حضور مهاجریان افغانستانی در ایران نقطه کانونی بحث موافقان و مخالفان حضور آنها در ایران است. یک طرف اثرات اقتصادی حضور مهاجران بر آبادانی ایران را برجسته میکنند و طرف مقابل نیز به مواردی چون بیکاری ایرانیان، افزایش جرم یا بیماری متوسل میشود. همانگونه که در نمودار ۱۱ دیده میشود تعداد کسانی که حضور مهاجران را در مجموع به نفع کشور میدانند نصف کسانی است که مضرات آن را بیشتر تصور میکنند. همچون موارد پیشین در اینجا هم ساکنان پهنه جنوب، افراد با تحصیلات کمتر و کسانی که با مشکلات معیشتی درگیرند بیش از دیگران حضور مهاجرین را ضرری برای کشور میدانند.
نکات پایانی
مسئله مهاجرین افغانستانی و سرنوشت آنها در ایران موضوعی محل مناقشه است. از سویی بخش قابل توجهی از ساکنان تهران حامی سیاستهای ادغام اجتماعیاند اما در عین حال به همان نسبت کسانی هستند که از طردآمیزترین سیاستها دفاع میکنند. نتایج این پیمایش نشان میدهد اقتصاد و فرهنگ دو مقوله اصلی و مستقلاً اثرگذار بر تمایلات ضدمهاجر است. نگرش منفی به مهاجرین در گروههای فرودست بیش از دیگران است که هم میتواند ناشی از تماس بیشتر و هم رقابتهای اقتصادی بر سر منابع محدود باشد. میتوان انتظار داشت با وخامت شرایط اقتصادی و سختتر شدن رقابت، بر شدت تنش و خصومت میان دو گروه افزوده شود. اینکه در این خصومت و رقابت، کارگران ایرانی جذب گرایشهای ضد مهاجر شوند یا به سرنوشت مشترکشان بر علیه نیروی مولد این وضعیت آگاه شوند نیز به عمل نیروهای سیاسی و موفقیت در چارچوببندی موقعیت بستگی خواهد داشت. از طرف دیگر از ظرفیت یک نیروی اجتماعی حامی مهاجرین در ایران نیز نباید به سادگی گذشت. مخالفت صریح آنان باسیاستهای مبتنی بر تبعیض و همراهی آنها با پذیرش اجتماعی مهاجران میتواند نقش مهمی در جهتدهی به سیاستها و اقدامات ایفا کند.
در پایان باید دو نکته را نیز باید در نظر داشت. تجربه مهاجرین افغانستانی نشان داده خشونت و تبعیض در شهرهای کوچکتر و مناطق روستایی نسبت به مهاجرین بیشتر است. ازاینجهت انتظار میرود تهران گرایش همدلانهتری نسبت به اتباع افغانستان داشته باشد و احتمالاً در مناطق دیگر نگرش منفیتر است. نکته دیگر این است که در پیمایشهای مربوط به نگرش به اقلیتهای قومی و نژادی بخشی از پاسخگویان سعی میکنند به نحوی باورهای نژادپرستانه یا بیگانه هراسشان را پنهان کنند و بر اساس هنجارهای پذیرفتهشده اظهارنظر کنند. درنتیجه واقعیت بیرونی میتواند تلختر از یافتههای پیمایشی باشد. همه اینها بر روی ضرورت توجه بیشتر به مقوله مهاجرت و بازاندیشی در این سیاستها را نشان میدهد. بدون کاهش زمینههای تنش، تکرار حوادث خشونتبار، بازتولید نفرت و تداوم گسست اجتماعی همچنان محتمل است.
منیع آماری که منتشر کردید کجاست؟؟؟؟