معصومه میگوید تا گردن داخل آب میرفتند و سپس سوار قایقهای کوچکی میشدند. این وضعیت برای زنی که ماههای آخر بارداریاش را میگذراند واقعا سخت و مشقتبار بود. دراین قایقها که ظرفیت حمل دو سه نفر را دارد هشت نفر را سوار کرده بودند او بهخاطر وضعیتش در پایینترین قسمت قایق نشسته بود چرا که ضربه کمتری به او وارد شود. امیدی به رسیدن به مقصد نداشت و هرلحظه نگران این بود که کودکش با این تکانهای شدیدی که به او وارد میشود سالم خواهد ماند یا خیر؟
«عسکرآباد» برای مهاجران افغان یادآور شب و غربت است. یادآور دردها، تحقیرها و اضطرارهایی است که بر فراموشی آنان، نه بهعنوان یک مهاجر، بلکه بهعنوان یک انسان شهادت میدهد.
در این روزها که موضوع نژادپرستی در آمریکا در پی قتل جرج فلوید بهدست پلیس در صدر توجه افکار عمومی است، بد نیست نگاهی به همین مقوله درباره مهاجران افغانستانی در ایران داشت.
نمیدانم دقیقاً کجا بودیم ولی راننده گفت اینجا تهران است. بعد، پولی را که طی کرده بودیم گرفت و ما را تحویل دو راننده دیگر داد. فکر نمیکردیم گروگان گرفته شدهایم. بعد از چند ساعت مردی آمد و گفت باید با خانوادههایمان در افغانستان تماس بگیریم و بگوییم 10 میلیون پول بدهند وگرنه ما را خواهند کشت.