بهخاطر حقوق بشر از خوردن حیوانات دست کشیدم
کارگران کشتارگاهها سرکوب و خشونتی را تجربه میکنند که روان آنها را در موقعیتی شکننده و متزلزل قرار میدهد. این مقاله به پیامدهای خشونت در محیط کار این کارگران میپردازد.
در ۱۷سالگی، کوچکترین اشارهای به گیاهخواران کلافهام میکرد. بهنظرم اولویتهایشان را اشتباه انتخاب کرده بودند. چهطور میتوانستند به حیوانها بیش از انسانها اهمیت دهند؟ بهنظرم بیشتر احساساتی میآمدند تا اخلاقمدار.
سپس، در ۱۸سالگی، خودم هم به آنان پیوستم. مبحث رفاه حیوانات هیچ نقشی در تغییر نگرشم نداشت؛ درحقیقت، خودشیفتهتر از آن بودم که بخواهم به جان حیوانات اهمیتی دهم. به دلایل زیستمحیطی هم نبود که خوردن گوشت را کنار گذاشتم؛ با آن حالوهوای شکستناپذیرانۀ دوران جوانیام، مطمئن بودم آخرالزمانِ محیطزیستی گریبانِ من یکی را نخواهد گرفت. از خوردن گوشت دست کشیدم چون اثراتِ صنعت گوشت را روی کارکنانِ این صنعت دیدم. بگذارید توضیح دهم.
وقتی ۱۷سالم بود، نظافتچیِ یک بیمارستان شدم. شیفتهای کار سهساعته بود ولی میتوانستم ظرفِ ۴۵دقیقه تمامش کنم. حین شیفت، با چند نظافتچیِ دیگر میرفتیم بیرون که یک تکه مرغ و سیبزمینیِ سرخشده بگیریم که با چای بخوریم. رئیسمان هم برایش مهم نبود به شرطی که بهموقع برای خروجیزدن برمیگشتیم. تصور میکردم شغل رؤیاهایم را پیدا کردهام.
تازه ۱۸ سالم شده بود که یک روز صبح به من گفتند به بخش سلامت روان منتقل شدهام؛ پس آستین بالا زدم و، با عبور از چهار مجموعه درِ حفاظتی، پُستِ جدیدم را با تمیزکردن میزهای این بخش شروع کردم. چند دقیقه بعد، یک بیمار آمد سمتم.
مردی بود مسن، چهارشانه، با چشمانی خمارآلود. با فاصلۀ چندسانتیمتر، درست کنارم ایستاد. معلوم بود درکی از محدوده و حریم خصوصی ندارد. نیمنگاهی به سرووضعش انداختم و متوجه شدم ناخنهایش جویده شده و پوستِ اطرافش هم خشک و ملتهب شده بود.
سرش را آورد سمتم و گفت: «کاردیت میکنم.»
سر جایم خشکم زد!
«کاردیت میکنم و جوندادنت رو تماشا میکنم.»
چاقویی دستش نبود، اما این موضوع ذرهای از ترسم کم نکرد.
سپس صورتش را با دستهایش پوشاند، سرش را تکان داد، و گفت: «معذرت میخوام. معذرت میخوام. منظوری نداشتم.» دستمالِ تمیزکاریام را برداشتم و به انتهای دیگرِ بخش رفتم تا از او دور باشم. کمتر از یک ساعت بعد، دوباره برگشت سراغم و اینبار تهدیدم کرد به خفهکردنم؛ میگفت میخواهد تماشا کند که صورتم چهطور صورتی، قرمز، و بعد کبود میشود. بعدش، درست مثل دفعۀ قبلی، از تهدید به پشیمانی پرید و التماسم کرد به بخشیدنش.
روز بعد درخواست ترک شغل دادم. طی هفتههای باقیمانده، این مردِ عمیقاً آشفته همان رویّۀ تهدید-عذرخواهی-تهدید-عذرخواهیاش را ادامه داد. دلم میخواست یاد بگیرم که من هم مثل بقیۀ نظافتچیها به او بخندم.
طی یکی از شیفتهای آخرم، دوباره سراغم آمد، اما اینبار خبری از تهدید نبود. داروهایش را عوض کرده بودند. معقولتر بهنظر میرسید. دربارۀ فوتبال گپی زدیم و فهمیدم نامش یِز است. میگفت قبل از بستریشدنش داخل کشتارگاه کار میکرده. یکی از وظایفش این بود که کیسهای بردارد و سرهای بریدۀ حیوانات را جمع کند.
خشونتِ نهفته در تهدیدهای روزانۀ یِز و خشونتِ شغلِ قدیمیاش مرا به فکر فروبرد. آیا ممکن بود تجربۀ روزانهاش در جمعآوریِ تکهپارههای بدن حیوانات در کشتارگاه بهنوعی باعث یا—اگر نگوییم باعث—دامنزنندۀ این نوساناتِ رفتوبرگشتیِ شکنندهاش بین قتلجویی و احساس گناه بوده باشد؟
اگر اینطور باشد، تجربهاش غیرمعمول نیست. سال ۱۹۰۵ آپتون سینکلرِ نویسنده مشاهده کرد که کارگرانِ کشتارگاه اغلب پس از پایان کار میافتادند به جان همدیگر: «بهنظر میرسد مردانی که تمامِ روز مشغول شکستن و شکافتن سر حیوانات باشند به این کار عادت میکنند و تمایل پیدا میکنند که همان بلا را سر دوستانشان هم بیاورند.» برخی میگویند این «اثرِ سینکلر» (Sinclair effect) بیشتر از اینکه ناشی از خودِ کار باشد، مربوط به عواملی چون ویژگیهای جمعیتشناختیِ مردانِ جوانی است که نیروی کار کشتارگاهها را تشکیل میدهند، یعنی مهاجرانی که معمولاً در کشتارگاهها بهکار گماشته میشوند، ناپایداری اجتماعیای که هجوم تازهواردان به شهرکهای کشتارگاهی با خود بههمراه دارد، یا صرفاً اثرات کلّی بیکاری.
برای آزمودنِ این فرضیهها، پژوهشی در آمریکا به بررسی نرخ جنایت بین سالهای ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۲ در ۵۸۱ شهرستانِ پررونقی پرداخت که تعداد زیادی کشتارگاه یا کارخانۀ قابلقیاس مانند کارخانههای تراشِ آهن و فولاد یا اتاقسازی کامیون داشتند.
در این پژوهش، عوامل زیر کنترل شده بودند: مردان جوان، فقر، مهاجران داخلی و خارجی، بیکاری، و تراکم جمعیت.
این مطالعه دریافت که اثر سینکلر در شهرستانهای کشتارگاهی برقرار است. در شهرکهای پُرکشتارگاه، آمار بازداشتهای ناشی از جرایم جنسی یا خشونت بهطرز چشمگیری بیشتر بود و تجاوز جنسی در شهرستانهایی که تعداد زیادی کشتارگاه داشتند نیز ۱۶۶ درصد بیشتر بود.
این معضل فقط منحصر به آمریکا نیست. پژوهشی در برزیل به سال ۲۰۱۲ اثرات استرس محل کار را بر سلامت روانِ سه گروه بررسی کرد: کارگرانِ مشغول در بخش بُرش طیور، کارمندانِ اداریِ کشتارگاه، و دانشجویان. از نظر سطح استرس، اگرچه نمرۀ دانشجویان فقط ۱۰ درصد بالاتر از کارمندانِ اداری بود، نمرۀ کارگرانِ بخشِ بُرش ۷۰ درصد بیشتر از کارمندانِ اداری بود. از لحاظ افسردگی، نرخ این عارضه در دانشجویان ۱.۷ درصد بیشتر از کارمندان اداری بود، اما کارگرانِ بخش بُرش ۶۷ درصد بیشتر از کارمندان افسردگی داشتند.
این وضعیت تعجبآور نیست اگر که به شرایط کاریِ حاکم بر بخش بُرشِ طیور نگاهی بیندازیم: سرمای شدید (در دماهایی به سرمای ۷ درجۀ سانتیگراد)، انباشته از کثافتِ امعا و احشا و بوی فضولات، پاشیدهشدنِ خون به صورت و دست و بدن (چون واردکنندهها ملزم کردهاند پرندهها بهصورت دستی کشته شوند)، کارِ تکراری، و غیرممکنبودن تعاملات انسانی بهعلت سروصدای شدید.
در بریتانیا، دوربینهای مخفی در کشتارگاههای بهاصطلاح «ارگانیک» و «انسانی» تصاویری از کارگرانِ بهستوهآمدهای را فاش کردند که چنان حسشان را نسبت به ظلموخشونت از دست داده بودند که به سروصورتِ حیوانات مُشتولگد میکوبیدند، صورتشان را با سیگار میسوزاندند، گلویشان را با چاقوهای کند پارهپاره میکردند، پرتشان میکردند، و موقع کشتنشان خنده سر میدادند و بدوبیراه میگفتند. آیا اخلاق و خلقوخوی این کارگران پیشاپیش، قبل از کار در کشتارگاه، هم فاسد بود یا مسئله برمیگشت به دریافت پاداشِ مالی برای حیوانکشی بهمدت ۸ ساعت در روز که رفتارشان را به این سمتوسو کشانده بود؟
در یکی از پژوهشهای دانشگاه کُلرادو، ۸۵ درصدِ مردم گفتند حاضر نیستند حیوانی را برای خوردوخوراکشان بکشند، اما خریدن گوشت مستلزم این است که افرادِ دیگری برای امرار معاششان جان آنها را بگیرند. وجود چنین تعارضی میان تمایلشان به گوشت و عدم تمایلشان به کشتنِ حیوانات برای تأمینِ همان گوشت نشان میدهد که این خشونت به کشتارگاههای دوردست حواله میشود؛ بنابراین، این امکان را به ما میدهد که یا بیخیالِ سلامتِ افرادی شویم که در این کشتارگاهها کار میکنند یا، حتی بدتر، آنها را بابت انجام کاری که خودمان حاضر به انجامش نیستیم خواروخفیف بشماریم.
مثلاً مردم بوراکو (Buraku)، قرنها تحت عنوان زیرطبقهای مجزا در ژاپن زندگی کردهاند. در گذشته، مجبورشان میکردند لباسهایی بپوشند که از بقیه جدا شوند و امروزه هم تحت تبعیضاند؛ وقتی گوگلارث دهکدههای بوراکوها را در نقشههای دورۀ فئودالش اضافه کرد، اعتراضی عمومی در گرفت. همین مردمِ بوراکو هستند که گاوها را سلاخی میکنند و غذای جهانآشنایِ ژاپنیِ واگیو (Wagyu) را آماده میکنند—کاری که بسیاریشان بابتش تهدید به مرگ میشوند. ژاپن هم، مثل غرب، کارهای ناپاکش را به افرادی محول میکند که به عقیدهاش ناپاکاند. این نگرش، که حاصل تعارضِ بین تمایل و انزجار است، مرا به یادِ مردانی میاندازد که برای ارضای هوسهایشان نزد کارگران جنسی دست دراز میکنند، اما به محض اینکه کارشان تمام میشود، انگ فاحشگی به آنان میزنند.
۱۸ سالم بود که کارم را در بیمارستان ترک کردم. اندکی بعد، خانهای را هم که در آن زندگی میکردم ترک کردم. اولین بار در عمرم بود که بخش اعظمِ چیزی را که میخوردم با انتخابِ خودم میخریدم. آنچه میخوردم، بیش از اینکه صرفاً یک انتخاب باشد، نوعی مسئولیت بود بر دوشم. طیِ اولین خریدِ هفتگیام، بستهای سوسیس برداشتم. بستهبندیاش رنگِ سبزِ سالمنمایی داشت، با طرحی از علفزاری باصفا. با لبخندی تلخ، نگاه میکردم به این استراتژیهای حسابگرانۀ بازاریابیشان که طراحی شده بود تا راحتتر بتوانم آگاهیام از بهایِ انسانیِ غذایم را سرکوب کنم. سوسیس را برگرداندم سرِ جایش در قفسه و رفتم.
این حقِ انسان است که محیط کاریاش از نظر روانی سالم باشد، اما شواهد نشاندهندۀ جدینگرفتنِ این حق در صنعت گوشت است. در ۱۷سالگی، فکر میکردم وجترین کسی است که توجه و اهمیتی کافی به رنج انسانها قائل نیست. اما در واقع برعکسش درست از آب درآمد.
پ.ن: برای کسب اطلاعات بیشتر درباره ارتباط میان سرمایهداری و سرکوب حیوانات و پیوند آن با سرکوب انسانها، به آثار پروفسور دیوید نایبرت رجوع کنید. سخنرانی بینظیر او با عنوان «از چنگیزخان تا والاستریت؛ سرکوب حیواناتِ دیگر و سرمایهداری» خلاصه ارزشمندی از پروژهای است که خود را وقف آن کرده: آزادسازی انسانها و دیگر حیوانات.
ویراستار: محمدرسول عیزاده اصلی
اندی وست نویسنده این مطلب در سایت Open Democracy ساکن لندن است. او درباره «فلسفه در زندان» تحقیق و تدریس میکند.
حالا که هندی ها و چینی ها و آفریقایی ها باید کار و پیشرفت کنن گوشت و کالری ممنوع.
در مورد کشتارگاه هم به راحتی میتوان دستگاه اتوماتیک استفاده کرد.
مسئله قومیت نیست، فقط هم فشارهای روانی کارگرها نیست، حقوق حیوانات، محیط زیست و حتی گرسنگی جهانی که باز هم به حقوق بشر مرتبطه از دلایل اصلی گیاهخواری هستن که دستگاههای اتوماتیک و… نمیتونن براشون راه حلی باشن.
مستندها و مقالههای زیادی در این مورد وجود داره که میتونید بعد از مشاهدهی اونا هم تصمیمگیری کنید.
بسیار عالی بود استفاده کردم سپاسگزارم بیشتر بگذارید تا یاد بگیریم
سپاس از مقاله خوبی که تهیه کردید . امیدوارم بفهمیم حیوانات موجودات دیگری هستند همگن ما انها دوستان ما و شریک ما بر روی این کره خاکی هستند وهر انچه که بر خودمان نمی پسندیم بر انها نیز نباید بپسندیم .
ممنون بابت انتشار. به امیدی روزی که، تا جایی که در توان اندیشه مون هست مسئولانه انتخاب کنیم.