نظام سلامت و طرد بیماران غیراستاندارد
سیاستگذاریهای مربوط به سلامت و بهداست بر اساس تصوری انجام میشوند که از یک بیمار «نرمال» ساخته شده، اما این تصور افراد بسیاری را از دایره شمول خود بیرون میگذارد.
مرد جوانی به علت سرفه مراجعه کرده، میپرسم ماسک داری که بزنی، میگوید از ما که گذشته. ما از کرونا بدتریم. او معتاد بیخانمانی است که در یکی از مددسراهای شهرداری زندگی می کند، آدرس درمانگاه را کسی بهش داده و آمده ببیند چهاش شده که سرفهاش قطع نمی شود، میخواهم برای تست کووید۱۹ معرفیاش کنم، اما شماره ملیاش را نمیداند، و تلفن موبایل هم ندارد، میگوید با ششصد نفر دیگر در یک گرمخانه زندگی میکند و بسیاریشان سرفه دارند و شنیده است که سرفه به خاطر مواد است و معتادها کرونا نمیگیرند.
بیمار دوم، مرد افغانستانی میانسالی است که کارگر شهرداری است، او هم سرفه داشته و چند دکتر رفته و پاسخ مشخصی بهش ندادهاند، حالا چون «تشویش» دارد که کرونا گرفته باشد، آمده که بررسی شود و اگر کرونا نداشته باشد به کارش برگردد. نگران است که کارش را از دست بدهد، برایش گواهی استراحت مینویسم، تا وقتی جواب آزمایش مشخص شود. میگویم در خانه باشد و چیزهایی هم درباره فاصلهگذاری بهش میگویم. میگوید خانهشان ۵۰ متر است و…
نفر سوم مرد جوانی است که با مادربزرگش که سرطان و دیابت و فشارخون دارد زندگی میکند. او را از مرکزی که پزشکان بدون مرز اداره میکنند فرستادهاند، درصد اشباع اکسیژن خونش پایینتر از نرمال است و یک مشکل مغزی بدون تشخیص هم دارد، که از شش ماه پیش نتوانسته پیگیرش شود. با یک معرفینامه به بیمارستان ارجاعش میدهم. نگران است که شربت تنتور تریاکش را در بیمارستان بهش میدهند یا نه… و میخواهد بداند چند روز بستری میشود چون مادربزرگش در خانه تنها میماند. میرود ولی مطمئن نیستم که به بیمارستان خواهد رفت یا نه.
تلفن زنگ میزند، زن مسنی پشت خط است که می گوید ۴۰۳۰ بهش زنگ زدهاند و آدرس این درمانگاه را دادهاند ولی او نمیتواند به تنهایی به درمانگاه بیاید و کسی را ندارد که او را بیاورد.
اینها نمونههایی هستند که مرتکب انحراف از نقش بیمار نرمال شدهاند، و با استانداردهای نظام مراقبت سلامت از نقش بیمار مطابقت ندارند. اما بیمار نرمال و استاندارد کیست؟
بیمار نرمال یا استاندارد، شخصی است که میتواند برای درمان بیماری مراجعه کند، یا خودش بیاید یا کسی را داشته باشد که او را بیاورد و پیگیر بیماریش باشد؛ پول دارد که ویزیت بگیرد، و اگر دارویی برایش تجویز شد، بتواند از داروخانه تهیه کند؛ اگر توصیه تغذیهای لازم داشت، بتواند اجرا کند، و توصیههای پزشک برایش لوکس به نظر نرسد؛ در خانهاش اتاقی باشد که وقتی بیماری مسری تنفسی دارد، به تنهایی در آن بخوابد؛ تلفنی داشته باشد که نتیجه آزمایش به او اطلاع داده شود؛ کد ملی داشته باشد که سامانه ثبت بیماری، او را بپذیرد؛ سواد داشته باشد که آدرسی را که نوشتهای بخواند و پیدا کند؛ حقوقش را بشناسد و بداند اگر کارش انجام نشد چگونه احقاق حق کند.
آنچه گفته شد تصویر رایج از بیمار در نظام سلامت ایران است. اما بخشی از گروههای اجتماعی، همچون سالمندان، بیخانمانها، فقرا و مهاجران که بخش قابل توجهی از جمعیت هستند و از علایم بیماری رنج میبرند، با این تصویر رایج مطابقت ندارند و به علت همین مطابقت نداشتن با نقش بیمار نرمال یا اساسا نمیتوانند برای درمان مراجعه کنند، یا نمیتوانند از خدمات درمانی پیشبینی شده استفاده کنند، یا اینکه توصیههای درمانی را نمیتوانند اجرا کنند.
در نظام مراقبت سلامت که برنامههایش بر اساس تصویر بیمار نرمال طراحی شدهاند، ناگزیر گروههای فوق نادیده گرفته شده و ممکن است از برنامههای درمانی حذف و طرد شوند.
هر برنامه نظام سلامت اگر طالب موفقیت و بازگرداندن سلامت به جامعه است اولا لازم است نگاهی گسترده و با شمولیت کامل بر همه بخشهای جامعه داشته باشد و ثانیاً به جای تکیه داشتن بر بیمار استاندارد، محدودیتها، شرایط و نیازهای گروههای مختلف اجتماعی را تشخیص دهد و برای آنها راهکاری داشته باشد.