طغیان طبقه متوسطِ فرودست
ماهیت اعتراضات آبان ۱۳۹۸ چه بود؟ چه گروههایی در آن مشارکت داشتند و چه پیوندهایی میان آنها برقرار بود؟ چشمانداز آینده اعتراضات چیست؟
مقدمه میدان: آصف بیات استاد تمام جامعهشناسی و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه ایلینوی ایالات متحده آمریکاست. از وی آثاری بسیاری در حوزه انقلابها و جنبشهای اجتماعی خاورمیانه به زبانهای گوناگون منتشر شده است. وی در ایران هم با کتابهای «سیاستهای خیابانی: جنبش تهیدستان در ایران» و «زندگی همچون سیاست: چگونه مردم عادی خاورمیانه را تغییر میدهند» شناخته شده است. متن زیر مصاحبه مجله ایران فردا با پروفسور بیات در مورد اتفاقات آبان ۱۳۹۸ است که در شماره ۵۷ این مجله در اسفند ۱۳۹۸ منتشر شده.
آیا چارچوب نظری خاصی برای تبیین و تحلیل وقایع آبان توصیه میکنید؟ ماهیت اعتراضات آبان چه بود؟ کدامیک از اصطلاحات شورش، جنبش، کنش اعتراضی یا … را برای توصیف اعتراضات پیشنهاد میکنید؟
دقیقاً بهاینعلت که ماهیت اعتراضات آبان ۹۸ بهنظر مجموعهای از کنشهای اعتراضی، شورش و رفتار جمعی نسبتاً هماهنگشده بودهاند، اتلاق چارچوب نظری خاص برای تبیین و تحلیل آنها باید با دقت صورت بگیرد و این کار آسانی نیست. آنچه در آبان ۹۸ اتفاق افتاد با یک جرقه آغاز شد، جرقهافزایش قیمت بنزین؛ ولی واقعیت این است که افزایش قیمت بنزین تنها یکی از علل ــ و نه علت اساسی ــ این شعلهور شدن خشمِ آن همه مردم کشور بود. اعتراضات نتیجه انباشتی از نارضایتیهای مختلف اجتماعی، سیاسی و بهخصوص اقتصادی بود که خودشان را به این صورت ابراز کردند. به لحاظ محتوا، این اعتراضات شبیه اعتراضات مردم لبنان بود که با جرقه مالیات بستن بر روی برنامه تلفنی Whats App آغاز شد؛ ولی در واقعیت نتیجه سیستم بانکی فاسد و سیستم سیاسی مبتنی بر تقسیم فرقهایـمذهبی بود که عملاً مفهوم شهروندی را مخدوش کردهاند. وقایع آبان ۹۸ در ایران از حیث شکل و رپرتوار (repertoire) شبیه روزهای اولیه شورشهای تونس در سال ۲۰۱۰ بودند که پس از یک ماه منجر به رفتن زینالعابدین بن علی شدند. از اینرو اتفاقات آبان ۹۸ جزو آن دسته از شورشها ــ یا قیامهای ــ مردمی است که در دهه گذشته با سرعت در کشورهای مختلف دنیا گسترش پیدا کردهاند. اینها تجسم درخواستهای مردم عادی برای تغییرات اقتصادی و سیاسی است که با استفاده از وسایل ارتباطی جدید (اینترنت، توییتر، تلگرام و …) بهسرعت منجر به بسیج گروههای ناراضی و سیاست خیابانی میشوند. اینها عمل جمعیـاعتراضی تعداد زیادی از مردم در نقاط مختلف کشور و در زمانهای واحد و یا نزدیک به هم هستند که از نظر ذهنی و تصوَری، گویی یک جنبش اعتراضی واحد و خواست مشترک را دنبال میکنند؛ بهعبارتدیگر نارضایتی عمیق وجود دارد، کنشگر ناراضی وجود دارد، خواست تغییر وجود دارد، آنچه جدید است ظهور تکنولوژی ارتباطی نوین است که نسبتاً بهآسانی و بهسرعت و با گستردگی بالا، این افراد عادیِ ناراضی را به هم نزدیک میکند و از آنها گروه متعارض در سطح ملی به وجود میآورد که درد مشترکی دارند. از اینرو آبان ۹۸ با دی ۹۶ متفاوت است. در دی ۹۶ هم گروههای معترض در نقاط مختلف کشور همگی در بستر زمانی نسبتاً واحد (۱۰ روز) دست به اعتراضات خیابانی زدند و بهواسطه تکنولوژی ارتباطی به هم گره خوردند. ولی این گروهها بهعنوان گروه واحد درخواستهای مخصوص خودشان را فریاد کشیدند، مثلاً کارگران برای دستمزد عقبافتاده، کشاورزان برای بیآبی، مالباختگان برای پساندازشان و شاید از همه بیشتر طبقه متوسط فرودست به خاطر مطالبات خودشان (شغل آبرومند و سطح زندگی متوسط و امنیت در برابر پلیس اخلاقی و غیره). در این میان البته کسانی بودند که شعارهای سیاسی مشخصی نیز مطرح کردند؛ ولی چندان سنگین نبودند. ولی در آبان ۹۸ معترضان با پایگاههای اجتماعی متفاوت (فرودستان، زنان، دانشجویان، جوانان، طبقه متوسط، فقیر و غیره) با وجود نارضایتیهای مخصوص خودشان وارد شدند به طرح درخواستهای عمومیتر و سیاسیتر. این به نظرم یک تغییر بسیار مهم بود که جریان آبان ۹۸ را به یک جنبش اعتراضیـانقلابی نزدیکتر کرد. البته نمیتوان منکر وجود احتمالی فرصتطلبان سیاسی و عناصر وابسته به خارج شد. این نوع عناصر تقریباً در هر شورش و جنبش انقلابی میتوانند وجود داشته باشند، حالا مؤثر یا غیر مؤثر. تأکید در اینجا روی شهروندان این کشور است که عمل و تفکر سیاسیشان برخاسته از وضعیت زندگی و از انتظارات خودشان است.
آیا با تکرار اعتراضاتی مثل دی ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸ و اعتراضات پس از سقوط هواپیمای اوکراین، میتوان نتیجه گرفت که در جامعه ایران «ناجنبش» ها در حال گذار به «جنبش» هستند؟
در مطبوعات خواندهام که برخی در ایران اعتراضات آبان ۹۸ را ناجنبش تهیدستان دانستهاند که بهوسیله عناصر خارجی ایجادشده است. از دیدگاه من نه اعتراضات آبان ۹۸ یک ناجنبش است و نه کسی میتواند ناجنبش به وجود بیاورد. ناجنبش از این نظر شبیه انقلاب است. کسی انقلاب را به وجود نمیآورد، انقلاب به وجود میآید. به همین شیوه، هیچکسِ بهخصوصی ناجنبش نمیسازد، ناجنبش ساخته میشود. قضیه یک پروسه پیچیده ساختاری است که توسط تعداد زیادی از افراد با هویت مشابه که ضرورتاً کاری به سیاست ندارند با ایجاد کردن شبکههای انفعالی به وجود میآید. ناجنبش به لحاظ فرم و ماهیت شبیه بخار است، نرم است، فرّار است و همهجا هست. بهدشواری میتوان دستگیر یا احاطهاش کرد. بخار امّا قابلیت تبدیلشدن به یک چیز جامد ــ یخ ــ دارد. یخ ملموس است، دستیافتنی است، سخت و تأثیرگذار است، میتواند سر و کله بشکند؛ امّا در عین حال شکننده است و میشود آن را احاطه کرد؛ بهعبارتدیگر تأثیرگذاری بسیار و همینطور آسیبپذیری خودش را دارد. بر اساس این توصیف، جریانات آبان ۹۸ ناجنبش نبودند، بلکه استحاله ناجنبشها به نوعی از جنبش اعتراضی بودند. اینکه ناجنبشها چگونه به جنبشهای اجتماعی و یا اعتراضی تبدیل میشوند داستان دیگری است و توضیح دیگری میطلبد.
ارزیابی شما از ترکیب نیروهای معترض چیست؟ آیا میشود تیپولوژی خاصی را بر آنها ناظر دانست؟
بهطورکلی در هیچ جنبش اعتراضیِ وسیع و ملّی تنها یک گروه بازیگر نیست. گروههای مختلف اجتماعی معمولاً در آن شرکت میکنند. این کثرت گروههای اجتماعی هم نقطه قوت جنبشهای اعتراضی است و هم آن را پیچیده میکند؛ آنهم به آن علت که خاستگاه اجتماعی و حساسیت اجتماعیشان تفاوت میکند. در اعتراضات آبان ۹۸ هم، گروههای مختلف اجتماعی شرکت داشتند، بهخصوص جوانان و زنان و اقشار فرودست بهویژه از شهرستانها و شهرکهای حاشیهای جغرافیایی و اجتماعی. ولی به نظر میرسد حضور اقشار کمدرآمد در مناطق پیرامونی، به عبارتی اقشار فرودست اقتصادی بسیار چشمگیر بوده است. در میان آنها به نظر من نقش طبقه متوسط فرودست بسیار مهم بوده است؛ البته اگر یک مطالعه و نظرسنجی دقیق وجود داشت، میتوانستیم با قاطعیت بیشتری صحبت کنیم.
بعضی معتقدند اعتراضات آبان نقطه وصل تهیدستان شهری و طبقه متوسط است. نظر شما در این زمینه چیست؟ در صورت صحت این نظر، از دید شما نقش چنین پیوندی در آینده تحولات ایران چیست؟
این دیدگاه که اعتراضات آبان نقطه تلاقی تهیدستان و طبقه متوسط بوده به تعبیری درست است. چنانکه در جاهای دیگری اشاره کردهام، طبقه متوسط فرودست (middle class poor) هم به لحاظ نظری و هم در واقعیت تشکلی پیوندی (hybrid) است و یا در وضعیت اجتماعی متعارضی قرار دارد. اعضای این طبقه بسیاریشان تحصیلکرده و صاحب مدارک دانشگاهی هستند. شناخت نسبتاً بالایی از اوضاع دارند، از تکنولوژی و کارکرد شبکههای ارتباطی و اینترنت آگاهی بالایی دارند، دارای علائق و آرزوهای طبقه متوسط مرفه هستند؛ ولی همین افراد از لحاظ اقتصادی به بخشی از فرودستان پیوستهاند، بسیاریشان بیکارند و یا در مشاغل کمدرآمد، موقتی و با منزلت پایین تلاش میکنند که اغلب ارتباطی با تخصص تحصیلاتیشان ندارد. همین وضعیت اقتصادی این افراد را مجبور کرده است که در محلّات فقیرنشین و در مجتمعهای حاشیهای سرپناهی برای خودشان مهیا کنند. عضو این طبقه اغلب نسبتاً به وضعیت اطرافش خوب آگاه است، میداند چه چیزهای خوبی در کشورش موجود است (اتومبیل شخصی، منزل، مسافرت، توانایی تشکیل خانواده و غیره) و در عین حال احساس میکند چقدر از این همه چیزهای خوب محروم است. او تجسم این تعارضات اجتماعی است و تبلور خشم اخلاقی. از نظر سیاسی قابلتوجه است که این فرد دنیای فقر و محرومیت و زندگی حاشیهای و آرزوهای پایمالشده را به دنیای روشنفکری و دانشگاه و اینترنت و مصرف جهانی وصل میکند و همواره بین این دو جهان در جریان است. قبلاً هم گفتهام که طبقه متوسط فرودست با این ویژگیها به بازیگر مهم سیاسی تبدیلشده است که منحصر به ایران نیست. ولی کنترل سیاسی و فرهنگی در ایران، این طبقه را شاید بیشتر از جاهای دیگر از نظم سیاسی کشور بیگانه کرده است.
نقش جوانان در اعتراضات آبان بارها تأییدشده است. آیا این تحرک را میشود به جنبش جوانان نسبت داد؟ اساساً مختصات جنبش جوانان چیست؟
نخست اینکه، وقتیکه به تصاویر و ویدئوهای اعتراضات نگاه میکنیم، حضور نسبتاً سنگین گروههای سِنّی جوان را بهخوبی میتوان مشاهده کرد؛ ولی اینکه چنان تحرّکی را نوعی از جنبش جوانان ارزیابی کنیم، جای بحث دارد. واقعیت این است که در حال حاضر جمعیت جوان سهم قابلتوجهی از کل جمعیت کشور را به خود اختصاص داده است؛ بنابراین منطقی است که افراد جوان در اینگونه تجمعات قابلرؤیت باشند. دوم، آن طبقه متوسط فرودست، بخش مهمی از جمعیت جوان (سنین ۲۰ و ۳۰) را تشکیل میدهد. در درجه سوم، گروههای جوان دارای تواناییها و قابلیتهای ویژهای برای جنبشهای اعتراضی هستند که دیگر اقشار جامعه فاقدشان هستند. من این قابلیتهای ویژه جوانان را youth affordance [/ بضاعت جوانان] اسمگذاشتهام. اینها شامل توانایی جسمی و انرژی دویدن و ایستادن برای ماجراجویی، ضدیت با وضعیت موجود، بهرهمندی از دانش فن و تعلق به محافل دوستی و شاید مهمتر از همه عدم مسئولیت ساختاری است؛ به این معنا که یک جوان نه مسئولیت حفظ دیگران (مانند فرزند و وابسته) را دارد و نه کاملاً وابسته به دیگران است. یک فرد جوان از نوعی استقلال نسبی برخوردار است. مجموعه این ویژگیهای جوانی، جوانان را بیشتر از اقشار دیگر آماده درگیر شدن در جنبشهای اعتراضیـانقلابی میکند. ولی بلافاصله باید گفت که درگیری و حضور بالای جوانان در یک جنبش ضرورتاً به معنای جوانی آن جنبش نیست؛ یعنی به معنای به وجود آوردن جنبش جوانان نیست؛ چرا که جنبش جوانان و یا سیاست جوانی در رابطه است با درخواست تحقق جوانی (claiming youthfulness)؛ بهعبارتدیگر جوان میخواهد جوان باشد، جوانیاش را زندگی کند. نمیخواهد کسی و یا قدرتی و یا وضعیتی، جوانیاش را از او بگیرد و یا تلف کند. این مفهوم جوانی (youthfulness) شامل آن احساسات، کنشها، آن حالاتِ بودن و رفتار کردن (مانند احساس استقلال، سبک زندگی بخصوص، ابراز فردیت، گرایش به پویایی (mobility)، اطمینان خاطر از گذار به مرحله بلوغ و مسئولیت و تشکیل خانواده و غیره) است که ناشی از واقعیت جامعهشناختی جوان بودن است. وقتی جوانان احساس کنند که جوانیشان دارد پایمال میشود (چه به علت عدم توانایی اقتصادی، بیکاری و یا مستقیماً بهوسیله دولتمردان و اندیشه مذهبی)، آنها واکنش نشان میدهند. چنین واکنشی پایه یک جنبش جوانی و یا سیاست جوانی است. در ایران و عربستان سعودی این خیلی مشهود است. باید گفت که جنسیت (مرد یا زن بودن) در دینامیسم چنین سیاستی نقش مهمی دارد که بحثش بماند؛ ولی جوانان فقط جوان نیستند، آنها اغلب دانشآموز یا دانشجو هم هستند، نیمیشان از جنس زن هستند، همه شهروندند، تعدادیشان فقیر و یا ثروتمند هم هستند؛ بهعبارتدیگر جوانان درعینحال دارای موقعیتهای مختلف در ساختار اجتماعی و در روابط قدرت هستند. هر کدام از این موقعیتها (مثلاً زن بودن، فقیر بودن یا شهروند بودن) درخواستهای خودشان و سیاست خودشان را دارند. به این لحاظ جنبش جوانان و سیاست جوانی در عمل مخلوطی از نارضایتیهای مختلف را با خود به یدک میکشد؛ ولی ذوق و سلیقه جوانی اغلب خود را بهطور مستقیم و یا غیرمستقیم وارد جنبشهایی میکنند که در آن جوانها حضور سنگین دارند، مانند آوردن خلاقیتهای جوانی، موسیقی، هنر، گرافیتی، شادی جوانانه (fun). اینها را ما در جنبشهای اعتراضی شیلی، مصر، لبنان و یا عراق بهوضوح دیدیم. در حالی که حاکمیت در ایران همین ابراز احساسات و سلایق جوانی در اعتراضات را هم بر نمیتابد و همین سرکوب غرایز و سلایق جوانی بر نارضایتیهای آنان اضافه میکند؛ بنابراین اعتراضات آبان ۹۸ حضور چشمگیر جوانان را با خود داشت؛ ولی چنانکه قبلاً اشاره شد، جوانان مانند گروههای دیگر ورای درخواستهای ویژه جوانی رفتند و به مسائلی پرداختند که جنبه عمومیتر داشتند و شامل گروههای معترض دیگر نیز میشدند. دقیقاً این عمومی بودن شعارها و درخواستها اعتراضات آبان ۹۸ را از دی ۹۶ متمایز کرد.
ارزیابی شما از علل و عوامل وقوع اعتراضات چیست؟ آیا میتوان سطحبندی خاصی از زمینهها، علل و عوامل، باواسطه و بیواسطه، ارائه کرد؟
در مقالهای که به مناسبت اعتراضات دی ۹۶ نوشته بودم، تلاش کردم به علل اعتراضات بپردازم. به نظر میرسد که عوامل فوری این اعتراضات سیاستهای کلان دولتها در دهه گذشته بود که سرنوشت بخش بزرگی از جمعیت کشور بهویژه جمعیت جوانانی که پس از تحصیلات وارد بازار کار میشوند را به عهده اقتصاد بازار قرار داده است که از قضا چندان هم آزاد نیست؛ چرا که نهادهای دولتیـنظامی در آن مداخله میکنند. نتیجه آن به وجود آمدن شرایطی شده که بسیاری از گروههای جوان و حتی تحصیلکرده، فرصتهای شغلی ندارند و یا در مشاغل کمدرآمد و موقتی و متزلزل (precarious) مجبورند زندگی موقتی داشته باشند و در انتظار روزهای بهتری باشند که میدانند آمدنی نیست. بسیاری از این افراد برای بقا مجبورند به خانواده وابسته باشند و این فشار به پدر و مادر موجب نارضایتی آنها از وضعیت اقتصادی و سیاسی کشور میشود. بهاحتمال زیاد تحریمهای اقتصادی در بدتر شدن اوضاع تأثیر داشته است، اگرچه همه با این بحث موافق نیستند؛ بهاینعلت که چنین وضعیتی را میشود در کشورهایی که مشمول تحریم اقتصادی نیستند نیز مشاهده کرد. در هر حال به نظرم این اعتراضات در کل طغیان طبقه متوسّط فرودست است که بهطور فزایندهای در سکونتهای حاشیهای شهرها و دیگر نقاط به تعدادشان افزوده میشود. آنچه خصلت ویژهای به این قضایا داده، رابطه آن با اقتدار سیاسیـمذهبی است که عملاً مشارکت سیاسی و بحث در یافتن راهحل را عملاً منتفی کرده است.
چشمانداز شما از آینده اعتراضات چیست؟ آیا باید منتظر تداوم اعتراضات در آینده نزدیک بود یا احتمال میدهید اعتراضات متوقف شود؟ چه عواملی چشمانداز آینده را تحت تأثیر قرار میدهد؟
اگر سیاستهای وضع موجود (status quo) ادامه پیدا کند، ظهور مجدد چنین اعتراضاتی دور از انتظار نیست. مردم اگر هنوز احساس ناراحتیها، مطالبات و انتظارات سابق را داشته باشند، بعید نیست که در فرصت و فضای مناسب دست به اعتراض مجدد بزنند. میشود گفت که فرصت مناسب نیست؛ زیرا که ترس سرکوب و خشونت از جانب حاکمیت، افراد را از فکر و اراده خیزش جدید باز میدارد. البته عامل سرکوب بسیار جدی است؛ ولی دینامیسم اینچنین خیزشهایی تابع صِرف حسابگری عقلانی (rational calculation) نیست. دینامیسم این شورشها خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست. مثلاً توجه کنید به این موضوع که برای مدتی بسیاری از صاحبنظران استدلال میکردند که آن خشونت و سرکوب جدید رژیم بشار اسد علیه معترضین مدنی در سوریه فکر خیزشهای مشابه را در منطقه از جمله ایران به کنار زد؛ ولی در عمل دیدیم که در مدّت کوتاهی شورشهای اعتراضیـانقلابی در سودان، الجزایر و بهخصوص در لبنان و عراق فراگیر شد. مردمی که دست به چنین اعتراضاتی میزنند فقط بر اساس محاسبه سود و زیان رفتار نمیکنند، بلکه عوامل دیگر احساسی، اخلاقی و روانشناختی در آن دخیل است. در اغلب این جریانات، کنشگران انتظار عملکرد خود را ندارند. آنها اغلب خودشان را به حیرت میاندازند تا چه رسد به تحلیلگران و دولتمردان.