skip to Main Content
تاملاتی بر مفهوم «سیاست» در «هنرِ سیاسی»
اسلایدر سیاست فرهنگ

تاملاتی بر مفهوم «سیاست» در «هنرِ سیاسی»

«هنرِ سیاسی» به شکل عام و «فیلمِ سیاسی» به شکل خاص نمی‌تواند از میدان رمزگذاری شده موجود رهایی یابد. برای رهایی از دوگانه‌های موجود باید از مفهوم سیاست عبور و به شیوه‌های دیگری فکر کنیم.

طبقه‌بندی محتوای محور هنرها بر اساس موضوعاتی که ظاهراً هنرها به آن‌ها پرداخته‌اند رویه‌ای است که از چند دهه پیش آغاز شده است و هنوز به حیات خود ادامه می‌دهد. بااین‌حال اصطلاحاتی نظیر «هنر/فیلمِ سیاسی» و «هنر/فیلمِ اجتماعی» بیش از آنکه چیزی در خصوص محتوای آثار به ما بگویند، درصدد آن‌اند که دلالت‌های مفهومی «سیاسی بودن» و «اجتماعی بودن» را که متأثر از گفتمان‌های مسلط شکل‌گرفته‌اند در لوای نام‌گذاری و برچسب‌زنی به آثار هنری، تثبیت و طبیعی‌سازی کنند. همین سازوکار هم موجب شده الگوهایی در جامعه برای هنرمندان و فیلم‌سازان تحت این عناوین شکل بگیرد و از گروهی از آن‌ها به‌عنوان هنرمند/فیلم‌سازِ اجتماعی یا سیاسی نام‌برده و حتی تقدیر شود. به‌این‌ترتیب گویا تکلیفمان با واژگانی چون «سیاسی» یا «اجتماعی» روشن است، اما اگر بخواهیم قدری دقیق‌تر به موضوع نگاه کنیم می‌بینیم که با محدود کردن دلالت این واژگان به اشکال مشخص و تعیین یافته‌ای از کنش‌ها و روابط، بخش زیادی از آنچه می‌تواند به‌واقع «سیاسی» یا «اجتماعی» نامیده شود را طرد و انکار کرده‌ایم. در عوض آنچه تحت این عناوین باقی‌مانده همان چیزی است که خنثی و بی‌خطر شده و از پیش در مسیرهای خاصی هدایت‌شده است.

 به‌عنوان‌مثال تَصَوُر محلی و حتی جهانی از عکس یا فیلمِ اجتماعی، چیزی بیش از مُعضل نگاری/قربانی‌ نگاری نیست؛ معضل‌نگاری که قرار است تصویرِ قربانی( اکثراً خاورمیانه‌ای) گرفتار در چنبره جنگ و بیماری را به ما عرضه کند تا عده‌ای را در این‌سو و آن‌سوی دریاها به حمایت از این قربانی ترغیب کند. آنچه در این تصویرسازی‌ها قدرت خود را به رخ می‌کشد گفتمانِ حقوق بشر است که نیازمند تصویرِ قربانی ازیک‌طرف و افراد خَیر و مؤسسات خیریه ( اکثراً اروپایی) از طرف دیگر است؛ گفتمانی که چشم‌بسته آن را چون تنها راه دفع شَر از جهان پذیرفته‌ایم. بااین‌حال احتمالاً تعداد کمی از ما به‌موازات پذیرشِ نقش مثبت حقوق بشر در احقاق برخی حقوق اولیه، به نقش کلیدی آن در سیاست‌زدایی از روابط فرا منطقه‌ای و تثبیت جایگاه‌های فرادستی و فرودستی ملت‌ها اندیشیده‌ایم. 

مشابه همین برداشت در مورد «هنر/فیلمِ سیاسی» هم وجود دارد. چه در عرصه محلی و چه در عرصه جهانی عموماً وقتی صفتِ سیاسی به یک اثر هنری که در مورد جامعه‌ای خاص ساخته شده اطلاق می‌شود، تصور غالب آن است که با اثری روبرویم در تائید یا نفی سیاست‌های رسمی آن جامعه یا کشور. نمی‌توان انکار کرد این تَصَوُر در رابطه‌ای بازخوردی با محتوای آثاری که سیاسی نامیده می‌شوند تثبیت و تقویت شده و تمایزهای این آثار هیچ‌گاه به شکلی نبوده است که چنین تَصَوُری را به‌طورکلی باطل کنند. اگر کشور خودمان، ایران را در نظر بگیریم، مخالفان سیاست‌های رسمی در داخل یا خارج کشور به آثاری که چنین سیاست‌هایی را تائید می‌کنند، آثار «تبلیغاتی-حکومتی» می‌گویند و موافقانِ این سیاست‌ها، به هنرمندی که موضعی وارونه اتخاذ کرده باشد برچسب «اپوزیسیون» می‌زنند. 

در اینجا ممکن است برای خواننده این سؤال پیش بیاید که چگونه با وجود تناقضات «درون حکومتی» و چندپارگی «اپوزیسیون»، دوقطبی «حکومت/اپوزیسیون» در عرصه هنری که سیاسی نامیده می‌شود می‌تواند صورت‌بندی و فراگیر شود؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است قدری در مفهوم «سیاست» (Politics) دقیق شویم. «سیاست» به معنی مجموعه‌ای از کردارها، قراردادها، نهادسازی‌ها است که شکل خاصی از نظم را در جامعه برقرار می‌کند. برقراری این نظم همواره با طرد و انکار دیگر اشکال رقیب صورت می‌گیرد. این نظم یا به قول «ژاک رانسیر»(Jacques Ranciee)، نظمِ پلیس، منجر به توزیع خاص نیروهای اجتماعی و قرار دادن برخی گروه‌های خاص در جایگاه سلطه و برخی دیگر در جایگاه تبعیت می‌شود و هرکدام را به انواع خاصی از زندگی می‌گمارد. این شکل خاص از نظم‌بخشی، وابسته به اشکال خاصی از دیدن و بودن و تائید و انکار یا به عبارت بهتر، شکل خاصی از مفهوم‌سازی و ارزش‌گذاری اجتماعی است. در واقع هنگامی‌که از «سیاست» صحبت می‌شود آنچه حائز اهمیت است همان اشکال خاص مفهوم‌سازی در ظاهری خنثی و طبیعی و در باطن، سویه مند است که قرار است منافع برخی گروه‌های نزدیک‌تر به قدرت را تامین کند. ضمن آن‌که باید توجه داشت سیاست‌ورزی در جهان امروز به معنای بهره‌کشی آشکار از افراد نیست، بلکه شکلی از ساماندهی است که افراد و گروه‌ها را به‌گونه‌ای ظاهراً طبیعی کانالیزه و به شکلی ناملموس مورد بهره‌کشی قرار می‌دهد. 

به این اعتبار «سیاست»، چه از نوع «حکومتی» و چه از نوعی که «اپوزیسیون» نامیده می‌شود، وابسته به اشکال خاصی از نظم‌بخشی، طرد و سرکوب است که حکومتی بودن یا نبودن تفاوت چندانی در این ماهیت ایجاد نمی‌کند. چرا که «سیاست» در هر یک از دو قطب «حکومت/اپوزیسیون» به شکل سَلبی و به‌واسطه تأثیر قطب دیگر ایجاد و احیا می‌شود و این میدانی است که کاملاً از طرف حامیان هر دو قطب از پیش رمزگذاری شده است. به همین دلیل با وجود آنکه اغلب سیاستی همگن به‌عنوان «سیاستِ حکومتی» و «سیاستِ اپوزیسیون» وجود ندارد، اما تصورِ همگن بودن هر یک از دو قطب به‌واسطه تولیدات هنری در این میدان‌های رمزگذاری شده است که شکل می‌گیرد. پیامد این رمزگذاری، نوعی همانندسازی آشکار در اَشکال به‌ظاهر مقاومت است. این‌گونه همانندسازی‌ها را به‌وضوح می‌توان در آثار هنری یا سینمایی به‌ظاهر سیاسی که در بسیاری از جشنواره‌ها، نمایشگاه‌ها و فستیوال‌های هنری خارج از ایران مورد توجه قرار می‌گیرند ردیابی کرد. از طرفی پدیده همانندسازی در مورد آثار هنری به‌ظاهر سیاسی که توسط برخی نهادها در داخل ایران تولید می‌شوند هم صادق است. اغلب این آثار در همان زمینی بازی می‌کنند که سویه دیگرش آثاری است که برخی گزارش‌هایش با جهت‌گیری‌های خاص از شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان پخش می‌شوند. به‌این‌ترتیب بسیاری از آثار هنری که سیاسی تلقی می‌شوند، بسته به نهادهای حامی‌شان، پاسخی مستقیم به مفهوم‌سازی‌ها و ارزش‌گذاری‌های سَلبی بازیگرانِ طرف دیگر و درعین‌حال وجودشان در گرو ادامه حیات قطب مخالف است.

تا اینجا هر آنچه گفته شد به «سیاست»(Politics) در مقام شکلی از نظم و هم‌زمان، گونه‌ای از طَرد می‌پرداخت. روشن است در این مفهوم فراگیر از «سیاست»، «هنرِ سیاسی» به شکل عام و «فیلمِ سیاسی» به شکل خاص نمی‌تواند از میدان رمزگذاری شده موجود رهایی یابد. برای رهایی از دوقطبی «حکومت/اپوزیسیون» باید از مفهوم «سیاست» همچون نظم نهادی و پلیسی، چه در جبهه به‌ظاهر «حکومتی» و چه به‌ظاهر «اپوزیسیون» عبور کنیم و به شیوه‌های دیگری از سازماندهی اجتماعی که می‌تواند بَرسازنده سوژه سیاسی باشد بیندیشیم. تفسیر «ژاک رانسیر» از «سیاست» به آنتاگونیسمی چشم دارد که نظم موجود را در مقام نوعی «اجماع»(Consensus) به چالش می‌کشد و «اختلاف»(Dissensus) را جانشین آن می‌کند. «اجماع» فارغ از آن‌که در جبهه «حکومت» باشد یا «اپوزیسیون»، به شکلی تمامیت‌خواهانه تلاش دارد تمام گونه‌های فرضی کنش‌ها و رفتارهای سیاسی را رمزگذاری و از آن خود کند. به همین دلیل هم تنها راه دست‌یابی به اشکال تازه مقاومت گذر از هرگونه اجماعِ ساختگی در هر دو سوی قطب با دست‌آویز قرار دادن تفسیر متفاوتی از «سیاست» است. به‌این‌ترتیب هنرمند/فیلم‌ساز در راستای دستیابی به اهداف ملموس اجتماعی و زمینه سازی برای ساختِ سوژه سیاسی، باید از مفهوم «سیاست» همچون نظمِ نهادی و پلیسی عبور کند و نوعی «سیاستِ غیررسمی» را پی بگیرد. 

اما نکته اینجاست که اتصال هنر به عرصه «سیاستِ غیررسمی»، رسمیت هنر و کار هنری را به‌گونه‌ای انکارناپذیر به مخاطره می‌اندازد؛ زیرا جایگاه نمادین هنر و هنرمند در نظام جهانی به‌شدت وابسته به رسانه‌ها، نهادها، موسسات حامی، بانک‌های خصوصی و بازارهای موقت و دائمی است که تقریباً اکثرشان همان سیاست‌های رسمی و دوانگارانه را دنبال می‌کنند. ازاین‌رو «سیاست‌ورزیِ غیررسمی» برای یک هنرمند، به معنای نادیده گرفتنِ سازوکارهایی است که به او شأن یک هنرمند را بخشیده است؛ شأنی که ازیک‌طرف او را از غیر هنرمندان متمایز ساخته و از طرف دیگر در نظام تقسیم‌کار اجتماعی او را در مقام تولیدکننده نوع خاصی از کالا برای طبقات مرفه و احیاناً نوکیسه بِرَند سازی می‌کند. 

علی‌رغم این مخاطرات، به دلیل رمزگذاری دائمی میدانِ «هنرِ سیاسی»، به نظر نمی‌رسد دستیابی به اشکال خلاقانه سیاست‌ورزی، جز در سایه مرزبندی با نهادهای قدرت و سرمایه و توهم‌زدایی از دوگانه هنرمند/ غیرهنرمند حاصل شود. شواهد حکایت از آن دارد که تنها با حصول این شرایط است که خلاقیت‌ورزی‌های مردم در زیست روزمره، همچون کنشی هنرمندانه در راستای تغییر اجتماعی، شایسته توجه می‌شوند و کنش‌های ظاهراً سیاسی که از هنرمندان سر می‌زند، خارج از ارزش‌گذاری‌های نهادی و نظام بازار، معیاری واقعی برای قضاوت می‌یابند.

 از دل «سیاست ورزیِ غیر رسمی» هنری امکان بروز و ظهور می‌یابد که می‌توان نام آن را «هنرِ غیررسمی» یا «هنرِ مردمان عادی» نامید. این همان هنری است که ضامن تداوم اثرگذاری نیروهای مردمی بر عرصه حکمرانی شهری و مقاومت در برابر شیوه‌های کنترل و نظم بخشی است که از سوی نهادهای قدرت اعمال می‌شوند. «سیاستِ غیر رسمی» محوری است که می‌تواند خرده روایت‌ها و خرده تاریخ‌های جاری در زیست روزمره را همچون هسته‌های مقاومت خلاقانه مردم به تجارب و خلاقیت ورزی افرادی که هنرمند نامیده می‌شوند پیوند زده و به تولید نوعی دانش مشارکتی برای تغییر کمک کند.

 

همچنین بخوانید:  وقتی سخن منطقه‌بندی شده است

*  این یادداشت وام گرفته از مقاله مفصلی است تحت عنوان «هنر غیر رسمی و غیررسمی سازی هنر؛ اندیشه‌هایی درباره سیاست ورزی‌های خلاقانه در فضای عمومی» نوشته پوریا جهانشاد که در قالب یک کتاب متشکل از مجموعه مقالات، به‌زودی توسط نشر روزبهان منتشر خواهد شد.  

یک نظر

پاسخ دادن به Farhad لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗