زنان و مشارکت اجتماعی-دانشگاهی
پژوهشها نشان میدهند زنان حضور کمرنگی در نشریات تخصصی دانشگاهی دارند. این شکاف جنسیتی ناشی از چیست؟
از سوی یک استاد ریاضی و آمار زیستی در یکی از دانشگاههای ایالات متحده، پژوهشی در خصوص حضور زنان در هیأت تحریریه مجلات تخصصی حوزه ریاضی و آمار زیستی صورت گرفته است. پژوهش مذکور نشان میدهد که کمتر از یک چهارم اعضای هیأتهای تخصصی این مجلات را زنان تشکیل میدهند. این دانش آموختهی دانشگاه هاروارد، مقایسهای صورت داده است بین فارغ التحصیلان زن دکترا در رشته ریاضی و آمار زیستی که در ۱۷ سال گذشته، بیش از ۴۰ درصد کل فارغ التحصیلان این حوزهی دانش در ایالات متحده بودهاند، با آمار حضور زنان در این مجلات و بر این اساس نتیجه میگیرد که زنان فاقد نمایندگی در مجلات تخصصی دانشگاهی هستند. آندرا فولکز با تأکید بر این مسئله که مجلات دانشگاهی، نقشی مهم در فعالیتهای علمی، تحقیقات صورت گرفته در یک رشته، ترقی در سطوح تدریس در دانشگاه و به صورت کلی تعیین مسیر آموزشی و پژوهشی حوزههای مختلف علمی دارند، از یک عدم توازن جنسیتی قابل توجه خبر میدهد.
عدم توازن بین مشارکت اجتماعی–دانشگاهی زنان و مردان، مسئلهای فراگیر در همهی جوامع است. کشورهای مختلف با سیاستها و برنامهریزیهای متفاوتی تلاش دارند تا از این شکاف جنسیتی در عرصهی علم و دانش بکاهند و به شیوههای مختلف، توازنی نسبی در این خصوص برقرار نمایند. به عنوان نمونه، مالزی از تجربههای موفق در این خصوص است که با انجام پروژههای گوناگون تحقیقاتی و سیاست گذاریهای خاص در مسیر کاستن از شکاف جنسیتی در فضاهای دانشگاهی گام نهاده است. در موردی دیگر در ژانویه ۲۰۲۰، وزیر تحصیلات عالیه ایرلند از اختصاص ۲۰ موقعیت شغلی استادی به زنان در ایرلند خبر داد و دلیل آن را این مهم ذکر کرد که آمار اساتید (professor) زن در ایرلند تنها ۲۴ درصد است، در حالیکه ۵۱ درصد از مدرسین (lecturers) دانشگاهها را زنان تشکیل میدهند. او همچنین بر رعایت بالاترین استانداردها در جذب اساتید زن با وجود تخصیص این سهمیه تأکید نموده است.
این درحالیست که یکی از اصلیترین دغدغهها در برخورد با شکاف جنسیتی در فضاهای علمی، مباحث مرتبط با شایستهسالاری است. برخی تبعیض مثبت در چنین مواردی را مخالف شایستهسالاری و در نتیجه برای توسعهی جامعه، غیر مفید تلقی میکنند. همچنین بسیاری بر این باورند که اساتید و مدرسین زن دانشگاه، خود بیعلاقه به قبول مسؤلیتهای اجرایی در دانشگاهها هستند و آن را به ضرر کارهای پژوهشی و تحقیقاتی خود میدانند. از سوی دیگر تحقیقات بسیاری با محوریت تجارب عموما منفی زنان در فعالیتهای علمی فرا تدریسی صورت گرفته است. از تبعیض در خطاب کردن اساتید زن با القاب علمی تا مشکلاتی که زنان در ایجاد تعادل بین مسؤلیتهای خانوادگی خود و فعالیت بیشتر در دانشگاه با آن روبرو هستند و البته بر این نکته تأکید میکنند که نهایتا خود مدرسین زن، به دلایل بسیاری، علاقه به حضور بیشتر در محیطهای دانشگاهی ندارند.
به نظر میرسد به منظور ارزیابی و واکاوی علل این پدیده، اولین گام میتواند این باشد که جامعهی دانشگاهی و نهادهای تصمیم ساز و سیاست ساز، عدم توازن بین دانشآموختگان زن و اساتید زن از یک سو و حضور اندک آنها در فعالیتهای دانشگاهی از سوی دیگر، را به عنوان شاخصی منفی در توسعهی علمی کشور شناسایی نمایند. در این میان هرچند نقش نهادهای سیاست گذار بی بدیل و حائز اهمیت است، اما هرگونه تغییر و تحول در این خصوص بیهمراهی و ارادهی عمومی جامعهی دانشگاهی کشور ناممکن به نظر میرسد.
شایان توجه است که هرچند تبعیض مثبت در این خصوص، قدمی مهم و اثر بخش است، اما تنها راه و گزینهی ممکن نیست. تجارب بسیاری در سطح منطقهای و بین المللی وجود دارد که نهادهای مستقل علمی برآمده از جامعه مدنی دانشگاهی، وظیفهی رصد، ارزیابی و فرصتسازی برای حضور بیشتر زنان در جایگاههای علمی را برعهده گرفتهاند. این انجمنهای مدنی تلاش میکنند با اطلاع رسانی در خصوص فرصتهای موجود، ارزیابی دانشگاهها بر اساس شاخصهای منعکس کنندهی حضور زنان و پژوهشهای مختلف به منظور ریشهیابی این معضل، به فرهنگسازی برای مقابله با این چالش اقدام کنند.