پنجاه سال سینمای آزاد
جنبش سینمای آزاد ایران در سال 48 و در مهدکودکی در تهران متولد شد. با این که بیشتر از ده سال تداوم نداشت اما در طول یک دهه تبدیل شد به تجسم رویاهای جوانان سینه فیلم دهههای 40 و 50 شمسی.
جنبش دهسالۀ سینمای آزاد ایران، که در سال ۴۸ و در مهدکودکی در تهران متولد شد، بدون شک حامل یک تاریخ مختص به خود است؛ تاریخی با تمام فرازوفرودهایش و تمام پیروزیها و شکستها. جنبشی که در طول یک دهه تبدیل شد به تجسم رویاهای جوانان سینه فیلم دهههای ۴۰ و ۵۰ شمسی. در این یادداشت در تلاشم تا از دو منظر به بازخوانی تجربۀ سینمای آزاد بپردازم. اول به تأثیرگذاری و تغییر ذهنیت یک نسل از فیلمسازان در سینمای ایران اشاره خواهم کرد و سپس به این خواهم پرداخت که چگونه سینمای آزاد توانست در آن فضای استبدادی و تسلط «فیلمفارسی» گشایشی در آن فضا ایجاد کرده و منظر نوینی در سینمای ایران به وجود آورد. در ابتدا مروری خواهم داشت بر لحظههای مهم سینمای آزاد و نحوه شکلگیری و گسترش آن و سپس از طریق بررسی مختصر شیوههای پخش و تولید و زیباییشناسی این جریان سعی خواهم کرد که بیشتر خواننده را با این جریان مهم سینمای تجربی ایران آشنا کنم و در انتها و از طریق یادداشت تاریخی داریوش عیاری، در بولتن شماره ۲ سینما آزاد به نام «تکلیف من با سینما آزاد چیست؟»، به نقدهای درونی این جریان خواهم پرداخت.
بصیر نصیبی را میتوان بانی اصلی جریان سینما آزاد بهحساب آورد که اگر تلاشهای پیگیرانه او نبود شاید هیچوقت این جریان مهم در تاریخ سینمای ایران متولد نمیشد و پیش نمیرفت.
بصیر نصیبی این ایده، که فیلم تجربی ساخته شود، را با برادرش نصیب، که از فیلمسازان مستند بود و در تلویزیون کار میکرد، در میان گذاشته و شخصیتی مثل فریدون رهنما هم از آنها حمایت کرد.
در نتیجه اولین جلسه نمایش فیلم در سال ۱۳۴۸ در کودکستانی برگزار شد که شخصی به نام سروریان در اختیار بصیر نصیبی گذاشته بود. اطلاعی در دست نیست که در آن جلسه چه فیلمهایی نمایش داده شد. جلسه دوم هم در همانجا برگزار شد و ابراهیم فروزش و ابراهیم وحیدزاده در کنار نصیبی قرار گرفتند، با تعداد حدود سی تماشاگر. هنوز همه فیلمها هشت میلیمتری نبود، و بعضی از فیلمهایی که نمایش دادند فیلمهای شانزده میلیمتری بود. ولی همچنان تنها کسی که از ابتدای کار پشتیبان برگزاری این جلسات بود فریدون رهنما بود.
اولین جلسه نمایش فیلم در سال ۱۳۴۸ در کودکستانی برگزار شد که شخصی به نام سروریان در اختیار بصیر نصیبی گذاشته بود. اطلاعی در دست نیست که در آن جلسه چه فیلمهایی نمایش داده شد.
در ادامه این جلسات کسان دیگری هم اضافه شدند، کسانی چون خانم شاکری و همایون پایور که از بانیان دیگر این جلسات بودند. پسازآن همایون پایور توانست جلسات نمایش فیلم را در دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف امروز) برگزار کند. خبر این برنامهها در سطح مطبوعات پخش میشد و مطبوعات در کل، بهاستثنای مجله فردوسی، از این حرکت دفاع میکردند،. در همان سال ۴۹، که سینما آزاد هنوز صاحب دفتر نشده بود، بسیاری از جلسات و همفکریها در خانههای خود بچههای سینما آزاد برگزار میشد.
به نقل از گفتگویی که با زاون قوکاسیان از بانیان سینما آزاد اصفهان داشتم: «نصیبی منزلش کوی کن بود و خیلی دور بود، در نتیجه بچهها اکثر تماسهایشان با نصیبی با تلفن منزل او بود. در ضمن ما دوربین هم نداشتیم، یک آقایی بود که دوربین داشت و نصیبی برای من تعریف میکرد که توی رودربایستی مجبور میشد که دوربینش را به نصیبی بدهد و نصیبی هم دوربین را به بچهها میداد تا بتوانند فیلمهایشان را بسازند. آن شخص گاهی اوقات با اطلاع از این قضیه تلفنش را جواب نمیداد و نصیبی جلوِ در خانهاش آنقدر منتظر میماند تا او بیرون بیاید. اگر درست به خاطرم باشد آن شخص فیروز گوهری بود که فیلمی ساخته به نام «ترافیک» که توی اولین جشنواره سپاس جایزه گرفت و البته فیلم هشت میلیمتری بود[۱]».
در ادامه و از طریق حمایت انجمن فیلم دانشگاه شیراز، حسن بنیهاشمی از فیلمسازان مطرح سینما آزاد به این جریان پیوست. بنیهاشمی در کنار بهنام جعفری از بهترین استعدادهای سینما آزاد بودند که همواره در جشنوارههای سینما آزاد صاحب جوایز اول میشدند. بهنام جعفری که فیلمش «ارتفاع متروک» از فیلمهای آوانگارد سینمای آزاد بود، متاسفانه بر اثر یک تصادف در اوج جوانی فوت کرد، درست زمانی که داشت آماده میشد که فیلم بلند بسازد و تقریباً وارد سینمای حرفهای شده بود. حسن بنیهاشمی وقتی وارد تهران شد فعالیتش بیشتر شد. او وارد «مدرسه عالی سینما تلویزیون» شد و فیلمهایی که میساخت تماماً در بندرعباس بود و مسائل بومی و با بازیگران بومی و خوانندههای بومی. مثل «کالنگهایم را دوست دارم» که از معروفترین فیلمهای حسن بنیهاشمی است. او جزو اولین کسانی بود که وارد سینمای حرفهای شد و فیلم مستند ساخت. بعدها به دوبی رفت، در آنجا ازدواج کرد و متاسفانه دچار عارضهای مغزی شد که در اثر آن حافظه و بیناییاش را از دست داد. این یکی از تراژدیهایی است که برای سینمای آزاد اتفاق افتاد.
جلسات مرتبی که سینمای آزاد در دانشگاه صنعتی برگزار میکرد کمی جنبههای سیاسی هم پیدا کرده بود؛ چرا که فیلمهای بچههای سینمای آزاد بسیار متفاوت بود با آنچه که در وزارت فرهنگ و هنر یا تلویزیون ساخته میشد و به نمایش درمیآمد. بچههای سینمای آزاد بیشتر به دنبال این بودند که دست به تجربههایی بزنند، چه از لحاظ فرم و ساختار و چه از لحاظ مفهوم. کمکم سینمای آزاد داشت جای خودش را باز میکرد که در دسترس بودن بیشتر دوربینهای هشت میلیمتری و امکان ظهور فیلم در تهران در این امر تاثیر داشت.
از سال ۵۲ تلویزیون حمایت کرد و جا در اختیار سینما آزاد تهران گذاشت و مشهد، خرمآباد، اهواز، آبادان، اصفهان و بعدها اردبیل هم سینمای آزاد پیدا کردند. یعنی مراکزی که هرکدام یک مسئول داشت. به شکلی که در هر کدام از این شهرها عدهای جمع شده و در حال کار بر روی سینمای تجربی بودند و این باعث ارتباط فیلمسازان تجربی شهرهای مختلف با یکدیگر بود. از دیگر فیلمسازان سینمای آزاد میتوان به مهرداد تدین مسئول سینما آزاد مشهد یا ناصر غلامرضایی که در سینما آزاد خرمآباد بود اشاره کرد که فیلمش «آن مرد اسب دارد» در کنار «دختر بس» بسیار مطرح شده بود. همچنین باید از ابراهیم حقیقی نام برد، که از اعضای سینما آزاد تهران بود و با فیلمهای «خانه ابری» و «چاه» توانسته بود جوایزی را در جشنوارههای سینما آزاد کسب کند.
سینما آزاد در طول ده سال فعالیت مستمرش در کنار برگزاری جشنوارهها و ساخت فیلمهای تجربی هشت میلیمتری در سراسر ایران، سه کتاب و ده شماره بولتن «سینما آزاد» را نیز منتشر کرد که از اسناد مهم و مکتوب سینمای تجربی ایران محسوب میشود.
سینما آزاد در طول ده سال فعالیت مستمرش در کنار برگزاری جشنوارهها و ساخت فیلمهای تجربی هشت میلیمتری در سراسر ایران، سه کتاب و ده شماره بولتن «سینما آزاد» را نیز منتشر کرد که از اسناد مهم و مکتوب سینمای تجربی ایران محسوب میشود.
سینما آزاد سرانجام با وقوع انقلاب ۵۷ و دگرگونیهای متعاقب آن، از فعالیتهایش کاسته شد و کمکم به پایان خود رسید و به نوعی به تبعید رفت. از دلایل آن میتوان به از بین رفتن حمایت تلویزیون بعد از انقلاب، مهاجرت چهرههای مهم جریان به خارج از کشور، نبود امکانات و تعطیلی دفاتر سینما آزاد در شهرهای مختلف و… اشاره کرد.
شیوه تولید
فیلمهای تولیدشده در سینما آزاد ایران از سیاست تولیدی کاملاً متفاوتی با تولید در سینمای حرفهای (روشنفکری یا فیلمفارسی) پیروی میکردند. در سینما آزاد دیگر خبری از آن نوع ساماندهی سلسله مراتبی تولیدات رسمی نبود و فیلمها همه بر اساس کار جمعی و مبتنی بر تعاون اعضا ساخته میشد. در سینما آزاد قسمی فیلمسازی مبتنی بر رفاقت شکل گرفت که نه به تهیهکننده و سرمایه وصل بود و نه در پی مجوز رسمی برای فیلمسازی، بلکه در پی فیلمسازی حقیقتاً آزاد و رها بود. اعضا با کمک یکدیگر فیلم میساختند، به شکلی که کسی که در فیلم خود کارگردان است شاید در فیلم بعدی، فیلمبردار یا بازیگر و یا دستیار کارگردان باشد، و این شکل کاملاً سیال بود و میچرخید و همه در فیلمهای یکدیگر مشارکت و کمک میکردند تا جمعی، حتی محدود، بتوانند در ساخت فیلم اعضای آن جمع مشارکت داشته و موانع ساخت فیلم را برطرف کنند.در سینما آزاد دیگر هیچ فیلمسازی خود را مقید به الزامات پخش و تولید و سودآوری و کیفیت هنری و… نمیدید و تنها و تنها در پی رسیدن به یک دیدگاه و جهانبینی شخصی بود و همزمان در پی خلق یک سینمای خلاق و تجربی. سینمایی که با اتکا به ابزار بیانی جدید (دوربین سوپر ۸) این فرصت تاریخی را یافته بود تا سینمایی متحرک و پر جنبوجوش و بدون محدودیت را تولید کند. در این شیوه هر فیلمسازی با استفاده آزادانه و رایگان از وسایل دفاتر سینما آزاد میتوانست هر آنچه دلش میخواست را بسازد. و این آزادی مطلق، امکان تجربه کردن و آموختن را به فیلمسازان آماتور میداد.
شیوه پخش
سینما آزاد در پی یک رابطۀ مستقیمتر و غیررسمیتر و بیرون از مناسبات توزیع/پخش سینمای حرفهای بود، هدفی که با ورود دوربینهای سوپر ۸ و دستگاه پخش آپارات خانگی بسیار در دسترس قرار گرفته بود. پیشرفت این ابزارهای بیانی تولید/پخش سینمایی، این امکان را ایجاد کرده بود تا سینمای بدیل و مردمی سرانجام موفق شود به تودههای مردم به شکلی مستقیم و بدون واسطههای پخش رسمی، متصل شده و مخاطبان خود را «خلق» کند. از این منظر میتوان به دو مورد اشاره کرد: جشنوارههای سینما آزاد و سینهکلوبها.
همچون تمام جنبشهای سینمایی قرن بیستم که نسبت مستقیمی با رواج فرهنگ سینهکلوبها و کانون فیلمها دارند، سینمای آزاد نیز از این قاعده مستثنا نبود. البته تجربۀ موفق کانون فیلم فرخ غفاری و کانون فیلم دانشگاه شیراز در شکلگیری ذهنیت یک نسل از سینهفیلهای نوگرا و خلاق موثر بود. بر اساس همین تجربه بود که بصیر نصیبی و دیگران از همان ابتدا در پی تشکیل سینهکلوب سینما آزاد بودند، که در همان دو سه سال اول تشکیل سینمای آزاد (۵۱-۴۸) تأسیس شد و شروع به پخش منظم آثار فیلمسازان آوانگاردی چون گدار و برسون و ویسکونتی و… کردند.
سینما آزاد در پی یک رابطۀ مستقیمتر و غیررسمیتر و بیرون از مناسبات توزیع/پخش سینمای حرفهای بود، هدفی که با ورود دوربینهای سوپر ۸ و دستگاه پخش آپارات خانگی بسیار در دسترس قرار گرفته بود.
در کنار تاسیس کانونهای فیلم، سینما آزاد از همان ابتدای شکلگیری با برگزاری جشنوارههای سالانه سینمای آماتور و دعوت از فیلمسازان بهنام سینمای روشنفکری وقت برای داوری فیلمها توانست رابطهای کاملاً زنده و پویا با مخاطبان خود برقرار کند و به این وسیله توانستند انحصار سینمای حرفهای در حوزۀ پخش و توزیع فیلم را به چالش بکشند. همچنین در این جشنوارهها فیلمسازان تجربی شهرهای مختلف باهم آشنا میشدند و ارتباطاتی برای فیلمهای بعدی شکل میگرفت.
سینمای آماتور و کادر ۸
سینهفیلهای سینمای آزاد در طول ده سال حیات این جریان در تلاش بودند که چیزی به نام «سینمای آماتور ایران» را ابتدا خلق و سپس جا بیندازند. سینمای آماتور در ایران تا پیش از آن موجودیتی نداشت و این واژه هم بیشتر برای توصیف ضعف و ناکاردانی فیلمسازان جوان بکار میرفت. آماتور واژۀ منفیای بود که نشان میداد فیلم یا فیلمساز موردنظر هنوز «کامل» و «حرفهای» و «بالغ» نشده و هنوز نتوانسته رمزگان تولیدی سینمای حرفهای را فرا بگیرد تا شایستۀ تبدیلشدن به «فیلمساز» باشد. از این منظر آماتور، پلۀ اولی بود که هر فیلمسازی باید با مشقت و پشتکار آن پله را پشت سر میگذاشت تا در نهایت به پلۀ آخر و «حرفهای شدن» برسد. و این دقیقاً همانجایی است که سینما آزاد بدان حمله کرد.
با سینما آزاد بود که آماتور بودن دیگر خود به هدفی در خود بدل شد و تبدیل به ژست و فیگوری شد برای توصیف یک «سینمای دیگر».
سینما آزاد با نوع سازماندهی غیر متمرکز و سراسریش، توانست بهسرعت در بازهای دهساله جوانان بسیاری را از سراسر کشور درگیر خود کند. آنها با آموزش فیلمسازی به زبان ساده و با اتکا به تحرک بالای دوربینهای سوپر ۸ و نشر منظم بولتنها و کتابها و برنامههای تبلیغاتی و آموزشی توانستند سینمای آماتور ایران را خلق کنند و یک هویت مستقل بدان ببخشند. با سینما آزاد بود که آماتور بودن دیگر خود به هدفی در خود بدل شد و تبدیل به ژست و فیگوری شد برای توصیف یک «سینمای دیگر». بدین شکل سینما آزاد، که خود را همزمان «انجمن فیلمسازان آماتور» هم مینامید، توانست این ایده را تا حدی جا بیندازد که آماتور بودن و ناقص بودن و تجربی بودن و در یک کلام «ناکامل» بودن نهتنها ضعف و نقص محسوب نمیشود بلکه بیش از آن یک استراتژی بیانی و هنری است. با پروبال دادن به این تعریف از آماتوریسم، سینمای آزاد توانست به «اجتماع سینماگران آماتور ایران» تبدیل شود.
تنها در سینمای آماتور این امکان «ناکامل» بودن بهعنوان یک فرم و سیاست بیانی موجود است. در این نگرش به سینما سرانجام میتوان بر تخصصگرایی غلبه کرد تا فیلمساز به فردی فوق متخصص و فرای جامعه بدل نشود؛ و اینچنین تمام مردم اعم از پیر و جوان و دانشجو و کارگر و شاعر و چریک و شهروند عادی و… بتوانند فیلمساز شوند و به بیانی مختص به خود دست یابند.
همزمان با این تلاش برای ابداع سینمای آماتور ایران و هویتیابی برای آن، سینما آزاد یکدست آورد تاریخی دیگر هم داشت و آن تغییر دیدگاه کاربردی جامعه نسبت به سینمای ۸ و کادر ۸ بود. در زمانهای که فیلمهای سوپر ۸ یا شامل فیلمهای پورنوگرافیک (سوغات مسافران از غرب برگشته) بود یا فیلم خانوادگی و جشنهای عروسی، بصیر نصیبی و دوستانش در پی این ایده بودند که اکنون و با توجه به همگانی شدن دوربینهای سوپر ۸ در دست مردم، سرانجام میتوان با اتکا به کارگاههای فیلمسازی و آموزش بهطورکلی، (حتی بصیر طرحی داشت برای آموزش فیلمسازی در مدارس که در سرمقاله بولتن شماره ده سینما آزاد آن را مطرح میکند)، یک سینمای مردمی و یک فیلمسازی همگانی را خلق کرد. همگانی شدن فیلمسازی و شکست انحصار سینمای حرفهای توانست نوعی قدرت بیانگری را به نسلی از جوانان دهۀ ۵۰ ایران بدهد.
سینما آزاد در اصل فراخوانی بود به تمام جوانانی که با دوربینهای سوپر هشت خود در حال ثبت جهان اطراف بودند، از تصاویر طبیعت بیجان و خانوادگی گرفته تا تصاویری برای ثبت خاطرات، که حاصلش هزاران هزار تصویر سوپر هشت افتاده در انباری خانهها بود و سینما آزاد به این دلیل حیات خود را از همین فرهنگ رو به رواج تصاویر سوپر هشت گرفت و بخشی از تاریخ نامرئی سینمای هشت شد و توانست نوری بر آن بتاباند؛ تصاویری که تا پیش از آن به خاطر آماتوری بودن و کیفیت بد همواره فراموش میشدند. تصاویر سوپر هشت در مقابل تصاویر با کیفیت سیوپنج میلیمتری بهنوعی «فقیر» محسوب میشدند و از همین رو است که میتوان ایده «تصویر فقیر» هیتو اشتایرل را در تقابل سینمای هشت و سی پنج نیز ردیابی کرد[۲].
سینما آزاد اما تنها یک رویای محلی نبود، آن چیزی که این تجربۀ دهساله را بیش از هر چیز منحصربهفرد میکند تلاش سینماگران نسل اول سینما آزاد برای هویتیابی جهانی سینمای سوپر ۸ بود، که بتوانند به دیگر فیلمسازان سینمای ۸ در دیگر نقاط جهان وصل شوند تا هم این تاریخ نامرئی و مدفونشده سینمای ۸ مرئی شود و هم یک تشکل جهانی و یک بدن واحد شکل بگیرد تا این سینما بتواند به حیات خود ادامه دهد.
ازاینجهت ایدۀ نهایی، تشکیل یک فدراسیون جهانی سوپر ۸ بود که به همت بصیر نصیبی محقق شد و دفترهایی هم در اسپانیا و فرانکفورت و تهران تاسیس شد تا بتوان به یک سازماندهی جهانی سینمای آماتور رسید.
نقدها
در این بخش این یادداشت سعی خواهم کرد که به اشکالات و محدودیتها و خطاهای سینما آزاد بپردازم، به آن نقصهای مهمی که باعث شد سینما آزاد در کوران حوادث تاریخی و سیاسی و تکنولوژیک بعدی دوام نیاورد و در برخورد به انقلاب ۵۷ از سویی و با ورود ویدئو به بازار در دهۀ ۸۰ میلادی از سوی دیگر به محاق فراموشی رود.
در نظر داشتم که نقد خود از سینما آزاد ایران را از جوانب و منظرهای گوناگونی بررسی کنم تا به یکی از مهمترین سؤالهای این یادداشت در مواجهه با تجربۀ سینما آزاد پاسخ دهم: اینکه چرا سینما آزاد، برخلاف دیگر جنبشهای سینمای بدیل و جمعی، در مواجهه با رخداد عظیمی چون انقلاب ۵۷ نهتنها به اوج سازمانی و فرمی خود نرسید (امکانی که با توجه بهوفور دوربینهای سوپر ۸ کاملاً شدنی بود) بلکه در مواجهه با آن کاملاً فرو پاشید، بهگونهای که تنها مازاد این تاریخ دهساله در مواجهه با انقلاب را در «تازهنفسها»ی کیانوش عیاری میبینیم.
در پژوهشهای خود دریافتم که بولتنهای سینما آزاد (۱۰ شماره)، محل بهترین و تندترین نقدها به سینما آزاد از درون خود این تشکیلات است؛ و بر این عقیدهام که بهترین نقدها از این جریان از طریق صداهایی از درون خود آنها به گوش رسیده است. برای این منظور به یادداشت تاریخی «تکلیف من با سینمای آزاد چیست؟» داریوش عیاری میپردازم که در بولتن شماره دو سینما آزاد به چاپ رسید. داریوش عیاری، برادر کیانوش عیاری و از فیلمسازان خوشفکر سینما آزاد جنوب، که اکنون از فیلمبرداران به نام سینمای ایران است، در کنار کیانوش عیاری از چهرههای مهم و تأثیرگذار سینما آزاد محسوب میشود. داریوش عیاری در این یادداشت تاریخی، سینما آزاد را به دو دوره تقسیم میکند که میتوانیم سینما آزاد متقدم و متأخر را برایش در نظر بگیریم.
در دوران متقدم سینما آزاد، ما شاهد شکلگیری یک جنبش خودجوش و از پایین هستیم که با راهنماییهای پدران معنویای چون هوشنگ کاووسی و فریدون رهنما در حال پیدا کردن خود بود (حتی پیشنهاد نام سینمای آزاد هم از رهنما بود). داریوش عیاری از این دوران به نیکی یاد میکند و معتقد است که روح تجربهگری و آزمایش در دوران ابتدایی سینمای آزاد بیمانند بود. فیلمسازان سینمای آزاد به تعبیر داریوش عیاری در آن سالها فقط و تنها فقط در کار تجربه کردن و آموختن و تجربه کردن بودند و با وام گرفتن از استعارۀ آشپزخانه مینویسد: «چون تولیدکننده نبودند و برای خاطر آزمایش خودشان و به قوت دوست داشتن خودشان آش میپختند، پس هر جور که دلشان میخواست میپختند و تمام اندوختههای حسی و ذهنی خودشان را پیش خودشان به تجربه میگذاشتند و میآموختند و میآموختند و به تجربه دست میزدند و بازمیآموختند، آن سالها این آشپزخانۀ سینمای آزاد هنوز «هدفهای فرهنگی» نداشت و هنوز تولیدکننده و عرضهکننده نبود».
در این دوران فیلمسازان نوجوی سینما آزاد تنها در پی رسیدن به بیان فردی خود بودند و در این راه هیچ «اهمیتی» نداشت که فیلمهایشان «شاهکار» است یا «مزخرف»: «هر شاهکار یا مزخرفی که ساخته میشد، لااقل سازندهاش بیشتر به تشخیص خودش متکی بود و فیلمش آینهای از خودش بود و حرفش هرچه بود حرف خودش بود» و تمام نکته و تلاش سینما آزاد متقدم همین بود، یعنی رسیدن به جایی که فیلمساز به آزادی نویسنده برسد و اتکایش تنها به خود باشد و نه به سرمایه و سود و تماشاچی و… این سالها که همراه بود با گمنامی سینما آزاد، برای مخاطبانش هم تجربۀ تازهای بود، مخاطبانی که این بار صرفاً مصرفکننده بیاختیار مشتی فیلم سینمای حرفهای نیستند، بلکه افرادی هستند که دعوت به کنجکاوی میشوند، کسانی که بهواسطۀ مواجههشان با فیلم آماتور و کادر ۸، هم کنجکاو شده و هم برای نخستین بار تصویری پویا، زنده، آماتوری و حقیقی از جهان پیرامونشان میبینند، تماشاگرانی که خود میتوانند بدل به فیلمساز بعدی جنبش شوند، چرا که این جنبشی است که فراخوانش به سمت «همگان» است. به همین خاطر است که عیاری معتقد است: «آن سالها، سینمای آزاد به خاطر همان نااستواری و هنوز کمی گمنام بودنش تصادفاً بهترین سینمای آزاد تمام عمرش بود».
اما در ادامه داریوش عیاری معتقد است در سالهای آتی و همگام با فرایند «تثبیت شدن» سینما آزاد و تبدیلشدنش به «نهاد»، ما شاهد خراب شدن رؤیای سینما آزاد، به تعبیر عیاری، هستیم. از همان زمان که یک «تابلوی نئون کوچک بر سر در سینمای آزاد نصب شد» این فرایند نهادسازی و تثبیت شدن در سینما آزاد آغاز شد (و همچنین ورود تلویزیون در دوره ریاست قطبی و حمایتهای بیدریغش از سینما آزاد از سال ۵۲ که همزمان به نقطه قوت و ضعف سینما آزاد بدل شد) و اینجا شاهد شروع پروسهای هستیم که در آن سینما آزاد هر چه بیشتر از خصلت جنبشی و آزمایشی و تجربی خود فاصله گرفته و به سمت یک نهاد تثبیتشده میرود : « و بعد کمکم کارها خراب شدند و سرچشمهاش هم همین «تثبیت شدن» بود. وقتی در و دیوار آشپزخانه ساخته شد و سقفش را هم گذاشتند و سردرش هم موقتاً یک تابلوی نئون کوچک نصب کردند آنوقت «سوءتفاهمها» شروع شد».
سینما آزاد در دوران متأخر خود هر چه بیشتر از خود «آزاد» بودنش فاصله گرفته و مقید به الزامات صنعتی سینما شد؛ که اولین نمودش را در راضی نگهداشتن تماشاچیها میبینیم؛ جایی که دیگر فیلمسازان بیشتر در پی جلب رضایت تماشاچی خو گرفته به سینمای حرفهای بودند.
ازاینجهت سینما آزاد در دوران متأخر خود هر چه بیشتر از خود «آزاد» بودنش فاصله گرفته و مقید به الزامات صنعتی سینما شد؛ که اولین نمودش را در راضی نگهداشتن تماشاچیها میبینیم؛ جایی که دیگر فیلمسازان بیشتر در پی جلب رضایت تماشاچی خو گرفته به سینمای حرفهای بودند. «سینمای آزاد که میبایست جایی باشد برای یادگرفتن و یاد دادن، تبدیل به تولیدکنندۀ بیقیدوشرط برای تماشاگر خودش شده است. تماشاگری که نقشش این میان تفاوتی با نقش تماشاگر سینمای تجارتی ندارد (گرچه در یک سطح فکری متفاوت)».
در اینجا عیاری معتقد است که هرچه زمان گذشت و بر شهرت سینما آزاد افزوده شد ما شاهد گرایشی در این جریان بودیم که دیگر تماماً مغلوب هنجارهای سینمای تجارتی/حرفهای شده بود. قرار بود سینمای آماتور ایران هویتی برای خود دستوپا کند و چنان موجودیتی مستقل در تولید و پخش و ساختن یک فرهنگ سینمایی نوین نشاندار شود که بتواند تماماً در مقابل سینمای حرفهای قد علم کند. ولی در ادامه شاهد مستحیل شدنش در سینمای حرفهای بودیم. در اینجا شاهدیم که فیلم ساختن برای رسیدن به زبان خود، برای آموختن و آزمایش و برانگیختن کنجکاوی مخاطب، جای خود را به فیلم ساختن برای پسند تماشاچی میدهد و این همان اصل اساسی سینمای حرفهای است؛ جایی که تمام دغدغه، جلب هر چه بیشتر مصرفکننده/تماشاچی است. این تماشاچیها میتوانند داوران و هیئت انتخاب جشنواره باشند و یا منتقدان مجلات سینمایی و یا تماشاچیهای توی سالن: «و اینطور شده که «سوءتفاهم» بزرگ پیش آمده است: با همه داد و فریادها درباره اینکه این گروه فیلمسازان «تجربی» بر ضد سینمای «حرفهای» میجنگند، اما در باطن خصوصیت بزرگ سینمای تجارتی حاکم بر مقدرات سینمای آزاد شده؛ یعنی سلیقه تماشاگر رعایت شده و رعایت شده و رعایت شده تا آنجا که دیگر هیچچیز رعایت نشده جز سلیقه تماشاگر و هیچ جنگی هم با هیچکس درنگرفته. این تماشاچی و مصرفکننده همهجا هست و به هر شکلی درمیآید: بهصورت تماشاچی توی سالن، منتقد، داور و کمیته انتخاب و هیئت تایید و تکذیب و فلان و بهمان».
عامل بعدی که در پی این تثبیت شدن و تجارتی شدن سینما آزاد میآید، نمایشیتر شدن سینما آزاد است، به شکلی که در سالهای واپسین، فیلمسازان جوان سینما آزاد در بهترین حالت برای کسب جایزه در جشنوارههای سینما آزاد و حضور در مراسم گوناگون و مصاحبه با رسانهها و میل به دیده شدن فیلم میسازند؛ یا همان «برای تماشاچی» به قول عیاری. این میل به شهرت در فیلمسازان سینما آزاد متأخر، و در نتیجه رسیدن به شهرت و تثبیت شدن و تبلیغات تلویزیون و… بدل به معضلی برای تشکیلات شده بود. جریانی که در پی آموزش فیلمسازان تجربی و آماتور بود حالا با وضعیتی مواجه شده بود که خیل فیلمسازانی که به دفاتر سینما آزاد هجوم میآوردند، تنها هدفشان کسب شهرت و آمادگی برای ورود به سینمای حرفهای بود. جریانی که قرار بود با هویت بخشیدن به سینمای آماتور در مقابل فرهنگ مسلط سینمای حرفهای ایستادگی کند، خود بدل شد به نهادی که وظیفهاش کادر سازی برای سینمای حرفهای آینده بود.
«هیچکس فکر نکرد که جشنواره و اعطای جوایز در شب اختتام با نورافکن و گل و موزیک و یک یا چند شخصیت مهم و شومن و شوخ و ایجاد هیجان به روش اسکاری و پذیرایی و هزار اطوار دیگر، تکرار نامشروعترین خصوصیات سینمای تجارتی است، ولی به وجود آوردن محیطی که فیلمساز از هیجان کاذب شب اختتام در امان باشد کاری است اصولیتر و سازندهتر».
نتیجه
حال میتوان نتیجه گرفت که سینما آزاد پس از سپری کردن دوران درخشان اولیه، در سالهای واپسین خود به علت اتصال بیش از حد به تلویزیون، عدم موضعگیری صریح در مقابل حکومت، فقدان یک صورتبندی عملی-نظری در کل و… در مواجهه با انقلاب خود را ناتوان یافت، چرا که به خاطر همین عدم استقلال در دوران متاخرش و تکثر آرا در سراسر کشور نتوانست چه به شکل سازماندهی شده و جمعی و چه به شکل خودجوش، جنبشی از سینمای ۸ انقلاب ۵۷ را ساماندهی کند، و لحظهای که میتوانست این بخت یگانه برای چنگ زدن به ساخت یک تصویر سوپر ۸ سراسری از انقلاب ایران را به دست آورد از کف داد.
سینما آزاد پس از سپری کردن دوران درخشان اولیه، در سالهای واپسین خود به علت اتصال بیش از حد به تلویزیون، عدم موضعگیری صریح در مقابل حکومت، فقدان یک صورتبندی عملی-نظری در کل و… در مواجهه با انقلاب خود را ناتوان یافت
نقص و ایراد بعدی عدم یک تحلیل نظری و منسجم دربارۀ ابزار بیانی و نقش پیشرفتهای تکنولوژیک در سینمای آماتور بود. مشخص بود که بعد از ورود دوربینهای ۱۶ و سپس سوپر ۸ ما شاهد دموکراتیزه شدن ابزار بیانی تصویر متحرک هستیم. ابزارهایی دائماً کوچکتر و قابلحملتر برای فیلمسازی همگانی و جمعی به بازار خواهد آمد. عدم پیشبینی این حقیقت باعث شد با ورود ویدئو به سینمای آماتور در دهۀ ۸۰ میلادی، سینمای ۸ و آزاد به پایان خود برسد. به خاطر پیوند موجودیت سینمای آماتور به درک محدود از ابزار، این سینما نتوانست توانایی لازم برای کار با ابزارهای جدید (همچون ویدئو) را دارا باشد و همین باعث شد با از رونق افتادن سوپر ۸ این سینما هم به پایان خود برسد و نتواند با تحولات تاریخی در پیرامونش پیشروی کند. سینما آزاد که میتوانست با ورود ویدئو و بعدها دوربینهای دیجیتالی، حیات دوبارهای بگیرد و با قدرت بیشتری بازگردد، خود را در دوربین سوپر ۸ و کادر ۸ محدود کرد تا به محض از رونق افتادن این دوربینها، این سینما هم با تمام تاریخش در زیر آوار پیشرفت خطی ابزار تولیدی دفن شده و در بخش فراموششدۀ موزۀ تاریخ سینمای ایران و تاریخ سینمای ۸ جای گیرد.
اما با این وجود این تاریخ دهساله میراثی گرانبها را برای آیندگان بهجا گذاشت، میراثی برای سینمای ستیزهجو و تجربی که بتواند بر شانههای سینما آزاد بایستد و گام بعدی را بردارد.
[۱] – «سرگذشت سینمای تجربی ایران و سینما آزاد» در گفتگو با زاون قوکاسیان-مجله سینما ادبیات-شماره ۴۳. از فیلم های مهم و هشت میلیمتری زاون قوکاسیان در سینما آزاد می توان به «در فلق» و «فصلی دیگر» اشاره کرد.
[۲] – در دفاع از تصویر فقیر/هیتو اشتایرل/http://asabsanj.com/asab/steyrel-poor/
عالی بود، ممنون از پژوهشتون ✊
سینه فیلم؟!!!
سینه (سینما) فیل (فیلیا=دوستداشتن)
لابد انتظار دارید پژوهشتان هم جدی گرفته شود!
در بند اول عبارت «سینه فیلم» اشتباه است و «سینهفیل» درست آن است.