کلاس درس آنجا تشکیل میشود که سایه باشد
گزارشی از وضعیت تنها مدرسه روستای شهریری در ۵۵ کیلومتری نیکشهر در استان سیستان و بلوچستان؛ جایی که کلاس درس هرآنجا که سایه باشد تشکیل میشود.
با طلوع آفتاب تابلوی روستای شهریری نمایان میشود، روستایی با ۱۷۰ خانوار و ۷۰۰ نفر جمعیت؛ کودکان یکییکی از خانههایشان راهی مدرسه روستایشان میشوند. دانشآموزانی با لباسهای محلی و کفشهایی پر از خاک، اما خندان.
ساعت ۶/۵ صبح است و با گروهی از روستاییان به مدرسه روستای شهریری میرویم تا داستان نداشتن کلاس و درس خواندن گروهی از دانش آموزان در «سایه» را از نزدیک ببینیم. جاده خاکی روستا ما را به مدرسه چهار کلاسه «آزادگان» میرساند، جایی که ۱۰۲ دانش آموز در شش پایه و چهار کلاس در آن درس میخوانند.
دبستان آزادگان تنها چهار کلاس دارد و دانشآموزان دو پایه تحصیلی از این مدرسه سرگردانند، یک پایه در فضای باز و هرجایی که سایه باشد تشکیل میشود و یک پایه هم در راهروی مدرسه. یک ساختمان فرسوده و یک سرویس غیربهداشتی و دو نیمکت شکسته و ۱۰ دانشآموز که برگههای کتابهای خود را با سنگ نگه داشتهاند تا باد پارهشان نکند اولین تصاویری است که از این مدرسه به چشم میآید.
مدرسهای که دیوارکشی و فضای بسته ندارد و دانشآموزان برای گذراندان زنگ تفریحشان در خاک و سنگلاخهای اطراف مشغول به بازی میشوند .
وارد مدرسه میشوم، دانشآموزان پایه ششم در راهرو نشسته و تمرین ریاضی انجام میدهند. دو کلاس در سمت چپ، یک دفتر که فقط برای سه معلم جا دارد و دو کلاس هم در سمت راست تمام آن فضایی است که مدرسه نامیده شده است. وارد هر کلاس که میشوی شیشههای شکسته فضای بدون تهویه و تعداد بالای دانشآموزان خودنمایی میکند. مدیر و معلمان مدرسه به سمتام میآیند تا هم به رسم میهماننوازی خوش آمد بگویند و هم در درد دلهایشان را باز گو کنند .
دستی برای کمک نیست
مدیر مدرسه شروع به صحبت میکند: «این مدرسه با کمک مردم روستا احداث شده و ۱۰۲ دانش آموز دارد. وضعیت را که میبینید، نه دفتری و نه راهرویی برای عبور دانش آموزان و نه حتی یک کلاس درس. ما شش معلم داریم که هر کدام یک پایه را تدریس میکنند. بارها و بارها مشکلات را بازگو کردهایم اما هیچ دستی برای کمک نیست».
عاقل درزاده به سمت در مدرسه میرود و ما هم همراهش میشویم؛ به دانشآموزان و معلمی که در فضای باز نشستهاند اشاره میکند: «این بچهها را میبینی؟ کلاس ندارند و هرجایی که سایه باشد درس میخوانند. مردم روستا پول ندارند و نمیتوانیم برایشان کلاس بسازیم. آموزش و پرورش هم که دست به کار نمیشود».
بازی در اینجا رویا است
وی میگوید: «ما مشکل فضای بازی برای دانشآموزان داریم؛ زنگ تفریح کنترل دانشآموزان سخت است و تعداد زیادی از آنان به خانههایشان میروند و نظم کلاسها بههم میخورد. اگر دیوارکشی در اطراف مدرسه باشد دیگر این مشکلات وجود نخواهد داشت».
وانت، سرویس دانشآموزان
دوشنبه چاکری پدر یکی از دانشآموزان مقطع راهنمایی شهریری است که زندگی خود را با کارگری در شهرهای بوشهر و بندرعباس میگذراند. او میگوید: «دخترم راهنمایی درس میخواند. شهریری راهنمایی و دبیرستان ندارد و فرزندم را به روستای ملوران که ۱۰ کیلومتری اینجاست میفرستم. سرویس مدرسه گران است، از پسِ هزینهها برنمیآییم. خودمان برای دانشآموزان دوره راهنمایی وانت گرفتهایم، نصف پول سرویس ماهیانه را هم خودمان به راننده میدهیم تا دختران و پسرانمان را روزانه به مدرسه ببرد و برگرداند».
وی میگوید: «راه روستا خراب است و هر بار که بچههایمان به مدرسه روستای ملوران میروند، دق مرگ میشویم. اگر پول داشتیم سرویس بهتری برای دختران و پسرانمان میگرفتیم تا خیالمان راحت باشد».
چندی پیش اداره کل آموزش و پرورش استان، پس از انتشار تصاویری در شبکههای اجتماعی از جابجایی دانشآموزان روستاهای مختلف استان، منکر این موضوع شد و در تکذیبیهای اعلام کرد آموزش و پرورش وانت را بهعنوان سرویس مدرسه تایید نمیکند؛ در صورتی که براساس گفته والدین دانشآموزان سرویس مدرسه دانشآموزان با تاییدیه آموزش و پرورش بوده و نیمی از هزینه سرویس را هم آموزش و پرورش میپردازد.
کاش مدرسه راهنمایی داشتیم
راحله یکی از دختران مقطع راهنمایی روستای شهریری میگوید: «هرروز اول صبح با تعداد زیادی از دانشآموزان سوار وانت میشویم و زمانی که به مدرسه میرسیم پر از گرد و خاک میشویم. وقتی هوا سرد میشود تا مدرسه از سرما میلرزیم. چند بار نزدیک بود از ماشین بیفتیم چون تعداد دانشآموزان زیاد است و در وانت به سختی جا میشویم».
راحله همچنین میگوید: «کاش در روستایمان به اندازه کافی مدرسه داشتیم تا مجبور نمیشدیم این همه راه را به سختی به روستای دیگری برویم و آن جا درس بخوانیم».
ترک تحصیل بخاطر شوهر
زینب یکی دیگر از دختران روستای شهریری است که تا پایه ششم درس خوانده و به دلیل تعصبات خانوادگی نتوانسته برای ادامه تحصیل به روستاهای اطراف برود و از تحصیل بازمانده است. او حالا پشیمان از بازماندگی از تحصیلاش میگوید: «درسم خیلی خوب بود، تمام نمرههایم عالی بود، خیلی دوست داشتم درسم را ادامه بدهم اما در روستایمان مدرسه راهنمایی نبود و خانوادهام اجازه ندادند به روستاهای دیگر بروم و بعد از کلاس ششم شوهرم دادند؛ حالا دو فرزند کوچک دارم و هربار که دانشآموزان روستا را میبینم حسرت میخورم، ایکاش من هم درس میخواندم».
وضعیت پسران هم بهتر از دختران نیست
زینب تنها دانشآموزی نیست که بهدلیل نداشتن مدرسه از قافله همکلاسیهایش جا مانده است؛ ۵ دختر دیگر هم در روستای شهریری بعد از پایه ششم اجازه رفتن به روستاهای دوردست را نداشته و از تحصیل بازماندهاند. این موضوع تنها شامل حال دختران نمیشود و پسران زیادی از روستا با تمام کردن پایه ششم در کنار پدران خود به کارگری میروند و عطای درس خواندن در روستاهای دور دست را به لقایش بخشیدهاند.
نور محمد نوجوان ۱۶ سالهای است که همپای پدرش برای تامین هزینههای خانواده کارگری میکند. او می گوید: «پایه ششم را که تمام کردم دیدم خانوادهام نیاز به پول دارند و بهتر است کار کنم. اگر در روستا مدرسه راهنمایی داشتیم با خیال راحت هم کار میکردم و هم درسم را میخواندم؛ اما مجبور شدم ترک تحصیل کنم و کنار پدرم کارگری کنم».
خشکسالی جانمان را گرفت
جمشید آزادی پدر یکی دیگر از دانشآموزان میگوید: «من از کودکی در شهریری بودهام. از اوایل کشاورزی میکردم و گندم و برنج میکاشتیم. اما بعد از خشکسالی دیگر کاری برایمان نیست و برای کارگری به شهرهای دیگر میرویم و پولی نمیماند. خدا را شکر وضعیت کشاورزی در روستا کمی بهتر شده است، اگر بتوانیم وام بگیریم میتوانیم در روستا بمانیم و کشاورزی کنیم».
درد میکشیم چون پول نداریم
یکی از زنان روستای شهریری میگوید: «من باردارم و ماه آخر بارداریام را میگذرانم و هر لحظه نگرانم دردم بگیرد و نمیدانم چگونه ۵۵ کیلومتر راه را تحمل کنم تا به بیمارستان برسم. خانه بهداشت روستایمان در حد فشار خون و قرص سردرد است و حتی یک ماما در روستایمان نیست. اگر کسی مریض شود باید تا نیکشهر برود تا دردش دوا شود و از آنجایی که تعداد زیادی از روستاییان نان شب برای خوردن ندارند، درد میکشند و به بیمارستان نمیروند».
از چاه آب میآوریم
طوبا یکی دیگر از دانشآموزان دبستان آزادگان شهریری است. او میگوید: «در روستایمان آب لولهکشی نداریم و هر چند خانه یک چاه دارد. هرروز به همراه مادرم از این چاه آب میآوریم. برادر کوچکم چندین بار با این آب دچار دل درد و مریضی شد، اما چه کنیم چارهای نداریم».
هزینه سرسامآور اینترنت خانگی
در این روستا سیم کارتهای ایرانسل آنتن نمیدهد، خطهای همراه اول هم به سختی آنتن میدهد و تلفن خانگی هم ندارند. بسیاری از روستاییان برای اتصال به اینترنت ناچار به پرداخت هزینههای سرسامآور به شرکتهای خارج از استان شدهاند.
یکی از اهالی روستا میگوید: «دنیا پیشرفت کرده و همه از اینترنت استفاده میکنند، اما روستای ما نه تنها اینترنت ندارد بلکه خط هم به سختی آنتن میدهد. هرکس ۸۴۰ هزارتومان پول داشته باشد میتواند از یک خط اینترنتی که در خارج از استان است اینترنت بگیرد».
مشکل روستاییان شهریری تنها به مدرسه ختم نمیشود؛ بیکاری، نداشتن آب لولهکشی، خانه بهداشت مجهز، فقر و نداشتن حداقل رفاه اجتماعی از جمله مشکلاتی است که مردم این روستا با آن دست و پنجه نرم میکنند و تنها راه برونرفت از مشکلات را کارآفرینی در روستا و شروع دوباره کشاورزی میدانند.