skip to Main Content
ژانر نقد و اینترنت
زیراسلایدر فرهنگ

به نقد کشیدن پایان نقد

ژانر نقد و اینترنت

برخی هراس دارند که در عصر نویسندگی مجازی تاثیر سابق ژانر نقد کاهش یافته و نسبی شده است. آیا کاهش تاثیر ساختاری نقد منتشر شده در رسانه چاپی لزوماً نقش اجتماعی هنجاری آن را تضعیف می‌کند؟

برخی هراس دارند که در عصر نویسندگی مجازی تاثیر سابق ژانر نقد کاهش یافته و نسبی شده است. رسانه‌های مجازی جامع‌تر، کم‌هزینه‌تر و کمتر سلسله‌مراتبی هستند. هرچند تجزیه و پراکندگی مخاطب در نتیجه‌ی ترویج رسانه‌ی مجازی ممکن است تاثیر گسترده‌ی ژانر نقد را هم در علم و هم در هنر بکاهد، تغییرات در رویکرد، پلمیک و مباحثات به طور کلی ممکن است لزوماً اهمیت خود را از دست ندهند، چرا که اینترنت چنین اشکالی از ارتباط را بازتعریف می‌کند، نه حذف. کاربران رسانه‌ی مجازی تولیدکننده نیز هستند و در کنار هم قواعدی را برای خواندن و نوشتن به عنوان موضوع منافع مشترک می‌سازند. این فرآیندِ ایجاد قواعد جدید، رسانه‌های پیشین را دگرگون می‌کند اما تا حدی به آنها تکیه دارد و بیشتر نقش نقد را حفظ می‌کند.

نقد یکی از مستقیم‌ترین ژانرهای نوشتار پلمیک است. چه نقد هنر باشد، چه بررسی آکادمیک یا بازخوانی متون، تولیدات هنری و دیگر تولیدات فکری منتشر شده، نقد عملی بازسازی کننده و برانگیزاننده است. به این معنا، نقد عمل بنیادین برخورد آزاد دیدگاه‌ها، بازسازی و مباحثه است. خود نامش گویای به اجرا درآوردن آزادی مخالفت اندیشه‌ها و علنی کردن استدلال‌ها و اعتراضات برای مخاطب است. به عنوان عرصه‌ی تاثیر همگانی اطلاعات و استدلال، نقش توزیع اجتماعی دانش را نیز بر عهده دارد. در ادامه به بررسی این موضوع خواهم پرداخت که آیا کاهش تاثیر ساختاری نقد منتشر شده در رسانه چاپی لزوماً نقش اجتماعی هنجاری آن را تضعیف می‌کند؟

بدون مفهوم مشخصی از نقش قدرتمند نقد، جریان آزاد آن احتمالاً عمل مهمی نخواهد بود. از لحاظ تئوری اخلاقی، سیاسی و قانونی آن، اصل آزادی بیان بر مبنای این مفهوم قرار دارد که جریان قانونی آزاد دانش منفعتی عمومی است. این منفعت عمومی قرار است الزاماً دربردارنده‌ی خواست منطقیِ دستیابی و اشتراک دانش، و نیز خودنماییِ فردیِ موجه باشد. مشابه سیاسی این اندیشه در لحظاتی تاریخی بازتاب یافته است؛همچون نخستین لغو قانونی سانسور در مصوبه‌ی پروانه‌ در انگلستان در سال ۱۶۹۵، اعلامیه‌ی حقوق بشر در پی انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹، متمم اول قانون اساسی ایالات متحده‌ی آمریکا در سال ۱۷۹۲ و نیز احکام قانونی مشابه در موج‌های متاخر عصر انقلاب‌های اروپا در سال ۱۸۴۸ در پروس، اتریش و مجارستان. قانون‌گذاری‌های مشخص‌تر که در قرن بیستم رخ داد، هدفش حفظ خودمختاری اقتصادی و سیاسی مجاری گوناگون بیان آزاد بود. برای مثال، آزمون «خطر واضح و حاضر» که توسط قاضی دیوان عالی آمریکا هولمز در سال ۱۹۱۹ بسط داده شده بود و مقصودش مشخص کردن حکم قانون اساسی مبنی بر آزادی بیان جز در موردی که استفاده از آن تهدید جسمانی به همراه داشته باشد بود؛ گزارش هاچینز در سال ۱۹۴۷ که طبق آن مطلع ساختن عموم مردم آمریکا نمی‌بایست تماماً متکی بر موفقیت تجاری اطلاعاتی باشد که به عنوان محصول رسانه‌ای تامین می‌شود؛ و نیز متون مرتبطه‌ی قانون اساسی آلمان غربی از سال ۱۹۴۹ (کونکزیک: ۲۰۰۱ ۶۱-۸۰).

حتی رسوایی‌های اخیر ویکی‌لیکس و ان‌اس‌ای [سازمان امنیت ملی آمریکا] این دوراهی دشوار را به تصویر می‌کشد که آیا عموم مردم حق دارند که به طور بالقوه تمام اطلاعات مربوط به خود مردم را در اختیار داشته باشند یا اینکه برخی اطلاعات می‌بایست در انحصار دولت باشند؛ و فراتر از آن، انحصار دولت در رابطه با اطلاعات مربوط به مردم باید بر اساس این فرض رد شود که ممکن است به استفاده‌ی غیرشفاف از آن توسط قدرتِ برگزیده منجر شود؟ بنابراین مسئله‌ی نهایی این است که آیا از کاهش اشکال کلاسیک ژانر نقد منجر به تضعیف اثر نقد به عنوان رویکردی اساساً عمومی می‌شود؟

قدیمی‌ترین مفاهیم مرتبط مطرح شده را در نظر بگیرید؛ مفاهیم طرح شده توسط جان میلتون و جان استوارت میل که هدفش ترویج اصل آزادی بیان تمام اعضای جامعه‌ی سیاسی بوده است از یک سو؛ و مفهوم مطرح شده توسط توماس هابز مبنی بر مفهوم واگذاری حق قضاوت به حاکمیت از سوی دیگر (لوند: ۱۹۹۷، ۴۴۹-۴۵۰): چه کسی محق است که به طور عمومی و علنی صحبت کند و بداند؟ هر چه استدلال از رویکرد متعصبانه‌ی لیبرال دورتر باشد، به این دیدگاه نزدیک‌تر است که دستیابی و اشاعه‌ی اطلاعات می‌بایست در کنترل گروه‌های قدرت متعدد باشد. اختلاف بر سر انتشار عمومی اندیشه‌ها و عدم پذیرش اجازه‌ی رسمی مستقیماً مربوط به نقش نقد و تفکر انتقادی به طور کلی است. تحقیق درباره‌ی چشم‌اندازهای ژانر نقد می‌تواند در این بستر قرار گیرد.

سقوط کنونی نوع چاپی مطبوعات، و انتشار گسترده‌ی تمام انواع نوشته‌های مجازی، نقشی را که نقد در رسانه‌های کلاسیک در برجسته‌سازی و جهت‌دهی ایفاء می‌کرد به چالش می‌کشد. اصل حق انتقاد کردن که در بالا ریشه‌یابی شده در عصری بسط یافته بود که در آن «رسانه» (مطبوعات اولیه‌ چون خبرنامه‌ها و نشریات) هم از لحاظ تکنولوژی و هم از نظر سیاسی توسط دولت کنترل می‌شد. پیام‌های نامحدود از نظر ذهنی و تکنولوژی که از سوی اینترنت ارائه می‌شود به وضوح نه تنها در آن زمان بلکه در دوران اوج تلویزیون نیز غیر قابل درک بود. با در نظر گرفتن اینکه تمام نظام قاعده‌مندی رسانه (در ابتدا تنها برای مطبوعات) که از اواخر قرن ۱۶ آغاز شد، در هماهنگی با نظام قانونی دولت با سرزمینی کمابیش تعریف شده (بعدها ملت-کشور) ایجاد شد، جهانی‌سازی کلی رسانه، معضلاتی اساسی برای کنترل دولت به وجود آورده است (پرایس: ۱۹۹۵: ۱۷، ۱۵۵). مشکل اینجاست که میزان چشمگیری از پیام‌های رسانه‌ای از محدوده‌ی سرزمینی که در آن دریافت می‌شود فرستاده نمی‌شود. این مشکل قبلاً در دوران تلویزیون کابلی افتاده بود (پرایس: ۱۹۹۵: ۱۸).

همچنین بخوانید:  مادرم؛ کولبر

در رابطه با نقد، سوال این است که آیا دگوگونی جاری کنترل ساختاری و تکنولوژی رسانه نقش کلاسیک ژانر نقد را نیز تغییر می‌دهد یا تنها آن را در چهارچوب رسانه‌ای جدیدی بازآرایی می‌کند؟ برای این مسئله که چرا دسترسی گسترده‌ی فراهم شده از سوی اینترنت ممکن است قدرت نقد و فن نقد به طور کلی را تضعیف کند دو دلیل می‌تواند وجود داشته باشد: از بین رفتن کمبود ساختاری (اینترنت عملاً فضایی نامحدود است) و دسترسی رایگان و آزاد به هر دو نقش نویسندگی و خوانندگی. با این حال خلاف این نیز می‌تواند استدلال شود: دسترسی گسترده و ارزان (عملاً رایگان) نهایتاً متضمن سلسله‌ مراتبی سخت‌تر است، دقیقاً به این خاطر که شرکت هر دو طرف نویسنده و خواننده را نسبت به رسانه‌ی کلاسیک کمتر متکی به منابع مادی می‌سازد. به عبارت دیگر، رسانه‌ی کلاسیک سلسله مراتب‌ها را صرفاً بر مبنای تکنولوژی و هزینه‌های دسترسی گسترش داده بود. این امر به وضوح متضمن موانعی قوی برای این بود که چه کسی می‌تواند «حرف بزند» و با چه کسی. این ساختاری عمودی بود، هم از لحاظ دسترسی از نظر مادی و هم سلسله مراتب محتوایی. بر خلاف این امر، اینترنت چشم‌اندازی افقی ارائه می‌کند که در آن عملاً برای هر کس بیشتر امکان «ظاهر شدن بر روی صحنه» وجود دارد، بدون حذف یکی از سلسله مراتب‌های موجود. بنابراین سلسله مراتب در نظرات می‌تواند در عصر اینترنت حتی سختگیرانه‌تر شود، دقیقاً به این علت که موانع مادی کمتری برای دسترسی به مخاطب و بالعکس وجود دارد.

بحران واقعی ژانر نقد در حال حاضر به نظر می‌رسد دربردارنده‌ی معضل مشخص کردن مکانی برای نقد شایسته (موثق) باشد. این معضل به نظر می‌رسد که توسط رسانه‌ی مجازی ایجاد شده باشد، چرا که [مطالب] مجازی در چشم‌انداز ساختاری موجود نمی‌گنجد. برای مثال، در عصر پیش از اینترنت این موقعیتی عادی بود که حتی مطلبی که به طور ناشناس ارائه شده است بسیار آسان‌تر در مجله‌ای رده بالا منتشر شود، چرا که سطح ظاهراً بالای شرح و بسط مطلب بهتر مقتضیات چنین مجله‌ای را برآورده می‌کرد تا مطلبی کمتر ساختار یافته که از سوی نویسنده‌ای کم‌تجربه‌تر ارائه می‌شد. برعکس، اینترنت هیچ سلسله مراتب مشابهی را میان دو متن این‌چنینی برقرار نمی‌کند. هرچند، این واقعیت به این معنا نیست که سلسله مراتب جدیدِ مختص به اینترنت در حال ظهور نیست و نهایتاً جای سلسله مراتب قدیم را نخواهد گرفت. این فرضیه‌ی کنونی من است. آنچه در حال حاضر با آن روبرو هستیم ناتوانی در برقراری سلسله مراتب میان سلسله‌ مراتب‌ها به جای متون است. رده‌بندی انواع گوناگون متون و محصولات فکری در مقیاسی مقرر چندان دشوار نیست. دشواری در رده‌بندی میان رده‌بندی‌هاست: مقایسه‌ی نقد منتشر شده در مجله‌ای معتبر با نظری که با تلاش و دقت در منبع مهم (یا غیرمهم) مجازی نگاشته شده، به همان ترتیب، جدی گرفتن یک منبع مجازی جدید و نسخه‌ی مجازی منبع قدیمی چاپی معتبر به یک اندازه. فراتر از آن، به همان اندازه دشوار است که ارزش انتقادی نظرات منتشر شده در منابع مختلف مجازی را از لحاظ اثر احتمالی حرفه‌ای یا عمومی‌، شیوه و کیفیت کلی‌شان رده‌بندی کنیم.

اشکال جدید نقد نیز از طریق اینترنت ظهور یافته‌اند. برنامه‌های گوناگون گفتگو، نظردهی و صفحات تعاملی که دسترسی بی‌واسطه به تبادل محتوا را فراهم می‌کنند همگی می‌توانند به عنوان اشکال جدید و یا حتی ژانر جدید نقد دیده شوند. با اینکه رسانه‌ی کلاسیک محتوای ویرایش شده، حرفه‌ای و معمولاً موثق ارائه می‌کند، اطلاعات ارائه شده از سوی ژانر پرتکاپو و فعال اینترنت می‌تواند در بسیاری از جنبه‌ها با آن رقابت کند (مسینگ: ۲۰۰۹، ۲۹). بر همین اساس، با وجود اینکه اینترنت در بسیاری از موارد متونی را که به شکل حرفه‌ای بسط یافته‌اند به ما ارائه نمی‌کند، از لحاظ اصالت دیدگاه، حتی وبلاگ‌نویس‌ها می‌توانند اطلاعات ارزشمندتری را نسبت به منتقدان واجد صلاحیت منتشر کنند. سلسله مراتب رو به تضعیف نقد آکادمیک ساختاری و دیگر اشکال حرفه‌ای نقد، و گسترش فزاینده‌ی واکنش‌های انتقادی غیرحرفه‌ای به محصولات فکری، منجر به پدیداری صحنه‌ی بحثی نهایتاً بسیار گسترده‌تر می‌شود: نکات و سوءتفاهم‌ها، سوگیری‌ها و جزئیات دقیق موافق و مخالف، اما در نهایت، بحث. از مسئله‌ی وارد کردن توده‌های بزرگ‌تر مردم در شکل‌گیری دیدگاه هنری به قیمت سطح تنزل یافته‌ی تولید فکری در مقابل مکتب فرانکفورت تقریباً بلافاصله پس از انحلال آن دفاع شده است (شیشا: ۲۰۰۳، ۱۲۶-۱۲۸). نگرانی اصلی نباید از بین رفتن سلسله مراتب‌ها در جنگلی از دیدگاه‌های انتقادی منتشر شده در سطوح  کاملاً متفاوت باشد. نگرانی اصلی باید حضور متلاشی و پراکنده‌ی اندیشه‌ها در اینترنت باشد: تلاش جمعی فرقه‌گرایانه‌ی این فضای وسیع که به تالارهای گفتگو درباره‌ی ساختن بمب چمدانی، انقلاب، پژوهش علمی واقعی و ادبیات در بالاترین سطح کیفی به طور مساوی امکان وجود می‌دهد.

همچنین بخوانید:  فلسفه اسلامی با لنز الهیات

به عبارت دیگر، خطر اصلی تمرکززدایی از محافل گفتگو فروپاشی محیط عمومی است. اینترنت برای بسیاری از متخصصان ناشناخته و داوطلب از حوزه‌های گوناگون فضا فراهم می‌کند. آنها ممکن است واجد صلاحیت و متعهد باشند، اما اغلب یک‌سویه‌اند. برخی از آنها حتی ممکن است بخواهند و بتوانند به رسانه‌ی حرفه‌ای نیز دعوت شوند (مسینگ: ۲۰۰۹، ۳۱). با این حال این خصوصیت مشخص اینترنت به عنوان محفلی برای «ریزمنافع» تخصصی، در راستای هیچ هدفی همچون محیط عمومی عمل نمی‌کند. نتیجه، وجود محیط‌های عمومی متعدد به صورت موازی است که اغلب متقابلاً از یکدیگر منزوی هستند. نتیجه‌ی این فرآیند برای نقد، افزایش وجود موازی محافل ثانوی حتی به صورت نامرئی است، در مقابلِ هر آنچه که شبیه مخاطب گسترده‌تری است که قادر به پیگیری نبردهای عمده‌ی منافع عمومی و حرفه‌ای است.

با از بین رفتن مخاطب گسترده‌تری که توان توجه سیستماتیک به محتوایی که به او خطاب می‌شود را دارد، محفل انتقادی به گستردگی اجتماع نیز ممکن است از بین برود. این ممکن است نقد را به عنوان یک ژانر و فن نقد را به عنوان یک رویکرد تبدیل به پارتیکولاریزم و منفعتی کوچک مقیاس ‌کند.

خصلت به شدت تمرکززدایی شده‌ی اینترنت پیشرفت دیگری را نیز نشان می‌دهد:«همکاری». اول از همه همکاری میان رسانه‌ی قدیم و جدید (دوز: ۲۰۰۳). این به عنوان مثال شامل وارد کردن روش‌های ویراستاری از روزنامه‌های کلاسیک می‌شود که با اشکال باز فضای مجازی همچون مالتی‌مدیا، اَبَرمتن (hypertext) و هر دو نوع روش‌های تعامل فعال و منفعل (گذاشتن لینک صدا و تصویر بر متن، امکان ویرایش برای خواننده و غیره) بهبود یافته است. بنابراین خصلت افقی مذکور در برابر نوع عمودی قدیم آن، فرصتی برای محتوای کلاسیک فراهم می‌کند که روش‌هایی برای بقاء ایجاد نماید، اما بدون تشکیل مراکز نهایی. اینترنت، این ترکیبِ ارتباطیِ حقیقی، می‌تواند نجات‌بخش راهنمای گمشده‌‌ی مراکز موازی‌اش باشد. پیامدهای منفی تجزیه ممکن است با ظهور خود به خودی «آموختن از طریق انجام دادن» حل و فصل شود- نوعی از اخلاقیات اینترنت که در آن با هر کس، هم به عنوان خواننده‌ی بالقوه و هم نویسنده‌ی بالقوه برخورد می‌شود (دوباتن ۲۰۰۲: ۲۲۸-۲۳۶). روند جاری تشکیل چنین منافع مشترکی مبنی بر جدی گرفته شدن فرد در نقش منتخب کنونی‌اش به عنوان یک کاربر، منجر به اجرای هنجارهای رفتاری جدیدی در رابطه با چگونه کاربر بودن می‌شود، در غیر این صورت کاربر از سوی جامعه‌ی اینترنتی تحریم خواهد شد. این وضعیت نهایتاً می‌تواند منجر به تعریف مجدد سلسله‌ مراتب‌ها شود. توان «خوددرمانی» اینترنت در بر دارنده‌ی کار مداوم ناآگاهانه‌ی کاربرها به عنوان تولیدکنندگان این رسانه است. آنچه در این محصول مشترک در درجه اول اهمیت است، توافق میان بازیگران آن است که ممکن است شکل بگیرد یا نگیرد: در اصل، کاربر، جامعه و دولت (مک‌کینن: ۲۰۱۲، ۸۳-۹۹، ۱۹۲-۲۵۰).

هیچ دلیل متقاعد کننده‌ای وجود ندارد که فکر کنیم که اشاعه‌ی رسانه‌ی مجازی و تضعیف اشکال قدیم ژانر نقد مرتبط با آن لزوماً نقش نقد را در درک هنری و علمی تضعیف می‌کنند. دگرگونی فضای رسانه‌ای لزوماً متضمن شکست جایگاه‌های منتقدانه به طور کلی و سلسله مراتب طبیعی‌ای که ممکن است بسازند نیست.

منابع:

Debatin, Bernhard: “’Digital Divide’ and ‘Digital Content’: Grundlagen der Internetethik,” in Medien und Ethik. Reklam, Stuttgart, 2002. 220-238

Deuze, Mark: “The web and its journalisms: considering the consequences of different types of newsmedia online,” in New Media & Society, ۲۰۰۳. ۲

Kunczik, Michael: “Media and Democracy: Are Western Concepts of Press Freedom Applicable in New Democracies?” in Media and Politics. Péter Bajomi-Lázár, István Hegedűs (eds.), Új Mandátum, Budapest, 2001. 59-93

Lund, William R.: “Hobbes on Opinion, Private Judgment and Civil War,” in Hobbes, Vol. III. John Dunn, Ian Harris (eds.), Edward Elgar Publishing, Cheltenham (UK), Lyme (US), 1997. 448-470

Massing, Michael: “The News About the Internet,” in The New York Review of Books, August 13, 2009. 29-32

MacKinnon, Rebecca: Consent of the Networked. The worldwide struggle for internet freedom. Basic books, London, 2012

Price, Monroe E.: Television, the public sphere and national identity. Clarendon Press, Oxford, 1995.

Schicha, Christian: “Kritische Medientheorien,” in Theorien der Medien. Von der Kulturkritik bis zum Konstruktivismus. Stefan Weber (Hrsg.), UVK Verlagsgesellschaft mbH, Konstanz, 2003. 108-132

میهای سیلاگی-گال (Mihály Szilágyi-Gál) متولد ۱۹۷۱ استادیار موسسه مطالعات رسانه و تئوری هنر در دانشگاه علوم بوداپست است. او در دبرتسن، بوداپست و توبینگن در رشته‌های فلسفه و علوم سیاسی تحصیل کرده است. حوزه‌ی پژوهش او متمرکز بر موضوعات زیبایی‌شناسی و فلسفه‌ی سیاسی مدرن است.

0 نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗