![جوکهای شوروی یا شوخطبعی سیاسی روسی؛ از کجفهمی فرهنگی تا کجفهمی سیاسی](https://meidaan.com/wp-content/uploads/2018/10/ac0fc01d41b84cb2ade871d16d8137ed.jpg)
جوکهای شوروی یا شوخطبعی سیاسی روسی؛ از کجفهمی فرهنگی تا کجفهمی سیاسی
«ملت ما سالهاست که لبه پرتگاه ایستادهاست. یک بار هم که شده، بیایید یک قدم به جلو برداریم!» و دهها هزار جوک دیگر. دانشمندان غربی سالها به جمعآوری جوکهای سیاسی در اتحاد جماهیر شوروی پرداختهاند و آنها را در بستر استبداد و پروپاگاندای حزب کمونیستی حاکم تحلیل کردهاند. اما آیا این ژانر توسط صاحبنظران و سیاستمداران به درستی فهم شدهاست؟ این مقاله نظرگاهی متفاوت را درباره شوخطبعی و بدگمانی سیاسی در روسیه، از سلطنت تزاری تا دولت ولادیمیر پوتین، ارائه میکند.
درباره رونق جوکهای سیاسی در دوران اتحاد جماهیر شوروی بسیار نوشتهاند و پژوهشهای بسیاری انجام شدهاست. ژانر جوکهایی که در تحقیر شیوه حکمومتداری و در تمسخر رهبران شوروی نوشته و نقل میشد آنقدر مشهور شد که برخی کارشناسان آنها را پروپاگاندای حزب کمونیست برای ایجاد سوپاپ اطمینان در دوران استبداد دانستند. ماجرا در دوران دهه هشتاد میلادی به جایی رسید که سازمان سیا پروژهای محرمانه را به جمعآوری این جوکها اختصاص داد تا دولت آمریکا بتواند از آنها برای اثبات نارضایتی مردم روسیه از حاکمانشان استفاده کند. اما آیا این ژانر توسط صاحبنظران و سیاستمداران غربی به درستی فهم شدهاست؟ آیا جوکهای شوروی مختص به استبداد حزب کمونیست هستند یا میتوان آنها را از نظرگاهی متفاوت فهمید؟
امروز اگر برای مدتی در روسیه زندگی کنید علاوه بر اینکه کلیشه «روسها آدمهای خشکی هستند» به سرعت برایتان میشکند، به سختی بتوانید از جوکهای سیاسی بیشماری که هرروز به صورت فردی و اغلب ناشناس تولید میشوند و در شبکههای اجتماعی به گردش در میآیند یا در کافهها و مهمانیها نقل میشوند دور بمانید. شاید مهمترین و چشمگیرترین خصلت شوخطبعی منحصر به فرد و گاه عجیب و غریب روسی، اگر بتوان این عبارت را به کار برد، خودنکوهشگری و بدگمانی آن باشد. این خود نکوهشگری کجا و چگونه مهم میشود؟ میگویند دانلد ترامپ رئیس جمهور آمریکا برای تمامی سیاستمداران آمریکا و جهان، و همه رقبا و دشمنانش القاب تمسخرآمیز به کار برده به جز شخص ولادیمیر پوتین. دلیل این رفتار شاید فراتر و عمیقتر از تصوراتی مانند «ترامپ آدم روسهاست»، «از روسها میترسد» و «روسها خشک هستند» باشد.
در ادامه، مقاله لِنید برشیدسکی تحلیلگر سیاسی و اقتصادی بلومبرگ با نام «مسئله اصلی در باب جوکهای روسی (و شوروی)» را به همین دلیل ترجمه کردهام. صرف نظر از دیدگاهی که برشیدسکی مطرح میکند، خواندن جوکهای مشهور درباره رهبران پیشین اتحاد جماهیر شوروی سابق خالی از لطف نیست:
سازمان سیا آمریکا در دهه هشتاد میلادی به جمعآوری جوکها و شوخیهای سیاسی اتحاد جماهیر شوروی میپرداخته و به احتمال زیاد آنها را به شکل پروندهای به رانولد ریگان رئیس جمهور وقت ایالات متحده ارائه کردهاست. درک چرایی این کار چندان هم سخت نیست: در دوران جنگ سرد دانستن اینکه حداقل برخی از روسها مخالف روایت رسمی حکومت شوروی بودند و سیستم پروپاگاندای کشورشان را به استهزا میگرفتند برای آمریکاییها دلگرم کننده بود. آمریکا این جوکها را به مثابه رخنههایی در زره کمونیسم میدید. شاید هم اینطور بوده است، اما خیلی سخت بتوان چنین ادعایی کرد؛ شوخطبعی روسی درباره شیوه حکومتداری، سنتی است از زمان روسیه تزاری به قوت وجود داشته و تا همین امروز ادامه دارد.
ماجرای سامان سیا و ریگان حتی در زمان خودش هم سِّری نبود. از لیست محرمانهای که در سال ۲۰۱۳ توسط سازمان سیا برای عموم منتشر شد، این یکی که ظاهرا ریگان بارها تعریف کرده و حتی به قول خودش یکبار میخائیل گورباچف را با آن به خنده انداختهاست جلب توجه میکند. نسخه سیا اینگونه روایت شده است:
یه بار یه آمریکاییه به یه روسه میگه: «آمریکا انقدر آزاده که هرکی میتونه جلوی کاخ سفید واسته و داد بزنه “لعنت بر رانولد ریگان”» روسه جواب میده: «برو بابا اینکه چیزی نیست. منم میتونم جلوی کرملین واستم و بگم “لعنت بر رانولد ریگان”».
برای رئیس جمهور آمریکا این جوکها به این معنی بودند که روسها نسبت به نظام شوروی بدگمان هستند. هرچند این مشاهده صحیح بود اما بدون در نظر گرفتن بافت فرهنگی و زبانی فهم شده بود. نظامها رفتند و آمدند، اما این بدگمانی به جای خود باقی ماند.
وقتی دیمیتری کاراکاوزوف در سال ۱۸۶۶ با تفنگش به تزار الکساندر دوم شلیک کرد، یکی از روایتهای جعلی در این باره چرا گلوله به تزار برخورد نکرد این بود که یک رعیت در لحظه شلیک تروریست را هل داده بود. روایت تمسخرآمیز و جوک رایج آن زمان این بود:
ـ چه کسی به تزار شلیک کرد؟
ـ یک مرد شریف.
ـ چه کسی تزار را نجات داد؟
ـ یک رعیت.
ـ آیا به وی را پاداشش دادند؟
ـ بله، به او شرافت بخشیدند.
از دیگر جوکهای معروف دوران پیش از انقلاب روسیه آن است که:
یک شیر فراری تا مدتها با خوردن ژنرالهای درباری معیشت میکرد. آنقدر تعدادشان زیاد بود و همه شبیه هم بودند که هیچکس نمیفهمید دانه به دانه ناپدید میشوند!
یا روایت طنزآمیزی میان مردم سینه به سینه نقل شده که:
یه بار تزار در قصر رعیتی را میبیند که بیاندازه شبیه به خودش است، و با تعجب میپرسد: «آیا مادر تو در قصر کار میکرده؟» رعیت در پاسخ میگوید: «نه قربان! پدرم در قصر کار میکرد!»
همین ژانر بلافاصله بعد از انقلاب بولشویک هم ادامه یافت:
یه بار یه روستایی به دیدن لنین میآد و میگه: «دیگه چیزی برا خوردن نداریم.» لنین میگه: «چرا علف نمیکاری بخوری؟» روستایی جواب میده: «میترسیم مثل گاو مومو کنیم.» لنین میخنده و میگه: «من دیروز یک شیشه عسل خوردم و الان وزوز نمیکنم.»
در دوران استالین روال بود که مردم را به جرم «جوک گفتن» به زندانهای کار اجباری بفرستند. اما جوک ساختن میان مردم همچنان ادامه داشت:
یه بار چندتا شیطونک از جهنم میرن دیدن رئیس جمهور آمریکا. رئیسجمهور میترسه و میپرسه: «چی از جونم میخواید؟» شیطونکها جواب میدن: «میدونی استالین مرده و اومده جهنم؟ خب دیگه، ما اولین دسته پناهندهها هستیم.»
از آغاز دوران استالین تا پایان دوره کوتاه گورباچف، جوکهای شوروی مورد توجه ویژه دانشمندان غربی بود و آنها کتابهای زیادی درباره آن نوشتند و به جمعآوری و نشر این جوکها پرداختند. تلاش اصلی آنها بر این بود که میان تضاد پروپاگاندای فراگیر حکومتی و طنز تلخ مردمی که تحت تاثیر آن پروپاگاندا قرار داشتند ارتباط برقرار کنند. پروپاگاندای شوروری تمام شد اما شیوه شوخطبعی روسها و جوکها تمام نشدند.
بوریس یلتسین رئیسجمهور پیشین روسیه یک بار در سخنرانیاش خطاب به مردم گفت:
«ملت ما سالهاست که لبه پرتگاه ایستادهاست. یک بار هم که شده، بالاخره، یک قدم به جلو برداریم!»
احتمالا آخرین جوکی که یلتسین تعریف کرد و بارها نقل شده است در روز اول ژانویه سال ۲۰۰۰ درست روزی که اولین رئیسجمهور پساشوروی استعفا داد و قدرت را به ولادیمیر پوتین منتقل کرد گفته شده است:
صبح روز سال نو، یلتسین با خماری و اثرات باقیمانده از عرقخوری شب سال نو از خواب بیدار شده و میگوید: «خب، حالا باید یکی رو پیدا کنیم که یادش باشه من دیشب چیا گفتم.»
و البته که صدها هزار جوک پوتین وجود دارد؛ که خب بیشترشان آنچنان که باید هم بامزه نیستند:
مسکو. تجمع انتخاباتی برای نامزدی پوتین. تمامی کاندیداهای دیگر هم موظف به شرکت در تجمع هستند و لاغیر.
گرگور بنتون در مقالهای علمی که سال ۱۹۸۸ به چاپ رسیده ادعا میکند که جوکهای سیاسی در جوامع آزاد با دیکتاتوریها تفاوت دارد. دلیل آن به گفته بنتن «واضح» است: «جامعهای که حق رای دارد نیاز ضروری به جوک سیاسی ندارد، چرا که راههای بسیار موثرتری برای آزادسازی تنشهای سیاسی وجود دارد.» در روسیه اما جوکهای سیاسی، گذشته از سطح تنش سیاسی، با رای و بدون رای، قبل و بعد از انقلابها و ضدانقلابها، در طی قرون گذشته رونق داشتهاند.
به نظر می رسد که امیل دریتسِر، یکی از اولین کسانی که جوکهای شوروی را مطالعه مدوّن کرده، آنها را بهتر فهمیدهاست. وی در سال ۱۹۸۹ مینویسد:
به نظر میرسد تاییدِ هرگونه نهاد حکومتی، و مدح آن حتی در کوچکترین سطح، با طبیعتِ اینگونه فولکلور روسی در تضاد است. این فولکلور، در سطح گسترده، یک جد و جهد خصوصی است.
رانولد ریگان وقتی پرونده جوکهای سازمان سیا را نگاه میکرد تا خودش را متقاعد کند که نظام شوروی از درون پوسیده است یک نکته را فراموش کرد؛ بله، نظام پوسیده بود، اما جوکها حاکی امر دیگری بودند. همان امری که صاحبنظران و سیاستمداران وقتی به جای پوتین میگویند «روسیه» فراموش میکنند.
کشور روسیه سالهاست، اگر نه از زمان پیدایشاش، دارای شکاف عظیمی میان نخبگان حاکم و مردم، دولت و ملتش (ملتهایش)، بوده است. جوکهای سیاسی در دوران معاصر و تاریخ دوردست داستانِ فهمِ این جدایی را روایت میکنند. به شخصه فکر نمیکنم حتی اگر در آینده نزدیک کسی روی کار بیاید که منافع مردم را در نظر بگیرد این امر تغییر کند؛ کسانی که بر آنها حکومت میشود از دولت فاصله میگیرند و خود را جزئی از نظام نخواهند دید.
شاید این همان نکتهای باشد که باید در بحثهای رایج درباره مجازات کردن «روسیه» و به زانو درآوردن نظام آن در نظر گرفته شود. شکافها را باید دید و در نظر گرفت؛ آنچه این جوکها هدف گرفتهاند باید هدف مجازات قرار گیرد، نه کسانی که آنها را تعریف میکنند.