مرگ بر ترولها
رد منطق برخوردهای قهری مدیریت شهری با بیسرپناهان شهری را میتوان در راهحلهای فعالان و سلبریتیها برای جلوگیری و پیشگیری از «بیفرهنگی» و خشونت کلامی کاربران شبکههای اجتماعی یافت؛ راهکارهایی چون برخوردهای سازمان یافته، مسدود کردن حساب کاربری و بلاک کردن کاربران، در یک کلام پلیسی کردن بیشتر فضای اینترنت.
رئیس شورای شهر تهران در ۳۱ تیرماه ۹۷ گفت «حدود ۶ هزار نفر معتاد متجاهر در تهران داریم که میتوانیم لباس شیک و برند بر تنشان بپوشانیم و آنها را تر و تمیز کنیم، حتی ریششان را بتراشیم.» افشانی، شهردار تهران هم در اولین نشست خبری رسمی در برج میلاد، از «طرح جمع آوری متکدیان» خبر داد و دوباره قول تهران بزک کردهای را داد که تکدیگری دیگر ریخت ظاهرش را خراب نخواهد کرد.
در بحثی موازی در شبکههای اجتماعی، فعالان و سلبریتیها، از بیفرهنگی و خشونت کلامی کاربران میگویند و از راهحلهایی چون برخوردهای سازمان یافته، مسدود کردن حساب کاربری و بلاک کردن کاربرانی که «فرهنگ» استفاده از شبکههای مجازی را نیاموختهاند سخن میگویند. در سوی دیگر، در ناآرامیهای دی ماه ۹۶ نیز بحثی مشابه در رابطه با شعارها و رفتار معترضان درگرفت که بسیاری از مشاهیر و فعالان سیاسی شیوه و شکل رفتار معترضان را محکوم کردند. واکنشهای یاد شده به خودی خود مسائل متفاوتی را مطرح میکنند، اما همگی وجه اشتراک روشنی دارند؛ معرفی شر، و تلاش برای حذف آن از چرخه مناسبات موجود.
ترولها از فرهنگ یا فرهنگهای مسلطی تبعیت نمیکنند. اما یک نکتهای که در نسبت قابلتوجهی میان آنها مشترک است، میل به دیدنیشدن است؛ آنطور که سلبریتیها دیده میشوند.
ارتباط خشونتهای کلامی در شبکههای اجتماعی، با بیسرپناهان شهری، و ناآرامیهای شهری از این حیث قابل تامل است که سلسله مراتب موجود در شبکههای اجتماعی، بازنمایی دقیقی از سلسله مراتب موجود زیست شهری، و نحوه مواجهههایی که فرهنگی معرفی میشوند، به دست میدهد. نکته قابل تامل این است که مشارکت بالای مردمان در شبکههای اجتماعی بیشتر از هرچیزی مدیون آرمانهای برابریطلبانه مطرح شده در اساس این شبکههاست. با این حال این شبکههای ارتباطی خود شکلی از سلسله مراتبهای فرهنگی را شکل میدهند و برخوردهای پلیسی در مواجه با شر موجود در فضاهای زیست اجتماعی، در این سو به طرق دیگری خود را آشکار میکند. در این فضاها هم مشابه آنچه در فضاهای شهری اتفاق میافتد، شر و بدی ابتدا تعریف میشود، سپس به جای توجه به دلایل آن، سیاستهای حذفگرایانه در شکلهای خاصی اعمال میشوند؛ تلاش برای ذاتی دیدن پدیدههایی که جنبه فرهنگی آن ها برجسته شده، اما در نیمه خاموش و تاریکشان دلایل غیر فرهنگی کاملا اکتسابیای هم نهفته است. دیوارکشیهای فرهنگی سادهترین مسیر برای برخورد با واقعیتهای موجود است که به طور مستقیم از سیاستگذاریهای سیاسی و اجتماعی نشات میگیرند. در مقابل تاکید روی ویژگی فرهنگی پدیدهها، تلاش برای نادیدنی کردن واقعیتهایی است که گویی رابینسون کروزوئهوار از خلاء روییدهاند. پس مسئله کنونی جانبداری و دفاع از خشونت کلامی، شعارهای مرتجعانه، بزهکاری یا تکدیگری نیست، که پس زدن میل به خوانشهای ذاتباورانه از پدیدههایی هستند که با دلایل کاملا اکتسابی برآمدهاند.
جهان مشارکتی جدید
تولد شبکههای اجتماعی در ابتدای قرن کنونی، شکلی از مشارکت اجتماعی را ممکن کرد که حداقل در سطح شعار، داعیه ساختن جهان دموکراتیک را در خود داشت. شبکههای اجتماعی با ارجاع مداوم به فلسفهی اولیه برپایی اینترنت شکل گرفتند؛ ساختن جهانی مستقل و آزاد، و بیرون از حوزه نظارت پلیسی، بر پایهی مشارکت عمومی؛ شبیه جهانی که هیپیها و آنارشیستهای نیمه قرن بیستم در جستجوی آن بودند. فضایی که اینترنت در اختیار کاربرانش قرار داد روز به روز گسترش یافت، اما خیلی زود نیروهای قهریهی تازهای پا به میدان گذاشتند که قدرتشان دست کمی از نیروی پلیسی واقعی نداشت. دستگاههای امنیتی از یک سو، و کارشناسان بازار آزاد از سویی دیگر، نه تنها اطلاعات شخصی کاربران را تصرف کرده، که حجم زیادی از اطلاعات را در خدمت اهداف مشخصی به جریان انداختند.
ارتباط خشونتهای کلامی در شبکههای اجتماعی، با بی سرپناهان شهری، و ناآرامیهای شهری از این حیث قابل تامل است که سلسله مراتب موجود در شبکههای اجتماعی، بازنمایی دقیقی از سلسله مراتب موجود زیست شهری، و نحوه مواجهههایی که فرهنگی معرفی میشوند، به دست میدهد.
در سال ۲۰۰۶ با عمومی شدن شبکه فیسبوک، انقلابی مهم در عصر ارتباطات رخ داد؛ فیسبوک، یوتیوب، توییتر و اینستاگرام نسلهای جدیدی از شبکههای ارتباطی بر بستر web2 بودند که آنچه را شعارهای تحققیافته نسلهای اولیه برنامهنویسان بود، دوباره مطرح کردند. این شبکههای ارتباطی به کاربران امکاناتی میداد، بارها بیشتر از فضاهای مشابه پیشین. اما مهمتر از تمامی امکاناتی که این شبکهها در اختیار کاربران عمومی گذاشت، خود تصور حضور در صحنه نمایش اصلی بود که خیل عظیم کاربران را به سوی این شبکهها هدایت کرد. شعارهای استیو جابزی «کافی است بخواهی، میتوانی» که سلبریتیهایی تکرار میکنند که عموما از طبقات پایین اجتماعی برآمدند، تصور مشارکت را در کاربران واقعی تر میکند. با این حساب، هر کاربر شبکههای اجتماعی یک صدای بلند و شنیدنی بالقوه است، که امید دارد روزی صدادار شود، چون لازمهی حضور در شبکههای اجتماعی باور به توانستن است.
کسی به حضور تماشاچیان در صحنه تئاتر، سالن سینما یا مسابقه فوتبال اعتراض ندارد، کما اینکه اساس صحنه نمایش برپایه حضور بینندگان است. محل اختلاف اصلی میزان و شکل مشارکت تماشاچیان است. مسئلهای که بازیگران صحنه را آشفته میکند دخالت، و دقیقتر بگوییم، نوع و شیوه دخالت تماشاگران در روایتهای جاری است. اما کاربران شبکههای اجتماعی، مخاطبان تلویزیون نیستند که تنها امکانشان کلیدهای محدود کنترل تلویزیون باشد. بنابراین مشارکت عمومی، گروههایی از تماشاگران را وارد صحنه میکند که تا پیش از این امکان مشارکت نداشته، نه اینکه وجود نداشتهاند. و بلکه آنها با شکلهای زیست واقعیشان پا به محیطهای عمومی شده شبکههای اجتماعی میگذارند.
ارتش آزاد اینترنتی
ترولها را اینطور معرفی میکنند: جمعیتی که حضورشان جو را متشنج میکند. آنها به مکانها و افراد حمله میکنند و مهمترین سلاحشان خشونتهای کلامی است. فضای غالب امروز بیشتر از هر زمان دیگری در مقابل این جمعیتها صف آرایی کرده است. گردانندگان شبکههای اجتماعی حسابهای کاربری آن ها را مسدود کرده و بسیاری از کاربران آنها را بلاک میکنند.
با پیدایش ترولها آرمان غیرپلیسی جهان اینترنت، شکل دیگری به خود گرفت؛ آنها شر هستند و باید دفع شوند. اینجاست که رویکرد پلیسی در فضای عمومی دوباره مشروعیت پیدا میکند.
با پیدایش ترولها آرمان غیرپلیسی جهان اینترنت، شکل دیگری به خود گرفت؛ آنها شر هستند و باید دفع شوند. اینجاست که رویکرد پلیسی در فضای عمومی دوباره مشروعیت پیدا میکند. آنها فرهنگ زیست شبکههای اجتماعی را به چالش میکشند، بنابراین مسئلهای جدی هستند. در فضای رسانههای فارسی، عنوان رویکردهای تند و خطرناک سیاسی به آنها نسبت داده میشود و گاها آنها را به عنوان فاشیستهای مجازی معرفی میکنند. مجرمانی خطرناک که طرفدار آشوب هستند و مترصد فرصتی برای به خطر انداختن حیات امن و آرام اجتماعی. ترول ها پدیدههای چندان جدیدی نیستند، و به طور مکرر و مداوم یادآور شورشها و ناآرامیهای شهری هستند. کسانی که از فرهنگ یا فرهنگهای مسلطی تبعیت نمیکنند. اما یک نکتهای که در نسبت قابلتوجهی میان آنها مشترک است، میل به دیدنیشدن است؛ آنطور که سلبریتیها دیده میشوند.
فرهنگ اعتراض
امنیت و آرامش یکی از مهمترین کلیدواژههای مورد استفادهی مدیران شهری است. از این منظر آنچه که توانایی به خطر انداختن امنیت و آرامش زیست شهری را دارد در پستوها و حاشیههای فضاهای شهری نهفته است. ناآرامیهای شهری عموما این وجوه تاریک را دیدنی میکنند. در اعتراضهای شهری آشوب و ناامنی اولین مخاطرهای است که برجسته میشود. در این وضعیتهای ناآرام، فرصت خروج اشباح پنهان شده در سایهها فراهم میشود. به یک معنی، لشکری از بیکاران، بیجا و مکانها و سایر گروههای حاشیهای و طرد شده به همراه مخاطرات و بحرانها به میدان میآیند. معتادها و کارتنخوابها ضعیفترین و از کارافتادهترینها هستند، که در حالت طبیعی و از نگاه فرهنگ مسلط، ظاهر شهر را بیریخت و بدترکیب میکنند. اما همین انسانهای آرام ممکن است در وضعیتهای قرمز عامل نگرانیای جدیتری باشند. حدف، سرکوب و نادیدنی کردن آنها، اصلیترین ابتکار مدیران شهری در دهههای اخیر بوده است.
یک راه حل بی دردسر
در فیلم the purge که نسخه اول آن در سال ۲۰۱۳ ساخته شد، در امریکا قانونی تصویب شده که انسانها یک شب در سال آیین پاکسازی را انجام میدهند؛ به این معنی که هر عملی که به طور معمول جرم حساب میشود در این بازه زمانی آزاد است. طی دوازده ساعت تجاوز، قتل و دزدی پیگرد قانونی ندارد و منع نمیشود. این قانون ایالات متحده در ظاهر برای کاهش جرم و جنایت در سایر ایام سال تصویب شده، ولی در واقعیت میبینیم که بهانهای است تا بخشی از جمعیت ضعیفتر، سالانه به نفع قویترها ریزش کند؛ یک راه حل فاشیستی زیرکانه. همه آزادند تا همدیگر را بکشند، اما دستآخر چه کسی برنده است؟ قویترها یعنی ثروتمندان. چرا که از ابزار بهتری برای کشتن بهرهمندند. بلافاصله کشتن در این روز مقدس به یک سرگرمی برای طبقه مرفه تبدیل میشود. حتی در قسمت دوم و سوم آدمهای سیاهپوش با سلاحهای پیشرفته به خیابانها میآیند تا روند پاکسازی را سریعتر کنند. دولت مدام از فایدههای روز پاکسازی میگوید؛ کمتر شدن هزینههای بهداشتی و آموزشی که سالیان مخارج هنگفتی روی دست دولت قرار میدهد که به طور مستقیم از مالیاتی که از کسب و کار بدست می آورد هزینه میکند. بنابراین خلوتکردن شهر از بیکاران و تهیدستان یک راه حل فوری معرفی میشود.
سیاستهای شهری و بازتوزیع فرصتها
سیاستهایی که در مختصات اجتماعی موجود به طور مکرر تصویب و اجرایی میشوند به طور مستقیم در شکلگیری وضعیت موجود تاثیرگذارند، اما مواجه عاملان این سیاستگذاریها عموما پیامدها و نتایج را به مسئولیتهای فردی افراد فرو میکاهد. گویی که وضعیت زیست اجتماعی، و مسائلی که عموما به شکل مخاطره و بحرانهای اجتماعی مطرح میشوند ذات مستقلی از سیاستهای اجرا شده دارند. شر و عناصر نامطلوب شناسایی شده و بلافاصله سازوکاری برای حذف یا نادیدنی کردن این عناصر از چرخه مناسبات وارد تعبیه میشود. یک نمونهی موثر و قابل استناد آموزش عمومی است. فراگیرشدن آموزش برای عموم در شهرها، همزمان با دگرگونیهای سیاسی و اقتصادی، تا حدودی ساختار صلب اجتماعی را متزلزل کرد. این تحولات که در اروپای قرن شانزدهم آغاز شد، به مرور در شیوههای زیست کشورهای خارج از تاریخ اروپایی همچون ما نیز اثر گذاشت و در قالب برنامههای توسعه از بالا، و اعتراضهای خیابانی به بازتوزیع فرصتها از پایین، آشکار شد. تاریخ تحولات اجتماعی ایران تاریخی موضوع بحث حاضر نیست، نکتهی مورد بحث شکستن میل به انحصاری بودن دانش و آموزش است که به طور مستقیم با این تاریخ گره خورده است؛ چگونگی باز توزیع فرصتها در راستای دستیابی به سرمایههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به دست آمده، از مهمترین جدل سیاستگذاریهای اجتماعی سده اخیر ایران بوده است. دسترسی همگانی به دانش و فرهنگ که از ایدههای اصلی عصر جدید به طور کلی، و ایران معاصر به طور خاص به شمار میرود، بیش از هر چیز در امتداد شکستن انحصارطلبیهای دانش و فرهنگ موجود بوده است. به این ترتیب فرهنگ به معنای شیوهها و آیین زیست اجتماعی در اشکال گوناگون، و دانش به معنای عمومی کلمه، دیگر در مالکیت انحصاری طبقهای خاص قرار نخواهد گرفت. آموزش رایگان به عنوان تنها مسیر ممکن برای دستیابی گروههای فرودست به فرصتها و امکانهای موجود، میتوانست به مسیر باریکی برای ترقی و پیشرفت بدل شود. اما سیاستهای پولیسازی آموزش که از سال ۱۳۳۵ به آرامی آغاز شد و به طور خاص پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ با استدلالهایی نظیر «حق گروههای اجتماعی مرفه از دسترسی به آموزش بهتر» آغاز شد و به طور مکرر تقویت میشود، مسیرهای دستیابی گروههای فرودست به آموزش را تنگتر از پیش کرده است. ساحت آموزش تنها مسیر ممکن برای تغییر ساختارهای محکم اجتماعی و فرهنگی است.
سیاستگذاریهای اجتماعی خود را در مقابل بحرانهای اجتماعی مسئول نمیداند و به طور مداوم بحرانهای موجود را به عدم آگاهی ذاتی و فردی فرو میکاهد. شر تعریف میشود، عامل آن شناسایی میشود و به گونهای از چرخهی مناسبات کنار گذاشته میشود.
به طور کلی سیاستگذاریهای اجتماعی خود را در مقابل بحرانهای اجتماعی مسئول نمیداند و به طور مداوم بحرانهای موجود را به عدم آگاهی ذاتی و فردی فرو میکاهد. شر تعریف میشود، عامل آن شناسایی میشود و به گونهای از چرخهی مناسبات کنار گذاشته میشود. برخوردهای حذفگرایانه با عاملان ناهنجاریهای اجتماعیای که خود آشکارا نتیجهی این سیاستگذاریهای تنگ نظرانه هستند، سادهترین مسیر برای پاککردن صورت مسئله است. با حذف نادیدنیکردن وضعیتهای کاملا موجود فرهنگی، با تعمیم فرضهای ذاتگرایانه و بسنده کردن به سرکوب و یا بزک و آرایش محیطهای عمومی، یا حذف و سرکوب خشونتهای کلامی در شبکههای اجتماعی، تفاوتی در واقعیت امر به وجود نخواهد آمد؛ صف شلوغ معتادان و کارتنخوابها کوچکتر نمیشود، خشونتهای کلامی کاهش نمییابد و شعارهای متعرضان شهری مترقیتر نخواهد شد. فرهنگ مسلط که در ظاهر خود را مبدع گفتگو و، مقابل با خشونت معرفی میکند در مقابل وضعیتهای فرهنگیای که پستتر معرفی میشوند بیش از هرچیز به خشونت متوسل میشود و بعضا هیچ ابایی از استفاده از رویکردهای پلیسی و سرکوبگرایانه ندارد. اما پاکسازی کردن، به شکل دیگر در آوردن، به سایه راندن اضافیها به فرهنگ مسلط و دست بالای موجود، مشروعیت نخواهد داد.