به جای دولت مقتدر باید دنبال دولت خردمند بود
یوسف اباذری حسرت و تفاخر به «عظمت» و «شکوه» ایران در دوران هخامنشی و ساسانی را آرزوی تشکیل دولتی «مقتدر» خواند و تاکید کرد: به جای چنین آرزویی باید در پی همهگیر شدن خواست تشکیل دولتی خردمند بود که تمامی اقلیتها را به رسمیت بشناسد و به تکثر قومی و زبانی پایبند باشد.
به گزارش ایرناپلاس، در جلسه دفاع پایاننامهای که با عنوان «نقدی بر اندیشه محافظهکاری در ایران، با تاکید بر اندیشه جواد طباطبایی» در دانشکده علوم اجتماعی تهران برگزار شد، سپیده طیری به دفاع از پایاننامه خود پرداخت.
او با ترسیم خط پیوندی که جریان اعتدال را به اندیشه ایرانشهری وصل میکند به نقد اجتماعی اندیشه طباطبایی پرداخت و بیان داشت که اساس پیوند این دو اندیشه در منطق مواجهه یکسان آنها با نظم سیاسی – اجتماعی نهفته است.
وی در ادامه توضیح میدهد که اندیشه ایرانشهری با برکشیدن مولفههای هویتساز از دل تاریخ، درصدد برساختن تاریخ است. به این معنا، طباطبایی سعی دارد در تدوین این اندیشه، کهن بودن مفاهیم مرکزی آن را اثبات کند.
این دانشجو از قول طباطبایی نقل میکند که در مورد ایران «واقعیت مقدم بر مفهوم است». یعنی به زعم طباطبایی «ایران» به عنوان یک نظم سیاسی – اجتماعی در گذشته وجود داشته، اما مفهوم آن بعدتر به وجود آمده است. او نهایتا با بحث اینکه طباطبایی از سویی موقعیت کنونی را به تاریخ فرا میافکند و از سوی دیگر واقعیت موجود را آلترناتیو ممکن جا میزند، اندیشه او را محافظهکار میداند و ویژگیهای اندیشه محافظهکار را برمیشمرد.
از نظر خانم طیری اندیشه ایرانشهری اندیشهای محافظهکارانه است. به این دلیل که نه سنتگرا و نه اتوپیایی، بلکه اندیشهای است که نقطه عزیمت خود را بر خلاف ادعایش، امر ممکن قرار میدهد. به این معنا که با مدد جستن از نهادهای تثبیتشده موجود درصدد صورتبندی نظریهی اجتماعی – سیاسی خود برمیآید و البته تاریخسازی و رجوع به گذشته از لوازم این رویکرد برای قدیم جلوه دادن اموری است که مطلقا جدیدند.
همچنین او اشاره میکند که اندیشه ایرانشهری به این معنا محافظهکارانه تلقی میشود که تلاش دارد واقعیت موجود را عقلانیسازی کند.
در این نشست یوسف اباذری نیز به نقش محمد قوچانی و نشریات او در هژمونیک کردن ایده بازار آزاد در ایران اشاره کرد و گسترش ایده ایرانشهری در سطح جامعه را نیز مرهون تریبونی دانست که نشریات قوچانی در اختیار سید جواد طباطبایی قرار دادهاند.
او با تاکید بر تعارض بنیادین بازار آزاد و ایدئولوژیهای شوونیستی از جمله ایده ایرانشهری، تبلیغ این دست ایدئولوژیها در نشریات قوچانی را ناشی از ضعف نظری و تناقضات فکری این دو نحله در ایران دانست.
اباذری همچنین ایرانشهری و باستانگرایی رایج را تفکراتی اقتدارگرا و تداوم جریان ایرانپرستی بعد از مشروطیت دانست که نمود سیاسی آن احزاب سومکا و پانایرانیست بوده و تجلی آن در دوران شاه سابق تابلوی مشهور شاه – خدا – میهنی بود که سرکار استوارها بالای سر خود آویزان میکردند.
به گفته اباذری این تفکر روایتی مخدوش و ناصحیح از تاریخ ایران به دست میدهد که با بسیاری واقعیات تاریخی ناخواناست و در بسیاری موارد از جمله «منشور حقوق بشر کوروش» مبتنی بر فرافکندن مفاهیم و تصورات مدرنی مثل فردگرایی و حقوق بشر به دوران باستان است که در آن چنین مفاهیمی معنایی نداشتهاند.
استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران، همچنین به تعاملات فرهنگی میان ایران و سایر کشورها و نیروهای قومی و منطقهای در طول تاریخ اشاره کرد که روایات باستانگرایانه نسبت به آنها بیاعتناست.
اباذری سویه دیگر حسرت و تفاخر نسبت به «عظمت» و «شکوه» ایران در دوران هخامنشی و ساسانی را آرزوی تشکیل دولتی «مقتدر» خواند و تاکید کرد که به جای چنین آرزویی باید در پی همهگیر شدن خواست تشکیل دولتی خردمند بود که تمامی اقلیتها را به رسمیت بشناسد و به تکثر قومی و زبانی پایبند باشد.
اباذری به آرای میزس اشاره کرد که با رد مفهوم دولت – ملت که آن را واحدی مصنوعی معرفی میکرد، بنیانهای طبیعی تشکیل جامعه بشری را قومیت، مذهب و زبان میدانست که مستقلا قادر به مشارکت در بازار جهانی هستند و تحتالحمایه آن قرار میگیرند.
او با اشاره به تلاشهای اسکاتلند برای استقلال از بریتانیا، بازار آزاد را زمینهساز امکان عینی جدایی اقوام و گروههای ناراضی یا محروم و تجزیه کشورها دانست و با توجه به درهمآمیختگی اقوام گوناگون در جغرافیای ایران و شدت یافتن احساسات قومگرایانه، نسبت به بروز خشونت و درگیری قومی هشدار داد.
به گفته اباذری، برای پایان دادن به چرخه خشونت و جلوگیری از شکلگیری تقابلهای خونین در آینده، یگانه راه دوستی و به رسمیت شناختن حقوق متقابل و همیاری و تعامل و تبادل فرهنگی نه فقط در میان اقوام مختلف ساکن ایران، که میان تمامی ملل و اقوام و گروههای زبانی و دینی و مذهبی خاورمیانه نگونبخت است که چهل سال است در آتش جنگ و خشونت میسوزد.
اباذری با برجسته کردن مشکلات زیستمحیطی خاورمیانه، بر ضرورت تعامل برای حل این مشکلات و فراهم کردن امکان تداوم حیات در این منطقه که یکی از مهمترین مهدهای تمدن بشری است تاکید کرد و افزود: شوونیسم و بازار آزاد مهمترین موانع این راهحل عقلانی هستند.
گویا خیلی به شما زور آمد که آن دیدگاه را منتشر نکردید. از چپ ایرانی انتظاری بیش از این نیست.
خودتو اذیت نکن هنوز که چیزی نشده؟ برو مهرنامه بخون آروم میشی
مارکس و مکتب فرانکفورت برای یوسف اباذری بهانه است؛ اگر در ده فرمان موسی هم چیزی بیابد که ملت ایران را به خاک سیاه بنشاند، تا خود اورشلیم پیاده میرود. خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی هم که در خدمتش است!
ما از معدود ملتهای جهانیم، شاید تنها ملت دنیا، که دولتمان مخالف گرایش ملی است؛ حتی مخالف ملیگرایی در حدی که در نروژ و سوئد هست. باید از اباذری بپرسید از کدام شبح میترساند ما را؟ مگر نیروهای ملی بر سر کارند؟ مگر این کشور را ملیگرایان اداره میکنند؟ اباذری دن کیشوتوار به جان آسبادها افتاده است. از چیزی حرف میزند که وجود خارجی ندارد. این کشور دارد چوب خیانت به منافع ملی را میخورد و اباذری چیز دیگری میگوید. او نمیخواهد به روی مبارکش بیاورد که حاکمان امروز ایران رفقای گرمابه و گلستان او و همفکرانش بودند تا همین چند دهه پیش!
یک انسان فرهیخته باید به اباذری گوشزد کند که این کشور بر پایه آرای ملیگرایان اداره نمیشود. چرا با چیزی که وجود ندارد درگیری آقای اباذری؟ چه لذتی از درافتادن با آسبادها میبری؟ فعلاً شرکای انقلابی شما در راس امورند. برو نامه رضا براهنی به بنیانگذار جمهوری اسلامی را بخوان. دو بار بخوان. سه بار بخوان.
یوسف اباذری کارش را بلد است. به مرتضی پاشایی و کوروش و … ناسزا میگوید اما در برابر اسیدپاشی اصفهان سکوت میکند. در برابر خشکیآوران و خشکسالی سکوت میکند اما همین که فیلم «مادرکشی» به دستور دولت ساخته میشود و گفتن از خشکسالی عادی میشود، او هم فعال میشود. کاملا شش دنگ حواسش جمع است.
یوسف اباذری با هر پدیدهای که ملت ایران را همدل کند مخالف است. تمامی عوامل همدلی را فاشیستی قلمداد میکند و از این نظر در زمین حکومت بازی میکند و برای حکومت. به شکل سنگدلانهای هم پروژه ایرانستیزانهاش را پیش میبرد.
فایلی صوتی از همین جلسه دفاع پایاننامه- که خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران آن را پوشش داده است- منتشر شده که در آن اباذری با سطحینگری تمام درباره شاهنامه حرف میزند، و چنان برداشتهای خطرناکی از شاهنامه و دوگانه ایران و توران ارائه میدهد که فقط از انسانی مغرض برمیآید؛ کسی که مارکس خوانده باشد و نگاه تاریخی داشته باشد خود را در این قرن «دیگریِ شاهنامه» (توران) میداند؟
یوسف اباذری میکوشد تا ما را متقاعد کند که:
۱. نبود نظام دمکراتیک و حافظ منافع ملی- چیزی که در غرب و شرق هست- مشکل اصلی ایران نیست.
۲. بیکاری و ناامیدی و آسیبهای اجتماعی مشکل است اما مشکل اصلی ایران نیست.
۳. خشکسالی و تغییر اقلیم مشکل است اما مشکل اصلی نیست.
مشکل اصلی ایران به زعم ایشان این است که تن به تجزیه نمیدهد.
صد البته همه اینها را بجا و خوش خوش میگوید. در زرورق تحویل مخاطب میدهد. اما خاک تشنه این سرزمین بر سر کسی که جریانهای سیاسی یکصد سال اخیر ایران را دیده یا دربارهشان خوانده باشد و هنوز به ویرانگری سگالیدنهای شما پی نبرده باشد. پدر جان الان دهه پنجاه نیست که دوباره به میلیونها آدم تجاوز کنید. دیر شروع کردی؛ حتی اگر رسانه رسمی دولت و دانشگاههای جمهوری اسلامی در خدمتت باشند، اکثریت مردم در خدمتت نخواهند بود. یا دستکم من امیدوارم چنین باشد و کسی دوباره فریب شما را نخورد.
سهم تودههای اروپا از احزاب چپ، کاهش ساعات کار و بیمه و خدمات اجتماعی و درمانی بوده است و سهم ما انقلاب و فروپاشی!
چپ ایرانی تا کی میخواهد با هر اندیشه واپسگرایانهای ائتلاف کند؟ بس نیست؟ فریاد کارگر و کارمند ایرانی به فلک نهم رسید و اکثریت شما یا در پی نجات جهاناید یا در پی تجزیه ایران! کارهای مهمتر و مشخصتری هم میشود انجام داد.