از آکادمی تا کارخانۀ آدمسازی
دانشگاههای بیرون شهر سابقهای بهقدمت آکادمی افلاطون دارند. آکادمی باغی بود برای تفرج دوستداران دانایی. جایی برای فراغت و گردش در زیر درختان زیتون و سیاحت در عالم نظر. از آن روز تا حالا دانشگاه با باغ و باغچه، درخت و چمن همزاد بوده است، زیرا دانشگاه جایی برای تفرج و گریز از دنیای روزمره و محلی برای ظهور آزادی انسان بوده است؛ آزادی از بند هر چیز، از بند گذشته و آینده، از بند کارکرد و فایده، از بند عمل و نتیجه.
در دانشگاه از گذشته تا کنون، برمحور آزادی حلقههای پرشور بحثهای بینتیجه و بانتیجه شکل میگرفته است و اجتماع انسانی زیر سایۀ فراغت درختان گرد میآمده است. همراهی باغ با این معبد آزادی بیوجه نیست باغ همزاد آزادی است ازآنجا که باغ بدون کارکرد نهفقط برای دانشپژوهان آکادمی جای تفرج است بلکه برای معماری سازنده نیز جایی برای فرار از ضرورتهای کارکردی معماری است.
دانشگاهسازی در ایران نیز با پیروی از همین الگوی آکادمی آغاز شد که هنوز جلوههایش را میشود در دانشگاه تهران دید؛ دانشگاهی همچون آکادمی مشجر با جویهای روان که محل ظهور حلقههای بحثهای دانشجویان است و درابتدا با فاصلهای اندک از شهر و بهدور از هیاهو ساخته شد، اما شهر با گسترشش خود را به دانشگاه رساند و دانشگاه را دربرگرفت. وقتی شهر معبد آزادی را محاصره کرد، وجه دیگر دانشگاه نمودار شد؛ وجهی دردسرساز. حضور جمعی آزاد در میان شهرِ تحدیدگر دانشگاه را به کانون بحران تبدیل کرد. پس تحدیدگران چنین چاره اندیشیدند که دانشگاه بیابانی بسازند. دانشگاهی بیباغوبر و خارج از شهر؛ بیباغوبر، تا جایی برای تفرج و ماندن و بحث و اجتماع و آزادی نباشد؛ خارج از شهر تا مایۀ دردسر برای شهر نشود.
در ایران دانشگاهسازی در بیابان سابقهای طولانی دارد. دانشگاه را در بیابانهای اطراف شهرها میساختند که دانشجویان گوشهای بنشینند و درسشان را بخوانند و مزاحم کسی نشوند و دانشگاه آزارش به کسی نرسد: این میشود دانشگاه بیابانی با دانشجویان بیابانی. اما تکلیف دانشگاههای قدیمی که وارد شهر شده بودند چه میشود؟ با این کانونهای بحرانزای آزادی چه باید کرد؟ شهر باید از شر دردسر دانشگاههای شهری نیز خلاص میشد، پس طرحی خلاقانه به ذهن اولیای امور رسید: «طرح توسعۀ دانشگاه». طرح توسعۀ دانشگاه آمد که دانشگاه را آنقدر توسعه دهد که شهرها را از شر دانشگاه خلاص کند. دانشگاه حالا علاوه بر بیابانی بودن بیابانزایی هم میکردند، آن هم بیابانزایی در هستۀ مرکزی شهر. نمونۀ این بیابانزایی را در اطراف دانشگاه تهران میتوان دید: خانههای خالی از سکنۀ اطراف دانشگاه و زمینهای خالی که حاصل تخریب ساختمانهایی است که داخل طرح توسعۀ دانشگاه قرار گرفته بودند نشانۀ بیابانزا شدن دانشگاه تهران است.
اما این پایان کار نبود. بعد از دانشگاه بیابانی و دانشگاه بیابانزا، نوبت به دانشگاه غول بیابانی رسیده است. بههمت بلند دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه بیابانی غول بیابانی هم تولید کرده است. ساختمان دانشگاه آزاد تهران مرکز نمونۀ غول بیابانی دانشگاهی است. فضایی مخوف، سرد، ترسناک، دلگیر، خفه، بدون تنوع، بدون جایی برای ماندن و اجتماع کردن، فقط و فقط برای رفتن و نبودن. اگر اطراف این دانشگاه چرخی بزنید میبینید دانشجویان چند نفری درون فضای تنگ ماشینهایشان جمع شدهاند و چرت میزنند تا کلاس بعدی فرابرسد. دانشگاه آزاد تهران مرکز واقع در شرق اتوبان اشرفی اصفهانی حتی یک درخت هم ندارد. حیاط و تمام خیابانهای اطرافش پارکینگ خودرو است. فضاهای عمومیاش محصور بین دیوارهای بیست و پنج متری است. ارتفاع فضای ورودیاش نزدیک به سیمتر است. زیر و زبرش پوشیده از آلومینیوم سرد است. گنده است. در یک کلام همان غول بیابانی است و بیش از هرچیز شبیه کارخانه است. بله، اینجا دانشگاه نیست کارخانۀ آدمسازی است.
«در ایران دانشگاهسازی در بیابان سابقهای طولانی دارد. دانشگاه را در بیابانهای اطراف شهرها میساختند » مستند نویسنده برای این مدعا چیست؟ مرادشان از سابقه طولانی چه مدت است؟ چند دهه بعد از انقلاب ایران؟ یا چند دهه بعد از نوسازی دوره پهلوی؟ پیش از آن که دانشگاه به مثابه امروز نبوده پس مدعای ایشان مستند به کدام دانشگاه است؟
من یه دوره ای اونجا درس خوندم
واقعن علاوه بر فضای بیرونی بی روح فضای داخلی دانشگاه بیشتر به سردخونه شباهت داره ، بزرگ و خالی