
دروغ لازم نیست، حقیقت را بگویید!
یادداشت پیشرو درباره زمینهای که بحث جنجالی یوسف اباذری درمورد نامجو و براهنی در آن اتفاق افتاده است توضیحاتی میدهد. نوشته سپس میکوشد که توضیح دهد که بحثهای اخیر حول آن از کجا شکل گرفته است.
هجمه علیه یوسف اباذری البته مسئلهی جدیدی نیست؛ نشریاتِ زنجیرهایِ طرفدارِ بازار آزاد چند سالی هست که نوکِ پیکان را سمت او نشانه گرفتهاند. امّا گویا این بار کفگیر بدجور ته دیگ خورده که دست به قیچی بردهاند و فایلِ صوتیِ ده سال پیش را بریدهاند و به اسم «تازهترین سخنرانی» کوبیدهاند بر صفحهی نخستِ روزنامهای و طوفان توییتری به پا کردهاند که «واویلا از این هتّاکیهای استاد»!
متنِ زیر را به ضرورت و وظیفهی بازگفتنِ حقیقتِ این فایلِ صوتیِ مثله شده مینویسم، چرا که از زمینه (context) آن شاید بهتر از هر کس دیگری اطلاع داشته باشم. هدف نه دفاع از اباذری است، نه براهنی، نه نامجو (که هیچ یک نیاز به دفاعِ من ندارند)، بلکه برملا کردنِ دروغ و مغالطهایست که پشتِ این شیطنتِ رسانهای پنهان شده.
فایلِ صوتیِ مذکور، بریدهای سه دقیقهای (یا دقیقتر بگویم، دو دقیقه و چهل ثانیهای) از جلسهای از کلاسِ درسِ جامعهشناسیِ ادبیات است (مقطع کارشناسی ارشد، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران) به تاریخ آذرِ هشتاد و هشت. فایلِ کاملِ نود دقیقهایِ این جلسه در کانالِ تلگرامیِ «یوسف اباذری» در تاریخ یازده اوت ۲۰۱۶ با عنوان «جامعهشناسی ادبیات، درسگفتاری پیرامون لوکاچ» بارگذاری شده و قابل دسترسی عموم است (که خود گوش بگیرند و کلاهشان را قاضی کنند). از دقیقهی سیزده، هنگامِ توضیحِ مفهومِ موود (mode)، اباذری اشاره میکند به برنامهای که چند روز قبلتر (سه آذر هشتاد و هشت) در دانشکده علوم اجتماعی برگزار شده بود: دهمین سالگرد تاسیس تشکل دانشجویی جامعه فرهنگی. آنجا اباذری میگوید: «توی همین انجمن [جامعه] فرهنگی جلسهای که گذاشته بود، من شنیدم که رئیسش رفته بالا آخر سر [بعد از اینکه] منم سخنرانی کردم گفته بود که ما باید اونقدر انتقاد کنیم که کثافت، یه کلمه دیگهای به کار برده بود، کثافت بزنیم به خودمون.» این جمله (که بلافاصله قبل از تکّه بریدهشده و به اصطلاح جنجالیِ اخیر ادا میشود و قطعاً به عمد در فایل سه دقیقهای گنجانده نشده) کلیدِ فهمِ زمینه حاشیهرویِ اباذری سر کلاس است: زمینه نه نقدِ براهنی و نامجو، که نقدِ حرفهاییست که در برنامه دهسالگی جامعه فرهنگی زده شده بود، به طور خاص توسطِ دبیر تشکل که من بودم. امّا من چه گفتم که اباذری را آنگونه برآشفته کرد؟
برنامه دهمین سالگرد تاسیس جامعه فرهنگی پر و پیمان بود و شاید بیشتر از پنج ساعت طول کشید. دو پنل دانشجویی داشت با حضور دانشجوهای قدیم که تاریخچه و عملکرد تشکل را بازگو و نقد کردند. دکتر سارا شریعتی در مورد دانشجو و مهاجرت سخنرانی کرد، و اباذری در مورد فرهنگ و نقش آن در تحولات قرن بیستم سخن گفت. اجرای یک تئاتر آخرین بخش برنامه بود که قبل از آن من هم چند دقیقهای حرف زدم. مقایسهای کردم میان دو رمان: بوف کورِ هدایت و روزگار دوزخی آقای ایازِ براهنی. گفتم که بوف کور بر اساسِ تفسیرِ ماشاالله آجودانی (که آن زمان تازه مطرح شده بود) ستایشِ گذشتهایست باشکوه که حالا از دست رفته و راوی در تمنای آن گذشته به زعم خودش درخشان است که ناله میکند و مینویسد. ایاز امّا از ابتدا تا اکنونِ تاریخ این سرزمین را بیرحمانه به صلّابه میکشد و جایی برای هیچ گونه ستایشی از گذشته در آن نیست و اینجا براهنی در عمل یک قدم جلوتر از هدایت برداشته. از فرط خستگیِ تدارکاتِ برنامه و با سردرد و روی مُسکّن، عباراتی به کار بردم که شایسته آن مجلس و محیط دانشگاه نبود. و البته بیست ساله بودم و خام. «نقد» و «کثافت زدن» در حرفهایم خلط شدند. در اولین جلسه شورای مرکزیِ تشکل بعد از آن برنامه بازخواست شدم؛ توضیح دادم و عذرخواهی کردم و آنها هم بخشیدند و کار به استعفا و اینها نکشید. اباذری البته هنگامِ حرفهای من در برنامه سالگرد جامعه فرهنگی حاضر نبود، ولی وصفاش را بعدتر شنید و آن چند دقیقه از کلاس را به نقد آن حرفها پرداخت. من هم البته در آن کلاس او نبودم و وصفاش را از دیگران شنیدم. حالا این از آن بازیهای روزگار است که آنچه ده سال پیش اتفاق افتاد و شخصاً برایم خوشایند نبود سر از خاک و آرشیو در آورده و چون مغاک خیره شده که شاید اثبات کند: هر آنچه بکاری، همان را درو خواهی کرد.
اینها برای فهمِ زمینه فایلِ صوتیِ اخیر ضروریست: نقدِ خشمگینِ اباذری در آن سه دقیقه نه به براهنیست و نه به نامجو، بلکه به جوانِ دانشجوییست که گرفتارِ موودی اجتماعی شده و در جایی شایسته از الفاظی ناشایسته استفاده کرده. از براهنی نام میبَرَد چون او را در حرفهایم مطرح کردم و بالا بردم (جلوتر در آن جلسه از کلاس، از دقیقهی پنجاه و نُهِ فایلِ صوتیِ کامل، اباذری به هدایت میرسد و بر اساس تفسیر یوسف اسحاقپور تفاسیرِ دیگر از هدایت را به چالش میکشد)؛ از نامجو نام میبَرَد چون دو سال قبلتر توسط کانون موسیقی دانشکده علوم اجتماعی برنامهای برگزار کردیم با عنوان «موسیقی زیرزمینی ایران؛ با نگاهی ویژه به محسن نامجو» که در آن فیلمی هم از شعرخوانیِ براهنی پخش شد (که همان زمان صدای خیلیها را درآورد که اینها که این میخواند که شعر نیست)؛ از مارکی دو ساد نام میبَرَد چون همان وقت در جلساتی دانشجویی آثارش را میخواندیم. با این همه، کُنهِ نقد او در باب الفاظ رکیک و موودهای اجتماعی درست بود. بر خلاف آنچه که این چند روز در بوق و کرنا کردهاند که استاد هتاکی را تمام نمیکند، دقیقاً از موودِ همین هتاکیهای بیدلیل بود که او خشمگین شده بود (البته شیوعِ این موود خود بیربط به واقعیاتِ اجتماعیِ آن سالها نیست). اصل نقد او را پذیرفتم (که بیرحمانه بود، امّا در نقد حلوا خیرات نمیکنند و این را قبلتر از براهنی آموخته بودم) و بارهای دیگر سر کلاس اباذری نشستم و آموختم؛ در مورد هدایت و براهنی و اینها شاید هنوز اختلاف نظر داشته باشیم، هر چند در این ده سال هم من بیشتر نیما خواندهام و هم میدانم که اباذری بیشتر براهنی خوانده و به نامجو گوش داده.
اینها که گفتم مرور گذشته بود؛ برسیم به امروز. چه اتفاقی افتاده است؟ تکّهای از نود دقیقه کلاس درسِ ده سال پیش را بریدهاند و خارج از زمینه خوراندهاند به مردم در قالب «تازهترین سخنرانی» و تیترهای درشت زدهاند و هیاهو و جنجال کردهاند. که چه؟ که فروش نشریهشان را بالا ببرند و اسمشان را مطرح کنند؟ که اباذری را از چشمِ طرفدارانِ براهنی و نامجو بیندازند؟ که اذهان را از مسائل اصلی کشور منحرف کنند؟ که منتقد سیاستهای اقتصادی نئولیبرال را هتاک و بیسواد جلوه دهند؟ که خوراک مسعود بهنود و مرور مطبوعاتش را تامین کنند؟ که دانه بپاشند که معلوم شود به قول خودشان «حواریون اباذری» کدامند؟ هر چه که باشد، یک چیز مشخص است؛ این حرکت جز دروغ و شیادی نیست.
و این جنجال سخت غمین است. غمین است که کسانی جای گوش دادن به آن نود دقیقه (تا که چیزی بیاموزند یا که تاملی کنند) چسبیدهاند به سه دقیقه مثلهشده که زمینهای دارد بسیار خاص (که شرح آن رفت). آن نود دقیقه (که اگر خواستید زمانِ یک بازیِ فوتبال صدای گزارشگر را قطع کنید و در عوض به اباذری گوش دهید) خود به تنهایی گویای عمق و پهنای دانش او و تواناییاش در تدریس مباحث دشوار نظریست. منی که این هشت سال گذشته در سه دانشگاه کانادا با صدها استاد مختلف نشست و برخاست کردهام و البته پروژهام هیچ ارتباطی به آراء و رویکردهای اباذری ندارد (بلکه حتی در تضاد با آنهاست) به شما میگویم که او نعمتیست برای آکادمی ایران؛ مهمترین امتیازش مطالعاتِ گسترده و به روز، بزرگترین تواناییاش فهمانیدنِ متونِ پیچیده به دانشجویان. میگویند کم نوشته و ننوشته؛ میگویم ننوشتن بهتر از چرت و پرت نوشتن و دروغبافیست که شما استاد آنید. میگویند «حواریون» دارد؛ میگویم من هم مثل صدها دانشجوی دیگر بیآنکه نامی از او شنیده باشم کنکور دادم و به علوم اجتماعی رفتم و سر کلاسها نشستم و آموختم و از همه مهمتر دروغ نگفتن را آموختم.
و ناچارم خطاب کوتاهی نیز به آقای مهدی یزدانی خرم داشته باشم که گویا بخشی از موتور محرّک تبلیغاتی این جنجال اخیر بودهاند و هم در روزنامه سازندگی (که آن تیترِ دروغ «تازهترین سخنرانی» را روی صفحه اول برد) و هم در صفحه اینستاگرامشان در این مورد مطالبی نوشتهاند؛ آقای یزدانی خرم! نوشتهاید و عنوان زدهاید «روزگار دوزخی آقای یوسف اباذری» که مثلاً اباذری ایاز است؟ اشتباه به خدمتتان رساندهاند قربان! اباذری اگر شخصیتی از آن رمانِ نفسگیرِ براهنی باشد، بیشک منصور است. هم اباذری منصور است و هم براهنی منصور است و هم نامجو منصور است. ایاز شمایید که دست در دست محمود با ارّه به جانِ بدنِ منصورها افتادهاید و بالای دار مثلهشان میکنید و قطعهقطعه و زبانشان را میبُرید. شما منصورها را مثل براهنی میخواهید که امروز ساکت و بیزبان در غربت کنج ذهن خود خزیده است. منصورها را ساکت و بیزبان میخواهید که کتابهاشان را مثل جواهری نادر بالای طاقچه بگذارید و بَه بَه و چَه چَه کنید و فخر بفروشید و البته هیچ بو از مرامشان نبَرید، که براهنی هم هر که بود و هر چه که نوشت، اول مردِ حقیقت بود.
با تکّهای از شعری متاخر تمام میکنم. ردپای براهنی در انتها آشکار است؛ و منصورها آنجاند که مقابلِ بادهای اباطیل ایستادهاند:
تاسستانانِ چکششکن
در غروب مثلثی که بود
لنگلنگان به سمت شدیدِ بادهای اباطیل
به سمتِ بطلان و تباهیِ برگهای بیرمق و پرهای بیسرِ پرستوهای در بندِ ابابیل
و چه روز دشواری بود
که دشوار خواسته بودیاش
و دشوارتر آمد
چونان که در قلوب مثلثی که بود
خَم گشتی و خَمیده خَمان است و باز خَمتر باد
خَم در خَمِ خَمیده و
چَم در خَمِ رمیده
خدا را به خَم بِخَم
خَم خود را رها مکن
متنی بسیار ضروری و به جا. نویسنده این متن جای تحسین دارد.
اینکه کسانی اینطور سرمایه اجتماعی یک موزیسین را تارگت کرده و با این برش حقیرانه از کلاس با ارزش درس یک معلم جامعه شناسی، میخواهند حرف او را نزد آنها (به زعم خودشان) بی اعتبار کنند، نشان میدهد دکتر اباذری جای درستی را نشانه رفته است.
حالا من نمیفهمم در خاتمه این متن روشن کننده، این شعر چرت و پرت چیست که نویسنده محترم چاپ کرده است؟! یک پوئسیسِ زورکی و قالبی! به عنوان یک طلبه جدی جامعه شناسی، مانند هر شهروند دیگر حق دارید شعر بگویید و شعر چاپ کنید. اما در یک دفاعیه روشنگر، و از نگاه یک شاهدِ راستگو، شعر هم نگفتد، نگفتید. آن هم با این اختتامِ نانیکو! “خدا را به خَم بِخَم/خَم خود را رها مکن” و اگر گفتید، ننویسید که ردپای براهنی در آن آشکار است که تنِ بنده خدا در آن سرمای کانادا بیش از این نلرزد. خدا این خبط شاعرانه تان را به آن متن روشنگرانه تان ببخشاید.
خطوطِ چهارم و پنجم از شعر “دفِ” براهنی چنین است:
“دف را بِدَف! که تُندرِ آینده از حقیقت آن دایره، دمیده، دَمان است و نیز دمانتَر باد!
دف در دفِ تنیده و، مَه در مَهِ رمیده، خدا را بِدَف! به دف روحِ آسمان، به دف روحِ من بِدَف!”
آن تکّهی آخر (خوب یا بد، بهجا یا نابهجا) در واقع “استقبالِ” این دو خط است.
در مورد “خدا را به خَم بِخَم” هم حالت “رکوع” را تصوّر کنید؛ شاعر خم شده، نه خدا.
ارادت و احترام،
سوال اصلی این نیست که چرا اباذری سر کلاس درسش، آنهم سه دقیقه جداشده از حرفهایش، چیزکی به براهنی گفته است؟ سوال اصلی این است که چرا پس از دهسال، الان وقت مناسب رسانه ای شدنش بوده است؟ این سوال را اباذری در همان متن کوتاهش پاسخ داده است. اینکه الان باید به مسائل مهمتری پرداخت که تیترسازیهای انحرافی می خواهد، جهت نگاه مردم را از آنها برگرداند.
سهم جناب یزدانی خرم در اراجیفی که به نام تعقل به خورد مردم می دهند چیست؟ صحبتهای یک استاد سر کلاس پر از این مثالها و نمونه هاست. چرا اینطور به اباذری گیر می دهند؟ فقط برای شکستن چهره های منتقد و چپ و جانشین کردن شبه متفکران بی ریشه و فرصت طلبی چون یزدانی خرمها.
حتی نتونستم تا آخر بخونم! متنی بسیار ابلهانه و محتوایی بسیار احمقانه تر. این شده خبر یک رسانه مستقل میدان!
عزیزان گرداننده میدان، نگذارید این سایت وزین دچار بیماری زردپردازی (پوشش چرت ترین و بی ربط ترین خبرهای روز) شود. من از سایت های دیگه انتظاری ندارم. تعجبم از شماست که این همه روز گذشته و شما هنوز یک خبر کوتاه بر مساله محیط زیستی چهاردانگه ساری کار نکردید! از تحصن آنها در برابر کامیون های حمل زباله ننوشتید! از فاجعه زیستی ننوشتید! از سرکوب مردم محلی توسط نیروهاییگان ویژه ننوشتید! از شما انتظار دیگری داشتم. متاسفم واقعا. امیدوارم این وضع اصلاح جدی بشه
خب
سهم اباذرى از این لغزش زبانى چه مى شود ؟ سهو کرده ؟ به اندازه ى همان یک کلمه ، عذر خواهى کند ! زمان که قبح کلمه و هتاکى را نمى شوید! به اندازه ى سهم خودش عذرخواهى کند تا یادگار نیک بماند .