در نسبت سندیکا و شوراهای مستقل کارگری
مطالبه تشکیل شوراهای مستقل کارگری در هفت تپه محقق شده و از سوی کارگران فولاد ملی به عنوان مطالبهای جدی مطرح شده است. بحث بر سر نحوه تشکلیابی کارگران و نحوه اداره کارگاه همواره پیش از انقلاب و پس از انقلاب ۵۷ در ایران مطرح بوده است. فرشاد اسماعیلی در یادداشت پیش رو درباره چگونگی این تشکلیابی و شیوههای مختلف آن نوشته است و معتقد است بنا به شرایط خاص هر موقعیت میتوان به اشکال مختلف تشکلیابی کارگران اندیشید.
مطالبه تشکیل شوراهای مستقل کارگری در هفت تپه محقق شده و از سوی کارگران فولاد ملی به عنوان مطالبهای جدی مطرح شده است. بحث بر سر نحوه تشکلیابی کارگران و نحوه اداره کارگاه همواره پیش از انقلاب و پس از انقلاب ۵۷ در ایران مطرح بوده است. استدلالی از سوی فعالان کارگری یا فعالان مدنی در مواجهه با مطالبه یا طرح «شوراهای مستقل کارگری» مطرح شده است که بیشباهت به این مثل قدیمی نیست که «وقتی طرف را به ده راه نمیدهند چه توجیهی دارد که دنبال دیدن کدخدا بروند؟»
این منتقدان معتقدند وقتی حقِ سندیکایی را که سالهاست کارگران مطالبه میکنند اما به دلایل مختلف نتوانستهاند به دست بیاورند و امروز تنها چند سندیکای نیمهجان بیشتر نمانده، طرح مطالبه شوراهای مستقل کارگری به نوعی «فراروی» محسوب میشود. این مسئله که «در حال حاضر کارگران باید به چه نحو سازمان یابی کنند؟» یا «مدل اداره کارگاه به شکل باید باشد؟» ممکن است دغدغه و یا مسئله بسیاری از فعالان کارگری نیز باشد. اما در خصوص عدم اولویتِ طرح شوراهای مستقل کارگری چندین نکته وجود دارد که میتواند پایههای بدیهی انگاشته شده گزاره فوق را متزلزل کند.
مطالبه «سندیکا» برای کارگران مطالبه ای از در طیف حقوق و مزایا از یک سو و مذاکرات دسته جمعی و تشکلیابی از سر دیگر طیف است. اما آنچه در ایده «شوراهای مستقل کارگری» مطرح شده از جنس مطالبه شیوه اداره کارگاه است. بنابراین میتوان گفت ایده «شوراهای مستقل کارگری» مطالبهای فراتر از حق سندیکا است.
۱. تشکلهای رسمی و حصری فعلی در قانون کار «شوراهای اسلامی کار»، «انجمنهای صنفی-کارگری» و «نمایندگان کارگری» هستند که علیرغم امکان و تحقق دستاوردهای حداقلی در زمینه روابط کار، هیچ یک تشکل کارگری مستقل نبوده و پشتوانه کاملِ دموکراتیک کارگری نداشته و خلاصه «سندیکا» محسوب نمیشوند. اگر مقاولهنامههای دوقولوی بنیادین ۸۷ و ۹۸ را سنجه مطابقت یک تشکل کارگری با سندیکا بدانیم، تشکلهای موجود به دلیل نداشتن آزادی در تاسیس، نداشتن آزادی در تدوین و تصویب اساسنامه، نداشتن آزادی در حق عضویت، نداشتن آزادی در اعلام برنامه، نداشتن آزادی در فعالیت، نداشتن آزادی در حق عضویت، نداشتن آزادی در سلب عضویت، نداشتن آزادی در نظارت بر عملکرد و نداشتن آزادی در تعیین نام و نداشتن آزادی در انحلال، فرمِ مطلوب و قابلدفاع نمایندگی از کارگران نیستند. بنابراین در کلیات مطالبه کارگران، حق سندیکایی کارگران حقی محفوظ و قابل دفاع برای کارگران است.
۲. در عمل اما هر چند راهکارهای حقوقی و الزامآور بینالمللی برای پیوستن به دو مقاولهنامه بینالمللی ۸۷ و ۹۸ وجود داشته و میتوان از نظر حقوقی دولتهایی را که به این مقاولهنامهها نپیوستهاند از طریق اهرمهای مدنی یا سیاسی ملزم به پیوستن به این مقاولهنامهها کرد تا حق سندیکایی کارگران پس از سالها استیفا شود، ولی تجربه سالهای پس از «مقرراتزدایی» از سندیکا – یعنی حذف ساختاری سندیکا از قانون اساسی و آمدن لفظ انجمن به جای سندیکا و تصویب قانون تشکیل شوراهای اسلامی کار قبل از سال ۱۳۶۹ و حذف سندیکا در قانون کار در سال ۱۳۶۹ – نشان داده است که به دلایل متعدد هنوز کارگران نتوانستهاند حق داشتن سندیکا را استیفا کنند.
نکته اول این است که «حق سندیکایی در کلیت حق مسلم کارگران است» و نکته دوم «درعمل اما موانع بسیاری بر سر استیفای حق تشکیل سندیکا وجود دارد». اما این دو مقدمه نتیجهاش این نخواهد بود که «وقتی سندیکا نشد شوراها که به طریق اولی نمیشود». در پاسخ به این استدلال که معتقدست حق سندیکا سالهاست هم مطرح شده هم مطالبه شده اما به دلایل متعدد به دست نیامده و راه به جایی نبرده، پس چرا کارگران سراغ شوراهای مستقل کارگری رفتهاند، باید پایههای چند امر بدیهی این گزاره را متزلزل کرد؛ اولا چرا بدیهی انگاشته شده است که طرح شوراهای مستقل کارگری حذف یا مانع یا ناقض حق سندیکایی کارگران خواهد بود؟ ثانیاً چرا بدیهی فرض شده است تشکیل شوراهای مستقل کارگری موانع بیشتری از تشکیل سندیکای کارگران دارد؟
به عنوان مقدمه باید توضیح داد که؛ مطالبه «سندیکا» برای کارگران مطالبهای از طیف حقوق و مزایا از یک سو و مذاکرات دستهجمعی و تشکلیابی در سر دیگر طیف است. اما آنچه در ایده «شوراهای مستقل کارگری» مطرح شده از جنس مطالبه شیوه اداره کارگاه است. بنابراین میتوان گفت ایده «شوراهای مستقل کارگری» مطالبهای فراتر از حق سندیکا است.
در هفتتپه این فراروی زمانی اتفاق افتاده است که به قول نماینده کارگریشان «آینده هفتتپه» به خطر افتاده است. قانونگذاران و سیاستمداران در خصوص شیوه اداره کارخانهها تصمیمات غلط بسیاری گرفتهاند. عمده این تصمیمات که در خصوص نحوه اداره کارخانه گرفته شده، خصوصیسازیهای وسیع کارگاههای بزرگی بود که منجر به نابود شدن سنتهای کارگری از یک سو و خطهای تولید این کارخانهها از سوی دیگر گردید. پارسیلون، آونگان، آذر آب، هپکو و.. همه بر اثر سیاستهای غلط در شیوه اداره کارگاه نابود شدند و صدها و هزاران کارگر معیشت و زندگیشان به واسطه این شیوه اداره کارگاه به خطر افتاد. امروز اما کارگران هفتتپه شیوه ادارهای را پیشنهاد کردهاند تا جلوی نابودی کامل این کارگاهها را بگیرند و از طریق این مطالبه، مداخله کارگران را در شیوه اداره کارگاه به عنوان ذینفعان اصلی احیا کنند.
۱. درباره نکته اول باید در نظر داشت که وضعیت کار و وضعیت تشکل و شیوه اداره در کارگاههای مختلف متفاوت است چراکه وضعیت کارخانهها، مناسبات کارگران و کارفرمایان و تاریخ کار در کارخانههای مختلف متکثر است. هر چند میدانیم اشتراکهایی در وضعیت کارگران موجود است و امکان انسجامی در شیوه سازمانیابی و حتی اداره کارگاه برای آنها وجود دارد. بنابراین به عنوان نمونه در خود اراک وضعیت هپکو با آذر آب و آذر آب با ماشین پارس و ماشین پارس با آونگان متفاوت است. هرچند در کلیات حاکمیت تضاد کار و سرمایه در هر دو این دو کارخانه مشترک است اما تاریخ نحوه تولید و شرایط کار کارگران در این دو کارگاه متفاوت است. در خود اراک وضعیت هفتتپه با آذر آب و آذر آب با ماشین پارس و ماشین پارس با آونگان متفاوت است. همانطور که تاریخ مالکیتهای ابزار تولید و زمین در اراکِ صنعتمحور با تاریخ مالکیتهای ابزار تولید و زمین هفتتپهی کشاورزی محور در ادوار مختلف نیز متفاوت بوده است.
اگر یک قدم جلوتر برویم، به زبان ساده باید پرسید آیا طرح شوراهای مستقل کارگری برای همه کارگاهها توصیه میشود؟ آیا تقدم و تاخری در شکلگیری سندیکا و شوراهای مستقل کارگری مطرح است؟ آیا به تناسب وضعیت کارگران در کارگاههای مختلف تشکلیابی یا شیوه اداره کارگاه باید سنجیده شود؟ اینکه کارگران آن کارگاه چه ابتکار عملی را به دست خواهند گرفت و چه شکل مستقیمی از تشکلیابی را در آن موقعیت کار ممکنتر میدانند، سهمی در موفقیت در تحقق این مطالبات بازی میکند؟ هر چند کلیت حق سندیکایی حقی مسلم برای کارگران است اما قابل تامل است که آیا اصرار و پیگیری شکل واحدی به نام «سندیکا» با همه امتناعها و ساز وکارهای مشخصی که دارد و سالها تشکیل آن ممکن نشده امروز برای همه کارگاهها قابل توصیه است؟ متعاقب آن آیا ایده شوراهای مستقل کارگری با همه امکانهایی که دارد و تاریخچه مشخصی که در اوایل انقلاب داشته و در امروز در هفتتپه عملا توسط کارگران –با همه تفاوتها و زوایا- پیاده شده و فعلا دارد عمل میکند، برای همه کارگاهها و کارخانهها در موقعیتهای مختلف کارگاهی قابل پیاده شدن است؟ به هرحال، ایده شوراهای مستقل کارگری که پس از سالها از هفتتپه برآمده، شوکی است تا به نحوه اداره کارگاهها و سهم کارگران در مدیریت آن بیشتر فکر کنیم.
در حال حاضر ایده تشکیل شوراهای مستقل کارگری حداقل توسط دو کارگاه مهم و تاریخی مطرح شده است. در این باره تحلیل در زمین دوگانه میزان «امکان احیای سازوکار حداقلی شوراهای مستقل کارگری یا احتمال ایحاد مانع حداکثری در برابر تشکیل مجدد آن» را بایستی کنار بگذاریم، اصرار بر سر ایده سازماندهی یکپارچه و واحد کارگران در وضعیت حاضر، به معنای به رسمیت نشناختن سازماندهی به تناسب موقعیت های محلی و موردی هر کارگاه است.
۲. در باره نکته دوم نیز باید تامل کرد که؛ چرا بدیهی انگاشته شده که تشکیل شوراهای مستقل کارگری از تشکیل سندیکا دشوارتر است؟ صرف اینکه اراده سیاسی در حاکمیت برای تشکیل آن وجود نداشته مسئله را بدیهی نخواهد کرد. باید بررسی کنیم سهم صُلب بودن ساز و کار تشکیل سندیکا به عنوان یک نهاد بینالمللی در عدم تشکیل آن چقدر بوده؟ سهم موانع بروکراتیک و الزام به رعایت همه شرایط «همه جا به این نحو» در عدم تشکیل سندیکا چقدر بوده؟ شیوه جهانی سازمانیابی به آن نسخه یکپارچه چقدر مانع شیوه سازمانیابیهای محلی توسط خود کارگران شده است؟
با لحاظ این تفاوت که مطالبه شوراهای مستقل کارگری بر محور شیوه اداره کارگاه میچرخد و مطالبه سندیکا بر محور نحوه سازمانیابی کارگران، صرفنظر از موانع سیاسی برای تشکیل سندیکا در سطح حاکمیت، آیا با قاطعیت میتوان گفت که تشکیل شوراهای مستقل کارگری مصداق «دیدن کدخدا» است و تشکیل سندیکا مصداق «وارد شدن به ده»؟
استدلال مخالفی که این یادداشت در تلاش است بدیهایت آن را متزلزل کند میتواند از منظر دیگری نیز طرح شود، اینکه در کارگاههایی که هنوز سنت تشکلیابی یا تمرین کار سندیکایی و یا تشکیل خود سندیکا شکل نگرفته، یعنی هنوز کارگران به تشکلیابی حداقلی دست نیافتهاند رفتن به سوی ایده شیوه حکمرانی یا اداره کارگاه به نوعی «فراروی» محسوب میگردد.
اما در برابر بدیهی انگاشتن این سیر خطی و تقدم و تاخر سندیکا بر شورا نیز نکته مهمی قابلبررسی است. نکته این است؛ یکی از عمدهترین دلایل عدم امکان تشکلیابی کارگران ذیل سندیکا در چنین کارگاههایی میتواند همان شیوه مرسوم اداره این کارگاه باشد. بنابراین حتی شیوه رایج اداره کارگاه که فاقد دموکراسی لازم برای حضور و مداخله کارگران به عنوان ذینفعان اصلی است خود یکی از موانع تحقق و شکلگیری سندیکا محسوب میشود. بنابراین تغییر شیوه اداره کارگاه نه تنها تشکیل سندیکا را ممتنع بلکه میتواند تشکیل سندیکا را ممکن کند.
در نهایت، دستکم در حال حاضر ایده تشکیل شوراهای مستقل کارگری حداقل توسط دو کارگاه مهم و تاریخی مطرح شده است. در اینباره بایستی تحلیل در زمین دوگانه میزان «امکان احیای سازوکار حداقلی شوراهای مستقل کارگری یا احتمال ایحاد مانع حداکثری در برابر تشکیل مجدد آن» را کنار بگذاریم. اصرار بر سر ایده سازماندهی یکپارچه و واحد کارگران در وضعیت حاضر، به معنای به رسمیت نشناختن سازماندهی به تناسب موقعیتهای محلی و موردی هر کارگاه است.
بنابراین هر چند تشکیل سندیکا با همان ادبیات و ساز و کار بینالمللی مشخص حق کارگران است، اما نباید با نسخهپیچی واحد، امکانهای تشکلیابیهای موقعیتی کارگران را که با لحاظ شناخت مناسبات کارگری و کارفرمایی توسط خود آنها به دست میآید ممتنع کرد. هرچند شیوه اداره کارگاه یکی از موانع شکلگیری سندیکا به حساب میآید اما در حال حاضر نمیتواند این فرصت را از کارگران گرفت که به عنوان مقدمه به دنیال به دست آوردن سندیکا جهت سازمانیابی بیشتر باشند بعد سراغ مطالبه تغییر شیوه اداره کارگاه بروند، آنچه شاید در هفتتپه هم اتفاق افتاد. چرا که رفتن به سراغ شیوه تغییر اداره کارگاه اگر به پشتوانه فعالیت تشکلیافته کارگران نباشد، میتواند موجب عقبنشینی و یا شکست در احیای حداقلیترین حقوق جمعی در محیط کار شود.