بزرگبینیهای استعمارگرایانهی آکادمیک، عرصه را برای نگرشهای فمینیستیِ بومی تنگ میکند
رانا کوکانن، استاد علوم سیاسی و محققِ مطالعات بومی در دانشگاه تورنتو است که پژوهشهای خود را بر مسائل بومی در حوزههای زنان، فمینیسم، حقوق بشر، خودمختاری و حقوق مردم متمرکز کرده است. او در این مصاحبه، یک تحلیل فمینیستیِ انتقادی از گفتمان حزب راست افراطیِ سوسیال-دموکرات سوئد ارائه میکند که بر محورهای اختلافات اجتماعی و روابط قدرت متمرکز است. کوکانن، جهانیشدن و استعمار نو را سدِّ راهِ حقوقِ زنان بومیِ سامی میداند.
«آینا نابلاک» (Ina Knobblock) [3]، بهمنظور آشنایی بیشتر با پژوهشهای «رانا کوکانن [۱]» در حوزهی فمینیسمِ بومی، این گفتوگو را در شهر روانیمیِ (Rovaniemi) فنلاند، انجام داد. در این گفتوگو، رویکردهای جریانهای اصلیِ فمینیستی، استوارانه نقد شده و ادعا شده است این جریانها، آشکار و پنهان، مبارزات زنان بومی را بهعنوان بخشی از جنبشهای فمینیستی نمیپذیرند. همچنین به کوتاهیهای فمینیستهای لیبرالِ سفیدپوست در مواجهه با مشکلاتِ زنان بومی (در منطقهی اسکاندیناوی)، اشاره شده است.
رانا کوکانن، در این مصاحبه، یک تحلیل فمینیستیِ انتقادی از گفتمان حزب راست افراطیِ سوسیال-دموکرات سوئد ارائه میکند که بر محورهای اختلافات اجتماعی و روابط قدرت متمرکز است. کوکانن، جهانیشدن و استعمار نو (چیزی که با اندیشههای فمینیستهای اروپایی درآمیخته است) را سدِّ راهِ حقوقِ زنان بومیِ سامی میداند. وی بزرگترین ضعفِ مطالعات زنان را ناآشنایی با دیدگاهها و نظریهپردازیهای زنان بومی میپندارد و معتقد است حوزههای تحلیل این زنان، تنها به تبعیض و برابری جنسیتی محدود نیست، بلکه فضای مشارکت سیاسی و بازار کار را هم در برمیگیرد. وی عقیده دارد «امنیت» و «آزادی»، برای بهبود شرایط و انسجام احساسات فردی و جمعی زنان ضروری است، اما لزوماً پیوندی بین این دو مقوله (امنیت و آزادی) وجود ندارد!
بر اساس پژوهشهای کوکانن، زنان معترضِ بومی، با نقدِ زنان سفیدپوست لیبرال نشان دادند که تمرکز انحصاری بر تبعیضهای جنسیتی، به معنای نادیده گرفتن خشونتهای ساختاریافتهای است که در بطن زندگی زنان بازتولید میشوند. مطالعات زنان بومی، تنها بر نابرابری جنسیتی انگشت نمیگذارد؛ بلکه تحلیلِ درهمتنیدهی فقر، جنسیت و اشتغال در سایهی عدالت اجتماعی نیز مرکز توجه آنان است.
مصاحبهگر: در حال حاضر مشغولِ چه پروژهای هستید؟
کوکانن: اکنون در حالِ تکمیلِ پروژهای تطبیقی دربارهی جنسیت و آزادی، با تمرکز در مناطق کانادا، گرینلند (Greenland) و سامی [۴] هستم. انجمن علوم اجتماعی و انسانشناسی کانادا از این پروژه حمایت میکند. توجه من معطوف است به چگونگی رشد دولتهای محلی و خودمختاریِ بومی که در سطوح مختلف شکل گرفته است. چنین مسائلی در کمیتههای بینالمللی، از جمله کارگروه دائمیِ سازمان ملل در مشکلات مرتبط با اشخاص بومی و اعلامیهی سازمان ملل در خصوص حقوق اشخاص بومی، فراوان مطرح میشوند؛ اما دربارهی فهم و برداشت مردم از خودمختاری، اطلاعات زیادی نداریم. طی مصاحبههایی که داشتم دریافتم که برداشت زنانِ محلی از استقلال الزاماً با بحثهای مطرح شده در انجمنهای بینالمللی همسان نیست. من با مردان نیز گفتوگوهای بسیاری داشتهام، اما بیشتر زنانی برایم جالب توجهاند که حضور مستقیم در سیاست نداشته و فعالیتهایشان در سازمانهای زنان یا رهبریِ جنبشهای محلی متمرکز بوده است.
مصاحبهگر: آیا معتقدید تفاوتی جنسیتی در برداشتها و نظریهپردازیهای مربوط به خودمختاری اثرگذار است؟
کوکانن: قطعاً همینطور است. زنان به این موضوع از دیدگاه محلی مینگرند، گرچه برخی از آنان در تعریفِ خودمختاری از منظر گفتمان عمومی صحبت میکنند، یعنی به حق جمعی انسانها برای تصمیمگیریِ آزادانه در مورد مسائلشان ارجاع میدهند، نگرش همسو با تعاریف حقوقِ بینالملل. اما اغلب آنها به خودمختاری همچون مفهومی ارتباطی مینگرنند، یعنی از منظر روابط و روابط بازسازنده. در وهله اول، زنان بر کنشورزی هم در سطح فردی و هم جمعی تأکید فراوانی دارند. به دیگر بیان، خودمختاری صرفا چیزی جمعی نیست بلکه آزادی فردی زنان، حق مالکیت بر بدن، تولیدات و مقابله با خشونت نیز در تعریف آنان از خودمختاری جای میگیرد. برای زنان محلی، ایستادگی در برابر خشونت و آزادی عمل، از مهمترین چالشهای جهانی به شمار میآید. گرچه امنیت و آزادی، برای بهبود شرایط و انسجام احساسات فردی و جمعی زنان ضروری است، اما پیوندی بین این دو مقوله (امنیت و آزادی) مشاهده نمیکنیم و این موضوع سنگ بنای پژوهش ما شد. اساسیترین پرسش این است که چگونه برای زنان، امنیت و آزادیِ بومی را تأمین میکنید درحالیکه آنان در جامعهی خود احساس امنیت و آزادی نمیکنند؟ در کانادا، ۱۵۰۰ زن بومی ناپدید شده یا به قتل رسیدهاند. سؤال مهم این است چگونه نهادهای حکومتی و دولت خودمختارِ بومیای بسازیم که روابط پدرسالاری را که زنان را در جایگاه تسلیم و ترس دائمی از خشونت قرار میدهد بازتولید نکند.
مصاحبهگر: آیا تنش میانِ آزادی جمعی و فردیِ زنان بومی در جریان مبارزات آنان برای دستیابی به استقلال میتواند یک دوگانگی به وجود آورد؟
کوکانن: اگر این دوگانگی وجود داشته باشد، از سوی دیگران ایحاد شده است، نه زنان بومی. چنانچه این زنان برای حقوقی مخصوص خود، مثلا ایستادگی در برابر خشونت جنسیتی پافشاری کنند، متهم به تفرقهافکنی و ایجاد شکاف در بدنهی یکپارچهی اعتراضات زنان میشوند. از سویی، اعلامیهی سازمان ملل در خصوص حقوق اشخاص بومی (UNDRIP)، آشکارا حقوق جمعی و فردی را ترکیب کرده و چطور این دو یکدیگر را تقویت میکنند. به بیان دیگر، یک خط تمایز جنیستیشده درمیان است؛ مخالفتی با نوع بسیار خاصی از حقوق فردی زنان بومی، نه مخالفت با حقوق فردی به صورت کلی.
مصاحبهگر: به باور شما اساسیترین چالش فمینیستهای سامی چیست؟
کوکانن: بر اساس تحقیقات من و مصاحبه با زنان سامی، مشکلات آنان برای دستیابی به استقلال، گسترهی وسیعی دارد از جمله ایجاد ظرفیت در جامعهی سامی و همچنین طرحِ بحثهای عمومی دربارهی خشونت علیه زنان که هنوز هم تابو به شمار میرود. در این منطقه، پیوندهای خانوادگی بسیار قوی است و بیان تجربههای خشونت و یا مقابله با آن، طردشدنِ اجتماعی را تقویت میکند. در نتیجه مردم نسبت به حل این معضلات، تمایلی نشان نمیدهند.
مقابله با خشونت جنسیتی، تا همین اواخر از اولویتهای نهادهای سیاسیِ سامی از جمله پارلمانها به شمار نمیرفت. نمایندهی سامیان در نروژ در دولت وقت، به مقابله با خشونت علیه زنان سامی بهعنوان بخشی از بدنهی ملتسازی سامی و سلامت افراد و جوامع اشاراتی داشت. به نظر من، این یک شروع بسیار مهم است و نهادهای سیاسی دیگر، از جمله نمایندگان سامی در سوئد و فنلاند باید با این رویکرد پیش بروند.
مسئلهی مهم دیگر، کارهای به اصطلاح مراقبتی و نیز خانواده و فرزندان است. زنان، آموزش زبانِ سامی به کودکان را عاملی حیاتی برای دستیابی به استقلال میدانند. این کودکان، هویت ملیِ نیرومندی دارند که در فرآیند ساخت نیروها، جامعه و ملت بسیار مهم است. در واقع انتقالِ فرهنگ و زبان از مسائل کلیدی فمینیستهای سامی محسوب میشود.
مصاحبهگر: بهعنوان یک پژوهشگر فمینیست، اساسیترین مسائل برای شما چه بوده است؟
کوکانن: ایجاد پیوند ناگسستنی میان مطالعات نژادی و استعمارگرایانه با نظریههای فمینیستی. بهعنوان یک محقق فمینیست سامی معتقدم که مطالعات فمینیستی این منطقه باید گسترده شود، بهویژه حوزههای مطالعات فمینیستهای لیبرال، در اروپای شمالی؛ چراکه مطالبات و بررسیهای آنان به مفاهیم تبعیض و برابری جنسیتی محدود است. بزرگترین ضعف مطالعات زنان در ناآشنایی با دیدگاهها و نظریهپردازیهای زنان بومی است، چراکه حوزههای تحلیل این زنان نهتنها به تبعیض و برابری جنسیتی محدود نیست، بلکه فضای مشارکت سیاسی و بازار کار را هم در برمیگیرد.
در واقع جریانهای اصلی فمینیستی، آشکارا یا در پرده، مبارزات زنان بومی را بهعنوان بخشی از جنبشهای فمینیستی نمیپذیرند، یا مبارزات آنها را در سطوحی پایینتر از این جریان میشناسند؛ مگر اینکه صحنهی اصلی مبارزاتشان، محدود به برابری جنسیتی باشد! در واقع اندیشهی فمینیستهای اروپای شمالی با نگرشهای استعمارگرایانه درآمیخته است. از این رو استعمارزدایی لازمهی این جریانات است. زنان معترضِ بومی، با نقدِ زنان سفیدپوست لیبرال نشان دادند که تمرکز انحصاری بر تبعیضهای جنسیتی، به معنای نادیده گرفتن خشونتهای ساختاریافتهای است که در بطن زندگی زنان بازتولید میشوند. یعنی در ادبیات فمینیستی اروپای شمالی، نقدِ قوانین مربوط به شکار گلههای گوزن، جهانیشدن و تعرض به حوزههای تاریخی و یا آموزش زبانِ سامی به کودکان جایی ندارد! در واقع جنبشهای فمینیستی را در برابر این نگرانیها مسئول نمیدانند.
مصاحبهگر: صحبت از انتقاد به فمینیستهای سفیدپوست لیبرال به میان آمد، تاکنون مخالفت سرسختانهای بین فمینیستهای آکادمیک با جنبشهای بومیِ فمینیستهای سامی دیدهاید؟
کوکانن: از نگاه من جداییگزینی فمینیستهای لیبرال سفید، در ناآشنایی، بیتفاوتی و نادیدهگرفتنِ آشکارانهی زنان سامی، خود را نشان میدهد. در حقیقت، فمینیستهای لیبرال مستقیماً با نگاههای فمینیستی بومی به مخالفت نمیپردازند، اما بهسادگی از هرگونه همصدایی دریغ میکنند؛ حتی شک دارم که از وجود چنین جریان اعتراضی بومی آگاه باشند! کنفرانسهای زنان، مثال بارزی است از نادیدهگرفتن یا طردکردنِ فمینیستهای بومی و زنان سامی. در کنفرانسهای برپاشده توسط فمینیستهای اروپای شمالی، ترجیحاً زنانِ سامی فراموش میشوند، مگر آنکه کسی خطخوردگی نام زنان یک منطقه را یادآوری کند! کنفرانس نورا (NORA) [5] در نوامبر ۲۰۱۴، دربارهی تحقیقات جنسیتی شمال اروپا در روسکیلدِ (Roskilde) دانمارک، گواهی است بر درستیِ ادعای من؛ چراکه هیچ زنی از سامیان در این کنفرانس حضور نداشت. حتی پوستر این مراسم، با تصویر مردی سوئدی و ملبس به لباسِ زنان سامی به نمایش درآمد و در آخرین دقایق، به فکر یافتن سخنرانِ اصلیِ سامی افتادند. مشخصاً انتقادات فراوانی متوجه این رویکرد آنهاست.
مصاحبهگر: شما در کتابِ خود [۶]، در ضرورت بازاندیشی ساختارها و مباحث دانشگاهیِ مرتبط با بومیان صحبت کردهاید. به نظر شما فمنیسم دانشگاهی، خصوصا در کشورهای شمالی، برای پذیرا شدن نسبت به نقطهنظرهای بومی باید چه کند؟
کوکانن: پیشنهاد من ساده است. گرچه دشوار به نظر میرسد. در عمل، راهش این است که با یکدیگر حرف بزنیم، یعنی گفتگو و دیالوگ با یکدیگر در شرایطی برابرتر و گوش کردن بیشتر، بدون غرور و حس برتری. در واقع، بهمنظور مقابله با ساختهای استعمارگرایانه در رویکرد مطالعات زنان، بهتر است این گفتگوها در فضای فکری زنان بومی (در اینجا سامی) مطرح شوند. همانطور که پیش از این، در مورد اثرات منفیِ احساسِ برتریِ کاذب در حوزهی آکادمیک صحبت کردهام، به باور من، بزرگبینیِ استعمارگرایانه همچون برتریِ کاذبِ آکادمیک، میتواند عرصه را برای دیگر نگرشها و تحلیلها تنگ کند. البته چالشها و مشکلات زنان سامی به علت ناآگاهی یا بیتمایلی بهآسانی نادیده گرفته میشوند. علاوه بر این، فمینیستهای اروپای شمالی، حوزههای فقر و جنسیت را در یک پارادایمِ «درهمتنیده» [۷] بررسی نمیکنند. مسئلهی دیگر، بهحاشیهراندن اختلافات بر سر منابع، میان دولتهای اروپای شمالی و مستعمرات آنهاست. شالودهی قدرتِ اروپای شمالی بر استعمارِ سامیها استوار است و البته زدودن پیوندهای تاریخی یک ملت با سرزمیناش. دولت سامی، از منابع بومی خود، همچون دیگر دولتهای مستعمره، سیاست تأمین رفاه دولتهای اروپای شمالی را در پیشگرفته است.
استعمار رویدادی تاریخگذشته نیست؛ بلکه جریانی پویاست که همواره در ساختار جامعه بازتولید میشود. کافی است نگاهی بیندازیم به منطقهی گالوک [۸] (هستهی مقاومت در برابر برنامههای اکتشافی شرکتهای معدن) یا هر معدن دیگری که منبعی است برای استعمار؛ و بهموازات آن ابزاری است برای تصرف زمینهای متعلق به بومیان. این بهرهکشی و تصرف، حتی مسائل بومی، همچون قوانین مربوط به شکارِ گوزن را تحتالشعاع قرار میدهد. در دیگر مناطق و بهگونهای چشمگیر در شمال، شاهد رشدِ برقآسایِ عملیات اکتشاف معادن هستیم. با انجام این کار، دست بومیان از زمینهایشان کوتاه خواهد شد. به نظر من، مسائلی نظیرِ افزایش خودکشیِ گلهداران جوان در سوئد -که از میانگین خودکشی کشورهای اروپای شمالی نیز پیشی گرفته- با دیگر چالشها گره خورده است. هنوز هم مردم سامی نگاهی استعمارستیزانه به عملکرد اروپای شمالی ندارند. روشن است که سیاستِ استعمار، در کشورهایی همچون کانادا، آمریکا، نیوزلند یا استرالیا با اروپای شمالی متفاوت است. سخنان زیادی در پیوند با این نوع استعمار ناگفته مانده است و فهم این جریان دیگر در قالب ساختارهای گذشته ممکن نیست؛ بلکه باید دانست چگونه استعمارِ نو از رهگذر مداخلهی دولتها و انجمنهای چندملیتی بازتولید میشود. در مطالعات فمینیستی اروپای شمالی، رویکردهای درهمتنیده و اندیشههای استعمارزدایی، نادیده گرفته شده است. این ضعف اجازه نمیدهد که گفتمانهای سازنده میان فمینیستهای سامی و اروپای شمالی میشود.
مصاحبهگر: متوجه تنش میان فمینیستهای اروپای شمالی و سامی شدم، حالا میخواهم بدانم شما میان فمینیستهای پسااستعماری و بومی، چه تفاوتی قائلاید.
کوکانن: با در نظر گرفتن جایگاه ملت و استقلال، میتوان یک تفاوت را برجسته کرد. فمینیستهای بومی در جریان مبارزات خود، وجه جمعی «استقلال» و «ملتسازی» را مبارزهای فمنیستی میدانند، اما فمینیستهای پسااستعماری نه. فمینیستهای پسااستعماری دغدغهی ساخت جامعهای از آنِ خود را ندارند چراکه ملتسازی از نیازهای آنان به شمار نمیرود. منظورم از ملتسازی، جریانی شبیه به دولت-ملتِ وستفیلین [۹] و دولت مستقل نیست بلکه منظورم ملتسازی از منظر بازسازی جوامع بر پایهی باورهای خود بومیان هستم. فقدان مهم دیگر در تحلیل فمنیسم پسااستعماری، چیزی که خصوصا فمینیستهای بومی آمریکای شمالی عیان کردهاند، این واقعیت است که خشونت بنیادین دولتملت در سرکوب جوامع بومی و ملتهای بومی نهادینه است. این سیاستها میتواند به سلب مالکیت بومیان از زمینهایشان بینجامد. امروزه در نقاط مختلف جهان، بهویژه اسکاندیناوی، شاهد اکتشافات معادن و تصرف گستردهی منابع هستیم. اهمیت سرزمین و مسئلهی حقوق زمین، اگر هم بخشی از تحلیلهای فمینیست پسااستعماری باشد، محور اصلی نیست.
مصاحبهگر: بهعنوان آخرین سؤال، فمینیسم سامی برای شما چه معنایی دارد؟
به نظرم نقطهی عطف جنبش فمینیستی سامی، در نسل جوانترِ این زنان مشهود است. من دریافتهام که زنان جوان میتوانند جریانی الهامبخش را بیافرینند؛ حتی اگر آن جریان را در زمرهی مطالبات فمینیستی ندانند، اما بازهم پژواکی است از قامتِ خمناشدنی آن زنان. این جریان مطالبهگر با نقاب بازیگری و طنز در سریالهای تلویزیونی همچون «Wet Reindeer Fur Leggings» خود را نشان میدهد. همچنین مبارزه با خشونتِ نهادینهشده، در انجمنهای آل.جی.بی.تی تقویت میشود. سازمان تازهتأسیسِ سامینورا (Saminuorra) با ایجادِ چالش در رویکردهای شناختهشدهی سیاسی، خواهان مشارکت سیاسی با ساختاری متفاوت است؛ ساختارهایی که زنان را در جایگاه مصرفکننده نگاه نمیدارند. جریان مطالبهگر زنان را در میدانهای دیگر، همچون جنبشهای محلی، مشارکتهای اینترنتی، جنبشهای مقابله با گرم شدن زمین و مبارزه با اکتشافات معادن، شاهدیم.
مطالعات این زنان، تنها بر نابرابری جنسیتی انگشت نمیگذارد؛ بلکه تحلیلِ درهمتنیدهی فقر، جنسیت و اشتغال در سایهی عدالت اجتماعی نیز مرکز توجه آنان است.
منبع: کتابخانه دانشگاه تورنتو. متن اصلی را اینجا مشاهده کنید.
پینوشت:
[۱]: رانا کوکانن (Rauna Kuokkanen)، استاد علوم سیاسی و محققِ مطالعات بومی در دانشگاه تورنتو است که پژوهشهای خود را بر مسائل بومی در حوزههای زنان، فمینیسم، حقوق بشر، خودمختاری و حقوق مردم متمرکز کرده است. او پژوهشهای ارزشمندی در زمینهی فمینیسم بومی و خودمختاری بومیان انجام داده است.وی، دکترای خود را از دانشگاه بریتیش کلمبیا اخذ کرد و مقالاتش، در «مجلهی مطالعات بومی کانادا»، «مجلهی علوم سیاسی کانادا»، «فصلنامهی فرهنگی بقاء»، «فصلنامهی حقوق بشر»، «مجلهی بینالمللی فمینیسم»، «مجلهی مطالعات در ادبیات هندوستان» و… به چاپ رسیده است.
کوکانن در حال حاضر، کتابی با موضوعِ تجدید ساختارهای بومیِ خودمختاری و حاکمیت، در دستِ تکمیل دارد. همچنین مدتی رئیس صندوق جوانان سامی در فنلاند بود و بهعنوان معاون رئیس شورای سامی خدمت میکرد.
[۲]: همچنین این گفتوگو، در نشریهی پژوهشهای فمینیستی و جنسیتی زنان شمال اروپا به اسم NORA در ۱۴ دسامبر ۲۰۱۵ منتشر شد. [۳]: این مصاحبه، توسط آینا نابلاک (Ina Knobblock)، دانشجوی دورهی دکتری جامعهشناسی، گرایش مطالعات جنسیت در دانشگاه لوند سوئد انجام شد. [۴]: مردم سامی (Sami یا Saami)، از مردمان بومیِ ساکن منطقهی قطبی موسوم به سپمی (Sapmi) هستند، که امروزه شامل بخشهایی از دوردستهای شمالیِ سوئد، نروژ، فنلاند، شبهجزیرهی کولا و منطقهی مرزی بین جنوب و میانهی سوئد و نروژ میشوند. سامیان، تنها مردم بومی اسکاندیناوی هستند که تحت کنوانسیونهای بینالمللی به رسمیت شناخته شدهاند، و از این رو، شمالیترین مردم بومی اروپا به شمار میآیند. [۵]: کنفرانس NORA، پژواکی برای صداهای مختلفِ تحقیقات جنسیتی در شمال اروپاست که توسط مرکز تحقیقات جنسیتیِ وزارت فرهنگ و مطالعات دانمارک و دانشکدهی علوم اجتماعی روسکیلد (Roskilde) برگزار میشود. [۶]: Reshaping the University: Responsibility, Indigenous Epistemes, and the Logic of the Gift (۲۰۰۷) [۷]: Intersectional [۸]: Gallok یک منطقه در اروپای غربی در طول عصر آهن بود که تحتِ سیطرهی قبایل بومی قرار داشت. این منطقه شامل فرانسه، لوکزامبورگ، بلژیک، اکثر سوئیس، شمال ایتالیا و بخشهایی از هلند و آلمان در غرب راین میشود. [۹]: حاکمیت وستفیلین (Westphalian) یا حاکمیت دولت، اصل حقوق بینالملل است که هر یک از دولتهای ملی، دارای حاکمیت منحصربهفرد در سرزمین خود است. قدرت خارجی نباید در امور داخلی کشور دخالت کند و هر ایالت، بدون توجه به بزرگی و کوچکی، دارای حقوق برابر در نزد حاکمیت است.