اینجا نیستیم تا آنچیزی را که از قبل میدانستیم یاد بگیریم
پیششرط تفکر و فهمیدن، پرسیدن است. چیزی که به ندرت سرکلاسهای مدرسه و دانشگاه یادداده میشود. ما یاد میگیریم «جواببدهیم» اما به ندرت میدانیم که «چه بپرسیم». اما یک سوال خوب چیست و چطور میتوان پرسیدن را به دانشآموزان یاد داد؟
یک سوال خوب چیست؟ و چطور میتوان به دانشآموزان یاد داد روی نوشتن سوالهای خوب تمرین کنند؟ در کلاس درس تئوریهای فمینیست و کوییر من، یکی از دروس پایه برنامه آموزشی مطالعات جنسیت و زنان که چند سالی است تدریس میکنم، هر دانشجویی موظف است سوالهای بحثبرانگیزی را در مورد مقاله یا کاری که به کلاس ارائه میکند، مطرح کند. تمرینی که با اقتباس از یکی از استادان خودم، لیندا هاچین در دانشگاه تورنتو، در طول هفته اول یا دوم ترم تحصیلی از دانشجویان میخواهم سوالات بحثبرانگیز بنویسند و به من تحویل دهند. سپس من به سوالات آنها به همراه بازخوردی پاسخ میدهم که چگونه سوالات خود را تبدیل به بدیلی کنند که تعامل عمیقتری با متن مورد بحث برای خودشان و همچنین کلاس به وجود میآورد. من نام این جزوه را گذاشتهام «جزواتی در مورد چگونگی پرسیدن یک سوال خوب که گفتگو و بحث بیشتری را با همکلاسان شما بهوجود میآورد» و آن را زیر اکثر برنامههای تدریسم متصل میکنم.
همانطور که بخش عظیمی از روند کلاس شامل کاویدن بحث و گفتگو و منظور متن میشود، قدم بعدی تعامل انتقادی دانشاموزان با نوشته خواهد بود که سرآغازی است بر کنارزدن محدودیتهای محتوا و حتی طرز فکر موجود در محتوای متن. در اینجاست که تمرین و نوشتن سوالهای بحثبرانگیز به میان میآید. بیایید با هم این جزوه را مرور کنیم:
- تئوری را سه بار بخوانید: یکبار برای کسب یک نقشه ذهنی از مقاله/بخش/متن، یکبار برای فهمیدن لب کلام مورد بحث، و یکبار برای پیدا کردن سوالهای خود.
- بر حاشیههای متن یادداشت بردارید: متن را برهم بزنید. زیر آن خط بکشید، ستاره بزنید، سوالها را رد کنید.
- قدری استراحت کنید.
- به تکههایی از متن فکر کنید، اصطلاحات، عبارات، لحظههایی که غرایز شما را میپیچاند، و شما را ازار و اذیت میکند. این ادراک و احساسات، انتهای سرنخهای روشنی هستند که شما میتوانید بکاوید.
- بر روی عبارتهایی درنگ کنید که نامفهوم هستند یا بطور بخصوصی مفید بنظر میرسند یا خوب به شما نمیخورد. چرا این عبارات توجه غرایز شما را بخود جلب میکند؟
- ربط این عبارتها را به کل متن بیابید: چطور این تکه از متن میتواند بخشی از بستر بزرگتری باشد؟
- نوشته را انضمامی کنید. شما باید بدانید، و جزوه شما باید این اطلاعات را مهیا کند: چه کسی مقاله/بخش را نوشته است، انتظام عملی یا پیوند بینارشتهای آنها چیست، آنها چه چیزهای دیگری نوشتهاند، استدلالهای میانی آنها چیست، نویسنده مخاطب گفتگو کیست، عبارتهای کلیدی کدامند، اصطلاحات کلیدی کدامند، چه چیزهایی را متوجه نشدید؟ سوالهای بحثبرانگیز خود را ساده و رک و راست کنید.
- سوالهای خود را ویرایش کنید تا غلطهای املایی و دستوری را پیدا کنید.
- سوالهای خود را با پایان باز انتخاب کنید، تا مثلا با حقیقت یا ارجاعهای سریع و مستقیم به متن قابل پاسخدهی نباشند.
- مطمئن شوید سوالهای شما ربطی به اطلاعات دور از دسترس بقیه کلاس ندارد، یا به کلاس اطلاعات و زمینه کافی بدهید تا بتواند با سوال شما ارتباط برقرار کند. مطمئن شوید سوال در شروع قابل پاسخدهی است، مبهم نیست و بر حقایق و فرضیاتی که در محدوده گفتگوی کلاس ما قابل ارجاع نیست استوار نباشد.
- نقل قولها و شماره صفحات را به متن ارجاع دهید: کلاس را به سمت عبارت مربوطه سوق دهید، با صدای رسا آن را باهم بخوانید، نوشته و خود ساختار جمله را بکاوید تا به مشکلی که پیش روی شماست برسید. چیزی که میخواهم بگویم این است که ما به تمرینهای روخوانی ذخیرهنکننده ادبیات نیاز داریم، مخصوصا اگر به تاثیرات انکساری خود زبان علاقهمند هستیم.
- یک سوال بحثبرانگیز خوب بعضی از مشکلات متن را درون چارچوب دیگری قرار میدهد و سپس سعی میکند تا به مشکلات منطقی درونی و پارادوکسها برسد یا از طریق پیامدها، مفاهیم و کاربردهای تئوری فکر کند.
- به همین صورت، سوالهایی درباره تجربه یا پاسخها یا احساسات نمیتوانند سوالهای کمککنندهای باشند – سعی کنید از پاسخهای شخصی روی بگردانید و به جای آن روی شکل خردمند ایدهها و بحث تمرکز کنید.
- ما اغلب مایلیم سوالهای «آن مورد چطور» را بپرسیم: مثلا، در مورد آدمهایی که از این نظریه حذف شدهاند چطور؟ اگرچه این یک سوال غیرمنطقی نیست، ولی وقتی در این حالت پرسیده شود خیلی سوال پیچیدهای نیست چون آغازگر گفتگو نمیشود. تنها جواب «آن مورد چطور» اینست: آنها آنجا نیستند. سازندهتر اینست که بپرسید: چطور موارد استثنا در کُنه این کار توجیهات، مشکلات یا پارادایمهای خاصی را تسهیل میکند، این پارادایمها کدامند و وقتی ما این تئوری را در منظر بزرگتری درنظر بگیریم چه اتفاقی میافتد؟ اگر ما این تئوری را از مرحله متفاوتی در تاریخ یا با فرضیات متفاوتی از اقتصاد سیاسی و غیره بنویسیم چه شکلی میشود؟
- ایده بدی نیست که در مورد چگونگی جواب سوالهای خود قبل از فرستادن آنها برای همکارانتان قدری فکر کنید. اگرچه گاهی اوقات شما گیر کردهاید و نیاز دارید تا در مورد این سوال با همکلاسیهایتان همفکری کنید. این خیلی هم خوب است.
- که مرا به این نکته رهنمون میکند: گاهی اوقات هوشمندانه و سازنده است که پیشگفتاری برای یک سوال بنویسید. آن پیشگفتار میتواند یک تاریخچه کوتاه خردمندانه از سوالهای شما باشد، و میتواند متنی که با آن کار میکنید را انضمامی کند، شاید سوالی که میخواهید بپرسید را با ارجاع به متنهای دیگر یا نقاطی از همان متن، شاخ و برگ دهد. این پیشگفتار را خیلی بلند ننویسید چون در این صورت کسی نمیتواند سوال اصلی را بکاود. همچنین ….
- اگر شما میتوانید سوال خود را به هنگام نوشتن پاسخ دهید، احتمالا فقط نیاز دارید نقطهنظر خود را بیان کنید و به سوال مربوط دیگری بپردازید.
- بعضی وقتها سوالی که مینویسید به سادگی سکوی پرشی به سوالهای بسط دادهشده بیشتری برای کلاس است. ردیف است! نکته این است که پرس و جو را تسریع کنید، نه اینکه نقش تسلط داشتن را بازی کنید: تعلیم و تربیت خوب به معنی رها سازی مایهگذاشتن از نفس در ایدههای خودتان است.
- بعضی وقتها شما با یک غریزه درگیرید، یک چیز قلمبه، یک احساس ناخوشایند و یک سوال نیمه آماده و شما به سادگی نمیتوانید بدون بلند فکرکردن در موردش از آن گذز کنید. آن افکار بهنظر نیمه آماده را به کلاس بیاورید: ما باهم جهت یا شکل سوال شما را پیدا میکنیم.
- دستآخر: وقتی شما نمیگیرید، نمیگیرید. از استاد یا همکلاسیهایتان کمک بخواهید، و برای آوردن سوالهای «من نمیگیرم» احساس راحتی و حمایتشدگی کنید. ما همه از این حرکتهای فروتنانه فکری و سخاوتمندانه سود میبریم.
یک سوال خوب، در یک نظر، یک سوال صادقانه است، سوالی که مثل یک تئوری خوب، بر لبه آن چیز که دانستنی است میرقصد، آن چیز که حدس و گمان در موردش ممکن است، آن چیز که در دسترس درک فوری ما از چیزی که میخوانیم است، یا چیزی که گفتنش ممکن است. یک سوال خوب، همچون یک تئوری خوب، میتواند برای خواندن دوستداشتنی نباشد، مخصوصا در اولین بازگوییهایش. و بعضی وقتها رد میشود و باید رها شود.
ولی ما گردهم نمیآییم تا نقش آن چیزی را که از قبل میدانستیم چطور انجام دهیم بازی کنیم. ما گردهم میآییم تا دوستنداشتنی باشیم و خودمان را جدا کنیم، تا همراه هم ایدههایی حتی سختتر بسازیم. قرار نیست آسان باشد. نیروی کار چیزی است که آن را زیبا میکند.
این یادداشت ترجمه تلخیصشدهای است از: