skip to Main Content
«بلوک تاریخی» به عنوان یک مفهوم استراتژیک
سیاست

گرامشی و استراتژی چپ معاصر:

«بلوک تاریخی» به عنوان یک مفهوم استراتژیک

تحولات اخیر نشان داده است که امکان دستیابی به تغییر سیاسی و شکستن «نئولیبرالیسم واقعاً موجود» وجود دارد. این تحولات اهمیت سیاست «جبهه‌ای» را افزایش داده است. در چنین شرایطی، مفاهیمی مانند «بلوک تاریخی» گرامشی به ما امکان بازنگری سیاست از یک منظر استراتژیک را می‌دهند.

مقدمه مترجم: امروز گرامشی چگونه می‌تواند در خدمت چپ باشد؟ برای مدت طولانی، شاهد بودیم که چگونه انقلابی ساردینی متفکر «هژمونی فرهنگی» از اهمیت «نبرد ایده‌ها» برای سیاست کمونیستی صحبت کرد. در مقابل این دیدگاه کلی، پاناگیوتیس سُتیریس در این مقاله از مفهوم «بلوک تاریخی» صحبت می‌کند. بلوک تاریخی، اتصال بین آگاهی و عمل و همچنین بین روابط اجتماعی-اقتصادی و تصمیمات سیاسی است: این لحظه‌ای است که نیروهای اجتماعی یک دیدگاه انتقادی و علمی در کل جامعه را برای هدف‌گیری اعمال قدرت تشکیل می‌دهند. سُتیریس در این مقاله همچنین بحث مفهومی «بلوک تاریخی» را در پیوند با چالش‌های استراتژیک چپ معاصر مورد توجه قرار می‌دهد که می‌تواند زمینه را برای سیاست فرودستان فراهم کند.

 

«بلوک تاریخی» یکی از مفاهیم شناخته شده در کار آنتونیو گرامشی است – اما بدون هیچ امتیاز تئوریک و استراتژیک برای گرامشی، توجه لازم را جلب می‌کند. در اغلب موارد، اصطلاح «بلوک تاریخی» برای اشاره به اتحاد‌های طبقاتی مورد استفاده قرار گرفته است که برای مثال در متون مختلف سنت حزب کمونیست ایتالیا به وضوح مشخص است. این واقعیت که مفهوم «بلوک تاریخی» به آسانی به اتحاد‌های اجتماعی مربوط می‌شود، ممکن است با خواندن سطحی برخی متون خاص نوشته شده توسط گرامشی قبل از به زندان رفتن او، مانند متن معروف «سوال جنوب» توضیح داده شود: در این متن، گرامشی یک استراتژی را برای شکستن بلوک دهقانان جنوبی و بلوک روشنفکری متصل به آن برای ایجاد اتحاد میان پرولتاریا و توده‌های جنوبی طراحی کرد. اما یک نگاه ساده به وضعیت‌های «بلوک تاریخی» در یادداشت‌های زندان نشان می‌دهد که این مفهوم معنای وسیع‌تری از یک اشاره ساده به اتحادهای اجتماعی دارد.

یک نگاه ساده به وضعیت‌های «بلوک تاریخی» در یادداشت‌های زندان نشان می‌دهد که این مفهوم معنای وسیع‌تری از یک اشاره ساده به اتحادهای اجتماعی دارد.

اولین اشاره به «بلوک تاریخی» را می‌توان در دفتر چهارم در بخشی در مورد اهمیت ساختارهای روبنایی و رابطه ضروری میان زیربنا و روبنا یافت. در این بخش گرامشی به مفهوم «بلوک تاریخی» جورج سورل (۱۸۴۷-۱۹۲۲) نظر دارد. جالب است به این موضوع توجه داشته باشیم که هیچ وضعیتی از مفهوم «بلوک تاریخی» در کار سورل وجود ندارد. والنتینو گراتانا این موضوع را مطرح می‌کند که گرامشی، امکانی برای خواندن «بازتاب‌های خشونت» سورل را در زندان نداشت اما تحلیل‌های مشهور سورل از اساطیر را در ذهن خود داشت، و به ویژه بر اینکه این تصاویر باید به صورت کلی به عنوان نیروهای تاریخی مورد توجه قرار بگیرند، پافشاری می‌کرد.

در دفتر هفتم، مفهوم «بلوک تاریخی» در انتقاد گرامشی از فلسفه کروچه بار دیگر ظاهر می‌شود. برای گرامشی مفهوم بلوک تاریخی معادل «روح» در مفهوم ایده‌آلیسم کروچه است و همچنین فعالیت دیالکتیکی و فرآیند تمایزیابی «تمایزها» بدون سوال از دلایل وحدت واقعی مشخص می‌شود. در نسخه دوم این متن که در دفتر دهم آمده است، مفهوم بلوک تاریخی (دوباره به سورل نسبت داده می‌شود) مربوط به وحدت فرآیند واقعیت به عنوان «واکنش فعال انسان به ساختار» مطرح می‌شود. در بخش دیگری از دفتر هفتم، گرامشی بلوک تاریخی را به نیروی ایدئولوژی و روابط میان ایدئولوژی‌ها و نیروهای مادی پیوند می‌زند و اصرار می‌ورزد که این در واقع یک رابطه دیالکتیکی ارگانیک است و تمایزها تنها برای دلایل دیالکتیکی ساخته شده است.

یکی از نکاتی که مارکس بر روی آن تائید می‌کند این است که اعتقادات و باورهای مردمی اغلب یک انرژی مشابه با نیروی‌های مادی و یا چیزی شبیه به آن است که بسیار قابل توجه است. من فکر می‌کنم تجزیه و تحلیل این نکته منجر به تقویت مفهوم «بلوک تاریخی» می‌شود، جایی که دقیقاً محرک‌های مادی محتوا و ایدئولوژی‌ها شکل هستند و تمایز شکل و محتوا صرفاً دیالکتیکی است؛ چراکه نیروهای مادی بدون شکل از لحاظ تاریخی غیرقابل تصور خواهند بود و ایدئولوژی‌ها بدون نیروهای مادی فانتزی‌های فردی خواهند بود.

مفهوم بلوک تاریخی در دفتر هشتم نیز آمده است، جایی که گرامشی بر هویت میان تاریخ و سیاست تاکید می‌کند؛ هویت میان «طبیعت و روح»، در تلاش برای تعریف یک دیالکتیک از لحظات مشخص (اتحاد متضاد و متمایز). در نسخه دوم این بخش در دفتر سیزدهم، گرامشی درباره هویت میان «ساختارها و ساختارهای روبنایی» صحبت می‌کند. این مفهوم بلوک تاریخی به عنوان اشاره به وحدت (دیالکتیکی) کل جامعه و به ویژه ارتباط میان تمایلات مادی و بازنمودهای ایدئولوژیک و وزن چنین رابطه‌ای میان شرایط مادی و ایدئولوژی‌ها به عنوان شرط پراکسیس انقلابی، در بخش‌های بعدی از دفتر هشتم نیز مطرح شده است. در این بند، به ویژه یک نکته قابل توجه است: شیوه‌ای که دیالکتیک تنگاتنگ میان روابط اجتماعی تولید و «کل پیچیده و متناقض از ساختارهای روبنایی» باید به عنوان پایه‌ای برای یک جهت‌گیری سیاسی و استراتژیک انقلابی باشد- یک استراتژی که ایدئولوژی را در نظر می‌گیرد اما یک رابطه دیالکتیک با روابط اجتماعی تولید را نیز حفظ می‌کند.

برای گرامشی، مفهوم تاریخ اخلاقی- سیاسی که توسط فلسفه کروچه مطرح می‌شود، دقیقاً نمی‌تواند توجیه خود را در مفهوم بلوک تاریخی پیدا کند: یک رابطه نزدیک میان روابط اجتماعی و اقتصادی از یک سو و اشکال ایدئولوژی-سیاسی از سوی دیگر. به همین ترتیب، در اولین یادداشت دفتر دهم (که به‌طور خلاصه است)، گرامشی مفهوم بلوک تاریخی را به عنوان یک جنبه حیاتی از تلاشش برای توسعه یک فلسفه عملی که قادر به پاسخگویی به سوالات مطرح شده از مفهوم اخلاقی-سیاسی تاریخ کروچه است، در نظر می‌گیرد. در این بند «هژمونی» و «بلوک تاریخی» به‌طور نظری با «تاکید» همراه است. مفهوم بلوک تاریخی در سراسر تقابل گرامشی با مفاهیم کروچه وجود دارد. برای گرامشی، بلوک تاریخی می‌تواند یک راه‌حل تاریخی و غیرمنتظره برای مسئله رابطه میان لحظات مختلف (سیاسی، اقتصادی، ایدئولوژی) کل جامعه ارائه دهد. مفهوم بلوک تاریخی در قطعه تعادل نیروها در دفتر نهم آمده است، همچنین در قطعه معروف درباره ساختار احزاب در دوره بحران ارگانیک در دفتر سیزدهم نیز به آن اشاره شده است. در این متون، گرامشی قصد دارد بیشتر بر اهمیت ابتکارات سیاسی برای آزاد کردن پتانسیل اقتصادی و سیاسی یک بلوک تاریخی جدید که ممکن است شامل استفاده از زور نیز باشد، تاکید کند.

ویژگی استراتژیک مفهوم بلوک تاریخی را – و روابطی که این مفهوم با دستیابی به هژمونی دارد- در قطعه معروف در گذر دانش به فهم، احساس، و بالعکس برای فهم، دانستن در دفترم چهارم و دفتر یازدهم آمده است. تمرکز اصلی در اینجا بر ارتباط ویژه میان روشنفکران و مردم-ملت و همچنین ارتباط میان حاکمان و حکومت و نیاز به روشنفکران نه تنها برای تفسیر لحظه تاریخی-سیاسی به شیوه انتزاعی، بلکه برای درک «هیجان» طبقات فرودست و انتقال دیالکتیکی آن به یک «مفهوم از جهان عالی‌تر» است. برای گرامشی، این دقیقاً مربوط به ایجاد یک «بلوک تاریخی» است و این جایی است که می‌توانیم تشابه میان مفهوم بلوک تاریخی و یک وضعیت هژمونی را ببینیم.

به‌طور خاص، ژاک تکسیر تأکید بر اهمیت استراتژیک مفهوم بلوک تاریخی در تدوین نظریه گرامشیسم دارد. برای او، مفهوم بلوک تاریخی مفهومی است که به ما اجازه می‌دهد تا در مورد یکپارچگی و ارتباط میان اقتصاد، سیاست و ایدئولوژی در چارچوب نظریه گرامشیسم هژمونی و دولت انتگرال (حداکثری) بحث کنیم. در نتیجه تکسیر مفهوم بلوک تاریخی را به عنوان یک گره نظری در نظریه هژمونی گرامشی معرفی می‌کند. برای تکسیر مهم آن است که به دقت از تعریف گرامشیسم از «جامعه مدنی» و شیوه‌ای که در آن مجموعه‌ای از عملکردهای سیاسی و ایدئولوژیکی، روابط، باورها که توسط روابط اجتماعی تولید تعیین می‌شوند، پیگیری شود. بنابراین، برای تکسیر ساخت بلوک تاریخی جدید، مفصل‌بندی جدیدی از اقتصاد، سیاست و ایدئولوژی است که در مبارزه برای کسب هژمونی قرار دارد.

بلوک تاریخی یک مفهوم استراتژیک است و نه یک مفهوم توصیفی و تحلیلی. بلوک تاریخی اتحاد میان طبقاتی که تاکنون محقق شده‌اند را تعریف نمی‌کند بلکه یک وضعیت اجتماعی و سیاسی در حال ساخته شدن است.

در این میان تکسیر بر این واقعیت نیز تاکید می‌کند که مفهوم بلوک تاریخی دلالت بر «یکپارچگی ارگانیک» میان دولت و اقتصاد دارد که بر طبق آن همه انواع شکل‌های اقتصادگرایی صرف از بین می‌رود. تکسیر به‌طور خاص به قرائت قدرتمندانه از مفهوم جامعه مدنی، که به دیالکتیک اقتصاد و سیاست در بلوک تاریخی اشاره دارد، می‌پردازد. برای او، مفهوم جامعه مدنی تنها به حوزه هژمونی سیاسی و فرهنگی اختصاص ندارد، بلکه به فعالیت‌های اقتصادی نیز مربوط می‌شود. گرچه تکسیر میان ساختار اقتصادی و جامعه مدنی تمایز قائل می‌شود، اما به گرامشی ارجاع می‌دهد که برخی از جنبه‌های مهم فعالیت و رفتار اقتصادی بخشی از مفهوم گرامشیسم جامعه مدنی هستند، به ویژه در مورد دو مفهوم اساسی: انسان اقتصادی و بازار تعیین شده. به این معنا می‌توان گفت ظهور یک بلوک تاریخی جدید تنها به معنای ظهور یک ساختار اقتصادی جدید نیست: بلکه با ظهور یک انسان اقتصادی جدید و یک پیکربندی جدید جامعه مدنی مرتبط است.

کریستین باکی-گلوکسمن همچنین تفسیر مهمی از مرکزیت نظری مفهوم بلوک تاریخی برای ماتریالیسم تاریخی ارائه می‌دهد. برای او، ما باید از ادعای گرامشی آغاز کنیم که بر طبق آن ساختار (زیربنا) و روبنا یک بلوک تاریخی را تشکیل می‌دهند. نخستین خطا «شناسایی ناب و ساده میان بلوک تاریخی و اتحادهای طبقاتی است (…) یا حتی تلفیق (…) کارگران و روشنفکران.» برای باکی-گلوکسمن بلوک تاریخی فراتر از اتحادهای طبقاتی است؛ زیرا این امر به معنای نوع خاصی از رهبری هژمونیک و توسعه ساختارهای روبنایی است «یک دولت یکپارچه که در رابطه ارگانیک میان رهبری و توده‌ها ریشه دارد.» علاوه بر این، مفهوم بلوک تاریخی فقط برای باکی-گلوکسمن پاسخ مادی‌گرایانه و ضداکنومیستی به روابط میان لحظات مختلف کل جامعه نیست؛ بلکه تلاش برای تجدید نظر در یک استراتژی انقلابی برای دوره گذار است.

برای کریستین باکی-گلوکسمن، فهم گرامشیسم از استراتژی انقلابی به عنوان ساخت یک بلوک تاریخی جدید، منجر به «اصلاح کل پروبلماتیک تخریب دولت به عنوان گذار به یک جامعه‌ی قانونی است؛ جایی که جامعه سیاسی توسط جامعه مدنی جذب شده است.» اصطلاح «بلوک تاریخی» صرفاً به معنای اتحاد طبقاتی که موفق به کسب قدرت سیاسی شده است نیست؛ بلکه شامل ساخت دستگاه‌های هژمونیک جدید، اشکال جدید اجتماعی، سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی است. در مخالفت با نمونه «بلوک قدرت»، بلوک تاریخی «ساخت تاریخی طولانی مدت یک سیستم هژمونیک جدید را بدون آن که طبقات صرفاً یک نمونه مکانیکی باشند که توسط دولت و یا بوروکراسی قابل کنترل باشند، پیش‌بینی می‌کند.»

همچنین بخوانید:  گرامشی؛ یک تفکر جهانی

مسئله‌ای که ما اخیراً شاهد آن هستیم این واقعیت را نشان می‌دهد که بلوک تاریخی یک مفهوم استراتژیک است و نه یک مفهوم توصیفی و تحلیلی. بلوک تاریخی اتحاد میان طبقاتی که تاکنون محقق شده‌اند را تعریف نمی‌کند بلکه یک وضعیت اجتماعی و سیاسی در حال ساخته شدن است. بلوک تاریخی ارجاع به شکل‌گیری یک اتحاد انتخاباتی یا جنبش‌های مختلف و مبارزات انتخاباتی در کنار هم نیست، بلکه به ظهور یک پیکربندی متفاوت در جامعه مدنی اشاره دارد؛ یعنی ظهور، در مقیاس وسیع، از اشکال مختلف سیاست و سازماندهی، گفتمان و روایت‌های جایگزین، که امکان ماتریالیستی آن وجود دارد که جامعه سازمان‌یافته و به شیوه‌ای متفاوت اداره شود. بلوک تاریخی همچنین به رابطه خاص میان سیاست و اقتصاد نیز اشاره دارد، یعنی نه فقط مفصل‌بندی الزامات و آرزوها، بلکه یک پارادایم اجتماعی و اقتصادی به عنوان آلترناتیو جایگزین می‌شود. به این ترتیب بلوک تاریخی جدید این وضعیت تاریخی را تعریف می‌کند؛ جایی که نه تنها اتحاد جدید اجتماعی تقاضای قدرت می‌کند، بلکه می‌تواند شکل اقتصادی و استراتژی اجتماعی خود را در موقعیتی برای هدایت جامعه قرار دهد.

در عین حال، بلوک تاریخی شامل رابطه ویژه‌ای میان توده‌های وسیع طبقات فرودست و شیوه‌های فکری جدید و همچنین ظهور اشکال جدیدی از روشنفکران توده‌ای است که هر دو انتقادیند و در مبارزه سیاسی سرمایه‌گذاری می‌کنند. این دقیقاً همان چیزی است که از گرامشی می‌شنویم، زمانی که گرامشی از عبور از دانش به فهم و اشتیاق سخن می‌گوید. تا آنجا که به سازمان‌های سیاسی مربوط می‌شود، مفهوم بلوک تاریخی، نیازمند نوعی رهبری است که مستلزم ریشه‌کنی، مشارکت و بسیج توده‌هاست: یک رهبری که یک رابطه «ارگانیک» میان رهبران و رهبری‌شوندگان است که در چارچوب مبارزه برای هژمونی پرولتاریا، سیاست‌زدایی توده‌ها و تدارک جمعی را شامل می‌شود. همچنین به تحقق اشکال سیاسی و اقتصادی جدید و تدارک کامل آنچه که می‌تواند به عنوان یک استراتژی «قدرت‌دوگانه» در غنی‌ترین معنای این اصطلاح تعریف شود، بیان می‌شود.

بدین ترتیب واضح است که مفهوم بلوک تاریخی، زمانی که در زمینه سیاست طبقات فرودست استفاده می‌شود، به استراتژی (ضد) هژمونی اشاره می‌کند. هژمونی بالقوه نیروهای کارگری (به این معنا که توانایی آنها واقعاً به نیروهای پیشرو یک جبهه بزرگ تبدیل شده است) که باعث ایجاد یک روند تحول اجتماعی می‌شود که ایجاد شرایط برای یک بلوک تاریخی جدید است. و این امر بیان جدیدی میان نیروهای اجتماعی، اشکال اقتصادی جایگزین که با روابط اجتماعی تولید سرمایه‌داری، اشکال جدید سیاسی سازماندهی و تصمیم‌گیری‌های دموکراتیک و مشارکتی شکسته شده است، بیان می‌شود. مبارزه برای تسخیر هژمونی به معنای مبارزه برای ایجاد یک بلوک تاریخی جدید است.

بلوک تاریخی شامل رابطه ویژه‌ای میان توده‌های وسیع طبقات فرودست و شیوه‌های فکری جدید و همچنین ظهور اشکال جدیدی از روشنفکران توده‌ای است که هر دو انتقادیند و در مبارزه سیاسی سرمایه‌گذاری می‌کنند.

به همین دلیل است که مفهوم بلوک تاریخی امروز بیشتر مربوط به بحث درونی چپ است. دلایل در درجه اول سیاسی هستند و در پیوند با پویایی لحظه تاریخی قرار دارند. عقب‌نشینی ماندگار از چپ، که نتیجه تلفیقی از پیروزی نئولیبرالیسم و فروپاشی «سوسیالیسم واقعا موجود» است، در دراز مدت، مسائل استراتژیک را به عنوان مسائل ثانویه مطرح ساخته است. آنچه لازم بود به نظر می‌رسد وحدت و اتحاد به گرد مبارزات فوری و جنبش‌های مقاومت بود. بحث‌های استراتژیک یا به سمت پیشرفت‌های نظری کشیده می‌شدند و یا تنها به روزهای بهتر در آینده نامعلوم ارجاع می‌دادند. حتی پس از احیای جنبش‌های اعتراضی جمعی پس از سیاتل در سال ۱۹۹۹، تجدید مسائل استراتژیک که از سوی دنیل بن‌سعید در سال ۲۰۰۶ مورد بحث قرار گرفت، هنوز راهبردهای استراتژیک خاصی را ارائه نکرده است.

با این وجود، روند اخیر حوادث ما را یک‌بار دیگر به ضرورت توضیح درباره این مسائل هشدار می‌دهد. در میان این تحولات، البته بحران اقتصادی جهانی در اواخر سال ۲۰۰۰، بحران نئولیبرالیسم و تجدید مبارزات سیاسی توده‌ای از سال ۲۰۱۱ تا به امروز، و شواهدی از یک بحران باز هژمونی در سطوح متفاونت «پیوندهای ضعیف» از زنجیره امپریالیستی – بحرانی است که می‌تواند با اصطلاحات گرامشی توضیح داده شود. در کشورهایی مانند یونان، چپ رادیکال (نه سوسیالیست‌ها) در موقعیت واژگون کردن رادیکال روابط قدرت سیاسی و پذیرش قدرت دولتی را دارد.

من می‌خواهم بر این واقعیت تأکید کنم که بحث بیش از پیش ضروری است. تحولات اخیر، مانند قیام‌ها در پارک گِزی در ترکیه، نشان داده است که آنچه ممکن است دوره جدیدی از قیام‌ها نامیده ‌شود، دور از دسترس نباشد. با این حال، از سوی دیگر رویدادهای به اصطلاح «بهار عربی» نیز نشان داده است که وقتی شوراهای مردمی توده‌ای به لحاظ سیاسی به پروژه‌های دموکراتیک سیاسی و رهایی‌بخش همراه با استقلال خاص تبدیل نمی‌شوند، نتیجه می‌تواند خیلی دردناک باشد. در عین حال، با توجه به بحران نئولیبرالیسم و چرخش فعلی اقتدارگرایی و انضباطی از حکومت نئولیبرال، تنها سهمی که نخبگان مسلط می‌توانند آن را به وجود آورند، همین ادامه دادن به بحران است که به معنای تفکر در مورد بازسازی لازم استراتژی انقلابی است. واقعیت این است که بدون شک «نوع ایده‌آل» برای انقلاب به این معنا نیست که ما به تغییر انقلابی نیاز نداریم. بلوک تاریخی جدید دقیقاً به یک فرایند انقلابی در نظم فعلی اشاره دارد.

با توجه به آنچه که گفته شد، ایده یک استراتژی برای ساخت یک «بلوک تاریخی» جدید، نشان می‌دهد که یک مدل تولید جایگزین باید در یک جهت توسعه‌یافته که نه تجاری و نه هدایت شده به سمت سود باشد، در نظر گرفته شود: یک راه جایگزین و غیرسرمایه‌داری (به عنوان ابعاد دیالکتیک اقتصاد و سیاست درون بلوک تاریخی). این شیوه توسعه نباید از نظر رشد کمی و یا به معنای توسعه سرمایه‌داری جایگزین در نظر گرفته شود اما با این حال به معنای راه جدید استفاده از ظرفیت‌های تولید اجتماعی و منابع جمعی است. این رویکرد شامل اشکال جدید برنامه‌ریزی اجتماعی دموکراتیک، علاقه به تجدید مسئله خودمدیریتی، اختصاص دوباره ظرفیت‌های تولیدی استفاده نشده، ایجاد شبکه‌های جدید توزیع غیر بازار، بازگشت به مالکیت عمومی کالاها و خدماتی که در حال حاضر با «انحصارات جدید» تهدید می‌شوند، است. این موضوع همچنین می‌تواند به معنای اهمیت جدید برای خودکفایی و کاهش وابستگی به جریان‌های بین‌المللی کالاها و منابع و همچنین بازنمایی‌های مصرف‌گرایانه از رفاه باشد.

چنین مفهومی از «برنامه اقتصادی» از تحول اجتماعی، به عنوان یک استراتژی برای توسعه یک بلوک تاریخی، نباید صرفاً به عنوان حدس و گمان در مورد اشکال اقتصادی جایگزین در نظر گرفته شود. این در واقع یک فرآیند آزمایش جمعی است که براساس ظهور اشکال اقتصادی جدید درون جنبش، مبارزات جمعی و مقاومت در برابر کالایی‌شدن کالاهای اجتماعی است. تجارب جمعی متعدد هستند: دفاع از خدمات عمومی و اشکال جدید اقتصاد منسجم به اشکال جدید سازماندهی و کنترل کارگری (اشغال کارخانه‌ها در آرژانتین، تلویزیون عمومی در یونان ). این تنها یک سوال از «مقاومت» نیست بلکه از سایت‌های آزمایش جمعی است که به ما امکان می‌دهد، بدانیم چه‌طور می‌توان به شیوه غیرسرمایه‌داری سازماندهی کرد. این بدان معناست که به نوعی «رد پا کمونیسم» در جنبش‌های فعلی و مقاومت اجتماعی علیه خشونت سرمایه و بازار را در بر می‌گیرد.

از سوی دیگر، تفکر به اصطلاح «بلوک تاریخی» جدید، نشان می‌دهد که چپ به یک روایت جایگزین برای کل جامعه فکر می‌کند – روایتی که کارگران از این پس رهبر (رهبری کننده) آن خواهند بود نه رهبری شونده در آن، همچنین فکر کردن به این موضوع که چه‌طور مبارزات کارگران در حال حاضر «پی‌ریزی» و ایجاد چنین (مقابل) هژمونی را با وجود تکه‌تکه شدن آنها در موقعیت‌ها و چشم‌اندازهای شغلی مختلف و بی‌ثباتی در وحدت آنها ارائه می‌دهند. امروزه نیروی کار جمعی نه تنها تکه‌تکه شده بلکه بیشتر تحصیل کرده شده است: چراکه دسترسی بهتر به دانش و ارتباطات و همچنین منابع لازم برای انجام خواست‌ها و نیازهای خود را در اختیار دارد. در تمام جوامع پیشرفته سرمایه‌داری، قشرهای میانی جامعه که جامعه‌شناسی سنتی آن‌ را «طبقه متوسط» می‌نامد که در واقع بخش‌ کارهای فکری در جامعه را در اختیار دارند یا آنچه پولانزاس به نام خرده بورژوازی جدید دستمزدی معرفی می‌کند، تحت حمله هستند: دستمزدهای تحت رکود، موانع رو به رشد در «ترقی» اجتماعی، وزن بدهی‌های خصوصی و بی‌ثباتی شغلی. در نتیجه، شکاف این «لایه‌های میانی» جامعه با بخش‌های مختلف طبقات بالا افزایش پیدا می‌کند و خواست‌ها و آرمان‌های آنها به طبقات پایینی (کارگر) نزدیک‌تر می‌شود. همه‌ی این تحولات در بیکاری توده‌ها و بی‌ثباتی عظیم در میان جوانان انعکاس یافته است – ابعاد پشت سر گذاشته شده از وقایع اخیر اجتماعی در جهان و احتمالاً آنهایی که هنوز نرسیده‌اند. بدین ترتیب، تمام نیروهای اجتماعی که به نوعی یا به هر دلیلی برای بقا مجبور به فروش نیروی کار خود هستند، در یک عمل جمعی در کنار هم قرار می‌گیرند. این یک پایه مادی نه تنها برای اتحاد اجتماعی است، بلکه شاهدی از حضور همه‌ی قشرها درون اعتراضات معاصر از جنبش «برآشفتگان» در اسپانیا تا جنبش «سنتاگما» در آتن و جنبش «اشغال» در آمریکا برای تجربیات، آرزوها و خواسته‌های جمعی است. اشکال جدیدی از «فضای عمومی» شکل می‌گیرد که نه تنها اجازه انجام همکاری‌های تاکتیکی ساده در جنبش‌های اعتراضی را می‌دهد، بلکه پتانسیل جمعی برای ایجاد خلاقیت و چشم‌انداز جدید را به جای «نئولیبرالیسم واقعاً موجود» فراهم می‌کند.

واضح است که مفهوم بلوک تاریخی، زمانی که در زمینه سیاست طبقات فرودست استفاده می‌شود، به استراتژی (ضد) هژمونی اشاره می‌کند. هژمونی بالقوه نیروهای کارگری (به این معنا که توانایی آنها واقعاً به نیروهای پیشرو یک جبهه بزرگ تبدیل شده است) که باعث ایجاد یک روند تحول اجتماعی می‌شود که ایجاد شرایط برای یک بلوک تاریخی جدید است.

همچنین بخوانید:  مسیر تحول و چشم‌انداز آینده سرمایه‌داری: نابودی نهادهای موجود یا دگرگونی؟

امروزه، بازاندیشی یک سیاست سوسیالیستی و انقلابی تنها شامل «تزریق» یک آگاهی سوسیالیستی به جنبش – هرچند دفاع از سنت سوسیالیست و کمونیست در یک دوره عقب‌نشینی ایدئولوژیکی ضروری است- نمی‌شود. مسئله شروع از آرزوها، خواسته‌ها و بازنمایی‌های ایدئولوژیک جمعی است که به شکل ماتریالیستی در شرایط و مبارزات نیروهای کار امروز ظهور یافته است. ایجاد شرایط برای یک بلوک تاریخی جدید تنها شامل فرموله کردن یک پروژه سیاسی نیست؛ بلکه در مورد کار بر روی روندها و پویایی‌های اجتماعی و تاریخی فعلی برای ایجاد اشکال سیاسی جدید است که امکان یک رابطه جدید دیالکتیکی میان «زیربنا» و «روبنا» را فراهم می‌سازد.

تمام این عناصر به مسئله برنامه اهمیت زیادی می‌دهند. برخلاف تمایل به نادیده گرفتن برنامه به نام تنها اتحاد به دور از رد ریاضت، مهم است استنباط کنیم که استراتژی برای یک بلوک تاریخی جدید نیازمند تشکیل یک روایت جایگزین نه فقط شکایت و تقاضاهای پراکنده برای کل جامعه است. چنین برنامه‌ای نمی‌تواند محدود به بازتوزیع درآمد، هزینه‌های عمومی و یا ملی باشد. همچنین باید آزمایش شکل‌های تولیدی جدید و روابط اجتماعی مبتنی بر خودمدیریتی، اشکال جدید کنترل کارگران و اشکال جایگزین هماهنگی و برنامه‌ریزی اقتصادی – چارچوب جمعی برای غلبه بر منطق سرمایه‌داری را شامل شود. این اظهارات مخالف شدید «تبدیل عملی» برخی احزاب چپ اروپایی است که میان یک سیاست ضدریاضت اقتصادی با هدف «دفاع از جامعه علیه ریاضت» از یک سو و تحول اجتماعی اروپا از سوی دیگر پافشاری می‌کنند. برعکس در مقابل، طراحی یک برنامه انتقال – ارائه هر دو خروج از ریاضت و آغاز یک تحول که به وضوح نه تنها با نئولیبرالیسم بلکه همچنین با جنبه‌های خاصی از روابط اجتماعی سرمایه‌داری نیز شکسته می‌شود- در دستور کار قرار گرفته است. این یکی از ابعاد مهم یک استراتژی انقلابی برای امروز است.

در یک دوره که اشکال بین‌المللی شدن سرمایه‌داری افزایش می‌یابد، این مسئله همچنین می‌تواند موضع‌گیری در مورد روابط قدرت در سطح بین‌المللی باشد. به این ترتیب، بحث‌های اخیر در درون چپ اروپایی، از جمله مربوط به رابطه با منطقه یورو یا اتحادیه اروپا، باید از طریق مقاصد استراتژیک آنها مورد توجه قرار گیرد. برای کشورهای در حومه جنوب اروپا، خروج از منطقه یورو و اتحادیه اروپا صرفاً در مورد حاکمیت پولی نیست (مسئله‌ای که در خود یک مولفه ضروری برای به‌دست‌آوردن کنترل دموکراتیک از سیاست اقتصادی است). چالش این است که کارگران می‌توانند یک جهت‌گیری جایگزین برای کل جامعه پیشنهاد کنند، به ویژه در کشورهایی مانند یونان، جایی که «بلوک تاریخی» بورژوازی همزمان استراتژی و مشروعیت خود را در «راه اروپا» به عنوان مسیری به سمت مدرنیزاسیون سرمایه‌داری ایجاد کرده است.

سیاست یک «بلوک تاریخی» جدید نیازمند چشم داشت به قدرت سیاسی است، به معنای همزمان یک دولت چپ اما همچنان و در کل تغییر در روابط قدرت فعلی است. اگر ما کاملاً آگاه باشیم که یک دولت «چپ‌گرا» در فرآیند طولانی و متناقض انتقال و مبارزه «از بالا» و «از پایین» شرکت می‌کند، این دولت می‌تواند به‌طور موثر بخشی از استراتژی انقلابی مدرن باشد. بنابراین، مسئله همزمان استفاده از قدرت دولتی (رادیکالیزه کردن چارچوب نهادی و قانون اساسی فعلی) و اشکال «قدرت مردمی» از پایین، بدون درنظر گرفتن مقابله دائمی با نیروهای سرمایه است. این یک مسئله‌ است که همچنان در جنبش کمونیستی، از توضیح «دولت کارگری» که در چهارمین کنگره بین‌الملل کمونیستی به پیشنهاد گرامشی از «مجلس مؤسسان» و یا پولانزاس که با امکان «یک مسیر دموکراتیک به سوسیالیسم» مواجه است و تا تناقضات معاصر تجربه‌های دولتی چپ مانند بولیوی، باقی مانده است. با این حال، بدون یک جنبش کارگری قوی و منسجم، بدون جنبش‌های اجتماعی رادیکال، بدون توسعه کامل تمام اشکال قدرت مردمی و خودسازماندهی، هیچ دولت چپ‌گرایی قادر به مقابله با فشارهای عظیم نیروهای سرمایه، اتحادیه اروپا و صندوق بین‌المللی پول نخواهد بود. به همین دلیل ضروری است که اشکال جدید قدرت اجتماعی و سیاسی از پایین و ایجاد اشکال جدیدی از شیوه‌های اجتماعی و تعامل مبتنی بر همبستگی و کار مشترک و اشکال جدید دموکراسی مستقیم را آزمایش کنیم.

به این ترتیب، استراتژی برای یک بلوک تاریخی جدید نیز نیاز به یک عمل جدید در سیاست، اشکال جدید سازمان‌های اجتماعی و سیاسی، فراروی از شکل سنتی حزب، فراروی از اتحادیه‌های سنتی و همچنین فراروی از سیاست‌های پارلمانی سنتی بورژوایی دارد. این دقیقاً در پیوند با نیاز به اشکال جدید سازماندهی جامعه مدنی در معنای وسیعی است که گرامشی به این مفهوم می‌دهد. برای مثال، یک راه مشخص، لوئی آلتوسر در سخنرانی خود در جلسات بیست و دومین کنگره حزب کمونیست فرانسه (PCF)، این راه را به شیوه‌های سیاسی مرتبط با یک بلوک تاریخی بالقوه نشان داد. دقیقاً ترکیبی از قدرت مردمی از پایین و اشکال جدید خودمدیریتی، کنترل کارگری و شکل‌های جایگزین هماهنگی اقتصادی است که می‌تواند شرایطی برای شکل مدرن «قدرت‌دوگانه» ایجاد کند؛ یعنی ظهور واقعی اشکال اجتماعی و سیاسی غیرسرمایه‌داری. لنین و گرامشی هر دو فکر می‌کردند که بدون پیشرفت اجتماعی و سیاسی، پیش از انقلاب و پس از آن، هیچ فرآیند تغییری وجود نخواهد داشت، در نتیجه در درون مبارزات، ما می‌توانیم ظهور اشکال اجتماعی جدید و روش‌های جدید سازماندهی تولید و زندگی اجتماعی را تجربه کنیم.

این مسیر قطعاً آسان نخواهد بود؛ چراکه این مسیر نیاز به یک جامعه در حال مبارزه برای تغییر ارزش‌ها، اولویت‌ها و مسائل خود دارد، همچنین نیازمند یک اخلاق جدید مشارکت و مسئولیت جمعی، مبارزه و تعهد به تغییر و یک فهم متعارف تغییریافته و تحصیل‌یافته دارد. به این معنا، وعده سیاست‌های چپ‌گرایانه نمی‌تواند یک بازگشت ساده به سال ۲۰۰۹ باشد، نه تنها به این دلیل که از لحاظ مادی غیرممکن است، بلکه همچنین به این دلیل است که ما می‌خواهیم از اعتماد به بازارها و مصرف حفظ شده توسط بدهی فراتر رویم.

تفکر به اصطلاح «بلوک تاریخی» جدید، نشان می‌دهد که چپ به یک روایت جایگزین برای کل جامعه فکر می‌کند – روایتی که کارگران از این پس رهبر (رهبری کننده) آن خواهند بود نه رهبری شونده در آن.

در چنین «جهان‌بینی» آموزش عمومی، بهداشت عمومی، حمل و نقل عمومی، حفاظت از محیط زیست، تعیین جمعی اولویت‌های غیر بازار و کیفیت زندگی اجتماعی روزمره به مراتب مهم‌تر از مصرف وارداتی و اعتبار ارزان است. استراتژی برای بلوک تاریخی جدید همچنین بر تمایل به تجدید دوباره و بازتعریف مفهوم «مردم» تاکید می‌کند. بلوک تاریخی به یک فرآیند پیچیده و در عین حال سیاسی، ایدئولوژیک و اجتماعی اشاره می‌کند که از طریق آن مردم می‌توانند در یک وضعیت مبارزه نه به عنوان یک موضوع انتزاعی سیاست‌های بورژوایی و نه به عنوان یک «اجتماع خیالی» از «ملت»، بلکه به عنوان یک اتحاد علیه سرمایه‌داری بالقوه از تمام اقشار اجتماعی که به نوعی برای معیشت خود تنها وابسته به فروش نیروی کار خود هستند، مجدداً ظاهر شوند. بلوک تاریخی همچنین بر اشکال جدید وحدت مردم، به ویژه در برابر تقسیمات ناشی از نژادپرستی و انواع نئوفاشیسم تاکید می‌کند.

چنین فرآیندی می‌بایست (و باید) همچنین یک فرآیند دانستن باشد – اول و مهم‌تر از همه در استفاده از دانش انباشته شده توسط افراد در طول جنبش‌های اجتماعی، همچنین به این معنی است که مبارزه، همبستگی و شیوه‌های جمعی، چارچوبی است که در آن دانش به دست می‌آید، یکی می‌آموزد که کارها را به روش دیگری انجام دهد و اشکال جدیدی از روشنفکری توده‌ای را دوباره در یک هژمونی فرهنگی جدید جمع‌آوری کند. از سوی دیگر، اگر سازمان‌های سیاسی نمی‌توانند از تجارب فعلی یاد بگیرند، اگر آنها خود در جریان فرآیندهای یادگیری و تبدیل تجربه مبارزه به استراتژی سیاسی نیستند، پس آنها قادر نخواهند بود که به روند تحول اجتماعی کمک کنند.

چنین استراتژی (و چنین دیالکتیکی میان استراتژی و تاکتیک) توانایی تبدیل جبهه‌های فعلی و بازترکیب فعلی چپ، تحولات در زمینه بازنمایی، مبارزات، مقاومت و پیشنهادات «اتوپیای عینی»، به یک بلوک تاریخی جدید و بسیار اصلی – یک پیش شرط برای یک فرآیند باز تبدیل اجتماعی است. همچنین در لحظه حال یک تلاش برای فکر کردن دوباره به استراتژی انقلابی است که یک استراتژی خیالی نیست؛ بلکه یک توالی باز از تحول و آزمایش است. امروزه سوسیالیسم را نمی‌توان به «شعارهای جادویی» در مورد قدرت کارگران، کنترل کارگران و یا دموکراسی کارگری کاهش داد – اگر چه لازم است که تجربیات سوسیالیستی قرن بیستم را به گونه‌ای خود-بحرانی بازبینی کنیم. امروز صحبت کردن درباره سوسیالیسم بر پویایی مبارزات، اشکال جدید دموکراسی و حاکمیت مردمی «از پایین» که در درون مبارزات ظاهر می‌شود، تلاش برای استفاده دوباره از فضای عمومی و ایجاد حوزه‌های عمومی-آنچه آلتوسر «اشکال مجازی کمونیسم» در جنبش‌ها و آرمان‌های معاصر می‌نامد- تاکید دارد.

در نهایت، این همه نیاز به بازنگری موضوع سیاست جمعی دارد. تمام تحولات اخیر، اهمیت سیاست «جبهه‌ای» را افزایش داده است. مخالفت با متافیزیک حزب به عنوان ضامن حقیقت و تنها خط راست؛ ما نیاز به یک مفهوم گسترده‌تر از جبهه سیاسی چپ داریم: این نه تنها باید یک اتحاد باشد، بلکه یک فرآیند دیالکتیکی، یک میدان مبارزه به مثابه یک فرآیند دموکراتیک جمعی، یک آزمایشگاه ایده‌ها از پروژه‌ها و حساسیت‌ها باشد.

برخلاف مفهوم ابزاری سنتی از سازمان سیاسی که مبتنی بر تمایز میان ابزار و اهداف است، یک استراتژی انقلابی باید بر اساس هویت ابزار و اهداف بنا شده باشد – که به این معنی است که شکل دموکراتیک این جبهه همچنین بازتابی از روابط اجتماعی جامعه آزاد آینده است.

در نتیجه، تحولات اخیر نشان داده است که امکان دستیابی به تغییر سیاسی و شکستن «نئولیبرالیسم واقعاً موجود» وجود دارد. برای اولین‌بار در مدت زمان طولانی، نیروهای چپ با چالش قدرت و هژمونی سیاسی مواجه‌اند. ما نمی‌توانیم مانع از بحث در مورد استراتژی انقلابی و چشم‌انداز سوسیالیستی در قرن بیست و یکم شویم. امروز مفاهیمی مانند «بلوک تاریخی» گرامشی به ما امکان بازنگری سیاست از یک منظر استراتژیک را می‌دهند.

 

متن اصلی در revueperiode

یک نظر
  1. بنظرم نویسنده همچون فردی که خواب میبیند درجدال است
    این جدال درذهن اومیان دانش (ها)است وآنچه دیده است دربیداری(مصایب طبقات مردم واقتصادشان).
    ازمیان مفاهیم زیادی که سخن رانده درباره۲تای آنها”هویت وروح”و “دانش وفهم واشتیاق”، اگرفقط کمی
    بیشترکارکرده بود متن متفاوتی بانتایجی دیگر مینوشت.
    بیشتردانش او حالا دیگر باحضور دانش کوژفی ،لکانی ،دریدایی و…میتوان گفت کمی باستانی است.
    بسیارکمی ازدانش او معاصراست.منظور ازدانش بدیهی است مفاهیم است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗