skip to Main Content
ارزش کار چیست؟
اقتصاد فرهنگ

گفتگوی امبر لَندگراف با انجمن علیه هویج به دستان

ارزش کار چیست؟

«انجمن علیه هویج به دستان» در انگلستان از جمله گروه‌هایی است که با هدف جلوگیری از کار رایگان و سوءاستفاده از کارگران فرهنگی تشکیل شده و در طی فعالیت خود موفق به برگزاری کارگاه‌ها، نمایشگاه‌‌ها، تولید راهنما‌های کاربردی برای آگاهی از وضعیت و ارائه روش‌های حمایتی گروهی شده است. با گسترش فعالیت‌‌های انجمن و آشنایی با گروه‎های دیگر، «بریگاد بی‌ثبات‌کاران» تشکیل شد تا کنشگری و ارتباطات خود را به حوزه‌های گسترده‌تر کار بی‌ثبات بسط دهند.

تلاش‌های هرروزه برای کاهش قیمت نیروی کار معمولا در حوزه‌های جدید یا منعطف‌تر کار اجرا شده و سپس با جا افتادن و توجیه عرفی، به بخش‌های دیگر سرایت می‌کند. در سال‌های اخیر، پولی شدن تحصیلات دانشگاهی و سیاست‌های آموزشی بازار محور به ایجاد توده‌ای از فارغ‌التحصیلان بیکار منجر شده که علاوه بر بدهکاری و وضعیت بی‌ثبات، خود تهدیدی دائمی برای افراد دارای کارهای ثابت محسوب می‌شوند. ایجاد ارتش ذخیره نیروی کار همیشه تمهیدی برای کاهش دستمزد بوده و ابتدا بر گروه‌ها و طبقات بی‌ثبات‌تر جامعه تاثیر می‌گذارد. بخش‌های رو به گسترش فرهنگی و هنری شاغلین و فعالانی از همه طبقات را در بر می‌گیرند. این نابرابری طبقاتی باعث می‌شود فارغ‌التحصیلان و یا تازه‌واردان به این حوزه‌ها با امکانات سراسر متفاوتی برای رشد مواجه شوند. برای مثال، عادی‌سازی کار رایگان در جهت ایجاد روابط و کسب تجربیات بیشتر -در قالب‌هایی همچون کارآموزی یا کار داوطلبانه، افراد زیادی که توان صرف وقت بدون دستمزد ندارند را از چرخه‌ پیشرفت و کار حذف خواهد کرد. همچنین باعث توجیه فرایندی خواهد شد که به سوءاستفاده بیشتر کارفرمایان می‌انجامد. علاوه بر این، قدرت بخش فرهنگی و هنری در اثرگذاری بر نسل‌های جوان‌تر، ارائه الگوها و محیط‌های کاری نوین سویه‌ای دوگانه دارد. رابطه بدنه فرهنگی و هنری با تبلیغات، خودارزش‌افزایی طبقاتی فرهنگ مصرف، اعیانی‌سازی سبک‌های جدید زندگی و مجموعه روابط کاری که به طور کلی صنایع خلاقه نامیده می‌شوند، انکارناپذیر است. این رابطه به هر جهتی میل کند، تاثیری فراتر از اجتماع عامل خواهد داشت. اگرچه انجام کار رایگان و شرایط بی‌ثبات همیشه در این بخش وجود داشته است، بسط این شکل از بهره‌کشی به تمامی حوزه‌های کاری به واسطه عرفی شدن اشکال کار رایگان و اجرای طرح‌های قدرتمند دولتی در جهت تضعیف نیروی کار، هم‌اکنون توجهی دوچندان از طرف افراد شاغل و فعالان بخش فرهنگ و هنر می‌طلبد. گشایش راه برای طرح‌هایی همچون «طرح کارورزی» از تیرماه امسال از طرف دولت، مسیری است که پیشتر و به شکلی مشابه در ایالات متحده، انگلستان، هند و… تجربه شده و هزینه‌های سهمگینی را به گروه‌های ضعیف‌تر جامعه مثل مهاجران، زنان و حاشیه‌نشین‌‎ها تحمیل کرده است. از دل این شرایط گروه‌های هنری و فعالان اجتماعی متعددی متحد شدند تا با حداقل ابزار شرایطی برای بقا و ایستادگی در برابر این وضعیت فراهم کنند. «انجمن علیه هویج به دستان» در انگلستان از جمله گروه‌هایی است که با هدف جلوگیری از کار رایگان و سوءاستفاده از کارگران فرهنگی تشکیل شده و در طی فعالیت خود موفق به برگزاری کارگاه‌ها، نمایشگاه‌‌ها، تولید راهنما‌های کاربردی برای آگاهی از وضعیت و ارائه روش‌های حمایتی گروهی شده است. با گسترش فعالیت‌‌های انجمن و آشنایی با گروه‎های دیگر، «بریگاد بی‌ثبات‌کاران» تشکیل شد تا کنشگری و ارتباطات خود را به حوزه‌های گسترده‌تر کار بی‌ثبات بسط دهند.

در بخش فرهنگی باید به جوابِ پرسشِ «کار شما چیست؟» توجه کرد. اغلب پاسخ می‌دهند: «منظورتان کار واقعی است، یا کاری که برای پول انجام می‌دهم؟» این پاسخ حسی عمیق از اسکیزوفرنیا را برملا می‌کند، که کارگران فرهنگی چگونه کار و زمانشان را درک و ارزش‌گذاری می‌کنند. همچنین ادعایی عجیب را آشکار می‌کند که گویی کارِ مزدی شکل غیرواقعی کار است.

انجمنِ علیه هویج به دستان(۱) (CWC)  یا «عهد»، مستقر در انگلستان، حول مسئله‌ کارآموزیِ بدون دستمزد سازمان‌دهی می-شود- تمثیلِ هویجِ آویزان جلوی کارگران فرهنگیِ نوظهور به این وعده اشاره دارد که کار مجانی در نهایت به موقعیت شغلیِ با حقوق منتهی خواهد شد. «عهد» تلاش می‌کند تا بعضی الگوهای رایج در مورد کارآموزی بدون دستمزد را از میان بردارد – به ویژه این باور که کار آموزی پیش‌نیاز ضروریِ دست‌یابی به شغل است. با توجه به نرخ بیکاری فزاینده‌ جوانان(۲)، توجیه سیستمی که از شما می‌خواهد با پذیرفتن سال‌ها کار رایگان، خود را بیش از پیش مقروض سازید مشکل است. عهد، پذیرشِ این امر را در مقام وضع موجود به پرسش می‌کشد، بهای کار را ترویج و از کارآموزانی که در این وضعیتند حمایت می‌کند. مشکلاتی که عهد به آنها اشاره دارد، برای همه‎ افرادی که کارآموزی بدون دستمزد را تجربه کرده‌اند آشنا به نظر می‌رسد. در مواجهه با این موقعیت‌ها، مهم است که کارآموز حقوقش را بشناسد. عهد، دره لغزنده‌ای که کارآموزی (بدون حقوق) و کار (با حقوق) را از هم جدا می‌کند، به چالش می‌کشد. حتی اگر تفاوت این دو نامحسوس به نظر آید، کارآموزان باید بدانند اگر حضور آنها در عملکرد موسسات میزبانشان ضروری است، این موسسات باید حداقل دستمزد را به آنها پرداخت کنند. برای کارفرمایان هم همان‌قدر مهم است درک کنند که یک جای کار نظام متکی به کار مجانی می‌لنگد و باید با کارمندان خود بر سر کار بدون سوءاستفاده از نیرویِ کار کارآموزان، مذاکره کنند.

این مصاحبه با مبادله‌ ایمیل‌های متعدد انجام شد. به دلیل اهداف مربوط به اعتراض، کارشکنی در کارخانه و افشاگری، اعضای عهد ناشناس باقی خواهند ماند. «عهد» از کارآموزان سابق یا فعلی، کارگران فرهنگی و مربیان سازمان یافته در لندن تشکیل شده که عمدتاً از بخش‌های خلاقه و فرهنگیند و در جلسه‌ّهایی منظم در رابطه با شرایط نیروی کارِ رایگان در جوامع معاصر هم‌فکری می‌کنند. آنها به روش کنش مشارکتی(۳) درحوزه‌ کارِ داوطلبانه، کارآموزی، کاریابی و کار مجانیِ اجباری پژوهش می‌کنند تا تأثیر این موارد بر شرایط مادیِ زندگی، امید به زندگی، ذهنیت و پیامدهای آن در آموزش، تعلیم مادام‌العمر، استثمار و منافع طبقاتی را درک کنند. برای عضویت در این گروه با carrotworkers@gmail.com تماس بگیرید.

امبر لندگراف مدیر مرکز فرهنگی XPACE است که از دانشجویان و هنرمندان نوپا حمایت می‌کند. او فوق‌لیسانس هنرهای زیبا در زمینه «نقد و روش‌های نمایشگاه‌گردانی» ‌را از دانشکده‌ طراحی و هنر دانشگاه اُنتاریو دریافت کرده و در مجله فیوز(۴)، گالری آزاد تورنتو و گالری هنر اُنتاریو کارآموز بوده است.

انگیزه شما از تأسیس انجمنِ علیه هویج به دستان چه بوده؟ در حال حاضر چند نفر عضو انجمنند؟ چه تجربیاتی برای عضویت در انجمن لازم است؟

انجمن علیه هویج به دستان: خواستِ ما از تأسیس انجمن، ایجادِ برنامه‌‎ای برای به چالش کشیدنِ استثمار نیروی کار مجانی در بخش فرهنگی و فراتر از آن بود. نقطه عزیمت ما ( نقطه ورود، تحول و پایان ما به عنوان یک گروه) تولید یک ضد راهنما در کارآموزیِ هنر بود. در طول سه سال فرآیند تولید و به همراه تجربیات مختلف و پروسه‌های پژوهش چریکی(۵)، برگزاری رویدادها و شرکت در جنبش‌های اجتماعی، اعضای گروه کم و زیاد شده‌اند. همیشه هشت تا دوازده نفر در هسته گروه بوده‌اند. همه‌ ما سابقه‌ کار فرهنگی داریم و به خلق روش‌های دیگرِ سازماندهی و تفکر درحوزه‌ کار علاقه‌مندیم ــ این الزامی رسمی نیست، نقطه‌ مشترکی است که با هم سهیم شده و آن را توسعه می‌دهیم.

چه اموری مانع سازماندهیِ کارآموزان در حوزه‌ نیروی کار مجانی هستند؟ با سازماندهی چه چیزی به دست می‌آید؟

ما غالباً با این پرسش مواجه‌ایم. رایج‌ترین پاسخ‌هایی که می‌شنویم این‌ها هستند: «این مسئله‌ فقط به طبقه‌ متوسط مربوط است» یا «این بخشی از مسیری است که همه باید طی کنند» یا «کارآموزی و مقروض شدن نشانه‌ متعهد بودن است.» باید تصریح کنیم که ظهورِ صنایع به‌اصطلاح خلاقه به معنی حضورِ بیشتر افراد از طبقه‌های مختلف در بخش فرهنگی نسبت به قبل است (دست‌کم فعلاً) و فرضیات مربوط به طبقهْ دیگر محلی از اعراب ندارند. باید اشاره کنیم که درآمدِ کارگران فرهنگی کمتر ازمتوسط دستمزد در انگلستان است – در نتیجه از نظر اقتصادی، این مسئله قطعاً مسئله‌ طبقه‌ متوسط نیست. ما سعی می‌کنیم غیرطبیعی بودنِ موقعیتی که در آن هستیم را نشان دهیم – کارآموزی به شیوه حاضر پدیده‌ای نسبتاً جدید است و همیشه این گونه نبوده است؛ به‌‌رغم اینکه گفتارِ پیرامون کارآموزی بر این دلالت دارد که گویی راهی است که همه باید طی کنند. از همه مهمتر کارکردن روی مخمصه‌هایی است که مردم حقیقتا در آن قرار دارند – شناخت و تصدیق علایق، رمانس و ایده‌آل‌هایی که ما را برای ادامه در این بخش تغذیه می‌کنند. ما معتقدیم باید از جایی که هستیم شروع کنیم تا سیاست‌هایمان را به جای دیگری موکول نکنیم. معمولاً دراین بخش می‌شنویم که سیاست واقعی در جای دیگر و بر مردم دیگر اتفاق می‌افتد. اما برای ما ( به عنوان هنرمند، کارگر فرهنگی، معلم و…) مهم است از جایی که هستیم آغاز کنیم و ابتدا با مسائل سیستماتیکِ وسیع‌تر و سپس با گروه‌ها و مبارزات دیگر پیوند عرضی برقرار کنیم. ما ساختا‌رهای حمایتی و فضاهای مشترکی می‌سازیم تا از نو به این بیاندیشیم که چگونه علایق‌مان که در حال حاضر به سمتِ شیوه‌های زندگیِ فردی، رقابتی وسلسله‌مراتبی می‌رود را در جهت شکل‌های دیگرِ فرهنگ مشترک و آموزش بر پایه‌ کار پیش ببریم.

آیا از زمان تأسیس انجمن علیه هویج به دستان، رابطه شما با ارزش کارِ خودتان تغییر کرده است؟

در بخش فرهنگی باید به جوابِ پرسشِ «کار شما چیست؟» توجه کرد. اغلب پاسخ می‌دهند: «منظورتان کار واقعی است، یا کاری که برای پول انجام می‌دهم؟» این پاسخ حسی عمیق از اسکیزوفرنیا را برملا می‌کند، که کارگران فرهنگی چگونه کار و زمانشان را درک و ارزش‌گذاری می‌کنند. همچنین ادعایی عجیب را آشکار می‌کند که گویی کارمزدی شکل غیرواقعی کار است. ما برای پاسخ به این پرسش تفاوت میان کار فردی خود و کار با انجمن را در نظر می‌گیریم. کار در انجمن، حسی عالی از حمایت در فضای کاری به ما می‌بخشد، مثلاً هم‌اکنون برای دانشجویان که به اسمِ بالا بردنِ قابلیت استخدامِ فارغ‌التحصیلان مجبور به کارِ عملی حرفه‌ای و کارآموزی هستند، به ابزار، استدلال‌، آمارها و کارگاه‌ها مجهزیم.

استثمار و کارِ مجانی در بخش فرهنگی حقیقتاً امری رایج است. به عنوان هنرمندان و کارگران فرهنگی، کار با انجمن به ما روش‌های جدید ساخت ابزار، فرآیند‌ها، دیدگاه و برخورد را یاد می‌دهد، که علاوه بر اشاره به مشکلات، نوع دیگری از کار کردن را نشان می‌دهند که فرایِ شیوه‌های رقابتی، فردی و جنون‌آمیزی است که به آن‌ها عادت کرده‌ایم و انتظار می‌رود که بپذیریم.

فارغ‌التحصیلی را تصور کنید که در یک گالری تجاری در لندن کارآموزِ بدون دستمزد است. او برای ناهارِ رئیسش غذای گران سفارش می‌دهد و برای مدیر که سه بلوک پایین خیابان می‌رود، تاکسی می‌گیرد. در همین حال از خود می‌پرسد چرا درحالی‌که برای این مخارج پول هست برای پرداخت دستمزدی منصفانه به او بودجه‌ای نیست و چرا او نباید از این موضوع خشمگین شود. انجمن از کسانی که در چنین شرایطِ استثماری کار می‌کنند، با ایجاد فضایی که در آن این جدال‌ها، تجربیات و احساسات منفی در محیط کار به هم پیوند خورده و به شیوه‌ای معنی‌دار تحلیل شوند، حمایت می‌کند. این تحلیل‌ها به مثابه تمرینی برای سازماندهی اموری است، که شرایطی کمتر استثماری به کارآموزان عرضه می‌کنند. این موضوع در پرسش از سیاست‌ها و رفتارهایی مشخص به ما اطمینان می‌دهد و نشان می‌دهد که استثمار و کارِ مجانی در بخش فرهنگی حقیقتاً امری رایج است. به عنوان هنرمندان و کارگران فرهنگی، کار با انجمن به ما روش‌های جدید ساخت ابزار، فرآیند‌ها، دیدگاه و برخورد را یاد می‌دهد، که علاوه بر اشاره به مشکلات، نوع دیگری از کار کردن را نشان می‌دهند که فرایِ شیوه‌های رقابتی، فردی و جنون‌آمیزی است که به آن‌ها عادت کرده‌ایم و انتظار می‌رود که بپذیریم.

همچنین بخوانید:  ربیعی: علاوه بر کارگران، وزیر بیکاران هم هستم

چه تفاوتی میان داوطلب، کارآموز و کارگر وجود دارد؟

در قانونِ انگلستان مرز این حوزه‌ها نسبتاً نامشخص است. اخیراً BECTU (نماینده کارگران رسانه، تئاتر و فیلم) در پرونده‌ای موفق شد حداقل دستمزد برای چند ماه کارِ یک کارآموز در صنعت فیلم را پس بگیرد. زیرا کارآموز اثبات کرد که آنچه انجام داده درواقع کار محسوب می‌شده است. در قوانین ملیِ حداقل دستمزدِ انگلستان، تفاوت اصلی میان کار کردن، داوطلب شدن یا کارآموزی در «تعهد یا الزام» است. مثلاً کار زمانی است که موظفید سر ساعت مشخصی آن را شروع و ترک کنید یا ملزمید که از قبل غیبت خود را اعلام کنید. همچنین قانون مشخص کرده است که کارآموزان، داوطلبان و آنهایی که قبل از استخدام باید مدتی کارآموزی کنند، کاری که در نبودشان به وسیله کارمند حقوق بگیر انجام می‌شود را نباید به عهده بگیرند. خیریه‌ها در قوانین ملیِ حداقل دستمزد استثنا هستند و برای پرداخت دستمزد، آموزش و بازپرداختِ زمان کاری داوطلبان تعهدی ندارند. احتمالاً این استثنا برای داوطلبان آکسفام (گروه بین‌المللی امدادرسانی برای مبارزه با گرسنگی و فقر)، عفو بین‌الملل و گروه‌هایی از این دست در نظر گرفته شده بود. اما از آنجا که بیشتر گالری‌های هنری عمومی، موزه‌ها و موسسات خصوصی در انگلستان به عنوان خیریه ثبت شده‌اند، از این قانون استفاده می‌کنند تا با پرونده دیگری از BECTU مواجه نشوند. از این‌رو مثلاً کارآموزی درموزه‌ تِیت به صورت «کارآموزی داوطلبانه» آگهی می‌شود. ما در ضد راهنمایمان می‌گوییم قانون خر است؛ چون از کارگران جوان یا کارگران در موزه‌ها و گالری‌های عمومی حمایت نمی‌کند(۶). در نتیجه، یادگیری که مسئله کلیدی در تجربه کارآموزی است، تحقق نمی‌یابد. همچنین با سرپیچی‌های مداومِ بسیاری از سازمان‌ها برخورد نمی‌شود. زیرا آن‌ها می‌دانند به دلیل کمبود موقعیت‌های شغلی در بخش‌های خلاقه و فرهنگی می‌توانند قانون را دور بزنند.

چه چیزی کار تلقی می‌شود؟ چه چیزی کار را ارزشمند می‌کند؟

در دنیای حاضر که بر پایه مردسالاری، سرمایه‌داری واستعمار شکل گرفته، کارعمدتاً با کارِ مزدی تعریف می‌شود، و اشکال کارِ زنانه‌ شده‌‌ای همچون مراقبت یا تولید مثل را دربر نمی‌گیرد. در عصر صنعت، تقسیم کار به کارِ تولیدی و بازتولید نیروی کار در دو بخش کارخانه و خانه نسبتاً مشخص بود. امروزه با خیزش شیوه‌ای از تولید که برخی آن را پست فوردیسم می‎نامند (خوداشتغالی و ساعات کاری متغیر، قراردادهای کوتاه‌مدت و اقتصاد اطلاعات)، دیگر مشخص نیست که چه چیز کار محسوب می‌شود. علاوه بر کار بازتولیدی، انواع مختلف کارهایِ بی‌ثبات، منعطف و غیررسمی پدید آمده است. از این‌رو زمان کارِ بیشتری از دستمزد بی‌نصیب مانده و مرزهایِ میان کار و زندگی کمرنگ شده است (مثل کارآفرین یا هنرمند که زندگی و کارشان کاملاً به هم گره خورده است).

اگر کارِ با دستمزدی دارید که شما را به استخدام و بهره‌کشی از ارتش کارآموزان مجبور می‌کند، اگر شامل جمع‌آوری بی‌پایان اعانه یا جذب حامیان ثروتمند برای موسسه باشد، دقیقا همان هویجی نیست که به شما وعده داده‌اند.

سلسله‌مراتب مهارت، منابع و قابلیت دیده شدن، عواملیند که کار را از نظر اقتصادی ارزشمند می‌کنند. این عوامل توسط سیاست‌های بازارمحور تعریف می‌شوند. در انگلستان نظام امتیاز محور در پذیرش مهاجران که جابه‌جایی بدن‌های کارگران را تعیین می‌کند، نحوه‌ ارزش‌گذاری کار را به خوبی نشان می‌دهد. نظام امتیاز محور در انگلستان، بر اساس نیاز اقتصادی «مهاجران باارزش» را از کارگران جدا می‌کند. عموماً کاری که نیازمندِ تعلیم و آموزش است ارزشمند محسوب شده و نیروی کارِ ماهر نامیده می‌شود و نیروی کارِ خلاقه در حاشیه‌ آن قرار می‌گیرد. آنچه کار را ارزشمند می‌کند، اکنون برای ما سوالی سراسر متفاوت است. پاسخ ما به نحوه ارتباط با افرادی که با ایشان کار می‌کنیم، ظرفیتِ استقلال فردی و مراقبت از یکدیگر درکار، آزادی در تفکر و ابداع و البته شرایط مادیِ کارمان مربوط است.

واکنش شما به کسانی که کارآموزی بدون دستمزد را گذری اجباری برای کار در حوزه هنر تلقی می‌کنند، چیست؟

کارآموزی بدون دستمزد در دهه گذشته فراگیر شده. در حالی که بحث‌های بسیاری در مورد رونق صنایع خلاقه وجود دارد، افزایش تعداد فارغ‌التحصیلان این حوزه همزمان با کاهش نظام‎‌مند در هزینه‌های عمومی در هنر، به شغل کمتر و در مجموع حقوق‌های کمتر انجامیده است. به طور کلی، ایده خطیِ پیشرفت از تحصیل به کارآموزی و سپس به کار دستمزدی هر چه بیشتر به افسانه تبدیل شده است. به گونه‌ای که افراد بسیاری را شاهدیم که پی‌درپی کارآموزی‌هایی گذرانده‌اند که به کار مطمئن و با دستمزد منتج نشده است. در عوض، ما شاهد چیزی هستیم، که بیشتر شبیهِ دری چرخان و وصله‌ای چهل‌تکه از کار بی‌ثبات، کار رایگان مضاعف واشتغال ناقص است. ما از کسانی که کارآموزی را نقطه‌ای برای شروع می‌بینند، می‌پرسیم که آیا واقعا این بهترین راه برای کسب تجربه لازم است؟ آیا کار رایگان‌شان می‌تواند خرج تولید نوعی فرهنگ دیگر شود؟ و آیا ممکن است پذیرش این وضعیت آنها را آماده قبول شرایط و ضوابطی کند که در بلند مدت برای‌شان توهین آمیز باشد؟ ما استدلال می‌کنیم که اگر فرد باید کارآموزی کند؛ نوع دیگری از کارآموزی ممکن است.

اما مگر همیشه وضعیت اینگونه نبوده که کارآموزیْ لازمه داشتن شغل با حقوق در آینده است؟ چه چیزی تغییر کرده؟

خیر، حرفه‌هایی که به لحاظ تاریخی دوره‌‌های کارآموزی داشته‌اند، مانند پزشکی و حقوق، دستمزد کارآموزان را پرداخت می‌کرده‌اند. و کارآموزی در این بخش‌ها واقعا دوره‌هایی برای یادگیری بوده است نه خرکاری. هم‌اکنون به نظر می‌رسد کارآموزی در همه‌ بخش‌ها وجود داشته باشد، اما این یک پدیده متاخر است. تغییرات سیستمیک‌تر که این وضعیت را ساخته‌اند توسط بسیاری مورد بحث قرار گرفته‌اند، از جمله در کتاب اخیر راس پرلین(۷) «ملت کارآموز: چگونه در اقتصاد جدیدِ خیره‌سر مزدی نگیریم و کم بیاموزیم» و کتاب شیو مالک(۸) «نسل جفا دیده: چگونه بریتانیا جوانان خود را ورشکست کرده» به طورکلی، شیوع کار مجانی مطمئنا به جهش در تولید پست فوردیستی که بالاتر گفته ‎شد، و گسترش بی‌امان و سنگربندی نولیبرالیسم گره خورده و کار به جایی رسیده که دستمزد واقعی طبقه متوسط و کم‌درآمدها در طول ۳۰سال هنوز هم ثابت مانده یا کم شده، در حالی که درآمد طبقه بالا سقف را سوراخ کرده است. هم‌زمانی تضعیف کار سازمان یافته از دوران تاچر/ریگان به این سو با چنین تغییرات قابل توجهی در توزیع ثروت تصادفی نبوده است. در به اصطلاح جوامع کنترلیِ دموکراسی‌های غربی، استثمار معاصر اغلب این نوع تدبیر را به کار می‌گیرد؛ مسئولیت بیش از حد تفرد یافته و تسخیر کامل میل.

به تجربه شخصی، من پیش از آنکه تاثیر مثبتی بر اشتغال خود ببینم، چندین دوره کارآموزی بدون دستمزد را همراه با پروژه‌های خود انگیخته متعددی به پایان بردم. این تجربه باعث شد تا در مورد ارزش دوره‌های کارآموزیم تردید کنم. خسته بودم از اینکه من هم در این شرایط همان هزینه‌هایی را می‌پردازم که هر کس در دنیای هنر مجبور به پرداخت آن است. به ویژه هنگامی که خود را با بدهی وام‌های دانشجویی و هزینه‌های بالای زندگی مواجه می‌دیدم. آیا تله استخدام با دستمزد در آینده باعث می‌شود که افراد کار بیشتری انجام دهند وکارآموزی را برای دوره‌های طولانی‌تر موجه بدانند؟

متاسفانه، داستان شما داستانی است که بارها همانندش را شنیده‌ایم. شگفت‌آور است که آنچه شما تجربه کرده‌اید، به عنوان پرداخت هزینه‌هایتان جا زده شده. ما به عنوان برخی از اعضای عهد مجبور نبودیم در ۳۰ سالگی‌مان کاری که شما و بسیاری دیگر می‌کنید را انجام دهیم. این مسئله به نسل مربوط است. و این با بدهی، مسکن ورای استطاعت، و افزایش هزینه‌های مواد غذایی، حمل و نقل و غیره همراه است. به نظر پیام روشن این است، که کار در حوزه فرهنگ مختص افراد کاملا بی‌نیاز است. چیزی که شما تله می‌نامید و آنچه ما هویج می‌نامیم یکی است. ما باید بدانیم که واقعاً می‌خواهیم چه کاری بیاموزیم و انجام دهیم. اگر کار با دستمزدی دارید که شما را به استخدام و بهره‌کشی از ارتش کارآموزان مجبور می‌کند، اگر شامل جمع‌آوری بی‌پایان اعانه یا جذب حامیان ثروتمند برای موسسه باشد، دقیقا همان هویجی نیست که به شما وعده داده‌اند. بنابراین حتی اگر این مسیر را دنبال کنید، اغلب ناامید می‌شوید. از طریق تحلیل و بررسی، حمایت و اشاره جمعی به این مسائل، ما هم‌زمان می‌توانیم بینشی رسم کنیم، از اینکه هویج خودمان -آینده خودمان و تصورات جمعی درباره آنچه که بخش فرهنگی و در ادامه، جامعه‌مان چه شکلی می‌تواند باشد. اینگونه حداقل چیزی داریم که برایش مبارزه کنیم.

فشار نه فقط از سوی کارفرمایان بلکه از سمت خود دانشجویان نیز هست. شاید این نشانه موفقیت تغییرات ایدئولوژیکی باشد که مدعی است آموزش صرفاً برای سود افراد و دستمزد آینده‌شان است. همین ایدئولوژی است که آمورش را جزو نیازهای صنعت قرار می‌دهد و نسلی از فارغ‌التحصیلان می‌آفریند که در مکانیزم‌های کنترل اجتماعی حاصل از قرض‌های سنگین‌شان محبوس شده‌اند.

 من همچنین متوجه شدم که خیلی از برنامه‌های فوق‌لیسانس و دکترا وجود داشته است، که به دوره‌ کارآموزی بدون دستمزد به‌عنوان بخشی از روند آموزشی میدان می‌دهند. بعضی از مدارس حتی این خواسته را با افتخار به عنوان جاذبه‌ای برای شرکت در برنامه‌هایشان طرح می‌کنند. آیا این موضوع، نیاز به انجام کارآموزی را برای پیدا کردن شغل با دستمزد در آینده مشروع می‌سازد؟

این تجربه ما در انگلستان حتی در مقطع لیسانس نیز هست. کسانی از ما که در دانشگاه‌ها مشغول به کار هستند، پیوسته در برابر این فشار مقاومت می‌کنند. گرچه باید گفت که فشار نه فقط از سوی کارفرمایان بلکه از سمت خود دانشجویان نیز هست. شاید این نشانه موفقیت تغییرات ایدئولوژیکی باشد که مدعی است آموزش صرفاً برای سود افراد و دستمزد آینده‌شان است. همین ایدئولوژی است که آمورش را جزو نیازهای صنعت قرار می‌دهد و نسلی از فارغ‌التحصیلان می‌آفریند که در مکانیزم‌های کنترل اجتماعی حاصل از قرض‌های سنگین‌شان محبوس شده‌اند. به هر حال در پاسخ به سوالتان باید گفت بله، به نظر می‌رسد به کارگیری گسترده کار رایگان در مقاطع دانشگاهی به نظام کارورزی مشروعیت می‌بخشد. برخی از دانشگاه‌های آمریکا هستند که از دانشجویان می‌خواهند بابت چنین کاریابی‌هایی پول بدهند. سوالی که اغلب می‌پرسیم این است که «از کار رایگان چه می‌آموزیم؟» شاید قرار دادن یادگیری فکری و آکادمیک در برابر یادگیری عملی یا درحین‌کار اشتباه باشد. هر دو مقوله با تاریخچه، فرضیات و ارزش‌های پیچیده‌ای گره خورده‌اند و قرار نیست یادگیری درحین‌کار صرفا به معنی یادگیری استثمار خود یا شناخت جایگاه خود در سلسله مراتب موجود سیستم باشد. برای مثال «تعلیم کار»، فرایندی بود که سلستین فراینه(۹) و یک شبکه اروپایی از آموزگاران رادیکال در فرانسه (از دهه ۳۰ تا ۷۰) ایجاد و با ایده یادگیری در حین آموزش به عنوان توسعه فرصت شغلی مقابله کردند. آنها در مقابل باور داشتند که مدرسه محلی است که باید در آن اشکال زندگی و کار را بر اساس نیاز و خواست‌های مردم ابداع کرد. ایده «یادگیری مشارکتی» فراینه، دانش‌آموزان و معلمان را در درست کردن جمعی روزنامه، غذا و فضا‌ها به میدان آورد. بدین معنا کارورزی یا یادگیری مشارکتی شکل اجتماعاتی را به خود می‌گرفت که در آن دانش‌آموزان، معلمان و دیگر اعضای جامعه در تصمیم‌گیری درباره زندگی اجتماعی دخالت می‌کنند.

همچنین بخوانید:  «فقر و بیکاری در کردستان خانواده‌ها را متلاشی کرده است»

آیا فکر می‌کنید کارورزی بدون دستمزد، به نیروی کاری که استطاعت انجام چندین ماه کار رایگان دارد امتیاز ویژه‌ای می‌بخشد؟

بدون شک همین طور است و این بخش جدایی‌ناپذیری از سنگر معاصر سکون اجتماعی، نابرابری و شکاف طبقاتی است.

آیا گمان می‌کنید ازدیاد کارآموزان بدون دستمزد، وضعیت ثبات و تعداد شغل‌های مزدی در عرصه هنر را تحت تاثیر قرار می‌دهد؟

بله. ما واقعا سعی می‌کنیم در کارمان به این موضوع اهمیت دهیم. این وضعیت نه تنها کارآموزان را تحت تاثیر قرار می‌دهد، بلکه در کل محیط کار نفوذ می‌کند. مشاغل و موقعیت‌ها به طور مداوم در حال تبدیل شدن به [اصطلاحاً] کارآموزی‌اند. افراد دارای شغل با دستمزد در موسساتی که دستخوش کاهش بودجه شده‌اند، اغلب خود را با افزایش حجم کار مواجه می‌بینند. به جای پرداختن به مساله اصلی، اغلب به ایشان گفته می‌شود «کارآموز بگیر» تا جای خالی را پر کند. چون قرار است کارآموزان به کارمندان عادی اضافه شوند و آموزش و مشاوره‌ای بگیرند که زمانی برای آن وجود ندارد، این آشکارا حرکتی بی‌شرمانه و شاید غیرقانونی برای برون‌سپاری مخارج کسری و کار به افراد کارآموز است. راه حل آن قراردادن یک گروه علیه گروه دیگر نیست، بلکه باید دید کارآموز و کارگر چقدر بیش از آنچه فکر می‌کنند وجه اشتراک دارند و چگونه می‌توان بصورت جمعی جلوی این وضعیت ایستاد.

بسیاری از موسسات کوچک با اختلاف میان تقاضا برای برنامه‌ریزی و بودجه لازم برای اجرای برنامه‌های خود مواجه شده‌اند، که برنامه‌ریزی‌هایشان را به سمت اتکا به کار بدون مزد سوق می‌دهد. شاید این نهادها به دلیل شرایط بی‌ثبات خود، انتخاب‌های بسیار اندکی جز حمایت و ادامه‌ این شکل از بی‌ثباتی داشته باشند. برای این نهادها چه گزینه‌های دیگری جز تکیه بر کار بدون مزد وجود دارد؟

در انجمن بزرگتری به نام بریگاد بی‌ثبات‌کاران(۱۰) در همین حوزه، وضعیتی را که توضیح دادی، بی‌ثباتی مؤسساتی نام نهادیم و تعدادی موسسه با این شرایط را در لندن بررسی کردیم. ما معتقدیم عبارت «هیچ راه دیگری نیست» باید به پرسش کشیده شود. مدیران موزه و گالری به جای رقابت در سطح برنامه‌ریزی‌های جنون‌آمیز و تولیدات نمایشی می‌توانند به شکلی منسجم و پایدار و همراه هم روی این موضوعات کار کنند. آنچه در شش ماه گذشته در انگلستان جالب توجه بوده، ضعف رهبران در دانشگاه‌ها و در حوزه هنر در مقایسه با مثلاً رهبرانِ بخش سلامت در مقابله با کاهش عظیم تسهیلات دولتی است. «تسهیلات را از ما بگیرید اما ما را نکشید.» شعار یکی از کمپین‌های رسمی هنری است که به زحمت موضع مبارزه جویانه دارد. سوسوهایی از همکاریِ سازمان‌های مستقل هنری در لندن، همچون سازمان تجربه مشترک(۱۱) دراین زمینه پیدا شده که سعی دارند سیاست‌گذاری عمومی بر دستمزدها و هزینه‌ها را تغییر دهند.

ایده «یادگیری مشارکتی» فراینه، دانش‌آموزان و معلمان را در درست کردن جمعی روزنامه، غذا و فضا‌ها به میدان آورد. بدین معنا کارورزی یا یادگیری مشارکتی شکل اجتماعاتی را به خود می‌گرفت که در آن دانش‌آموزان، معلمان و دیگر اعضای جامعه در تصمیم‌گیری درباره زندگی اجتماعی دخالت می‌کنند.

شما پروژه‌ها و مداخلاتی برای ترغیب کارآموزان به پرسش از آنچه کار را پایه‌گذاری کرده انجام داده‌اید. این پروژه‌ها چه بوده و چه واکنش‌هایی داشته است؟

یکی از ابزارهای ما استفاده از نقشه‌هایی است که می‌توان موازنه‌‌ا‌ی میان کار با حقوق و بدون حقوق بر آن ترسیم کرد. در این صورت می‌توان آنچه حقیقتاً کار نامیده می‌شود و آنچه کار نیست (که در مورد کارگرانِ فرهنگی بسیار کم است) را به پرسش کشید. این نقشه‌ها مثل پرسش‌نامه‌های کارگران مارکس، ابزارهایی برای تأمل، سیاسی شدن و همچنین برای تحقیق و جمع‌آوری اطلاعات هستند. پرکردن این نقشه‌ها در طول یک گفتگو بسیار لذت بخش است، در طول بحث‌های جالبی که داشته‌ایم، در مواردی مشخص با بن‌بست‌ها و سؤال‌هایی در موازنه میان کار/ زندگی مواجه شده‌ایم. گسترش راه‌هایی برای روایت و همچنین ملموس کردن این بن‌بست‌ها امری کلیدی است. این ابزاری ترغیب کننده در چارچوب گفتگو و فرآیند تصویرسازی است. ما از درون این گپ‌وگفت‌ها به مفاهیم جدیدی برای تفکر درباره کار رسیده‌ایم و از این روش بسیار آموخته‌ایم. بسیاری از پروژه‌ها و کنش‌های ما به خواسته‌هامان مربوط هستند. عکس-رمانس(۱۲) ابزار دیگری است در آن داستان-ها و تجربیاتمان را با هم جمع کرده و در فرم یک سری سناریو‌ها و لحظاتی که خواسته‌ها و نگرانی‌هایِ درونی مربوط به کار بدون مزد در آن متبلور شده‌اند، به اجرا در می‌آوریم. عکس-رمانس به مثابه پرورندان آگاهی عمل می‌کند؛ در زمان‌های تمرین و بازتاب، می‌توانید مشکل موقعیت خود را یافته و راه‌های تغییر و فرار را تصور کنید.

نمایشگاهی با عنوان «نجات مشاغل خلاقه» برگزار کردیم تا فضایی برای حمایت و هم‌فکریِ لازم در پیداکردن کارهای خلاقه ایجاد شود و در عین حال وجه مضحک امور نمایان شود. مثل غرفه‌های نوشتن معرفی نامه تقلبی، بخشش بدهی‌ها و مسابقه‌ عریضه‌نویسی- که همه‌ آن‌ها موقعیت‌های بی‌ثبات بی‌معنایی که ما به عنوان کارگران فرهنگی با آن مواجه‌ایم را بازگو می‌کنند.

اخیراً ضد راهنمایی برای کارآموزی شامل تمام ابزار و منابع مورد استفاده‎‌مان را منتشر کرده‌ایم که به مثابه راهنمای نجاتی برای کارآموزان است. در عین حال ارتباطات مهمی بین کارآموزان، کارمندان و سیستم بزرگتری که هر روزه با آن سروکار داریم برقرار می‌کند. این ضد-راهنما با طرح مثال‌ها و تجربیات واقعی و ارائه‌ پیشنهادات و ابزارهایی جهت هدایت وچانه زنی، ابزاری است برای تجسم اینکه چگونه می‌توانیم سازمان‌دهی کنیم، چه کاری را می‌خواهیم و در چه جامعه‌ای می‌خواهیم زندگی کنیم.

دولت حزب راستی جدید که نیروی کار مجانی را به عنوان راه حلی برای کاهش بودجه دولتی در بخش‌های مختلف ارائه کرده، چهره واقعی کارآموزی را نمایان کرده: وعده‌ای توخالی که تا سال ها بعد از زندگی دانشجویی ادامه دارد و در آن می‌آموزیم که چگونه سر خم کنیم، جای خود را بشناسیم و به کمتر راضی باشیم.

کارآموزان چگونه می‌توانند موقعیتشان را با‌ثبات‌تر کنند؟

رقابت با ناامنی فردی، ایجاد سلسله‌مراتب و کمیابیِ ساختگی رشد می‌کند. برای گذار از ناامیدیِ شخصی باید بفهمیم که تنها ما نیستیم که این بار را تحمل می‌کنیم، بلکه در وضعیت مشترکی با دیگران همراهیم. می‌توانید رقابت کنید یا به دیگران ملحق شوید و راه‌های دیگری را از نو تصور کنید. ما تنها از تجربه خودمان می‌گوییم: زمانی که تحقیق در این زمینه را شروع کردیم بسیاری کارآموزی را واقعیت اجتناب‌ناپذیری در زندگی می‌دانستند؛ واقعیتی غیرمنصفانه اما ضروری در مراسم گذار. باور به کارآموزی به مثابه پله‌ای به سمت هویج آویزانِ زندگی‌ای رضایتمند در استخدام با حقوق تا حدی دست نخورده بود. از آن زمان هزارها جوان، فارغ‌التحصیل و بیکار در درهای گردان کارآموزی یکی پس از دیگری گیر افتاده‌اند. دولت حزب راستی جدید که نیروی کار مجانی را به عنوان راه‌حلی برای کاهش بودجه‌ دولتی در بخش‌های مختلف ارائه کرده، چهره واقعی کارآموزی را نمایان کرده: وعده‌ای توخالی که تا سال‌ها بعد از زندگی دانشجویی ادامه دارد و در آن می‌آموزیم که چگونه سر خم کنیم، جای خود را بشناسیم و به کمتر راضی باشیم.

پاییز ۲۰۱۰ در انگلستان جنبش گسترده و پرشوری از دانشجویان و کارگران در مبارزه با کاهش شدید بودجه دولتی در بخش آموزش و بخش‌های عمومی و همچنین مبارزه با تمام فرایند‌هایی – بدهی، خصوصی‌سازی و کارآموزی- که از زمان آخرین دولت حزب کارگر در جریان بود شکل گرفت. در آن زمان ما کار روی ضد-راهنما برای نیروی کار بدون مزد را به تعلیق در آوردیم و به مبارزه پیوستیم. این جنبش مهارت‌ها و تجربیات زیادی به ما آموخته است. ما یاد گرفتیم که چگونه جمعی کار کنیم، چگونه بدون دفاع از سیستمِ قدیمی که منتقد آن نیز هستیم علیه کاهش بودجه مبارزه کنیم. ما به اهمیتِ پیوند بین کشمکش‌های بی‌ثباتی خودمان و کارگران بخش‌های دیگر پی‌برده‌ایم. در تظاهرات‌ها دوستانی پیدا کرده‌ایم و به این که چگونه کارآموزی، کار و تحصیلات‎‌مان را سازماندهی کنیم، اندیشیده‌‌‌‌ایم.

پانویس‌ها:

۱ – The Carrotworkers’ Collective

۲- در مقایسه با %۷.۷ نرخ کلیِ بیکاری در انگلستان %۲۰ جوانان در این کشور بیکار هستند؛ دو برابر نرخ بیکاری جوانان در کانادا.

۳- Participatory Action Research

۴- use Magazine

۵- Militant Research

۶- با وجود اینکه کار و آنچه که عنوان حداقل حقوق برای آن پرداخت می‌شود، در قانون مشخصاً تعریف شده است، اما همین قانون علاقه‌ای به حمایت از حقوق ما کارگران بدون دستمزد نشان نمی‌دهد.

۷- Ross Perlin, Internnation: how to Earn Nothing and Learn Little in the Brave New Economy

۸- Shiv Malik, Jilted Generation: How Britian has bankrupted its Youth

۹- Celestin Freinet

۱۰- Precarious Workers Brigade

۱۱- Common Practice

۱۲- Photo-romance

تصاویر:

۰۱-  نمونه‌ای‌ از عکس-رمانس‎‌های انجمن علیه هویج به دستان

۰۲-  کارآموزی = کار رایگان ابدی

 

This Post Has 0 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗