skip to Main Content
نگاهی به کتاب «سیدضیا: عامل کودتا»
فرهنگ

سایه کودتا بر سر سیدضیا؛

نگاهی به کتاب «سیدضیا: عامل کودتا»

مجموعه گفت‌و‌گوهای دکتر صدرالدین الهی با سیدضیاالدین طباطبایی با عنوان «سید ضیا: عامل کودتا» به تازگی منتشر شده است. یاداشت زیر می‌کوشد به اختصار به معرفی این کتاب و مصاحبه‌های آن بپردازد. سیدضیاالدین طباطبایی، سیاست‌مدار ایرانی و نخست‌وزیر ایران در زمان احمدشاه قاجار بود. در کودتای ۱۲۹۹ش. همراه با رضاخان شرکت داشت و رئیس‌الوزرای ایران شد و تا ۱۴ خرداد ۱۳۰۰ در این مقام بود.

سید ضیاءالدین طباطبایی، در مقام روزنامه‌نگار، فعال سیاسی، رئیس‌الوزرا و نمایندۀ مجلس، در حیات سیاسی خود، فعالیت و نقش‌آفرینی کرده است، اما او را بیشتر با عنوان عامل کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ می‌شناسند. عنوانی که سال‌ها پس از مرگش، آن‌گونه که فرزندانش در دهۀ هفتاد خورشیدی در مصاحبۀ با مجلۀ «دو دنیا» گفته‌اند، برای آن‌ها دردسرساز بوده است؛ چراکه کودتا انگ انگلیسی‌ بودن بر خود داشت و سرآغاز به سلطنت رسیدن دودمان پهلوی شد. بنابراین آنچه شخصیت سید ضیاء را در دوره‌های گوناگون برای روزنامه‌نگاران و پژوهشگران حوزۀ تاریخ جذاب می‌ساخت، همانا کودتا بود. هرچند همراه او (رضاخان) از پی خروج سید از عرصۀ سیاسی کشور، مایل نبود از وی به‌عنوان عامل کودتا نام برده شود. با چنین جذابیتی که دربارۀ سید سابقاً روزنامه‌نگار وجود داشت، اگر نشریه‌ای برای جذب مخاطبان می‌خواست برگ برنده‌ای رو کند، چه بهتر که سراغ او می‌رفت. از همین‌رو، وقتی مجلۀ «سپیدوسیاه» به‌سراغ سید مهدی فرخ رفت تا خاطراتش را بازگو کند، مجلۀ «تهران مصور» هم برای رقابت، مصاحبه‌ای با سید ضیاء ترتیب داد (ص۲۱). بی‌شک در نظر گردانندگان مجله، آنچه می‌توانست آنان را در این رقابت پیروز سازد، نقش سید در جریان کودتای سوم اسفند بوده است. شاید یک دهه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آنان درصدد بودند از طریق مصاحبه با سید ضیاء دربارۀ کودتای سوم اسفند، در ذهن خوانندگان خود، شبیه‌سازی‌هایی با کودتای دوم بنمایند.

به هر روی، نتیجه آن شد که صدرالدین الهی برای انجام مصاحبه‌ها انتخاب شد. مصاحبه‌ها که در دورۀ زمانی خاصی، یعنی سرکوب جنبش مذهبیون در سال ۴۲ و بسته‌ شدن فضای سیاسی انجام می‌شد، با تیغ سانسور و بعد توقیف مواجه شد. با این‌همه، مصاحبه‌های الهی با رئیس‌الوزرای کودتا، موجب دوستی و صمیمیت آنان شد؛ تا جایی که سید کامل‌ترین مصاحبه‌ دربارۀ زندگی و فعالیت‌های سیاسی خود را با استفاده از دستگاه ضبط‌صوت، با این روزنامه‌نگار انجام داد. مصاحبه‌ای که امروزه در کتابخانۀ کنگرۀ ایالات‌متحده به یادگار نگهداری می‌شود. الهی که مصاحبه‌ها را با همراهی همسرش، عترت گودرزی، انجام داده، سعی کرده است صمیمیت و اعتماد را بر فضای مصاحبه حاکم سازد. صمیمیت و اعتمادی که لازمۀ مصاحبه‌های تاریخ شفاهی است و جدا از تملق و مرعوب ‌شدن مصاحبه‌کننده است؛ نکته‌ای که می‌توان از خلال متن مصاحبه دریافت. به‌طوری‌که اولین مصاحبه با این سؤال آغاز می‌شود که «آقا راست است که شما انگلیسی هستید؟» (ص۲۳) جالب اینکه انتشار مصاحبه در مجلۀ «تهران مصور» هم با حاشیه‌هایی حاوی تصورات الهی از سید و به‌دور از تملق مصاحبه‌کننده از مصاحبه‌شونده است: «…من دربارۀ او تصور خوبی نداشتم. نمی‌توانستم با خوش‌بینی با آدمی که یک نقطۀ عطف در تاریخ معاصر ماست، روبه‌رو شوم، زیرا کسانی که تاریخ معاصر را نوشته‌اند، کوشیده‌اند این نقطۀ عطف را مثل کابینه‌ای که او تشکیل داد، سیاه معرفی کنند» (ص۲۳).

همچنین بخوانید:  نقاشی شده توسط مردی دیوانه

اما مصاحبه‌های الهی با طباطبایی توانست آنچه از او در اذهان مردمان وجود داشت، بزداید. سیاست‌مداری که ابا نداشت هواداری خود از انگلستان را به تجربۀ تاریخی ایرانیان از این کشور نسبت دهد (ص۲۸) و از تأمین مالی کودتا توسط انگلیسی‌ها پرده بردارد (ص۴۴). او به‌صراحت از نقش خود در کودتا سخن گفت و رضاخان میرپنج را مطیع خود معرفی کرد و ویژگی‌های او را چنین برشمرد: «او نمونه‌ای برجسته از یک سرباز خوب بود. حس تحکم به زیردست و اطاعت از مافوق در او به حد کمال وجود داشت. صریح‌اللهجه، بی‌پروا، باهوش بود و اندکی عجول» (ص۵۹). و اینکه اعلامیۀ معروف رضاخان، مشهور به «من حکم می‌کنم» را او تقریر کرده است و رضاخان تنها امضاکنندۀ آن بوده است (ص۶۱). ناگفته پیداست چنین سخنانی در زمانه‌ای که محمدرضاشاه در جهت تبدیل‌ شدن به پدر سیر می‌کرد، چندان خالی از خطر نبود و بی‌جهت نبود که مصاحبه‌ها از انتشار بازماندند. توقف انتشار مصاحبه‌ها دربارۀ کودتا، اما مانع از روابط الهی و همسرش با سید ضیاءالدین طباطبایی نشد. الهی یک‌بار مصاحبه‌ای با وی دربارۀ ماجرای نفت شمال پس از شهریور بیست ترتیب داد که در مجلۀ «سپیدوسیاه» منتشر شد (ص۱۱۵) و مصاحبه‌ای هم دربارۀ فعالیت‌های دامی و کشاورزی سید (ص۱۳۵). فعالیت‌هایی که نشان از سخت‌کوشی وی و میراثش از سرزمین اجدادی‌اش (یزد) داشت. او زمین‌هایی را که با اندیشه و همت خویش آباد کرده بود، الله‌آباد نام نهاده بود (ص۱۳۹).

من دربارۀ او تصور خوبی نداشتم. نمی‌توانستم با خوش‌بینی با آدمی که یک نقطۀ عطف در تاریخ معاصر ماست، روبه‌رو شوم، زیرا کسانی که تاریخ معاصر را نوشته‌اند، کوشیده‌اند این نقطۀ عطف را مثل کابینه‌ای که او تشکیل داد، سیاه معرفی کنند

این مصاحبه با آنکه چندان رنگ‌وبوی سیاسی ندارد، اما از شخصیت سید ضیاء تصویری گویا ارائه می‌کند. چنان‌که در توضیح انگیزه‌اش برای آباد کردن بیابان لم‌یزرعی که سیزده سال طول کشیده بود، می‌گوید: «مرض بود، مرض ستیزه‌جویی و آرام ‌نگرفتن، مرض جنگیدن و مبارزه ‌کردن. من هیچ‌گاه نتوانسته‌ام از این کسالت خود را نجات بدهم. من بیمار جنگیدن و مبارزه‌ام» (ص۱۴۲). با اطلاع از این روحیه است که می‌توان بر عمق تنهایی او و سختی زندگی‌اش در دورۀ غربت و تبعید پس از سقوط کابینۀ سیاه پی برد. دوره‌ای که برای غلبه بر یأس ناشی از شکست و از دست دادن شور و هیجان سیاسی، به «فرش‌فروشی دوره‌گرد» در برلین تبدیل شد. روزها در خیابان‌های برلین به فرش‌فروشی می‌پرداخت و شب‌ها در غم و ناراحتی آرزوهای بربادرفته طی می‌کرد:‌ «شب‌ها به آپارتمانم که می‌رفتم، در هوای سرد برلین دوش آب سرد را با فشار باز می‌کردم، زیر آن می‌ایستادم و از شدت سرما دندان‌هایم کلید می‌شد و جیغ می‌زدم و زن صاحب‌خانه خیال می‌کرد که من از تیمارستان آمده‌ام» (ص۱۰۸). بر این اساس، حتی در مصاحبه‌های الهی با سید ضیاء، با وجود آنکه از علایق او به کشاورزی و اعتقاد افراطی‌اش به یونجه در درمان همۀ بیماری‌ها سخن گفته شده است، از روحیات شخصی و روانی او پرده برداشته می‌شود. شاید به‌جهت همین روحیات و خلقیات بود که به‌ روایت امیراسدالله علم، شاه او را به حماقت توصیف می‌کرد. در بیان الهی اما سید ضیاء صریح و صادق بود (ص۲۳)، درحالی‌که خلاف این نظر را دربارۀ رجل هم‌عصر او، محمد ساعد مراغه‌ای، دارد. مصاحبه با ساعد از جمله مصاحبه‌هایی است که در این کتاب آورده شده و گوشه‌هایی از آن دربارۀ سید ضیاء است. همچنین مصاحبه با کلنل کاظم‌خان سیاح که از همکاران سید ضیاء در کودتای سوم اسفند بود، بخشی از مصاحبه‌های کتاب را تشکیل می‌دهد (ص۳۵۱).

همچنین بخوانید:  سکوهایی عاری از مردم

جالب‌ترین بخش کتاب اما «گفته‌ها و نگفته‌هایی از سید ضیاء» است که اختصاص به خاطرات الهی از طباطبایی دارد. خاطراتی که به توصیۀ سید: «میل ندارم تا من زنده هستم، این‌ها در جایی چاپ یا بازگو شود» (ص ۲۶۵)، تا این زمان از انتشار بازماندند. از جملۀ این خاطرات می‌توان به مخالفت او با تصویب لایحه‌ای مبنی بر «اعطای صفت ایرانی‌الاصل» به فوزیه برای ازدواج با محمدرضا، ولیعهد (ص۲۶۸)، نقش محمدرضاشاه در ترور رزم‌آرا (ص۲۷۷)، مخالفت با انقلاب سفید (ص۲۷۹) و توصیه به شاه مبنی بر برگزاری مراسم ترحیم برای محمد مصدق (ص۲۸۹-۲۸۸) اشاره کرد.

مصاحبه‌های صدرالدین الهی با سید ضیاءالدین طباطبایی، اگرچه به‌قصد تاریخ شفاهی و به‌شیوۀ این‌گونه مصاحبه‌ها انجام و تنظیم نشده‌اند، اما مصاحبه‌هایی مفید و درخور هستند. مصاحبه‌هایی که هرچند به‌شیوۀ ژورنالیستی بوده و اکثراً بدون دستگاه ضبط‌صوت انجام شده‌اند، اما تصویری از فضای مصاحبه و شخصیت مصاحبه‌شونده ارائه می‌شود که برای مخاطبان مفید است. همچنین در این مصاحبه‌ها، کمتر از مصاحبه‌شونده تحلیل وقایع خواسته شده است و مصاحبه‌ها بیشتر حول وقایع تاریخی می‌چرخد که راوی در آن‌ها حضور داشته است. نکته‌ای که امروزه با وجود توسعۀ رشتۀ تاریخ شفاهی، از نظر مصاحبه‌کنندگان مغفول می‌ماند و آنان در پی به دست آوردن تحلیل راوی از وقایع هستند. تحلیل‌هایی که با توجه به دوری از زمان وقوع حوادث، بیشتر مبتنی بر وقایع پسینی و نگاه روز مصاحبه‌شونده هستند. با توجه به چنین ویژگی‌هایی، هرچند این مصاحبه‌ها پیش از این در مجلات گوناگون به چاپ رسیده‌اند، اما گردآوری آن‌ها در یک مجموعه که توسط الهی «کتاب‌روزنامه» نام گرفته، پس از سال‌ها که دستیابی به این مجلات چندان آسان نیست، کاری ارزنده است. با این‌همه، نقص مصاحبه‌های مربوط به حوادث سیاسی آن است که سایۀ کودتا بر آن‌ها سنگینی می‌کند و مواردی چون روزنامه‌نگاری سید و دوران اقامتش در فلسطین، یا کمتر پرداخته شده یا مغفول مانده است.

This Post Has 0 Comments

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top
🌗