نمایشی به وسعت لاهیجان
از اجرای اولین تئاتر در لاهیجان نزدیک به صد سال میگذرد، اما این شهر در حال حاضر سالن تئاتر ندارد. این مسئله ایده اولیه اجرای نیما حسندخت در لاهیجان است. پرفورمنسی که در آن اجراکننده با لباسی که روی آن طرحی گرافیکی درباره نبود سالن تئاتر در لاهیجان چاپ شده بود، در فضاهای عمومی شهر حضور پیدا کرد.
شمال ایران، به ویژه برای تهرانیها با دریا و تعطیلات شناخته میشود، اما پیشینه تئاتر دراین خطه به بیش از صد سال میرسد. برای سالها، جمعیت ارامنه ساکن گیلان و نیز گروههای سیار مختلف برنامههای نمایشی را در این سرزمین اجرا میکردند. به همین ترتیب اولین اجرای تئاتری در گیلان در انبار توتون شخصی به نام دکتر استپان هاراتونیان در محله زرجوب رشت بود، نمایشنامه «چخوی دلال» که یک گروه قفقازی آن را اجرا کرد. با گرفتن مجوز و ساخت کلیسا، جامعه ارمنی رشت کلیسای مسروپ مقدس را در سال ۱۸۸۷ ساختند و در ادامه پذیرای گروههای تئاتری سیار ارامنه هم در آنجا اجرا بودند. این گروهها نه تنها در رشت، بلکه در دیگر شهرهای استان گیلان چون انزلی، فومن و لاهیجان هم اجرا داشتند.
در صد سالگی بیخانمانتر
با اینکه از اجرای اولین تئاتر در لاهیجان نزدیک به صد سال میگذرد، اما این شهر در حال حاضر سالن تئاتر ندارد. این مسئله ایده اولیه اجرای نیما حسندخت در لاهیجان است. پرفورمنسی که مثل بیشتر کنشهای هنریِ دور از مرکز دیده نشد و مورد توجه قرار نگرفت. اجراکننده در این پرفورمنس با لباسی که روی آن طرحی گرافیکی درباره نبود سالن تئاتر در لاهیجان چاپ شده بود، در فضاهای عمومی شهر حضور پیدا کرد و معضل نبود سالن تئاتر در شهری که پیشینه تئاتر در آن به بیش از صد سال قبل برمیگردد را به چالش کشید.
تا زمانی که این خواستِ پا پس نکشیدن هست و از لونی دیگر میتوان ملتی را همیشه در صحنه دید، امید را راهی به آهی نیست و نمیبایست با اتفاقات کوتاهمدت و البته تاسفباری از این دست مومن به راه و ادامه دادنش نبود.
نیما در اینباره میگوید «وقتی انسان توانست به پرواز در بیاید؛ وقتی موسیقی جاز متولد شد؛ وقتی تئوری نسبیت کشف شد؛ وقتی انقلاب روسیه به پیروزی رسید و در ایران جنبشِ نوپای مشروطیت در برابر یک قحطی بزرگ که به تعبیری هولوکاست اهدایی انگلیس به ایران بود قرار گرفت؛ در میانه این وقت و بیوقتیها چراغ تئاتر لاهیجان در مدرسهای به نام «حقیقت» و توسط انجمنی به نام «همت» روشن شد. ماتاووس، فردوسی، مهدی لاهیجانی، درخشان، میرزا اصغرخان محمدی، نامهای اندکی بودند که تاریخ پیرچشم توانست بخواندشان و برای حفظ شدن در یاد آلزایمری خود به ثبت برساند. مدرسه حقیقت، درست مثل صد سال بعد از آن و این بار اما به وسعت یک شهر، سالن تئاتر نداشت. اما تئاتر داشت و اهل همتی که تئاتر را روی صحنه ببرد. پس نیمکتها و میزها از کلاسها بیرون آمد و در منتهیالیه دیواری از حیاط قرار گرفت. طرفین نیمکتها پرده آویخته شد و حالا گروه با دلهره به انتظار غروب ماند. مردم هجوم آوردند. تصور این که آنها برای خرید بلیت صف بستهاند برای اهالی «همت» دشوار و البته هیجانانگیز بود. هزاران نفر در طول آن شبها به تماشای تئاترهای تاجر بوالهوس، معلم بی سواد، سالوس و… نشستند و دردهای زمانه خود را بر روی نیمکتهایی که دیگر نه برای نشستن و تکگویی شنیدن، که برای ایستادن و گفتوگو کردن و رقصیدن بود دیدند. درآمد حاصل از فروش تئاترها برای تشکیل کتابخانه، کلاس اکابر و کمک به فقرا و بیسرپرستان اختصاص یافت. تاریخ و تلخی که دراین سرزمین هماره همگنند در پایان نوشت: انجمن همت مغضوب جمعی شدند که زری و زوری و نفوذی داشتند.»
هر چند نخستین گروه تئاتری لاهیجان، انجمن ادبی و تئاتری «همت» بود اما بعدتر گروههای دیگری همچون وارش و گیل در این شهر شکل گرفت. حسن اسلامنظر اولین سالن تئاتر لاهیجان به نام مولنروژ را در سال ۱۳۳۲ افتتاح کرد که بیشتر نمایشهایی کمدی و اجتماعی در آن اجرا میشد. در همان دوران و با فاصله کمی تماشاخانه شهر با محوریت اجراهای ملی و میهنی در گوشه پارک ملی لاهیجان ساخته شد. نمایشهایی که بیشتر عوامل آنها از فرهنگیان با سابقه شهر لاهیجان بودند.
حقیقتی بدون همت
حالا و پس از گذشت صد سال از این اتفاق، پرفورمنس «صد سال تئاتر در لاهیجان بدون سالن» از نیما حسندخت، همچون «مدرسه حقیقت» بود با انجمن تکنفره «همت». مدرسه و صحنهای که تمام شهر را در برمیگرفت ولی در نبود انجمنی که همتی برای اجرای تئاتر در این مدرسه داشته باشد، نیما به تنهایی این کار را انجام داد. نیما میگوید ایده اجرایی اولیه را از بیتی از حافظ گرفته است؛ «کاغذین جامه به خونابه بشویم که فلک/ رهنمونیم به پای علم داد نکرد». این بیت به همراه رسمی قدیمی که شکلی اجرایی داشته است، او را بر آن داشت که این پرفورمنس را اجرا کند؛ در قدیم رسم بوده اگر بر فردی حقی ضایع میشد او دادخواست خود را روی جامهاش می نوشت و از خانه تا دادگاه پیاده راه میافتاد تا شهر و شحنه از بیدادی که بر او رفته آگاه شوند. برای نیما هم این همان کنشی است که میتواند آن سکون تاریخی را به حرکت دربیاورد. «برای اعتراض به نیاز برآورده نشده ما در هیچگاهِ این تاریخِ صد ساله که در آن همه چیزش می گذرد جز ما که انگاری منجمد یک لحظه آن شدهایم.»
فرم پرفورمنسی که او برای ارائه ایده خود انتخاب کرده در سالهای اخیر فرمی مناقشهبرانگیز در عرصه هنری کشور بوده است. در این وضعیت و با وجود سؤتفاهم موجود درباره مفهوم پرفورمنس، چرا حسندخت این رسانه را برای اجرای ایده خود انتخاب کرده است؟ نیما این را برآمده از امکاناتی میداند که پرفورمنس به او به عنوان اجراگری تنها میدهد؛ «پرفورمنس یا آنچه در ایران به هنر اجرا ترجمه شده است ایدههایی در دلِ خود دارد که می تواند بسیار به هنر تئاتری که این روزها در صحنه مصلوب شده و حتی از دستاوردها و امکانات موجود خودش هم فرسنگها عقبنشینی کرده، بهره برساند. در جوامعی همچون جامعه ما که در حال تمرین دموکراسی هستیم مشاهده میکنیم که مراکز قدرت میان دولت و مردم بسته به شرایط و زمانه و توان مبارزه در حال کشمکش و دست به دست شدن قرار میگیرد. به طور مثال در دولتی که انتظارش را نداریم زن به وزارت میرسد، اما در دولتِ دیگری که برآمده از انتظارات است این اتفاق نمیافتد. وجود این کشمکش خود امر مبارکی است و نشان میدهد که بخشهایی از جامعه هنوز توانِ خواست برای تغییر را در خود زنده نگه داشتهاند و آن را به عرصههای بیرونی منتقل میکنند. تا زمانی که این خواستِ پا پس نکشیدن هست و از لونی دیگر میتوان ملتی را همیشه در صحنه دید، امید را راهی به آهی نیست و نمیبایست با اتفاقات کوتاهمدت و البته تاسفباری از این دست مومن به راه و ادامه دادنش نبود.»
نجوای دولت در گوش شهروندان
لاهیجان چند سالی میشود که پذیرا و برگزارکننده جشنوارهای با عنوان «شهروند» است. جشنوارهای که به نظر میرسد برگزاری آن در لاهیجان به صورت کلی اتفاق خوبی است. «از نظر امکان تمرین دیدن و فرهنگ به تماشا ایستادن شهروندان با اتفاقات خوبی رو به روییم. هر چند نقدهای بسیاری به آنچه که به تماشا می نشینیم وجود دارد.» این نقدها بیشتر به شیوه برگزاری و اعمال سانسورهای نظاممند بر آثار است. تئاتریهای آن منطقه بر این باورند که فیلترهای جشنواره به ندرت امکان بروز ایدههای تازهتر و به طور کلی شنیدن صدای شهروندان را در جشنواره شهروند میدهد. «بیشتر صدای دولتی است که شهروندان را می خواهد ملزم به شنیدنش کند.»
در همین راستا، این اجرا صدای هنرمندی در کسوت یک شهروند خارج از گودِ اجرا است؛ شهروندی در میان دیگر شهروندان و عرصه عمومی شهر و نه محدوده تعیین شده برای اجرا. به گفته اجراکنندهای که شاهد ربع قرن از این صد سال تاریخ تاتر لاهیجان بوده این پرفورمنس در یک جمله «اعتراضی بود به نبود سالن تئاتر و حضورش اعتراضی به نبودِ صدای شهروند در جشنواره شهروندی.»
پایان این پرفورمنس برای اجرا کنندهاش روزی است که همان لباس که با آن اجرا کرده و بعد در اتاقش قاب گرفته است، در لابی آن سالن تئاتر نصب شود.
نیما حسندخت که علاقهای به بازگویی رزومه و تحصیلاتش ندارد، سابقه اجراهایی به این شکل را داشته است. کار قبلی او هم با عنوان «جشن پر کندن غاز با مدل موی مصری» تئاتری با استفاده از ایدههای پرفورمنس در فرم اجرایی بوده است؛ «پرفرمنس هنر آزاد و فارغ از بند و بستهای اجراهای معمول و جشنوارههای معمولیتر است. دعوتی است به دیدن از نوعی دیگر؛ تنفس در هوایی دیگر. ساختارگریز در عین حال ساختمند؛ و نه هرج و مرج طلب. هنرِ آزادیخواهان است و به همین دلیل مورد غضب آزادیستیزان است.» نیما میگوید اینگونه اجراها در عرصه عمومی لاهیجان سابقهدار نیست و بیشتر به شکل خصوصی و شخصی انجام میشود. اما او امید دارد که این اتفاقات تکرار شود و ادامه پیدا کند. امیدوار است این صدای شنیده شده گوش گرفته شود. سالن تئاتر ساخته شود و نقطه پایان این پرفرمنس همان لحظه است.
پایان این پرفورمنس برای اجرا کنندهاش روزی است که همان لباس که با آن اجرا کرده و بعد در اتاقش قاب گرفته است، در لابی آن سالن تئاتر نصب شود.
به به بلاخره مشخص شد که علی رضا جان داری علنا با این سایت همکاری می کنی. اما چه کسی گفته که گیلان را فقط به دریا می شناسند آن هم توسط تهرانی که ظاهرا علی رضا جان و رفقایش با آنها پدرکشتگی دارند و بدشان نمی آمد عین لنین مردم تهران را اولا بکشند و بعد در اسید حل کنند!! مگر به دستور لنین همین کار را با خانواده تزار نکردند حضرات چپ قبله اون وری مثلا آزادی خواه!! گیلان به خصوص رشت و لاهیجان میان مردم تهران به سواد، نجابت، آزاد اندیشی، مدرنیسم و مشروطه معروفه و انزلی هم دروازه اروپا می گفتند به خصوص نسل قدیم تهران. مقاله بنویسید نه اعلامیه حزبی!! باید مجبورتان کنند کتاب کا.گ.ب در ایران به قلم کوزکچین را بخوانید با صدای بلند به خصوص آن بخشش در مورد مردم شوروی سابق و حبابی که میان دیگر ملل از مدینه مارکسیستها ساخته بودند.