جعفر و پیتر و گلی
امیلی امرایی گزارشهای کوتاه و هفتگیاش از بازار کتاب را برای وبلاگ ماهنامه شبکه آفتاب مینویسد، گزارشهایی که احتمالا به خاطر حرفهی نویسنده، بر کتابهای مرتبط با «ادبیات داستانی» تمرکز دارد.
از کافهی طبقهی پایین پلهها را بالا میآیند، روبهروی تختهسیاهی که آمار پرفروشهای هفته را با گچ سفید و صورتی یکخط درمیان نوشتهاند، مکث میکنند. زن جاافتادهای که برای قرار صبحانهی روز پنجشنبه خودش را لای رنگهای شاد و سرخوشی پیچیده، به دختر جوانی که همراهش است، میگوید: «حیف که فقط توی فیسبوک مینویسه، از همهی این نویسندهها بهتره، هر پستش لااقل هزارتا لایک داره، براش کامنت گذاشتم کاش این نوشتهها رو منتشر کنین.» بعد بیهیچ مکثی راهشان را کج میکنند سمت پارکینگ. لابد اگر هنرمند محبوب فیسبوکیشان کتابی داشت، اسمش سرآمد فهرست پرفروشترینها میشد، اما دریغ که هنوز وسوسهی کتاب کردن پستهای فیسبوک لابد خیلی برای نویسندهی دوهزارواندی لایکخورده جدی نشده.
این روزها احوال کتابفروشیها خیلی هم از این حال دور نیست، کتابهای پرفروش اغلب در همین حالواحوال دور میزنند، این قضیه فقط هم گریبان کتابفروشیهای ایران را نگرفته؛ آنطرف هم پول صنعت نشر را کتابهای توماس مان و کارلوس فوئنتس درنمیآورد، اما باز هم اگر نویسندههای حسابی بهاندازهی آنا گاوالدا و آلن دوباتن نمیفروشند، دیگر تیراژشان هزار و دوهزار نسخه نیست.
اینجا حکایت دیگری دارد، فعلاً سرآمد پرفروشهای یکی دو ماه گذشته کتاب «بیشعوری» است، نوشتهی دکتر خاویر کرمنت و فعلاً کارش در ایران گرفته؛ حالا ناشر کتاب را بستهبندی کرده و مزین به خودکاری که روی آن کلمهی «بیشعوری» حک شده، خودکاری که انگار حسابی هم طرفدار دارد. اما در همین تیراژهای هزار و دوهزارتایی هم پرفروشترین شدن نیمبند است. جایی پرفروشی و جایی نه. از «فرصت دوباره»ی گلی ترقی گرفته تا «افسانهی سیزیف» آلبرکامو با ترجمهی مهستی بحرینی و «مرد صدسالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد» نوشتهی یوناس یوناسُن بهترجمهی فرزانه طاهری تا «ماه یخزده»ی پیتر اشتام و رمانهایی همچون «سگسالی» بلقیس سلیمانی هرکدام یکدرمیان به فهرست پرفروشترینهای کتابفروشیهای مرکز شهر راه یافتهاند. فهرست پرفروشترینها در ایران هیچوقت تفکیک نشده، شاید چون در این تیراژ محدود، پرفروشترین شدن آنقدر نکتهی چشمگیری نیست که مثل هرجای دیگری از دنیا، کتابفروشها را وادارد فهرستها را به دو بخش «بستسلرها» یا همان «عامهپسندهای پرفروش» و کتابهای جدیتر تقسیم کنند.
آخر تابستان روزهای خوبی برای انتشار عنوانهای تازه است، ناشران تهرانی سالهاست براساس شواهد و تجربه گُلِ کتابهایشان را اول بهار (همزمان با نمایشگاه کتاب تهران)، آخر زمستان (نزدیک عید) و آخر تابستان (وقت بازگشایی دانشگاهها) منتشر میکنند، سه موسمی که مشتریها هم برای به دست آوردن کتابهای دستاول بهش عادت کردهاند. حالا اینروزها بازار کتاب در موسم دومی حالوروز بدی ندارد، به نظر هزارتو و هفتخوان ادارهی ممیزی هم کمی کوتاه آمده و عنوانهایی چشمگیر چشمِ دل کتابفروشان و همان اندک مخاطبان را روشن کرده.
«خاطرات اردیبهشت» تازهترین رمان جعفر مدرسصادقی یکی از عنوانهایی است که روی پیشخوان تازهها آمده، رمانی که پنج سال در ادارهی کتاب سرگردان بود و حالا بالأخره منتشر شده. ناشر البته نوید انتشار رمان دیگری از مدرسصادقی را هم داده، «روزنامهنویس» که همینروزها راهی ویترین کتابفروشیها خواهد شد. آخرینبار که مدرسصادقی با رمان جدیدی به کتابفروشیها آمد، ۱۳۸۷ بود که رمان «توپ شبانه» را منتشر کرد.
طبق معمول بازار رمانهای خارجی داغتر است، یکی از عنوانهایی که در اغلب کتابفروشیها جای تویچشمی برای خودش دستوپا کرده، «صخرهی تانیوس» است نوشتهی امین معلوف با ترجمهی شهرنوش پارسیپور که نشر ثالث روانهی بازار کرده. کتاب برای دیده شدن چندین دلیل دارد، امین معلوف لبنانی بختیار بوده و بهخلاف باقی نویسندههای عرب در ایران خوانندهاش را پیدا کرده، جدای از آن نام مترجم کتاب هم سالهاست که لااقل از بازار رسمی کتاب حذف شده بود، و دستآخر هم داستان پرکشش و جذاب رویارویی مردی که بر اثر سقوط هواپیمایش وسط بیابان با شازده کوچولو روبهرو میشود. احتمالاً همهی اینها دستبهدست هم میدهد تا در یکی دو هفتهی آینده «صخرهی تانیوس» به فهرست پرفروشترینها هم راه پیدا کند.
«خروج مرد بیوه» نوشتهی لوئیجی پیراندلو با ترجمهی بهمن فرزانه یکی از کتابهایی است که در کتابفروشیها برای خودش جایی دیدهشدنی دستوپا کرده، کتابی که نام ویراستارش هم روی جلد آمده، ایرج کریمی، کارگردان و فیلمنامهنویس. این احتمالاً آخرین میراث فرزانه برای خوانندهی ایرانی خواهد بود. از میراث ادبی درگذشتگان یکی هم نامههای احمد شاملو به ع. پاشایی است که بهتازگی منتشر شده و مثل هر چیزی که نام شاملو روی آن آمده باشد در اغلب کتابفروشیها جای خوبی برای خودش پیدا کرده؛ «تهران، خیابان آشیخ هادی» مجموعهای است از نامهنگاریهای احمد شاملو خطاب به رفیق و وکیلش که نشر چشمه بهتازگی منتشر کرده.
بهومیل هرابال، نویسندهی خوشاقبال اروپای شرقی که با ترجمهی پرویز دوایی از داستان بلند «تنهایی پرهیاهو»یش کتابخوانها را دچار تب تند خودش کرد حالا با کتاب تازهای به کتابفروشی ها آمده: «مرگ آقای بالتیس برگر» با ترجمهی ساغر اسرار. رمان «دشمن» نوشتهی جی. ام. کوتسی هم با ترجمهی ونداد جلیلی منتشر شده. جدیدترین ترجمهی محمود حسینیزاد از رمانی از اورس ویدمر را هم انتشارات افق به بازار فرستاده، نویسندهای که احتمالاً میتواند به اندازهی پیتر اشتام در ایران خوشاقبال باشد و مخاطب پیدا کند؛ «آقای آدامسون» قصهای است که مردی نودوچهارساله برای نوهی هشتسالهاش تعریف میکند و دری است به دنیای گمشدهها.
روزهای خوشی برای کتابخوانانِ ایرانی است. بعدِ هشت سال ، دوباره روزگاری آمده که هر روز عنوانهای تازهای در ویترینها میبینی.
منبع عکس: پیج کتاب شمس